تعصب دینی با جهان چه می‌کند؟ بی‌دین‌ها چه می‌گویند؟

جنگ‌ها و خونریزی‌هایی که امروز در دنیا می‌گذرد، نقش و جایگاه دین در جامعه را دگربار به پرسشی بنیادین تبدیل کرده است. اسد سیف، پژوهشگر، در یادداشت خود کوشیده است گوشه‌هایی از این موضوع را در تاریخ بازجوید.ماه گذشته اعلام شد که روند دین‌گریزی در آلمان شتاب دارد و از هر ده نفر هشت نفر گفته‌اند که دین برایشان بی‌اهمیت است. یک پژوهشگر کلیسا نیز گفته است تا پایان همین دهه افراد غیرمذهبی در آلمان اکثریت خواهند داشت. هم‌اکنون ۵۶ درصد مردم آلمان خود را سکولار می‌دانند.

جهان دینداران

اگرچه بی‌دینان در کلیت خویش گردانندگان اصلی چرخه فکر و اندیشه فلسفی در جهان هستند و علم و دانش و دانایی را در دنیا پیش می‌برند، اعلام بی‌دینی از سوی اشخاص هنوز در شمار تابوهاست. هر سال هزاران نشست و سمینار و کنگره از سوی دینداران برپا می‌گردد، ولی بی‌دینان دنیا معمولا تحت چنین عنوانی گرد هم نمی‌آیند. اعلام بی‌دینی حتی در کشورهایی چون ایران، همانا پذیرش مرگ است. به چنین “جرمی” پس از انقلاب هزاران نفر در زندان‌های جمهوری اسلامی به عنوان “مرتد” کشته شدند.

جیمز فریزر، مردم‌شناس نامدار قرن نوزدهم، در اثر جاودانه خویش “شاخه زرین” هزاران گونه دین را برمی‌شمارد که گرچه دیگر وجود ندارند، ولی هنوز هم به شکلی دیگر در ما و با ما زندگی می‌کنند. پنداری خدایان برای انطباق با محیط خود را تغییر داده‌اند.

در این باره که دین از کجا آمده و چرا در جهان چنین گسترده شده، هر کس نظری عنوان می‌کند که می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد، ولی آن‌چه هم‌اکنون در جهان شاهدیم، بسیار کسان به خاطر عقیده یا اعتقادات دینی‌ شکنجه می‌شوند، کشته می‌شوند و مورد تعقیب و آزار قرار می‌گیرند. آزاردهندگان عموماً به دینی دیگر تعلق دارند. با نگاه به جهانِ دو دینی که با هم در جنگند، تفاوت عمده‌ای در آن‌ها نمی‌یابیم. هر یک انسان‌دوستی خویش را به رخ آن دیگری می‌کشد، ولی در واقع هر انسانی را که چون خود او نباشد، طرد کرده، می‌کشد. باورمندان به این ادیان آن چیزی را می‌بینند که خود می‌خواهند ببینند. هر آن‌چیزی که مخالف و یا منتقد آنان باشد، دوست نمی‌دارند، پس نمی‌بینند و نمی‌خواهند که ببینند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

از میان خدایان جهان، خدای ادیان ابراهیمی خشن‌ترین، تنگ‌نظرترین، و خونریزترین خدای جهان است؛ خدایی انتقامجو، ضد زن، تبعیض‌گر و قدرت‌پرست، که هر کس، قوم و یا حتی نسلی با وی به مخالفت برخیزد، به بدترین شکل خواهد کشت و قتل‌عام خواهد کرد. این هیولای ستمکار از کودکان و حیوانات نیز نمی‌گذرد؛ همه باید او را بنده باشند. حاکمیت بر ذهن‌ها تنها با ترس ممکن می‌گردد. ترس از جهان موجود به جهان غیبی نیز سرایت می‌کند.

پیروان هر دین خود را برحق می‌دانند و حقیقت را از آن خود. اعتقادات خویش را مقدس می‌شمارند و دستورات کتاب مقدس‌شان اصولی خدشه‌ناپذیر و ازلی و ابدی هستند. با هر استدلالی که خلاف باورشان باشد، به ستیز برمی‌خیزند. ایمان دینی، صدای هر عقلی را در گلو خفه می‌کند. تنها آموزه همگانی دین‌ها این است که ایمان را به امری مقدس به عنوان فضیلت بدل کنند، آن‌سان که هیچ دینداری در ایمان خویش شک روا ندارد.

می‌گویند اسلام دین صلح است. اگر نخستین دهه حیات مسلمانان را که در اقلیت بودند کنار بگذاریم، از چند سالی پس از کوچیدن پیامبر و پیروان او به مدینه، خون و کشتار جانشین صلح شد. به قول خمینی: «اسلام دین جنگ است و جنگ رحمت است». مسیحیان نیز چنین شیوه‌ای را در قرون وسطی برقرار کرده بودند.

جهان بی‌دینان

بسیاری از مردم فکر می‌کنند که آته‌ئیسم فرزند عصر روشنگری‌ست، در واقع اما در میان فیلسوفان یونان و مصر باستان شک و خداناباوری وجود داشته است. شک در مسیحیت امری بسیار تازه‌تر است. پیامبران خداباور در روند تاریخ گذرنده‌ای بیش نبوده‌اند، آنان بسیار کوشیده‌اند تا در نفی شک، توهمات خویش را به عنوان امری یقینی تبلیغ کنند. آنان رفتند، ولی شک هم‌چنان با پیشینه‌ای حداقل چهارهزارساله پابرجاست.

موضوع خلقت انسان، مرگ او و جهان موجود، بحثی بسیار کهن است. از همان آغاز همیشه ذهن‌هایی شکاک وجود داشته است. در اسنادی که از ۱۴۵۰ سال پیش از میلاد در مصر کشف شده، این جمله تابناک یگانه است: «زندگی را دوست بدار، گور نجات‌بخش تو نیست».

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

«اگر قدرتی مافوق وجود دارد، پس چرا رنج و مرگ و حوادث طبیعی جان انسان‌ها را می‌گیرند؟». این پرسشی‌ست از سال‌های کهن که ذهنِ بسیارانی را در پی هر حادثه مرگ‌آوری به خود مشغول داشته است. در افکار فیلسوفان چین باستان همین ذهنیت چه بسیار به چالش گرفته شده است. می‌گویند در یونان قدیم، در ۲۴۰۰ سال پیش از میلاد، در جنگ بین آتن و اسپارت، آن‌گاه که جزیره “ملوس” از سوی دشمن تسخیر شد، مردم دست یاری و پرسش به سوی خدایان دراز کردند، پاسخی اما دریافت نداشتند و این مایه تعجب آنان شد. و سقراط از همین تعجب شک‌برانگیز سخن گفته است.

همین شک بود که سقراط را به دادگاه کشاند و مرگ او را موجب شد. “تئودوروس”، آته‌ئیستی که به بی‌خدایی مشهور بود، در ۳۳۵ قبل از میلاد از یونان گریخت، از طریق دریا خود را به اسکندریه رساند و در آن‌جا بود که نخستین کتاب آته‌ئیستی جهان را با عنوان “درباره خدایان” نوشت. می‌گفت: «هدف زندگی لذت بردن و دوری از غم است. آن‌که عقل دارد، دنبال لذت است. نادانان غم می‌جویند». ابوالعلا معری، فیلسوفِ عربِ قرن چهارم هجری نیز جمله‌ای مشابه دارد: «آن‌که عقل دارد، دین ندارد. آن‌که دین دارد، عقل ندارد».

در میان ایرانیان پورسینا و عمر خیام بیش از دیگران با شک فلسفی به مفاهیم هستی نزدیک شده‌اند. جذابیت اشعار خیام وامدار همین شک است.

طبیعی‌ست که آته‌ئیسم در میان مردمی که به چندخدایی اعتقاد داشتند بیش‌تر و زودتر رشد کرد تا نسبت به آنانی که به خدایی واحد اعتقاد داشتند.

بیشتر بخوانید: سهم “یکتاپرستی” در مشروعیت بخشیدن به خشونت

ایپکور، فیلسوف یونانی که ۳۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌زیست و در خارج از شهر آتن مدرسه‌ای بنیان گذاشته بود، به شاگردان خود می‌گفت که ترسی از خدایان به دل راه ندهند، چون آنان علاقه‌ای به انسان‌ها ندارند. او از مردم می‌خواست تا شادی خویش را پاس دارند و از زندگی لذت ببرند، زیرا پس از آن دیگر چیزی نیست.

افکار ایپکور هنوز هم جالب و خواندنی‌ست و در جهان طرفداران زیادی دارد. توماس جفرسون، یکی از بنیانگذاران آمریکا، خود را آته‌ئیستی ایپکوری می‌دانست. “تلاش در رسیدن به خوشبختی انسان‌ها” شعار او در تنظیم قانون اساسی آمریکا بود.

جان استوارت میل، متفکر قرن نوزدهم، می‌گفت: «جهان مبهوت خواهد شد اگر بداند که تابناک‌ترین گوهرهایش، برجسته‌ترین چهره‌هایی که عقل و فضیلت آنان شهره خاص و عام است، در قبال دین شکاک‌اند». و این واقعیتی‌ست که هر روز کسان بیشتری خدا را به آسمان می‌سپارند تا بر زمینی زندگی کنند که خود می‌سازند.

با این همه، هنوز سخن برتراند راسل ملموس است که می‌گوید: «اکثریت افراد فرهیخته هیچ باوری به مسیحیت ندارند ولی آن را مخفی نگاه می‌دارند، چون اگر برملا گردد، درآمدشان را از دست خواهند داد».

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.