Previous Next

مسمومیت‌های تازه دانش‌آموزان دختر در تبریز و اصفهان

رسانه‌های ایران از مسمومیت ۲۰ دانش‌آموز دختر در تبریز و انتقال آنان به بیمارستان خبر داده‌اند. دیروز دوشنبه که نخستین روز سال تحصیلی ۱۴۰۲ بود، نیز گزارش‌هایی در باره مسمومیت دانش‌آموزان دختر در نقده منتشر شده بود.خبرگزاری ایسنا روز سه‌شنبه ۱۵ فروردین (۵ آوریل) به نقل از رئیس اورژانس پیش‌بیمارستانی آذربایجان شرقی از مسمومیت ۲۰ دانش‌آموز دختر در تبریز خبر داده است.

به گفته اصغر جعفری ۲۰ دانش‌آموز مدرسه‌ای دخترانه در شهرک باغمیشه تبریز به علت مسمومیت به بیمارستان منتقل شده‌اند.

او افزود، در پی اعلام بدحالی شماری از دانش‌آموزان یکی از دبیرستان‌های دخترانه در تبریز، کارشناسان اورژانس به محل اعزام شدند.

بنا بر اظهارات رئیس اورژانس پیش‌بیمارستانی آذربایجان شرقی تنگی نفس از جمله علائم مسمومیت این دانش‌آموزان بوده است.

مسمومیت‌های تازه دانش‌آموزان دختر که امروز روی داده، تنها در تبریز مشاهده نشده است.

خبرگزاری هرانا گزارش داد که در دومین روز از بازگشایی مدارس در ایران هشت دانش‌آموز در دبیرستانی دخترانه در دولت‌آباد اصفهان دچار مسمومیت شده‌اند.

ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به نقل از منابع مطلع نوشت، مسمومیت این دانش‌آموزان در دبیرستان دخترانه “سحر” واقع در منطقه دولت‌آباد اصفهان صورت گرفته و آنان جهت طی مراحل درمان به بیمارستان “امام رضا” انتقال یافته‌اند.

به گزارش خبرگزاری رکنا مسئولان دانشگاه علوم پزشکی اصفهان در این رابطه مدعی شده‌اند که “دانش‌آموزان مسموم‌شده به صورت سرپایی درمان شدند و جای نگرانی نیست”.

خبرهای مربوط به مسمومیت‌های تازه در بین دانش‌آموزان دختر در تبریز و اصفهان در حالی منتشر می‌شود که دیروز دوشنبه ۱۴ فروردین، یعنی نخستین روز سال تحصیلی ۱۴۰۲ نیز مسمومیت شماری از دانش‌آموزان دختر در دبیرستان “محمدیار” نقده خبر‌ساز شده بود.

به گفته دانش‌آموزان “بوی نامطبوعی مانند سوختن لاستیک” در این مدرسه دخترانه ایجاد و بعدا مشخص شده که دانش‌آموزان در پی استنشاق این بود دچار حالت تهوع، سردرد و شکم‌درد شد‌ه‌اند.

مسئولان مدرسه پس از این جریان با مراکز درمانی تماس گرفت و ترتیب انتقال دانش‌آموزان مسموم‌شده به بیمارستان “امام خمینی” نقده داده شد. حال آنان ظاهرا پس از مدتی مساعده شده و از بیمارستان مرخص شده‌اند.

طبق اظهارات مختار نعمتی، رئیس آموزش و پرورش نقده، “مراجع قانونی و نیروی انتظامی اقدامات لازم برای بررسی علل این مسئله را به عمل آورده‌اند” و این قضیه تحت بررسی است.

مسمومیت سریالی، به ویژه در مدرسه‌های دخترانه در ایران که از آذرماه سال گذشته خورشیدی آغاز شده بود، از موضوعات داغ رسانه‌ها بوده و حتی کشورهای غربی را هم به خود مشغول کرده است.

پارلما اروپا در تاریخ حدود سه هفته پیش (۲۵ اسفند ۱۴۰۱) قطعنامه‌ای را در “محکومیت شدید مسمومیت دختران و زنان ایران با مواد شیمیایی سمی” به تصویب رساند. این قطعنامه با ۵۱۶ رأی موافق، ۵ رأی مخالف و ۱۴ رأی ممتنع به تصویب رسید.

در این قطعنامه از جمله آمده بود: «با توجه به موارد متعدد از نوامبر ۲۰۲۲، که در آن هزاران دختر و زن در سراسر ایران با مواد شیمیایی سمی با هدف جلوگیری از حضور آنها در آموزش مورد حمله قرار گرفته‌اند، نمایندگان پارلمان اروپا این تلاش بی‌رحمانه برای ساکت کردن زنان و دختران را به شدت محکوم می‌کنند.»

این نمایندگان در قطعنامه خود حکومت جمهوری اسلامی را فراخواندند تا دسترسی بدون تبعیض دختران به آموزش را تضمین و هر قانون تبعیض‌آمیز علیه دختران و زنان را لغو کند.

دولت آلمان در صدد اخراج شماری از جاسوسان روسیه

دولت روسیه شمار زیادی جاسوس را با هویت دیپلماتیک به کشورهای گوناگون فرستاده است. آلمان قصد دارد شماری از آنها را اخراج کند. در یک سال اخیر حدود ۴۰۰ تن از جاسوسان روسیه در اروپا اخراج شدند.حدود یک سال پیش آلمان رسما سفارت روسیه در برلین را به عنوان مرکز جاسوسی مسکو در این کشور معرفی کرد. در آوریل ۲۰۲۲ از ۴۰ دیپلمات روسی خواسته شد آلمان را ترک کنند. اتهام این افراد جاسوسی برای سرویس‌های اطلاعاتی روسیه بود.

وبسایت شبکه یک تلویزیون آلمان، تاگس شاو، در مقاله‌ای که در این باره منتشر کرده نوشته است: «آلمان ساده‌لوحی خود را نسبت به روسیه کنار گذاشته است. بسیاری از جاسوسان پوتین دیگر اینجا نیستند و سرویس‌های اطلاعاتی روسیه اکنون باید فعالیت‌های خود را به وضع موجود تطبیق دهند.»

به گزارش رسانه‌های آلمانی، فعالیت‌های جاسوسی سفارت روسیه در برلین از سال گذشته به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. در عین حال، با توجه به تجاوز نظامی روسیه به اوکراین، کرملین به اطلاعات فوری نیاز دارد. به همین دلیل جاسوسی به طور فزاینده‌ای با ابزارهای دیگر ادامه می‌یابد.

در گزارش تاگس شاو آمده است که ماموران سرویس‌های مخفی روسیه به طور فزاینده‌ای ریسک می‌کنند و این باعث بروز اشتباهات فاحشی می‌شود.

در این گزارش همچنین احتمال داده شده است که شمار دیپلمات‌های روسی در آینده نزدیک کاهش یابد. علت این اقدام دولت آلمان، احتمالاً جلوگیری از جایگزینی جاسوسان اخراج‌شده با همتایانشان است.

به این ترتیب روسیه در آینده امکانات کمتری برای فرستادن جاسوسان در هیات دیپلمات به آلمان خواهد داشت.

خبرچین‌های روسی و آلمانی

تاگس شاو از چند نمونه خبرچین و جاسوس آلمانی که برای روسیه فعالیت می‌کرده‌اند نام برده است: یک نمونه آن، کارستن ل.، کارمند سرویس اطلاعات برون‌مرزی آلمان(BND) است. ماموران سرویس مخفی روسیه در جلسه‌ای در مسکو در سال گذشته میلادی از کارستن ل. خواسته‌اند تا سریعاً اطلاعاتی در مورد جنگ در اوکراین ارائه دهد. گفته می‌شود که روس‌ها حدود ۴۰۰هزار یورو به او پرداخت کرده‌اند. این پول در یک صندوق امانات نگهداری می‌شده که ماموران آلمانی آن را کشف کرده‌اند.

دانیل ب. از بخش بازرگانی سفارت روسیه در برلین عمدتاً با سیاستمداران جوان آلمانی ارتباط برقرار می‌کرده است.

یک افسر ذخیره ارتش آلمان به نام رالف گ. چندین سال اطلاعاتی را در اختیار سرویس اطلاعات نظامی روسیه GRU قرار داده است. او اواخر سال ۲۰۲۲ به یک سال و نه ماه حبس تعلیقی محکوم شد.

در ماه فوریه یک کارمند سابق سفارت بریتانیا در برلین به ۱۳ سال و دو ماه زندان محکوم شد. او متهم است که سالیان دراز “مقدار قابل توجهی” اطلاعات حساس را به روسیه منتقل کرده است.

اخراج ۴۰۰ “دیپلمات” از اروپا

بر اساس گزارش تاگس شاو، سال گذشته میلادی در فهرست سرویس‌های اطلاعاتی آلمان نام ۱۰۰ جاسوس-دیپلمات روس قرار داشته که ۴۰ تن از آنان اخراج شدند. شماری از این افراد کسانی بودند که به عنوان «وابسته به بخش دفاعی» سفارت فعالیت می‌کردند، یعنی افرادی که رسما به عنوان کارمندان سرویس‌های اطلاعاتی در سفارت مشغول به کار هستند.

دولت آلمان به این افراد برای تبادل اطلاعات نیاز دارد و حتی اگر آنها برای دولت روسیه جاسوسی کنند، سرویس‌های اطلاعاتی آلمان مانع قطع همکاری با این «کانا‌ل‌های ارتباطی» می‌شوند.

این گونه افراد در سفارت‌های روسیه در کشورهای گوناگون فعال هستند، با وجود این در سال گذشته میلادی حدود ۴۰۰ نفر که در کشورهای عضو اتحادیه اروپا، بریتانیا، سوئیس و نروژ به عنوان جاسوس شناسایی شده بودند، اخراج شدند.

فعالیت‌ها به‌طور فزاینده ادامه می‌یابند

بر اساس پیش‌بینی اداره حفاظت از قانون اساسی (سرویس اطلاعاتی داخلی) آلمان، سرویس‌های مخفی روسیه احتمالاً به طور فزاینده‌ای جاسوسان مستتر خود را به اتحادیه اروپا خواهند فرستاد. علاوه بر این، آنها از خبرچین‌های موسوم به “عوامل خوابیده”، که در کشورهای گوناگون با هویت جعلی یک زندگی به‌ظاهر عادی را می‌گذرانند بیش از پیش استفاده خواهند کرد.

در یک سال‌ گذشته چند تن از این افراد در هلند، اسلوونی، نروژ و اخیراً در یونان شناسایی و هویت اصلی آنها افشا شده است.

گفته می‌شود که برخی از کارکنان سفارت روسیه در برلین مدت کوتاهی پس از حمله به اوکراین تعویض شده‌اند. به گزارش تاگس شاو، به نظر می‌رسد که نگرانی‌ مسکو در مورد افرادی که می‌توانند به “دشمن” بپیوندند بسیار زیاد است. به همین دلیل اکنون دیپلمات‌های مسکو معمولاً به صورت دو یا سه نفره به ماموریت فرستاده می‌شوند.

ارتش آمریکا: یک فرمانده ارشد داعش در سوریه کشته شده است

ارتش آمریکا اعلام کرد، در پی حمله‌ای هوایی در سوریه یک فرمانده ارشد داعش را کشته است. طبق اعلام مقامات آمریکا، این عضو داعش از جمله مسئول طراحی حمله‌های تروریستی در اروپا بوده است.مقامات ارتش ایالات متحده از کشته شدن یک فرمانده ارشد داعش در سوریه خبر داده‌اند. ارتش آمریکا در این رابطه اعلام کرد، خالد عاید احمد الجبوری در جریان حمله‌ای پهپادی در خاک سوریه از پای در آمده است.

فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا (ستنکام) روز دوشنبه ۳ آوریل (۱۴ فروردین) با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که این حمله توسط ائتلاف نظامی مستقر در شمال غرب سوریه که ایالات متحده رهبری آن را بر عهده دارد، انجام گرفته است.

بنا بر اظهارات مقامات آمریکا، این فرمانده ارشد داعش از جمله مسئول حمله‌های تروریستی این گروه در اروپا بوده است.

در بیانیه سنتکام در این رابطه آمده است، کشته شدن الجبوری به “قابلیت‌ها و توان سازماندهی داعش برای برنامه‌ریزی حمله‌های آتی در خارج موقتا ضربه زده است، اما این گروه همچنان می‌تواند به حملات خود در داخل منطقه ادامه دهد”.

بیشتر بخوانید: شمار قربانیان حمله داعش در شرق سوریه به ۶۸ نفر رسید

داعش در سال‌های گذشته مسئولیت رشته حملاتی تروریستی در اروپا را بر عهده گرفته بود، از جمله حمله‌ای تروریستی در پاریس در سال ۲۰۱۵ که ۱۳۰ نفر را به کشتن داد و نیز حمله‌ای تروریستی در نیس در سال ۲۰۱۶ که ۸۶ کشته به جای گذاشت.

در حال حاضر در سوریه حدود ۹۰۰ سرباز آمریکایی مستقر هستند که در چارچوب ائتلافی نظامی به رهبری این کشور فعالیت می‌کنند. از جمله وظایف این ائتلاف مقابله با گروه تروریستی داعش است.

“حمله هوایی اسرائیل” به حومه دمشق دو کشته به جای گذاشت

در حمله‌ای هوایی به حومه دمشق که سوریه آن را به اسرائیل نسبت داده است، دو غیرنظامی کشته شدند. روز گذشته اسرائیل اعلام کرده بود، پهپادی که از سوریه وارد حریم هوایی جولان و سرنگون شد، متعلق به ایران بوده است.خبرگزاری دولتی سوریه، سانا، بامداد سه‌شنبه ۴ آوریل (۱۵ فروردین) با تکیه بر اطلاعات محافل نظامی این کشور از “حمله هوایی اسرائیل” به نزدیکی دمشق خبر داد. بنا بر گزارش این خبرگزاری، دو غیرنظامی در پی این حمله کشته شدند.

به گزارش سانا، این حملات موشکی از بلندی‌های جولان صورت گرفته و “نقاطی در نزدیکی دمشق” هدف قرار گرفته‌اند. این خبرگزاری پیش از آن نیز از وقوع یک انفجار در نزدیکی دمشق خبر داده بود.

بنا بر این گزارش، پدافند هوایی ارتش سوریه موفق شد، “اکثر این حملات موشکی را خنثی کند”.

سازمان دیده‌بان حقوق بشر سوریه نیز امروز سه‌شنبه گزارش داد که ارتش سوریه توانسته‌ است، دست کم دو موشک را خنثی کند.

بنا بر گزارش این نهاد حقوق بشری، “موشک‌های اسرائیلی منطقه فرودگاه بین‌المللی دمشق، مجتمعی ایرانی در نزدیکی حرم سیده زینب و نقطه‌ای در منطقه الکسوه را هدف قرار داده‌اند”.

سازمان دیده‌بان حقوق بشر سوریه همچنین گزارش داد که افزون بر دو فرد غیرنظامی، “شماری از شبه‌نظامیان حامی جمهوری اسلامی” در جریان این حمله هوایی کشته شده‌اند.

این نهاد که مقر آن در لندن است، اطلاعات و داده‌های خود را با تکیه بر منابع و شبکه‌های خود در داخل سوریه کسب می‌کند و از این رو راستی‌آزمایی آنها ممکن نیست.

این چهارمین حمله از رشته‌حملات هوایی به مناطقی در سوریه در طی یک هفته اخیر است. سازمان دیده‌بان حقوق بشر سوریه پیشتر از جمله خبر داده بود که در جریان یک حمله هوایی به حمص که یکشنبه گذشته ۲ آوریل ‌انجام گرفت، دو شبه‌نظامی حامی جمهوری اسلامی کشته شده‌اند.

بیشتر بخوانید: کشته شدن دومین افسر سپاه پاسداران در سوریه

پیش از آن نیز حملاتی هوایی به مناطقی در دمشق، پایتخت سوریه صورت گرفته بود. آخرین مورد از این رشته حملات ظاهرا واکنشی بوده است به حملات پهپادی به بلندی‌های جولان.

کانال ۱۲ تلویزیون اسرائیل به نقل از مقامات ارتش این کشور گزارش داده بود، پهپادی ناشناس که روز یکشنبه ۲ آوریل (۱۳ فروردین) از سوریه وارد جولان شد، “متعلق به ایران” بوده است.

سخنگوی ارتش اسرائیل در این رابطه گفت، پهپاد ناشناس در فضای باز سرنگون شد و به‌محض مشاهده این پهپاد، شماری از بالگردها و جنگنده‌های ارتش به پرواز درآمدند.

در این میان سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل در نامه‌ای به دبیرکل و رئیس شورای امنیت این سازمان تأکید کرد که “حضور ایران در سوریه کاملا قانونی است”.

امیر سعید ایروانی روز دوشنبه ۳ آوریل در این رابطه همچنین هشدار داد که جمهوری اسلامی “اقدامات قاطع برای حفاظت از نیروها، منافع و تأسیسات خود در برابر هر گونه تهدید یا اقدام غیرقانونی که توسط آمریکا یا دیگران انجام شود، اتخاذ خواهد کرد”.

اسرائیل ایران را تهدیدی بزرگ می‌داند و هشدار داده که جمهوری اسلامی در تلاش است تا “در سوریه و لبنان استقرار یابد.”

یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل، روز یکشنبه ۲ آوریل به هنگام پایان دیدار خود از کرانه باختری رود اردن به جمهوری اسلامی نسبت به دخالت و نفوذ در منطقه هشدار داده و گفته بود: «ما اجازه نمی‌دهیم ایرانی‌ها و حزب‌الله به ما صدمه بزنند. در گذشته اجازه ندادیم و اکنون یا هیچ‌زمانی در آینده نیز اجازه نخواهیم داد.»

برگزاری اولین جلسه دادگاه ترامپ همراه با تظاهرات هواداران او

اولین جلسه دادگاه دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین آمریکا به اتهام پرداخت حق‌السکوت به یک ستاره فیلم‌های پورن سه‌شنبه ۴ آوریل در نیویورک برگزار می‌شود. نیویورک خود را برای تظاهرات پیش و پس از برگزاری دادگاه آماده کرده است.دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق ایالات متحده، روز دوشنبه (۳ آوریل/۱۴ فروردین) با هواپیمای شخصی برای حضور در دادگاه رسیدگی به اتهامات مربوط به پرداخت حق‌السکوت به یک ستاره فیلم‌های پورن وارد نیویورک شد.

تاریخ جلسه استماع دادگاه برای امروز سه‌شنبه (۴ آوریل/ ۱۵ فروردین) تعیین شده است.

گروه وکلای ترامپ از دادگاه خواسته‌اند که مانع از حضور رسانه‌ها و پوشش خبری و تصویری این جلسه شوند.

در جلسه استماع دادگاه دوربین‌های فیلمبرداری اجازه پخش زنده را ندارند. قاضی مسئول پرونده درخواست رسانه‌های مختلف در این باره را رد کرده است. بنا بر گزارش‌های منتشرشده، تنها به پنج عکاس أجازه داده شده که در ابتدای جلسه اقدام به عکسبرداری کنند.

ترامپ که با هواپیمای شخصی خود در فرودگاه لاگواردیا فرود آمده بود، پس از ورود به نیویورک عازم خیابان پنجم منهتن شد. “برج ترامپ”، که متعلق به اوست در این بخش از نیویورک واقع شده است.

طبق گزارش‌های منتشر شده، رئیس جمهور آمریکا روز سه‌شنبه ابتدا خود را به دادستانی منطقه منهتن تسلیم خواهد کرد تا احتمالا پیش از جلسه استماع از او انگشت‌نگاری شود. گفته می‌شود که ترامپ ۷۶ ساله با ۳۰ مورد اتهام روبروست.

هشدار پلیس و شهردار نیویورک نسبت به رفتار خشونت‌آمیز

مقامات و دستگاه‌های ذیربط در نیویورک با تدابیر گسترده امنیتی برای این رویداد آماده شده‌اند. هرچند پلیس نیویورک می‌گوید، نشانه‌ای از تهدیدی مشخص وجود ندارد اما تدابیر امنیتی خود را برای روز برگزاری دادگاه تشدید کرده و به تظاهرکنندگان نسبت به رفتار خشونت‌آمیز هشدار داده است.

رئیس پلیس نیویورک هشدار داده و می‌گوید: «می‌خواهم به همه یادآوری کنم که خشونت و تخریب در اظهار نظر قانونی و مشروع جایی ندارند.»

اریک آدامز، شهردار نیویورک نیز هشدار داده است که این شهر میدان و عرصه‌ای برای به نمایش گذاشتن خشم نابجا نیست. خرابکاری، تخریب اموال و خشونت به گفته شهردار نیویورک، “به هیچ عنوان” تحمل نخواهد شد.

مارجری تیلر گرین، از جمهوری‌خواهان تندرو و یکی از طرفداران ترامپ، از نخستین کسانی است که برای برپایی تظاهرات و اعتراض فراخوان داده است.

شهردار نیویورک با نام بردن از این نماینده جمهوری‌خواه کنگره و طرفدار سرسخت ترامپ، و اینکه او به انتشار “اطلاعات جعلی و نفرت‌پراکنی” مشهور است، گفت، امیدوار است که تیلر گرین در این روز بهترین رفتار خودش را نشان دهد.

کاخ سفید هم اعلام کرده است که اوضاع در نیویورک را به دقت زیر نظر دارد. جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا گفته است، خشونت در ایالات متحده جایی ندارد، اما اعتراض مسالمت‌آمیز، چرا.

ترامپ هوادارانش را تهییج می‌کند

ترامپ در پرواز به مقصد نیویورک از فرصت استفاده کرد و در “تروث سوشال”، شبکه اجتماعی خود قوه قضاییه را به باد انتقاد گرفت. او نوشت: «پرونده‌سازی، آن هم در حالی که کشور گرانقدرمان به سمت جهنم در حرکت است.»

پلتفرم “تروث سوشال” جایگزینی است برای ترامپ که پس از غیرفعال شدن اکانت توییتری خود، اکنون در آنجا می‌نویسد.

ترامپ خود از هوادارانش خواسته بود تا پیش از برگزاری جلسه استماع دادگاه، اعتراض خود را نشان دهند.

آیا جمهوری‌خواهان برای انتخابات بعدی از ترامپ حمایت می‌کنند؟

ترامپ ۷۶ ساله می‌خواهد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ نیز کاندیدا شود. برخی ناظران بر این باورند که رئیس جمهور سابق ایالات متحده تلاش می‌کند از این دادگاه به منظور معرفی خود به عنوان قربانی سیستم قضایی سیاسی و بسیج هوادارانش استفاده کند. ترامپ به رأی این هواداران برای نامزدی در انتخابات ۲۰۲۴ نیازمند است.

پرسش اینجاست که آیا او در صورت مجرم شناخته شدن از حمایت جمهوری‌خواهان برخوردار خواهد بود یا خیر.

برخی چهره‌های شاخص جمهوری‌خواه چون کوین مک‌کارتی، پیش از برگزاری دادگاه در نیویورک بار دیگر حمایت خود را از ترامپ نشان دادند. رئیس مجلس نمایندگان آمریکا در توییتی نوشت، دادستان “از نظام حقوقی مقدس ما علیه رئیس جمهور ترامپ، استفاده ابزاری کرده است.”

مایک پنس، معاون رئیس جمهور پیشین هم اتهامات مطرح شده علیه ترامپ و رسیدگی به آن را یک “رسوایی” خواند.

در مقابل ایسا هاچینسن، فرماندار سابق آرکانزاس که او هم جمهوری‌خواه است، در یک مصاحبه تلویزیونی ترامپ را فراخواند که به دلیل اتهامات مطرح شده از رقابت‌های انتخاباتی کناره‌گیری کند.

دونالد ترامپ قصد دارد امشب با بازگشت به ملک خود در فلوریدا در میان هوادارانش سخنرانی کند.

اتهامات ترامپ چیست؟

دونالد ترامپ نخستین رئیس جمهور سابق ایالات متحده است که با اتهامات کیفری روبروست.

گفته می‌شود، کمی پیش از پیروزی او به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده در سال ۲۰۱۶، ترامپ به یک ستاره فیلم‌های پورن به نام استورمی دنیلز حق السکوت پرداخت کرده است.

دنیلز ادعا کرده که ترامپ در سال ۲۰۰۶ با او رابطه جنسی داشته است. این در حالی است که در آن زمان ترامپ با ملانیا، همسر کنونی خود ازدواج کرده بود و فرزند پسر آنها در آن تاریخ به تازگی به دنیا آمده بود.

ترامپ هرچند رابطه مطرح شده توسط استورمی دنیلز را انکار می‌کند، اما پرداخت پول به او را خیر. این پرداخت به خودی خود غیرقانونی نیست. با این حال ترامپ از جمله متهم به جعل اسناد تجاری است. احتمال می‌رود که او قانون مربوط به تأمین مالی مبارزات انتخاباتی را هم نقض کرده باشد. ترامپ خود را بی‌گناه می‌داند و از این اتهامات به عنوان “پرونده‌سازی” یاد کرده است.

ناسا فضانوردان پرواز به مدار کره ماه را معرفی کرد

آژانس فضایی آمریکا (ناسا) تیم چهار نفره ماموریت “آرتمیس ۲” پرواز به مدار کره ماه را معرفی کرد. این تیم شامل یک زن و سه مرد است که احتمالا در ماه نوامبر سال ۲۰۲۴ راهی مدار کره ماه خواهند شد.در ماه دسامبر پرواز موفقیت‌آمیز”آرتمیس ۱” بسوی کره ماه انجام گرفت. حال قرار است “آرتمیس ۲” با یک تیم پروازی که شامل سه مرد و یک زن است بسوی مدار کره ماه پرواز کند. یکی از سه فضانورد مرد سیاه‌پوست است.

این پرواز احتمالا در اواخر سال ۲۰۲۴ یا اوایل سال ۲۰۲۵ صورت می‌گیرد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

کریستینا کُک، ۴۴ ساله و مهندس برق اولین زنی است که به سفر دور ماه می‌رود. ۳۲۸ روز اقامت او رکورد اقامت طولانی‌مدت مستمر فضانوردان زن در فضا را می‌شکند.

ویکتور گلاور ۴۶ ساله، خلبان آزمایشی نیروی دریایی آمریکا، اولین سیاهپوستی است که به ماموریت کره ماه فرستاده می‌شود. او اولین پرواز فضایی خود را در سال ۲۰۲۰ انجام داد و اولین سیاهپوستی است که به مدت شش ماه در فضا اقامت داشته است.

رید وایزمن ۴۷ ساله نیز خلبان نیروی دریایی بوده و در سال ۲۰۱۵ در یک ماموریت به ایستگاه فضایی بین‌المللی (ISS) سفر کرده است.

جرمی هنسن ۴۷ ساله خلبان نیروی هوایی سلطنتی کانادا بوده و تجربه شرکت در ماموریت‌های فضایی را ندارد.

فرماندهی این ماموریت بر عهده وایزمن خواهد بود و گلاور خلبانی سفینه را برعهده دارد. کُک و هنسن به عنوان “متخصصان ماموریت” کار پشتیبانی را انجام خواهند داد.

بیل نلسون، مدیر ناسا گفته است: «سرنشینان ماموریت آرتمیس-۲ نماینده هزاران نفری هستند که به طور خستگی‌ناپذیر برای رساندن ما به فضا تلاش می‌کنند.»

این چهار نفر اولین فضانوردانی هستند که بعد از ۵۰ سال برای مدت احتمالا ده روز به مدار کره ماه سفر می‌کنند.

آرتمیس در اساطیر یونان ایزدبانوی “شکار، طبیعت، پاکدامنی، حاصلخیزی و ماه” و خواهر دوقلوی آپولون بود.

آخرین‌بار در روز یازدهم دسامبر سال ۱۹۷۲ فضانوردانی در مامویت “آپولوی ۱۷” به کره ماه سفر کردند. آمریکا تنها کشوری است که در ماموریت‌های آپولو از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲ در مجموع ۱۲ فضانورد را به کره ماه فرستاده است.

فنلاند امروز رسما سی‌ و یکمین عضو ائتلاف نظامی ناتو می‌شود

فنلاند روز سه‌شنبه بعنوان سی و یکمین کشور، رسما به عضویت پیمان ناتو درمی‌آید. با عضویت فنلاند، مرزهای مشترک ناتو و روسیه بیش از دوبرابر می‌شوند. سوئد همچنان منتظر عضویت در ناتو است.عصر روز سه‌شنبه ۴ آوریل (۱۵ فروردین) در جلسه وزرای خارجه کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که در بروکسل برگزار می‌شود، کشور فنلاند به عنوان سی و یکمین کشور، رسما به عضویت این پیمان در‌می‌‌آید.

ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو در آستانه جلسه وزیران خارجه کشورهای عضو در بروکسل گفت: «ما برای اولین بار پرچم فنلاند را اینجا در مقر ناتو به اهتزاز در می‌آوریم. این روز خوبی برای امنیت فنلاند، امنیت شمال اروپا و کل ناتو خواهد بود.»

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

سائولی نینیسته، رئیس‌جمهور فنلاند، همراه با وزیران خارجه و دفاع این کشور در مراسم رسمی عضویت فنلاند در ناتو شرکت خواهند کرد.

برای ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، پیوستن فنلاند به ناتو یک شکست استراتژیک بزرگ محسوب می‌شود. او یکی از دلایل تجاوز نظامی به اوکراین را مانع شدن از گسترش ناتو اعلام کرده بود که به نتیجه‌ مخالف آن منجر شد.

مخالفت ترکیه و مجارستان با عضویت فنلاند و سوئد

گرچه فنلاند که ۱۳۴۰ کیلومتر مرز مشترک با روسیه دارد در دوران جنگ سرد بی‌طرف بود، اما حتی پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر از هزینه‌های نظامی خود نکاست.

فنلاند در واکنش به تجاوز نظامی روسیه به اوکراین تصمیم گرفت سیاست بی‌طرفی خود را کنار بگذارد و همراه سوئد درخواست عضویت در پیمان ناتو را بدهد.

عضویت کشورهای جدید در ناتو مشروط به تایید تمامی اعضای این پیمان است. گرچه تمامی ۳۰ کشور عضو ناتو در اجلاس تابستان سال گذشته در مادرید به صورت اصولی با پذیرش فنلاند و سوئد موافقت کردند اما ترکیه بعدا به دلیل آنچه که “حمایت از تروریست‌ها” خوانده بود، با عضویت فنلاند و سوئد به مخالفت پرداخت.

پس از مذاکرات فنلاند با ترکیه و دیدار سائولی نینیستو، رئیس جمهوری فنلاند با رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه سرانجام راه پیوستن این کشور به ناتو هموار شد.

ترکیه و مجارستان اما هنوز به عضویت سوئد چراغ سبز نشان نداده‌اند. ترکیه سوئد را به پناه دادن به نیروهای “حزب کارگران کردستان” (پ‌ک‌ک) متهم می‌کند، اما استکهلم این اتهام را رد می‌کند.

مجارستان هم از سال ۲۰۱۵ به این سو به “سیاست مهاجرپذیری سوئد” انتقاد دارد و هم عصبانیت ویکتور اوربان، نخست‌وزیر این کشور از تلاش سوئد برای اخراج حزب “فیدس” مجارستان از زمره احزاب محافظه‌کار اروپا باعث شده تا این کشور مخالف عضویت سوئد در ناتو باشد.

بیشتر بخوانید: ناتو

دبیر کل ناتو روز دوشنبه گفت: «سوئد را تنها رها نکرده‌ايم. وضعیت سوئد به یک عضو کامل ناتو بسیار نزدیک است.» ینس استولتنبرگ همچنین ابراز امیدواری کرد تا اردوغان پس از انتخابات ریاست جمهوری ترکیه در ماه مه به مخالفت خود با عضویت سوئد در ناتو پایان دهد و سوئد نیز در نهایت تا تابستان به عضویت ناتو درآید.

سیاسی‌ترین فصل حجاب و سرگردانی جمهوری اسلامی

در روزهای آغازین سال ۱۴۰۲ نوع پوشش زنان به یکی از مهم‌ترین موضوعات حاکمیتی تبدیل شده است. علی افشاری، تحلیلگر سیاسی، با اشاره به این موضوع، احتمال می‌دهد که منازعه بر سر حجاب اجباری بتواند به روندی انقلابی بیانجامد.نزدیک شدن به فصل گرما نگرانی‌ها در درون نظام برای رشد بی‌سابقه کشف حجاب و استفاده از لباس‌های باز و به تعبیر جمهوری اسلامی “اباحه‌گری” را افزایش داده است. در این فضا ائمه جمعه، رسانه‌ها و مقامات ارشد جمهوری اسلامی به فراخور جایگاهی که در آن قرار گرفته‌اند، بر روی اعمال حجاب اجباری موضع گرفته‌اند.

در آخرین واکنش‌ها، وزارت کشور طی بیانیه‌ای رسمی ضمن تاکید بر رعایت حجاب اجباری از سوی همگان، تهدید کرد: «همه آمران به معروف و ناهیان از منکر در سراسر کشور، دستگاه محترم قضائی، ضابطان و سایر نهادهای ذیربط نسبت به مواجهه با معدود هنجارشکان اقدام خواهند نمود و اجازه تعدی به حریم و هویت مقدس زن مسلمان ایرانی را نخواهند داد.» غلامحسین محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضائیه نیز به صراحت اعلام کرد که «بی‌حجاب‌ها مجازات می‌شوند». وی بی‌حجابی را “دشمنی با ارزش‌ها” به‌شمار آورد.

در عین حال اختلاف نظرهایی نیز در جمع نیروهای حکومتی در مورد میزان سختگیری و محدوده اعمال حجاب اجباری وجود دارد. به عنوان نمونه حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان، در برخوردی انتقادی بیانیه وزارت کشور را “دو پهلو” و “فاقد صراحت لازم” در مواجهه با پدیده “کشف حجاب” دانست. البته وی بعدا به خاطر واکنش مخالفان که به زعم وی حرف‌هایش را دستاویز کردند، از وزیر کشور عذرخواهی کرد.

همچنین عده‌ای از نمایندگان مجلس طرحی را در دستور کار دارند تا مجازات‌ها علیه بدحجابی و بی‌حجابی را با محرومیت از امکاناتی چون گواهینامه رانندگی، پاسپورت، اینترنت و… گسترش بدهند، اما برخی دیگر مدعی هستند که این طرح نمایانگر اراده اکثریت مجلس نیست و قرار است دولت لایحه‌ای بدهد.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در عین حال تعدادی از نمانیدگان مجلس مسئولان قوه قضائیه را خطاب قرار داده‌اند که اگر تا زمان کوتاهی طرح برای پوشاندن خلأ‌های قانونی در برخورد با بی‌حجابی را ارائه ندهد، خودشان دست به کار می‌شوند. مرتضی آقاتهرانی، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی نیز مدعی شده است که در دولت رئیسی “قرارگاه امر به معروف و عفاف و حجاب” تشکیل شده است.

اذیت و آزار و تعرض به حقوق زنانی که به حجاب باور ندارند فراتر از تهدیدها و برخوردهای کلامی بوده است. در روزهای تعطیلات نوروزی در شهرهای مختلف دوباره گشت‌های ارشاد فعال شده و به مزاحمت زنان پرداختند.

همچنین تعدادی از مناطق گردشگری، هتل‌ها، رستوران‌ها و تفرج‌گاه‌ها به صورت موقت و یا دائمی تعطیل شده‌اند. در حالی که اساسا در نظام قانونی جمهوری اسلامی کسبه‌ها و مراکز خدماتی و تجاری مسئولیتی در قابل نوع پوشش مشتریان‌شان ندارند و حکومت نیز نمی‌تواند آنها را به خاطر عدم رعایت حجاب مورد نظر مجازات کند!

جریان‌های تندرو و نزدیک به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چون خبرگزاری فارس نیز مجددا پویش جرم‌انگاری کشف حجاب را فعال کرده‌تا زمینه را برای تشدید برخوردهای امنیتی و قضایی مساعد کنند. فعال شدن گروه‌های فشار به بهانه “سرریز شدن صبر مردم مؤمن” از دیگر تهدیدات مطرح است.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

در تمامی این موضع‌گیری‌ها از کلیشه‌های “اکثریت مردم مسلمان”، “صیانت از خانواده” و “حجاب بمثابه واجب شرعی” استفاده می‌شود، در حالی که این نوع برخوردها هم خلأ و ابهام قانونی در جمهوری اسلامی دارد و هم اینکه در موازین شرعی حکم و مجازاتی برای بی‌حجابی ذکر نشده و تنها طبق آیات قرآن حجاب از ویژگی زنان “مومنه” عنوان شده و در تاریخ و سنت شیعه اثنی عشری نیز حجاب از ضروریات زن مسلمان متشرع ذکر شده است، اما در دینی که به حکم آیه محکم و صریح قرآن “دین اجباری نیست” و با توجه به واقعیت‌هایی که “بخشی از جامعه ایران نیز خود را مسلمان نمی‌داند”، “شماری دیگر نیز خود را متشرع نمی‌داند و فقط به اصول دین و کلیات هویت مذهبی شیعه باور دارد” و “برخی از نواندیشان دینی نیز حجاب را نامربوط به ذات دین اسلام و امری تغییرپذیر معرفی کرده‌اند”، اجبار و مجازات زنان غیرمعتقد به حجاب تحمیلی فاقد وجاهت حقوقی، منطقی، اجتماعی و اخلاقی است.

اما مشکل اصلی نظام تغییرات گسترده فرهنگی در جامعه ایران است که شکاف بین ارزش‌های فرهنگی حکومت با نگرش متکثر مردم را به گسلی بسیار عمیق و پرناشدنی بدل ساخته است. علاوه بر این، بعد از جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” کنار گذاشتن حجاب و ظاهر شدن بدون روسری تحمیلی، برای زنان بویژه دختران جوان ارزش مبارزاتی پیدا کرده است. این اقدام با تشویق مردان و بخش مهمی از جامعه نیز همراه شده است.

این بار کشف حجاب اقدامی از پایین به بالا و به مثابه کنش رهایی‌بخش و آزادی‌خواهانه است. این حرکت مبتنی بر نگرشی از اخلاق است که پوشش و عدم پوشش در ظاهر زنان را فاقد اهمیت در ارزیابی پیرامون شخصیت و هویت آنها می‌داند و البته خودمختاری زنان در تعیین نوع پوشش و سبک زندگی‌شان را به رسمیت می‌شناسد و نقشی برای حکومت در مداخله در این امر قائل نیست.

تقریبا با قطعیت می‌شود گفت که حداقل نیمی از جامعه زنان ایران باوری به حجاب ندارند و برخی از آنها آشکارا خواهان پوشش آزاد هستند. بخشی از نیروهای باورمند به حجاب نیز با اجباری ساختن آن و استفاده از قوه قهریه برای اجرای آن مخالف هستند. مدافعان حجاب اجباری در جامعه به کمترین میزان خود در ایران بعد از انقلاب رسیده‌اند.

اکثریت قاطع مردم ایران کثرت‌گرایی فرهنگی و رواداری در پذیرش سبک‌های زندگی متقاوت را پذیرفته‌اند. در اغلب خانواده‌ها چه در درون خانواده و چه فامیل نزدیک تفاوت‌های فرهنگی دیده می‌شود. در این شیفت پاردایمی که به صورت تدریجی از دهه‌های گذشته شروع شده و امروز در جامعه نمایان شده است، باور به یک هویت به معنای نفی هویت‌های دیگر نیست و برای رفع تنش‌های غیرضروری و آرامش در جامعه افراد رها از قوه اجبار حکومت همه ویژگی‌‌های هویتی‌شان را آزادانه انتخاب می‌کنند. این نگرش در طبقات اقتصادی، بخش‌های مختلف جغرافیایی و لایه‌های مختلف اجتماعی دیده می‌شود.

ارجاع مقامات حکومتی به رعایت قانون نیز پذیرفتنی نیست، چون این “قانون” مصداق قانون ناعادلانه است که نافرمانی مدنی در مقابل آن یک فضیلت از دید زنان باورمند به حق آزادی پوشش و تملک زن بر بدن خویش محسوب می‌شود. از دید مخالفان حجاب اجباری، مداخله نیروهای حکومتی در امر پوشش زنان به پشتوانه اجبار دولت، مغایر با کرامت انسانی و عملی توهین‌آمیز محسوب می‌شود.

جمهوری اسلامی هم از جنبه هویتی و هم سیاسی-امنیتی با پذیرش آزادی پوشش و لغو حجاب اجباری مشکل دارد. ایدئولوژی بنیادگرایی اسلامی بر تصور از زن به عنوان جنس دوم، فرهنگ مردسالاری و اعمال حجاب اجباری و ارزش‌های سنتی دینی تاکید زوال‌ناپذیر دارد. آنها با ادعای ضرورت بازگشت به مناسبات عصر زندگی پیامبر اسلام، بر اجرای احکام ناب اسلامی، امور شرعی و حدود الهی و سنت‌های اعمال‌شده در طول تاریخ به مثابه موازین قرآنی اصرار دارند. این اصرار جنبه سیاسی داشته و تابعی از اراده معطوف به قدرت است. اگر آزادی زنان و شادی‌ها و سبک تفریحات مدرن و نامقبول و نارایج در الگوی زیست مذهبی پذیرفته شود، آن‌وقت زیربنای نظریه ولایت فقیه که مبتنی بر یک حدیث با وثاقت ضعیف از “امام جعفر صادق” است، متزلزل می‌شود؛ به عبارت دقیق‌تر وارد استحاله هویتی و کمرنگ شدن حکومت دینی می‌شود؛ امری که خامنه‌ای به عنوان پاسدار چهره کلاسیک نظام به‌شدت در برابر آن مقاومت کرده است.

اگر اجرای احکام شرعی متوقف شده، ظاهر جامعه در شکلی زیاد عدم انطباق با آنها را نشان دهد، آن‌وقت چیزی از جمهوری اسلامی باقی نمی‌ماند که خود را یک حکومت اسلامی به‌شمار می‌آورد. جنبه هویتی آن هم برای پایگاه نظام اهمیت دارد. آنها در ازای مجموعه‌ای از تعلقات هویتی، از جمله حجاب اجباری، انگیزه حمایت از نظام را دارند.

بنابراین نظام در وضعیت سختی قرار گرفته است. حجاب اجباری که از ستون‌های تقویت‌کننده بقای نظام بوده، اکنون به یک تهدید استراتژیک تحول یافته که می‌تواند زوال آن را تسریع کند. بزرگترین بحران موجودیتی نظام با قتل مهسا امینی به دلیل برخورد فیزیکی و امنیتی “گشت ارشاد” شروع شد. اکنون نیز اگرچه ابعاد و دامنه اعتراضات سراسری کاهش پیدا کرده، اما چون آتش زیر خاکستر هر لحظه مترصد شعله‌ور شدن دوباره است.

در حال حاضر زنان زیادی و بخصوص دختران جوان نه تنها خواهان کنار گذاشتن روسری‌ها و مانتوهای اجباری هستند، بلکه می‌خواهند آزادانه و بدون هراس و مجازات برقصند و شادی‌های متفاوت و ناسازگار با نگرش دینی شریعت‌بنیاد داشته باشند. همچنین لباس‌های باز بپوشند. مردان نیز مطالبات مشابهی دارند تا تفریحات در کشور آزاد شده و مداخلات حکومتی مبتنی بر فرهنگ دستوری و پدرسالارانه در کشور متوقف شود.

تعداد این افراد زیاد است و از حمایت بالایی در جامعه برخوردار هستند. موضوع سیاسی هم شده و ارزش مبارزاتی پیدا کرده است. برخوردهای امنیتی با آنها پاسخگو نیست و در گذر زمان باعث فرسایش دستگاه سرکوب می‌شود. محرومیت‌های اجتماعی و مجازات واحدهای تجاری و اقتصادی نیز به دلیل پیامدهای آن در گسترش بیکاری و رکود اقتصادی چالش‌های جدی‌تری برای نظام ایجاد می‌کند. اراده برای مبارزه در زنان ایرانی برای حقوق خود هیچوقت تا به این حد نبوده و به منبعی مهم برای تغییرات سیاسی ساختاری و بزرگ در ایران تبدیل شده است.

به نظر می‌رسد بخشی از نیروهای امنیتی متوجه تبعات سنگین تشدید برخوردها در حوزه بی‌حجابی شده‌اند، اما عقب‌نشینی برای حکومتی که همیشه مقاومت در برابر اعتراضات مردمی و نادیده گرفتن مطالبات و استفاده از راهکار سرکوب مبنای رفتاری هسته سخت قدرت آن بوده، دشوار است. همچنین تعصبات بسیجی‌ها و روحانیونی که الآن در مناصب حاکمیتی هستند، مانعی در برابر انعطاف است. از زاویه‌ای دیگر فاصله بین سقف نرمش حکومت و کف مطالبات مردم خواهان کثرت‌گرایی فرهنگی و زنان بی‌حجاب نیز زیاد بوده و امکان پیدا کردن راهکارهای بینابینی را ممتنع ساخته است.

از این رو به نظر می‌رسد در سیاسی‌ترین فصل حجاب در ایران بعد از انقلاب بهمن ۵۷ نطفه‌های یک درگیری بزرگ دیگر بین مردم و جمهوری اسلامی شکل گرفته است. انگیزه برای مقاومت در برابر اجبار حکومتی بالا است. تشدید برخوردها چه به صورت رسمی و چه به صورت غیررسمی با برون‌سپاری ظاهری برخوردهای جنایت‌کارانه چون حمله بیوتروریستی به مدارس دخترانه ریسک‌های زیادی برای نظام دارد. در این چارچوب ممکن است منازعه بر سر حجاب و بی‌حجابی به اوج‌گیری دوباره جنبش “زن، زندگی، آزادی” و فرارویش آن به انقلاب بیانجامد.

* این یادداشت نظر نویسنده را منعکس می‌کند و الزاما بازتاب‌دهنده نظر دویچه‌وله فارسی نیست.

اکسیوس: آمریکا طرحی برای توافق موقت اتمی با ایران ارائه داد

وبسایت خبری اکسیوس از ارائه طرح دولت آمریکا به شرکای اروپایی و اسرائیلی برای توافق موقت هسته‌ای با ایران خبر داده است. قرار است ایران بخشی از برنامه اتمی خود را متوقف کند و در مقابل، بخشی از تحریم‌ها تعلیق شوند.وبسایت خبری اکسیوس در گزارشی به قلم “باراک راوید” خبرنگار اسرائیلی خود نوشته است که دولت جو بایدن در هفته‌های اخیر طرحی را به شرکای اروپایی و اسرائیلی خود ارائه کرده است که طبق آن “ایران بخشی از برنامه اتمی خود را متوقف می‌کند و در ازای آن بخشی از تحریم‌ها تعلیق می‌شوند.”

اکسیوس گفته است که ده مقام اسرائیلی و دیپلمات‌های غربی و متخصصان آمریکایی وجود چنین طرحی را تایید کرده‌اند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

در گزارش آمده که رویکرد جدید دولت آمریکا ناشی از نگرانی این کشور نسبت به پیشرفت‌های اخیر برنامه اتمی ایران است.

بر اساس گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مربوط به آخر ماه فوریه، ایران ۵ / ۸۷ کیلوگرم اورانیوم غنی شده با غلظت ۶۰ درصد در اختیار دارد که به گفته متخصصان، اگر این غلظت به ۹۰ درصد برسد، ایران اورانیوم کافی برای ساخت حداقل یک بمب اتم را در اختیار دارد.

مقامات اسرائیلی اخیرا به آمریکا و اروپا هشدار دادند که ایران در صورت عبور از مرز غنی‌سازی ۶۰ درصدی وارد مرحله خطرناکی می‌شود که می‌تواند موجب حمله نظامی به این کشور شود.

به گزارش اکسیوس و به نقل از ده منبع خبری، دولت بایدن در ماه ژانویه سال جاری بحث در مورد طرح جدید خود را آغاز کرد و آن را در ماه فوریه به اطلاع اسرائیل و سه کشور اروپایی فرانسه، آلمان و بریتانیا رساند.

چهار منبع اسرائیلی گفته‌اند که در طرح دولت بایدن آمده است: «در صورتی که غنی‌سازی ۶۰ درصدی متوقف شود در مقابل، بخشی از تحریم‌ها نیز متوقف می‌شوند.»

مجموعه مطالب: برجام

این طرح مشابه طرح جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، و ویلیام برنز، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، در سال ۲۰۱۳ است.

در آن طرح توافق موقت اولیه برای یک دوره شش ماهه بود و چندین بار تا رسیدن به توافق کامل هسته‌ای در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۵ تمدید شد.

منابع غربی گفته‌اند که دولت جمهوری اسلامی در جریان بحث‌ها قرار داشته اما این طرح را تا کنون رد کرده است.

اکسیوس نوشته است که وزارت خارجه ایران تا کنون به سئوال در این زمینه پاسخ نداده است.

دلداده‌ی من لیلی

پرویز ممنون

زندگی با تئاتر خاطرات دکتر پرویز ممنون یا در واقع قصه‌ی زندگی اوست که بهتازگی در تهران منتشر شده است. دکتر ممنون، زاده‌ی اصفهان و تحصیلکرده‌ی وین، در عالم تئاتر چهره‌ی شناختهشدهای است. وی در پی انقلاب اسلامی به وین مهاجرت کرد و در آنجا با کمک داستانهای عاشقانه‌ی نظامی گنجوی به نوعی قصهگویی و روایتگری پرداخت که شکل سنتی آن در ایران نقالی نام دارد، اما کار او ضمن حفظ اصالتها، از ریشهها فاصله میگیرد و به خلاقیتی میرسد که در عالم تئاتر و ادب فارسی سابقه نداشته است.

در اینجا ما قسمتی از خاطرات او را که به روایت «لیلی و مجنون» مربوط است برگزیدهایم. دلیل این انتخاب، علاوه بر ارائه‌ی یک گزارش ناب درباره‌ی زندگی دکتر ممنون، این است که وی برای پیداکردن شکل روایت لیلی و مجنون مدتی با خود کلنجار میرود که یک داستان کهن را چگونه میتواند نو کند و بهشکلی به مخاطبان عرضه کند که داستان صدها بار شنیده را مانند یک داستان تازه بشنوند و لذت ببرند. سرانجام، به این نتیجه میرسد که نخست باید آن روایت کهن ــ و نه کهنه ــ را درونی و از آن خود کند تا اجرایش بر دیگران تأثیر بگذارد. برای این کار به سرزمین مادری سفر میکند و خاطرات عشق سالهای نوجوانی یا، بهعبارتدیگر، اولین عشق خود را مرور میکند تا مانند یک نوجوان عاشق بهسراغ لیلی و مجنون برود. بدینترتیب، موفق میشود روایتی نو از لیلی و مجنون به دست دهد که دیگر صرفاً به نظامی گنجوی تعلق ندارد، بلکه داستان خود او هم هست. در حماسه‌ی عاشقانه‌ی نظامی گنجوی لیلی زیباست، ولی در روایت سعدی و مولانا لیلی دختر زیبایی نیست. سعدی در بیان عشق مجنون عقیده دارد که از چشم مجنون باید در لیلی نگریست «تا سرّ مشاهده‌ی او بر تو تجلی کند»؛ و در روایت مولانا برای درک زیبایی لیلی باید چون مجنون بیخود و ناهشیار بود، چون: در طریق عشق بیداری بد است و هرکه او بیدارتر، در خوابتر / هست بیداری‌اش از خوابش بتر. روایت دکتر ممنون که لیلیاش چون لیلیِ مولانا زیبا نیست از این دست و افسونکننده است. این نکته را هم نباید فراموش گذاشت که اگرچه داستان لیلی و مجنون نظامی بارها از سوی شاعران و سخنوران تقلید شده، اما جز در روایت دکتر ممنون هرگز به اجرا درنیامده است.

***

آگوست استریندبرگ، نویسنده‌ی صاحبنام سوئدی در مقدمه‌ی رمان پسر مستخدمه مینویسد: «من فقط قادر به نوشتن یک داستان هستم و آن داستان خودم است.»

این حرف استریندبرگ در همه‌ی زمینههای هنر و ادب صادق است. یک نقاش صاحب سبک در حقیقت فقط یک تابلو میسازد و بقیه‌ی تابلوهایش تکرار آن است! و اگر یک ساخته‌ی آهنگساز توانایی را خوب بشنوید و بشناسید، تشخیص دیگر آثار او نسبتاً آسان خواهد بود. حدود چهل سال بعد از مرگ بتهوون یک قطعه‌ی موسیقی پیدا شد که در تعزیت درگذشت «یوزف دوم»، پادشاه اصلاحطلب اتریش، ساخته شده بود و امضایی نداشت. این قطعه را جداجدا به چند موسیقیشناس سپردند که تشخیص دهند ساخته‌ی چه آهنگسازی است! همه گفتند بتهوون.

داستانهای نغز که قابلیت روایت دارند زیادند، اما زمانی تماشاگر را جذب میکنند که با سلیقه و طبیعت و باور روایتکننده یا به صحنهآورنده‌ی آنها بخواند. من شخصاً در بسیاری از افسانههایی که سراغشان رفتهام ــ مخصوصاً آثار نظامی ــ نشانههایی از حالوهوای زندگی خودم، از ترسها و دلهره‌هایم، رؤیاها و آرزوهایم را در آنها منعکس دیده‌ام. مگر نمی‌شود بدون بیابان‌گردی هم اتفاقی را که برای فرهاد افتاد تجربه کرد؟ مگر نمیشود آتش همان اشتیاقی که پادشاه «سیاهپوش» را (در داستان گنبد سیاه از هفت پیکر) به رفتن به سرزمین چین برانگیخت، در دل من هم شعلهور باشد؟

روشنترین مثال این نزدیکی و پیوستگی در میان داستانهایی که توفیق روایت و اجرای آنها را در سی سال گذشته داشتهام قرابت مضمونی داستان لیلی و مجنون با یکی از زیباترین رویدادهای زندگیام در دوره‌ی نوجوانی است:

دوره‌ی بلوغ را می‌گذراندم که دلم به نور عشق روشن شد. دلداده دختری از ساکنان محله و دختر کارمندی عالیرتبه بود که برای مأموریت با خانوادهاش به اصفهان آمده بودند. خانوادههای ما گاهی با هم رفتوآمدی داشتند و در یکی از همین رفتوآمدها روزی چشمهای نوجوان من و آن دختر در یک لحظه‌ی سرنوشتساز به هم گره خورد و دلهای کوچکمان به تپیدنی افتاد که تا آن زمان نمیشناختیم. از آن روز به بعد تنها آرزویی که در جهان داشتیم دیدار و گفت‌وگو با هم بود، هرچند محیط شهرستان چنین اجازهای به ما نمیداد. از طرفی هم در آن روزگار از وسایل ارتباطی امروز خبری نبود و کسی تلفن همراه و اینترنت و پیامک را نمیشناخت. تنها امکانی که برای ما ــ مثل همه‌ی عشاق دیگر آن زمانه ــ برای ارتباط با هم وجود داشت نوشتن نامه بود. روزی نبود که ساعتی ننشینیم و هرچه مطلب به ذهنمان می‌آمد، روی کاغذ نیاوریم! از اشعار عاشقانه و جملههای رمانتیک گرفته ــ که بیشترشان رونویسی از رمانهای عاشقانه، مخصوصاً رمانهای رماننویس معروف آن زمان، جواد فاضل بود ــ تا درددل از زندگی و شکوه از بیهودگی درس و تعریف یا نقد فیلم عاشقانهای که دیده بودیم! و اگرچه این نامهها یک کلمه هم حرف «غیراخلاقی» نداشت، اما همان درددلها و شکوه و شکایتها همه عمل مجازی نبود و همیشه نگران این بودیم که خدایی‌ناکرده نامهای لو برود و رسوا شویم! که از بخت بد ما روزی هم چنین اتفاقی افتاد! یکی از نامهها لو رفت و راز ما از پرده بیرون افتاد و در پی آن در هر دو خانواده توفانی به پا کرد.

پدرم که از ماجرا خبردار شد اول سعی کرد به روی خودش نیاورد و با کمی ابرو درهمکشیدن به من بفهماند که آمادگی شنیدن چنین اخباری را ندارد! تا اینکه کار بالا گرفت و سرانجام خودش را ناچار به مداخله دید، اما بهجای اینکه بنشیند و با من چارهاندیشی کند، بنا به رسم غلط آن زمان، شروع به سرزنشکردن من و بهسخرهکشیدن کمسالیام برای عشقورزی کرد: «تو هنوز دهانت بوی شیر می‌دهد! تازه سیزده سالت تمام شده، تو را چه به این حرفها، به این کارها؟!» اینکه پدرم در میان حرفهایش سنوسال من را کمتر از آنچه بود به رخم می‌کشید بیش از هرچیز دیگری من را می‌چزاند و وادارم می‌کرد در دفاع از خود مبالغه کنم: «اولاً سیزده سالم نیست و دارم می‌روم توی پانزده سال! تازه، به نظر دیگران من هجده سال دارم!»

این نوع حرفها و بحثها یک روز در میان بین ما ردوبدل می‌شد و اگر من آن زمان ــ بهجز دیدن و صحبت با یار ــ یک آرزو داشتم، این بود که شب بخوابم و صبح که بیدار می‌شوم از چهاردهسالگی به هجدهسالگی پریده باشم! این یکی از دلایلی بود که به ورزش «زیبایی اندام» ــ که در آن زمان تازه در میان جوانها رایج شده بود ــ روی آورده بودم و در هر فرصتی با دمبل و هالتر ور می‌رفتم. همینطور با اینکه هنوز در صورتم تار مویی نروییده بود، هر روز صبح که بیدار می‌شدم بالای لبم را می‌تراشیدم، به این امید که زودتر سبز شود و مویی درآید!

بعد از اینکه پدرم از عتاب و خطاب نتیجه نگرفت، بهتر دید که با من از در دوستی درآید و همین اشتباه بعدی او بود! روزی موقع ناهار، بعد از اینکه همه غذا خورده بودیم و مادر با کمک خواهرهایم مشغول جمعکردن سفره بود، پدر خطاب به مادرم گفت: «لطفاً سفره را زودتر جمع کنید و خانمها تشریف ببرند بیرون، چون ما مردها امروز با هم حرف داریم!» و همزمان لبخند و چشمک دوستانهای به من زد.

من در اطراف خود نگاه کردم ببینم مردها کی هستند؟ دیدم یک مرد است که اوست و دیگر کسی نیست، چون من هنوز به قول او دهانم بوی شیر می‌داد! فهمیدم کاسهای زیر نیمکاسه است. بههرحال، بعد از اینکه مادر و خواهرها سفره را جمع کردند و از اتاق بیرون رفتند، پدرم بلند شد و در اتاق را بست و برگشت و نشست و درحالیکه قیافه‌ی بسیار دوستانهای به خودش گرفته بود شروع به حرفزدن کرد.

می‌دانی پرویز جان! من مدتی است متوجه شدهام که تو دیگر بچه نیستی و به سن جوانی رسیدهای. حالا زمانش رسیده که من برایت بیشتر یک دوست خوب باشم تا یک پدر. من هم یک زمانی جوان بودم و می‌دانم که جوانی چه عوالمی دارد… و جزء این عوالم یکی هم این است که جوان متوجه جنس مخالف می‌شود و چهبسا پسری به دختری دلبستگی پیدا می‌کند. این یک امر طبیعی است. بنابراین، من به اینکه تو چرا به کسی دلبستگی پیدا کردهای اعتراض ندارم… اما بهعنوان یک دوست می‌خواهم از تو بپرسم مگر دختر زیبا کم بود که عاشق این ایکبیری شدی، با یک من دماغ؟!

من را می‌گویید؟ انگار کسی پتکی توی سرم بزند، منگ شدم. مدتی خیرهخیره به پدرم نگاه می‌کردم. باورم نمیشد که عقلش سر جایش باشد که زیبایی استثنائی ماه تابان من را نمیبیند! تا اینکه حس کردم بغضی در گلویم جمع شده و می‌خواهد بترکد! و کمی بعد هم بغض ترکید… گریهکنان از جا بلند شدم و بهسرعت از اتاق بیرون رفتم و از آن روز به بعد مدتها فقط زیرزبانی سلامی به پدر می‌کردم و می‌گذشتم، پدری که با آن سلیقه‌ی کجش دنیا را روی سرم خراب کرده بود.

در این میان، مادرم سعی می‌کرد در کار عشق و عاشقی من دخالتی نکند. بااینحال، روزی حرفی از زبان او شنیدم که آن هم من را رنجاند. زنهای فامیل به دیدن او آمده و همه در مهمانخانه‌ی خانهمان جمع بودند و ظاهراً نقل صحبتشان داستان عاشقی و بدسلیقگی من در انتخاب معشوقه بود! من از بیرون صدای آنها را می‌شنیدم و شنیدم که مادرم در دفاع از من به آنها گفت: «مگر لیلی قشنگ بود که مجنون از عشق او سر به صحرا گذاشت؟ مثلی است معروف: علف باید به دهان بزی شیرین باشد!»

طبیعی است که این مقایسه‌ی مادر ــ با اینکه در دفاع از من بود ــ دلم را به درد می‌آورد و من از خود می‌پرسیدم مگر این ملامت‌کنندهها چشم ندارند که زیبایی خارقالعاده‌ی ونوس من را ببینند؟ به نظر من که دلداده‌ی من در وجاهت بیهمتا بود و از این نظر به زیباترین ستارههای سینما فخر می‌فروخت!

زمان گذشت… دوره‌ی بلوغ رفتهرفته سپری شد و دوسه سال بعد خانواده‌ی دختر به شهر خودشان برگشتند و آن قیلوقال تمام شد و من هم دیگر آن دختر را ندیدم و دبیرستان را تمام کردم و برای ادامه‌ی تحصیل راهی اروپا شدم. بعد هم اتفاقهای گوناگونی برایم افتاد که شرحش در این کتاب رفت. بههرحال، به مرور زمان خاطره‌ی آن عشق و عاشقی از یادم رفت. گذشت و گذشت تا چهل سال… حالا چه زمانی است؟ زمانی است که دوباره به اتریش برگشتهام و بعد از سختیهای سالهای اول مهاجرت با اجرای «شیرین و فرهاد» به زبان آلمانی دارم یک بار دیگر روی پایم بلند می‌شوم. دوستانی که «شیرین و فرهاد» را دیدهاند و با ادبیات ایران آشنایی دارند سراغ «لیلی و مجنون» نظامی را می‌گیرند و یکی از آنها که احترام زیادی برای عقیده و حرفش قائلم خانم نویسنده و شرقشناسی به نام «باربارا فرشموت» است که بعدها در برگردان آلمانی اشعاری که لابهلای داستانها می‌آورم به من کمک می‌کند. او هر بار که من را می‌بیند می‌پرسد: «چرا معطلی و لیلی و مجنون را شروع نمیکنی؟»

و من اگرچه لیلی و مجنون را در دانشکده‌ی شرقشناسی با دانشجویان بهدقت خوانده و خطبهخط می‌شناسم، باز از نو و به نیت اجرا می‌خوانم، اما هیچ نکته و موردی که به من انگیزه‌ی اجرایش را بدهد نمیبینم…

در همن زمان سالهاست که بعد از ترک دانشگاه و مهاجرت به وین به ایران نرفتهام و می‌دانم که چشم مادر سالخوردهام در انتظار دیدن پسرش به در دوخته شده است. شاعر آلمانی، هانریش هاینه، شعری دارد که وقتی برای دیدن مادرش به آلمان سفر می‌کند و مخالفان حکومت او را به این علت سرزنش می‌کنند، آن را سروده است. یک خط آن شعر این است: آلمان بههرحال می‌ماند، اما مادر من از دست می‌رود.

به خودم می‌گویم: «هرچه باداباد! من برایاینکه از دانشگاه بریدهام، دلیل کافی دارم، وگرنه که بهترین سالهای جوانیام را و حقوقی را که به من تعلق می‌گرفت، نمیگذاشتم و دستم را تکان بدهم و بروم.»

خلاصه بعد از چندین سال راهی ایران می‌شوم و، بدون اینکه کسی را از سفرم مطلع کنم، یکراست برای دیدن مادرم به اصفهان می‌روم.

سفر به زادگاهم بعد از اینهمه سال، برای من درعینحال سفر به خاطرات گذشتهام در این شهر است. روزی هم دلم طلب می‌کند که به مکانهایی در اصفهان سر بزنم که از دوره‌ی کودکی و آغاز جوانی خاطراتی از آنها دارم. یکی از آنها پل قدیم خواجو است. به آنجا می‌روم، روی یکی از پلههای پل به تماشای آب می‌نشینم. یادم می‌آید در سال آخر دبیرستان چه روز و شبها کنار این پل و آب با دوستان درس می‌خواندیم و خودمان را برای امتحان نهایی دبیرستان آماده می‌کردیم. همان لحظه صدای خوانندهای به گوشم می‌رسد. سرم را برمی‌گردانم… مرد میانسالی را می‌بینم که در یکی از دهانههای پل به دیوار تکیه داده و غرق در حال خودش آواز می‌خواند:

گفت لیلی را خلیفه: کاین تویی؟                      کز تو شد مجنون پریشان و غوی؟

از دگر خوبان تو افزون نیستی                 گفت: خامش چون تو مجنون نیستی

دیده‌ی مجنون اگر بودی تو را                هر دو عالم بیخبر بودی تو را

با خودی تو لیک مجنون بیخود است       در طریق عشق بیداری بد است

هرکه او بیدارتر درخوابتر           هست بیداری‌اش از خوابش بتر

 

شعر را میشناسم. داستان «خلیفه و لیلی» از دفتر اول مثنوی است. همیشه سرسری از آن گذشتهام، اما این بار که مشغول مرور خاطرات نوجوانیام هستم نام لیلی و حرفی که خلیفه به او می‌زند و جوابی که لیلی به او می‌دهد خاطرهای را به یادم می‌آورد که ابتدا کمی مبهم است، اما بهتدریج روشن و روشنتر می‌شود… یاد حرف چهل سال پیش مادرم می‌افتم که سعی می‌کرد از من در برابر زنهای فامیل بهخاطر عاشقشدنم به دلدادهای که به نظر آنها زیبا نبود دفاع کند.

«مگر لیلی قشنگ بود که مجنون از عشق او سر به صحرا گذاشت؟ مثلی است معروف: علف باید به دهان بزی شیرین باشد!»

برایم مثل روز روشن است که من هم در اولین تجربه‌ی عاشقی با نگاه مجنون به لیلیام نگاه می‌کردهام. وقوف به این حقیقت من را در آن انباری نیمهتاریک در آن وقت روز به وجد می‌آورد. اشکم سرازیر می‌شود. بلندبلند به خودم می‌گویم: «من عاشق بودهام! من عشق پاک را تجربه کردهام!»

خاطره‌ی آن دلدادگی دوره‌ی بلوغ در نظرم کاملاً جان می‌گیرد. از جایم بلند می‌شوم و به طرف محله‌ی قدیمیمان، به طرف کوچه‌ی جوی رکن الملک که خانه‌ی من و دلداده آنجا بود و او همیشه از آن گذر می‌کرد، راه می‌افتم. به آن کوچه که می‌رسم یادم می‌آید که کمی بالاتر از خانههای ما، در سمت چپ، کوچه‌ی بنبست کوچکی بود و در ته آن کوچه حمام کوچکی و اولینبار در آن کوچه دلداده موقع مراجعت از حمام به‌طور پنهانی نامهای پیش پایم انداخته بود. قدمزنان می‌روم تا به آن کوچه‌ی بنبست می‌رسم. خانههای اغلب کاهگلی چهل سال پیش آن کوچه جایشان را به بناهای آجری جدید دادهاند، اما آن حمام کوچک در ته کوچه بهصورت نیمهمخروبه هنوز پابرجاست و درش را قفل درشتی زدهاند. پرسوجو می‌کنم و می‌شنوم حدود سی سالی است که تعطیل شده است. به یادم می‌آید که یک روز پیش از روزی که آن اولین نامه‌ی دلدار را دریافت کردم، برای من پیام فرستاده بود که عصر روز بعد به حمام آن کوچه‌ی بنبست می‌رود و فلان ساعت از حمام بیرون می‌آید و من در آن کوچه منتظر او بمانم که کاری با من دارد… و من در روز موعود با هزار دلهره و سراپا کنجکاو سر ساعت به آن کوچه رفته و وسط کوچه روی یک سکوی سنگی چشمبهراه یار نشسته بودم.

حالا چهل سال بعد که به آنجا آمدهام، نگاه می‌کنم که ببینم آیا نشانهای از آن سکو هست؟ می‌بینم که هست. نزدیکش می‌شوم، ای جان! همان سکوی سنگی قدیمی است که صاحب خوشذوق خانه با وجود نوسازی کامل خانهاش آن را نگه داشته است. به خودم می‌گویم بیا و به یاد روزی که بهخاطر دیدن دلداده در این کوچه روی آن سکو نشسته بودی لحظهای روی آن بنشین! و می‌نشینم و نگاهی به آخر کوچه‌ی کوتاه و بنبست می‌اندازم. در این لحظه اتفاقی که چهل سال پیش در آن کوچه رخ داده بود، در خیالم جان می‌گیرد… یار را می‌بینم که با چادری سفید با گلهای ریز بر سر از حمام بیرون می‌آید و قدمزنان به من نزدیک می‌شود. همراه او، سمت چپش، زن سالخورده و سیهچرده که مستخدمه‌ی خانهشان است حرکت می‌کند و بقچه‌ی حمام یار را در دست دارد. وقتی چشمم به دلداده و همراهش می‌افتد قلبم از شدت هیجان چنان می‌کوبد که انگار می‌خواهد سینهام را بشکافد. دلداده نزدیک و نزدیکتر می‌شود. گونههایش از شرم و ترس برافروخته است. در حال عبور از جلویم و بدون اینکه لحظهای توقف کند ــ مبادا که خدمتکار پیرشان متوجه شود ــ نامه‌ی چهارتاخوردهای را جلوی پای من می‌اندازد و می‌گذرد. من نامه را برمی‌دارم. این اولین نامه‌ی عاشقانه‌ای است که کسی برای من نوشته است. بعد از گذشت چهل سال حتی آغاز نامه به یادم می‌آید!

زندهشدن این خاطره تا این لحظه هنوز برای من چیز غریبی نیست، اما آنچه بعد از آن اتفاق می‌افتد تا امروز هم برایم شگفتآور است: درست در همان لحظهای که روی صفحه‌ی ذهنم تصویر عبور دلداده زنده می‌شود، بوی خوشی به مشامم می‌رسد که به نظرم آشنا می‌آید. اطرافم را نگاه می‌کنم، هیچ رفتوآمدی نیست. کنجکاو می‌شوم که پس این بوی دلانگیز از چهکسی و از کجاست؟ و لحظه ای طول نمیکشد که به آن پی می‌برم. ای جانم! بوی گلاب است، بوی گلابی که قدیم موقع خروج از حمام، حمامی چند قطرهای در دستانت می‌ریخت که بهصورتت می‌زدی! بله! بویی که چهل سال پیش در لحظه‌ی عبور آن یار پریچهره به مشامم رسیده بود، حالا دوباره در خاطرم جان می‌گیرد و زنده می‌شود! بلند می‌شوم و راه خانه‌ی مادر را در پیش می‌گیرم. ظهر است و هروقت در اصفهان هستم، وقت ناهار ــ هرکجا باشم ــ خودم را به خانه‌ی مادر می‌رسانم تا با او غذا بخورم، غذاهایی که مزه‌شان از دوره‌ی کودکی در دهانم است.

خانه‌ی کوچک سنتی مادر دو نیمطبقه دارد. در نیمطبقه‌ی بالا مادر زندگی می‌کند و نیمطبقه‌ی پایین شامل اتاق بزرگی است و پشت آن انباری پر از وسایلی که مادر از قدیم و از زمان شوهر و بچهداریاش هنوز نگه داشته و بهخاطر آنها من و دیگر بچههایش به او غر می‌زدیم که «آخر این آشغالها به چه درد می‌خورند که شما نگه داشتهاید؟»

وقتی به خانه‌ی مادر می‌رسم، غذا آماده است و بوی مطبوع خورشت قورمهسبزی به مشامم می‌خورد. مادر بهمحض اینکه من را می‌بیند، مشغول چیدن سفره می‌شود، اما من آن روز مشتاقتر از خوردن غذای مادر، پی یافتن جوابی برای سؤالی هستم که از زمان شنیدن شعر آن خواننده در دهانه‌ی پل خواجو ذهنم را به خودش مشغول کرده است. امیدوارم جواب آن را از مادر بگیرم. دل به دریا می‌زنم و می‌پرسم: «مادر، جسارتم را ببخشید… شاید یادتان باشد که من در نوجوانی یک بار عاشق شده بودم و حاصل آن عاشقی مقدار زیادی نامه بود که از آن دخترخانم داشتم. خبر دارید که آن نامهها چه شد؟»

مادر همچنان که مشغول چیدن سفره است، بدون اینکه به من نگاه کند، بعد از مدت کوتاهی جواب می‌دهد: «وقتی دیپلم گرفتید و می‌خواستید برای تحصیل به آلمان بروید، آنها را به من دادید و گفتید پیش شما امانت باشد… و من آنها را بر حسب امانت نگه داشتهام. طبقه‌ی پایین، توی انبار، دست چپ، گنجه‌ی دوم، طبقه‌ی بالا، توی یک جعبه‌ی مشبک کرمرنگ! همانجا که همه‌ی آشغالها هست!»

خوشحال از خبر مادر، راهی نیمطبقه‌ی پایین می‌شوم. صدای مادر بلند می‌شود: «برنجم خراب می‌شود. نمیشود بعد از غذا سراغشان بروید؟»

«نه، نمیشود!»

و دو پله یکی به زیرزمین می‌روم. پروازکنان خودم را به انبار می‌رسانم و چراغ را روشن می‌کنم. «این هم گنجه‌ی دوم دست چپ… این هم طبقه‌ی بالا… و این هم جعبه‌ی مشبک کرمرنگ!»

جعبه را برمی‌دارم. از شدت کنجکاوی حاضر نیستم آن را به اتاق جلویی که روشن و مبله است ببرم و سر صبر بنشینم و آنها را بخوانم. نه، همانجا، در نور لامپ کمنور انبار، روی دلوی می‌نشینم و در جعبه را باز می‌کنم. چشمم به یک دسته نامه می‌افتد که لایهلایه روی هم چیده شده است و دورشان روبانی بسته شده. روبان را باز می‌کنم و سراپا کنجکاو، اولین نامه را برمی‌دارم و مشغول خواندن می‌شوم. دوسه خط اول را که می‌خوانم به نظرم می‌رسد دنباله‌ی نامه را هم می‌دانم، از حفظم! به خواندن ادامه می‌دهم. حدسم درست است! نامه‌ی بعدی را باز می‌کنم… آن هم همینطور؛ متنش برایم آشناست! نامههای بعدی… همهشان برایم آشناست. پیداست هرکدام را بارها ــ دهها بار ــ خواندهام. گاهی نامه فقط یک یادداشت است، مانند این:

«امشب با مادر و خواهرهایم به دیدن فیلم پرنسس و گدا می‌رویم. سانس ساعت ۷. مواظب باش کسی تو را نبیند!»

یادم می‌آید که من هم آن شب به دیدن آن فیلم رفتم و آگاه از اینکه دلداده و خانوادهاش در ردیفهای آخر سالن می‌نشینند، بلیتی برای ردیفهای جلویی سینما خریدم و خودم را به‌طور پنهانی در میان جمعیت به صندلیام رساندم. بااینحال دلم خوش بود که در یک زمان و یک مکان با معشوقه مشغول دیدن فیلمی هستم، هرچند با هزار ترس و لرز، هرچند با فاصله‌ی زیاد از هم!

در همان حال که مشغول مطالعه‌ی نامهها هستم، چشمم به یک دستمال حریر کوچک می‌افتد که تا خورده و روی تای بالای آن، غنچه‌ی گلی سوزندوزی شده است. از خودم می‌پرسم: این دستمال اینجا چهکار می‌کند؟ و خیلی زود به یادم می‌آید که روزی دلداده عکسش را در میان آن گذاشته و همراه نامه به واسطه‌ی محرمی برایم فرستاده بود. کنجکاوم بدانم آیا هنوز عکس او وسط دستمال هست یا نه! تای دستمال را باز می‌کنم… بله، هست. بعد از شاید چهل سال چشمم به عکس دلداده می‌افتد؛ دلداده‌ی نوجوان، با چشمهایی که به تقلید از ستارههای سینمای آن سالها، بهشکل خیالانگیزی به افق دور دوخته است، با صورت ظریف یک دختر پانزدهساله و با بینیای… به یاد پدرم می‌افتم و حرفی که او چهل سال پیش درمورد بینی معشوقه به من زده بود. البته که او مبالغه کرده بود… اما بههرحال… چطور ممکن است که من بینی نسبتاً درشت معشوقه را ندیده باشم؟ آیا هرگز به چهره‌ی او نگاه نکرده بودم؟ به فکر فرو می‌روم… همین است! من هرگز با دقت به چهره‌ی او نگاه نکرده بودم و می‌دانم به چه علت: همانطور که نمیتوان در نور خورشید نگاه کرد. هروقت که دلداده را می‌دیدم، نور آفتاب حسن او چنان چشمهایم را خیره می‌کرد که تاب نگاهش را نداشتم و چشمم را به زمین می‌انداختم! داستان خلیفه و لیلی، اثر مولانا، که امروز از آن خواننده شنیدهام، همچنان در خاطرم زنده است. برایم مثل روز روشن است که من هم در اولین تجربه‌ی عاشقی با نگاه مجنون به لیلیام نگاه می‌کردهام. وقوف به این حقیقت من را در آن انباری نیمهتاریک در آن وقت روز به وجد می‌آورد. اشکم سرازیر می‌شود. بلندبلند به خودم می‌گویم: «من عاشق بودهام! من عشق پاک را تجربه کردهام!»

حالی پیدا کردهام! از شوق می‌خواهم فریاد بزنم، می‌خواهم پرواز کنم!

نامهها را می‌بوسم و در جعبهشان قرار می‌دهم. پروازکنان از زیرزمین پیش مادر برمی‌گردم و سر میز غذا می‌نشینم، دستهایم را مثل کسی که در جنگ تسلیم شده بالا می‌برم و می‌گویم: «غلط کردم که گفتم آشغال! شما هرچه در انبار دارید طلاست! من را ببخشید.»

مادر جواب نمیدهد و در حال کشیدن برنج در بشقاب سرش پایین است. بااینحال لبخند نامحسوس پیروزی را روی لبهای او می‌بینم، اما برایاینکه من متوجه نشوم بنا می‌کند به غرزدن: «می‌گذاشتید بعد می‌رفتید سر وقت کاغذها! برنجم از بس سر گاز ماند وا رفت!»

اما من آن روز اشتهای زیادی پیدا کردهام و بهجای یک بشقاب معمول روزهای قبل، دو بشقاب از آن برنج وارفته را توی بشقابم می‌کشم و می‌خورم. مادر تعجب کرده است و می‌پرسد: «مگر میان آن نامهها گنج پیدا کردید؟»

میخندم و می‌گویم: «بله مادر، گنج، آن هم چه گنجی!»

و در این لحظه البته به اجرای لیلی و مجنون فکر می‌کنم و اینکه وقتی به وین برگردم اولین کارم این باشد که دنبال مقدمات اجرای آن بروم…

یک سال بعد از سفر اصفهان لیلی و مجنون در ترجمه‌ی آلمانی و با تغییراتی برای یک اجرای سهنفره آماده است و در تئاتر اینترکولت وین روی صحنه می‌رود. دکوری نمادین از آرشیتکت ایرانی، جمشید فراست، کویری را نشان می‌دهد با آسمان آبی و نهال نخلی در یک طرف و سایبان چادری در طرف دیگر. خودم به شیوه‌ی تجربهشده در شیرین و فرهاد، داستان اصلی را روایت می‌کنم و دو بازیگر دیگر، یک پسر و یک دختر جوان (پسر با فیافه‌ی شرقی و دختر با صورتی روشن و موی خرماییرنگ، به نشانه‌ی عشاق جوان از دو فرهنگ مختلف که از هم جدا افتادهاند)، گاهی از حال دل آنها می‌گویند و گاهی نامهها و پیامهای عاشقانهشان را خطاب به باد صبا می‌خوانند… و در لابهلای همه‌ی آنها نی و سهتار از غم دوری و سوز اشتیاق دلدادگان حکایت می‌کند و صدای اذان و آواز کُرال کلیسای گریگوریها با هم در گفت‌وگو هستند. در حماسه‌ی عاشقانه‌ی نظامی لیلی زیباست، اما در این اجرا لیلی، لیلی مولاناست که در نظر دیگران زیبا نیست. همچنین در این اجرا مجنون نمیمیرد، بلکه در انتظار لیلی ــ که به او پیام داده است منتظر من بمان ــ آنقدر در صحرا می‌ایستد تا زیر پایش علف سبز شود، از دستانش شاخک و سبزینه می‌روید و سرانجام، با این تغییر ماهیت، درخت بید مجنون می‌شود!

لیلی و مجنون بازتاب رسانهای شیرین و فرهاد را نداشت، اما از نظر تأثیر بر تماشاگر عملکرد بهتری داشت، دفعات بیشتری روی صحنه رفت و کتاب گویای آن هم بیشتر از دیگر کتب گویایی که در این سالها منتشر کردهام فروخته شد. علاوه بر آن، از طرف شهرداری وین نشان افتخار نقرهای شهر وین به من داده شد و بخش فرهنگی شهرداری وین از آن به بعد شروع به حمایت مالی از برنامههای گروه ما کرد. آشکارا درست گفتهاند که «آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند!»