Previous Next

گودال‌خوابی؛ روایتی وحشتناک که تحمل خواندش دشوار…



روایت وحشتناک از گودال‌خواب‌های تهران.. گزارشی که تحمل خواندش دشوار است

بخشی از گزارش روزنامه اعتماد- بنفشه سام‌گیس:

مجید از خیابان‌های مشهد به گودال‌های تهران رسیده بود. بچه‌هایش دیگر نمی‌خواستند کسی به اسم «پدر» به یاد بیاورند. برقکار حرفه‌ای بود. نصاب آسانسور بود. دکورساز بود. مثل رضا، خاطره‌باز نبود. بعد از ۲۰ سال گودال‌خوابی و بیابان‌خوابی، چغر شده بود. روی حاشیه زندگی راه می‌رفت، کمرنگ و گم. رضا که حرف می‌زد، سیگار لای انگشتان مجید، آب می‌شد و رضا از مرگ بچه‌های «جزیره» می‌گفت؛ از حسن و شاهپور و ده‌ها جوان تبعیدی به «فارور»، از کثافت و گرما و گرسنگی، از سیامک می‌گفت که وقتی یکی از مسئولان با هلی‌کوپتر راهی «فارور» شده بود، از تندی نم و گرمای هوا، جرات نکرده بود از هلی‌کوپتر پیاده شود و سیامک، پایین پای هلی‌کوپتر، رو به پره‌های رقصان هلی‌کوپتر، رو به چشم‌های ترسیده آن مدیر دولت، نعره زده بود: «حاج آقا، ما داریم اینجا از بی‌غذایی و بی‌آبی می‌میریم.» و آن مدیر دولت هیچ‌وقت نعره سیامک را نشنید. نعره سیامک، لای غرش هلی‌کوپتری که فرود نیامده، خیز فرار برداشت، گم شد….

از محمد می‌گفت که تا سه روز بعد از مرگ رفیقش، به سربند «فارور» خبر نداد و جیره صبحانه و ناهار و شام رفیق مرده را گرفت و خورد تا وقتی جنازه و پتو، باد کرد و بوی گند مرده، از درز پتو بیرون زد. رضا از نجات‌یافته‌های «فارور» گفت که وقتی به تهران برگشتند، دنده‌های‌شان قابل شمردن بود .. رضا دو هفته قبل، از اردوگاه ترک اجباری «فشافویه» مرخص شد. مثل بار‌های قبل، مثل همه این ۳۴ سال، نه سقفی بود، نه شغلی، نه دل و چشم منتظری. تا جاده حسن‌آباد پیاده آمد و هرویینش را خرید و دیوار خرابه‌ای همان نزدیک پیدا کرد و رفت و کشید و دوباره جان گرفت بعد از ۱۰ ماه بی‌تابی از خماری. مخش کار افتاد، سطل زباله‌ها را جست و هرچه به درد بخور پیدا کرد، ریخت کنج گونی پلاستیک و تا رسید میدان شوش، آسمان تهران، رنگ غروب گرفته بود. گوشه میدان، بساط پهن کرد و آشغال‌هایش را منظم چید و نشست به انتظار مشتری.

«وقتی میری گرمخونه، با پای خودت افتادی توی دهن شیر. مامور گرمخونه با پلیس هماهنگه. تا میری، زنگ می‌زنه پلیس. ۶ صبح که در گرمخونه رو باز می‌کنن و باید بزنی بیرون، همون نزدیکا، مینی‌بوس پلیس منتظر وایساده؛ یه راست حرکت به سمت اردوگاه اجباری. بچه‌ها تعریف می‌کردن چند وقت قبل، یه مینی‌بوس اومده وسط میدون شوش، پاتیل آش گذاشتن بیرون و اومدن توی پیاده‌رو که بیایین آش گرم براتون آوردیم. کارتن خوابا، اومدن سمت مینی‌بوس. صف بستن واسه آش. دستشونو دراز کردن کاسه آش رو بگیرن، همزمان دستبند به دستشون زدن و انداختنشون تو مینی‌بوس، همه رو بردن اردوگاه اجباری.»
تخم چشم‌هایم از سرما درد گرفته. به پلکم دست می‌زنم، انگار سال‌هاست مرده‌ام؛ یخ یخ. نیما که کلمه‌ای می‌گوید، با هر هجای واژه‌ها، بخار سرد سفید در فضای خالی آن سوراخ کم هوا منتشر می‌شود. استخوان‌هایم، کم آورده و از سوز سرد، در حال شکستن است. پاهایم را بیشتر به تنم می‌چسبانم. این سرمای لعنتی، مثل مته، تا مغز آدم نفوذ می‌کند. تُن صدای رضا، مثل جریان باریک رودی در حال خشکیدن، روی شیب تند خماری افتاده بود و نخ بعضی جمله‌ها رها می‌شد.

دیوار گودال، خیس و سرد بود. زمین گودال، خیس و سرد بود. رضا می‌گفت بعضی شب‌ها، داخل گودال چوب می‌سوزانند که یخ نزنند. هیچ‌کدام نمی‌خواستند به اردوگاه اجباری برگردند. رضا را ۵ بار به زور فرستاده‌اند ترک اجباری، مجید را ۳ بار. تجربه طولانی تزریق، رگ‌های‌شان را خشکانده بود. هر دو پیر شده بودند. یاد دو برادری افتادم که زیر پل زندگی می‌کردند، لابه‌لای موش‌ها و دود. بار آخر، برادر بزرگ‌تر، دل‌درد شدید داشت، حدس می‌زد موش به غذایش ناخنک زده باشد. چند ماه است که زیر پل، خالی است. آشغال‌ها هستند، هیچ آدمی نیست. شاید مرده باشند….

ترس و وحشت مردم از صداهای انفجار در غرب ایران+فیلم



کاربران در شبکه های اجتماعی از شنیده شدن چند صدای بزرگ شبیه به انفجار در استان های غربی ایران از جمله کرمانشاه، کردستان و ایلام خبر می دهند و تنها مقامی که در این باره اظهار نظر کرده گفته علت صدا معلوم نیست. (فیلم زیر)

خبرگزاری داخلی “رکنا” با اشاره به شنیده شدن صدای انفجار مهیبی در اسدآباد همدان نوشت: “هنوز مشخص نیست که منبع و علت آن کجا و چه بوده است اما شدت صدا در بعضی جاها به حدی بوده که در و پنجره‌های خانه هم لرزیده است و مردم را به بیرون از خانه کشانده است.”

به گزارش خبرگزاری فارس سعید کتابی فرماندار شهرستان اسدآباد درباره شنیده شدن صدای مهیب در این شهرستان گفت: “ما در حال بررسی موضوع هستیم اما تا کنون گزارش خاصی به دست ما نرسیده است”.

او با اشاره به اینکه “صدایی در حول و حوش ساعت ۲۴ شنیده شد” گفت: “ابتدا گمان رفت که صدای رعد و برق با توجه به شرایط جوی است، اما این امکان رد شد.”

در شبکه‌های اجتماعی گزارش‌هایی درباره «رزمایش بزرگ پدافند هوایی ایران» و «شلیک به پهپاد» هم منتشر شده است و مقام‌های رسمی تاکنون توضیحی درباره این گمانه‌زنی‌ها نداده‌اند.

ایران؛ قتل دستکم ۱۰ زندانی کُرد زیر شکنجه‌های وحشیانه



وب‌سایت هه‌نگاو که خبرهای مربوط به نقض حقوق بشر در مناطق کردنشین ایران را پوشش می‌دهد، در گزارشی نوشته است که در طول سال ۲۰۲۱، دست‌کم ۱۷ زندانی کرد در زندان‌های جمهوری اسلامی جان خود را از دست داده‌اند که علت مرگ حداقل ده نفر از آنها شکنجه بوده است.

این وب‌سایت اسامی ۱۷ نفر زندانی را منتشر کرده و نوشته است که سه نفر از زندانیانی که «زیر شکنجه نهادهای امنیتی جان باخته‌اند» زندانی سیاسی بوده‌اند و « اجساد این سه زندانی کماکان به خانواده‌هایشان تحویل داده نشده است».

بر اساس این گزارش مرگ این افراد در زندان‌های ارومیه، کرمانشاه، کردستان و ایلام رخ داده است. در این گزارش علت ۴ نفر از زندانیان سهل‌انگاری پزشکی اعلام شده، یک نفر خودکشی کرده است، یک نفر در درگیری با سایر زندانیان کشته شده و علت مرگ یک نفر دیگر مشخص نیست.

در ماه‌های گذشته، نهادهای حقوق بشری گزارش‌هایی در این زمینه منتشر کرده بودند. از جمله اواخر شهریور امسال گزارش شد که اسعد رامین و داوود رحیمی در حین بازداشت با شلیک گلوله زخمی شده و پس از انتقال به بازداشتگاه، زیر شکنجه نیروهای اطلاعات سپاه ارومیه جان باخته‌اند.

آبان امسال نیز شبکه حقوق بشر کردستان گزارش مفصلی درباره زندان‌های «مخفی» تحت نظر وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در شهرهای ارومیه، سنندج و کرمانشاه منتشر کرد و از رایج بودن شکنجه‌های شدید و تجاوز در این زندان‌ها خبر داد. رادیو فردا

درخواست از زندانیان سیاسی برای پایان اعتصاب غذا+فیلم



کانون نویسندگان از شش زندانی سیاسی خواست به اعتصاب غذایشان پایان دهند

همزمان با انتشار گزارش‌هایی درباره وخامت حال زندانیان سیاسی که دست به اعتصاب غذای خشک زده‌اند، کانون نویسندگان ایران از این زندانیان درخواست کرد که به اعتصاب غذای خود پایان دهند.

در پی مرگ بکتاش آبتین، شاعر و فیلمساز عضو کانون نویسندگان، شش تن از زندانیان سیاسی به نام‌های صادق امیدی لپوندی، حمید حاج‌جعفر کاشانی، محمود علی‌نقی، پیمان پورداد، علی‌اصغر حسنی‌راد و مهدی دارینی دست به اعتصاب غذا زدند.

این زندانیان می‌گویند که از روز ۲۲ دی‌ماه – سه روز پیش – در اعتراض به «قصور در درمان بکتاش آبتین و شرایط اسفناک زندان‌های جمهوری اسلامی» از هرگونه خوردن و نوشیدن خودداری کرده‌اند.

روز شنبه، کانون نویسندگان اعلام کرد که دو تن از اعتصاب‌کنندگان به بیمارستان منتقل شده‌اند و حال چهار نفر دیگر نیز بحرانی است.

فیلم زیر: وضعیت بحرانی زندانیان اعتصابی در زندان اوین

فیلم؛ پدر وحید دامور: این رژیم خونخوار باید از بین برود



پدر دادخواه وحید دامور از جانباختگان آبان ماه خونین نود و هشت می گوید امیدواریم که هر چه رود این رژیم خونخوار جمهوری اسلامی از بین برود و مردم بتوانند یک نفس راحت از دست اینها بکشند. (فیلم زیر)

وحید دامور، ۲۷ خرداد سال ۱۳۶۸ متولد شد. او فرزند سوم خانواده بود و همراه والدینش زندگی می‌کرد.پدرش کارگر و مادرش خانه‌دار بود. وی صاحب یک مغازهٔ قالیشویی بود و قرار بود همزمان با نوروز، جشن ازدواجش را برگزار کند.

وحید دامور، ۲۶ آبان ۱۳۹۸ طبق معمول هر روز به محل کارش، دفتر قالی‌شویی می‌رود و تا غروب در مغازه می‌ماند. ساعت ۸ شب مادرش با او تماس می‌گیرد و می‌گوید «پسرم زود برگرد خیابان‌ها شلوغ است و من نگرانت هستم.» پس از آن وحید مغازه‌اش را تعطیل می‌کند و به همراه دوست و شریکش راهی منزل می‌شود.

در جادهٔ ملارد، ابتدای شهرک منظریهٔ فردیس، از پشت‌بام پایگاه بسیج، نیروهای امنیتی به مردم معترض شلیک می‌کنند. در این هنگام، ۲ گلوله از پشت، به ریهٔ وحید دامور که در حال عبور از خیابان بوده‌است، اصابت می‌کند. بلافاصله توسط شریکش که در آن لحظه همراهش بود، به «درمانگاه پارس» که در همان نزدیکی‌ست، منتقل می‌شود.

کادر درمان تأکید می‌کنند که می‌بایست او به بیمارستان منتقل شود، اما زمان زیادی طول می‌کشد تا آمبولانس برای انتقال او به بیمارستان امام خمینی، از راه برسد. در این فاصله، وحید خونریزی شدید داشته و خون زیادی را از دست می‌دهد. پس از آن شریک وحید با مادرش تماس می‌گیرد و از انتقال پسرشان به بیمارستان امام خمینی محمدآباد خبر می‌دهد.

هنگامی که خانوادهٔ دامور به بیمارستان می‌رسند، به آنها اطلاع داده می‌شود که پسرشان را به اتاق عمل برده‌اند و پس از ۲ الی ۳ ساعت، خبر درگذشت وحید را به خانواده اعلام می‌کنند. پس از اعلام خبر درگذشت وحید دامور به خانواده، مأموران حراست بیمارستان با آنها برخوردی ناشایست می‌کنند و برادرش را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند.

فیلم؛ همسر داغدار کمال فرجی: انتقام خون او را می‌گیریم



فیلم زیر: حضور همسر داغدار و دادخواه زنده یاد کمال فرجی از جانباختگان آبان‌ماه نود و هشت در منزل امید رضایی از دیگر جانباختگان آبان ماه نود و هشت در زاد روز تولد او: انتقام خون آنها را خواهیم گرفت

کمال فرجی، در سال ۱۳۵۷ متولد شد. او متأهل و دارای ۳ فرزند بود. وی به عنوان کارگر نجاری مشغول به کار بود. کمال فرجی روز یک‌شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸، هنگامی که از کار روزانه بازمی‌گشت، در اسلام‌شهر متوجه درگیری نیروهای امنیتی با معترضان شد. او برای کمک، به جمع مردم معترض پیوست. در این هنگام مورد شلیک مستقیم نیروهای حکومتی قرار گرفت و در اثر جراحات حاصل از اصابت گلوله، در راه بیمارستان درگذشت.

پس از درگذشت کمال فرجی، مأموران امنیتی برای تحویل جسد، از خانوادهٔ فرجی درخواست ۷۰ میلیون تومان وجه نقد کرده بودند که با مقاومت خانواده این مبلغ پرداخت نشد. پیکر کمال فرجی را به مدت ۱ هفته به خانواده‌اش تحویل ندادند و پس از آن با تهدید و مشروط به برگزاری مراسم در سکوت، جسد به خانواده تحویل داده شد.علت درگذشت در گواهی فوت، «اصابت جسم پرتابه‌ای پرشتاب به قفسه سینه» قید شده‌است.

مادر کمال فرجی پیام‌های ویدیویی در دادخواهی فرزندش منتشر کرد که به سرعت در رسانه‌ها و فضای مجازی دست به دست شد. او در بخشی از یکی از پیام‌هایش می‌گوید: «من دردم رو به کی بگم؟ کجا برم؟ دلیلش چیه که بچه‌م رو کشتن؟ پسر من می‌خواسته از حق‌اش دفاع کند. جواب حقش گلوله است؟»

پدر پویا: در نظام جمهوری اسلامی دادخواهی جرم است



خانواده بختیاری در پیامی ویدئویی که روز جمعه منتشر شد از اعتصاب غذای منوچهر بختیاری و انتقال او به سلول انفرادی خبر داده اند. (فیلم زیر)

منوچهر بختیاری، پدر پویا بختیاری که در جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ به ضرب گلوله کشته شد، در پی اعتراض مکرر به قتل پسرش تابستان گذشته به سه سال و نیم زندان محکوم شد.

خانواده بختیاری می گوید که منوچهر بختیاری پیش از انتقال به سلول انفرادی نامه ای نوشته و به دست آنها رسانده است.

او در این نامه خطاب به دادستان محترم انقلاب اسلامی شهرستان کرج گفت: “به استحضار عالی می رساند اینجانب منوچهر بختیاری پدر جانباخته راه میهن در اسارت عاملین و قاتلین جنایت آبان ۹۸ مغضوب گردیده چرا که در نظام جمهوری اسلامی دادخواهی و خونخواهی جرم است، فریاد دادخواهی باید خفه شود، لذا با دستور، بدون تفهیم اتهام، بدون اعلام تاریخ دادگاه، بدون اخذ وکیل، طی حکمی ظالمانه و جابرانه قاضی به مدت سه سال و نیم حبس محکوم نمودند، تا دادخواهی پدر تظلم خواه را خاموش کنند. ولی دستور دهندگان و انجام دهندگان این جنایت مطمئن باشند به زودی در دادگاه ملت ایران محاکمه و به سزای اعمال خویش خواهند رسید.”

خبرگزاری حقوق بشری هرانا خبر می دهد که آقای بختیاری اعتصاب غذای خود در ندامتگاه مرکزی کرج را از روز سه شنبه هفته پیش شروع کرد و یک روز بعد به سلول انفرادی منتقل شد.

منوچهر بختیاری روز نهم اردیبهشت‌ توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود واقع در تهران بازداشت شد و در تیر ماه همان سال به سه سال و نیم زندان محکوم شد.

آقای بختیاری بعد از کشته شدن پسرش پویا، بارها در مصاحبه با رسانه های خارجی خواستار مجازات آمرین قتل پسرش شده بود. دستگاه های قضایی در ایران هرگز کسی را در ارتباط با قتل پویا بختیاری یا سایر متعرضان در آن سال متهم یا محاکمه نکرده اند.

پویا بختیاری ۲۷ ساله روز ۲۵ آبان ۹۸ درحالی که با خواهر و مادرش در دومین روز اعتراضات ضددولتی شرکت کرده بود در فاز ۴ مهرشهر کرج در اثر اصابت گلوله به سر کشته شد. بسیاری از معترضان در آن سال به ضرب گلوله به سر یا سینه به قتل رسیدند. بی بی سی

فیلم؛ گوش کنید به این بانوی هموطن: صدایت در نمی آید..

صدایت در نمی آید، کجا افتاده ای بی جان
دل ِدیوانه، گرگ ِتیرخورده، اسب ِنافرمان

غزالان ِجوان از غُرّشت دیگر نمی ترسند
دُمت بازیچه ی کفتارها شد شیر ِبی دندان!

چه آمد بر سرت در شعله های “دوزخ اما سرد”
چه دیدی “در حیاط ِکوچک پاییز در زندان”

چرا سربازهایت از هراس ِجنگ خشکیدند
چه ماند از تخت و تاجت شهریار ِشهر سنگستان

چرا از خاک مان جز بوته ی حسرت نمی روید
کجای این بیابان گریه کردی ابر ِسرگردان

نبودی هفت گاو چاق، اهل ِشهر را خوردند!
نیا بیرون! کسی چشم انتظارت نیست در کنعان

به زندان می برد؟ باشد! اگر کوریم، باکی نیست
که دارد انتظار ِمردی از آغامحمدخان؟

که دارد انتظار رویش گُل داخل ِسلّول
که دارد انتظار برف، در گرمای تابستان

به یک اندازه بدبختیم! ماه و سال بی معنی ست
چه فرقی می کند اسفند، یا خرداد، یا آبان
. **

کلیپ دیدنی؛ تقدیم به برادران افکاری اسیر سلول انفرادی

تقدیم به خانواده نوید افکاری قهرمان که هنوز جمهوری اسلامی دو برادر از این خانواده را گروگان دارد!

فیلم؛ وزیری را که دستبوس آیت الله هاست نمی خواهیم

🔻کرج- سخنان دلیرانه ی معلم آزاده و شجاع، «مسعود فرهیخته»، در گردهمایی فرهنگیان در روز ۲۳ دی، که در برابر اداره ی کل آموزش و پرورش استان البرز، در اعتراض به پایمال شدن حقوق‌شان برگزار شد

🔻یک معلم شجاع اهل نورآباد ممسنی از توابع استان فارس نیز طی سخنانی در تجمع اعتراضی معلمان، مسئولان جمهوری اسلامی را به بختک و هیولا شبیه دانست.