Previous Next

برخورد با دفاتر مهاجرتی برای جلوگیری از مهاجرت نخبگان ایرانی

قائم مقام بنیاد ملی نخبگان از ایجاد نمایندگی پلیس گذرنامه در این بنیاد و کنترل “ورود و خروج نخبگان و افراد مدنظر” خبر داد و ادعا کرد که آمارهای موجود، “اصلا نشان‌دهنده افزایش مهاجرت در ایران نیست.”سلمان سیدافقهی، قائم مقام بنیاد ملی نخبگان از ایجاد یک نمایندگی پلیس گذرنامه و همچنین کنترل “ورود و خروج نخبگان و افراد مدنظر” در این بنیاد خبر داده و در عین حال مدعی شده است که آمارهای کنونی، “افزایش مهاجرت در ایران” را نشان نمی‌دهند.

او روز ۳۰ بهمن‌ماه در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر همچنین با انتقاد از اظهارات اخیر چند وزیر در کابینه دولت حسن روحانی در خصوص موج مهاجرات نخبگان از کشور، این اظهارات را “جوسازی بدی در حوزه مهاجرت” و “آب ریختن به آسیاب دشمن” توصیف کرده است.

بیشتر بخوانید: کوچ نخبگان از ایران؛ جای خالی بهره‌وری از سرمایه‌های انسانی

قائم مقام بنیاد ملی نخبگان همچنین برای ارائه کارنامه‌ای مثبت از عملکرد این بنیاد، مدعی شد که “هر ساله حدود ٢ هزار نفر که در خارج از کشور تحصیل کرده‌اند، به کشور بازمی‌گردند” اما در عین حال افزود که پلیس گذرنامه و مهاجرت، از این پس اطلاعات مربوط به “ورود و خروج نخبگان و افراد مدنظر” را “به صورت آنلاین و کمتر از یک‌ساعت” در اختیار این بنیاد قرار می‌دهد.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

او همچنین با بیان این که برخی از این افراد، مهاجرین “موقت” هستند و “نباید در آمارها جزو مهاجرین در نظر گرفته شوند”، افزود: «خیلی از افرادی که حتی در حوزه شغلی و کسب و کار خودشان رفت و آمد دارند ماندگاری آنها در خارج دائمی نیست و پیوسته می‌روند و می‌آیند.»

قائم مقام بنیاد ملی نخبگان در ادامه به روند مهاجرت پزشکان اشاره کرد و مدعی شد که آمار مهاجرت پزشکان، “نه تنها رشد پیدا نکرده بلکه سیر نزولی داشته است.”

او بدون ارائه دلیل و سند اظهار داشت که “آمار مهاجرت کشورهای پیشرفته از ایران بیشتر است.”

بیشتر بخوانید: مهاجرت‌ بی‌بازگشت نخبگان از ایران و “بی‌خیالی” مسئولان

سیدافقهی، ارائه آمارها درباره موج فزاینده مهاجرت از ایران را “تیترهای زرد و گزنده در حوزه مهاجرت نخبگان” توصیف کرد که با هدف “فضاسازی سیاسی و به هم زدن جو روانی جامعه” انجام می‌شود، و این بنیاد به همین دلیل قصد دارد که نهادی را با عنوان “رصدخانه ملی مهاجرت نخبگان” راه‌اندازی کند.

به گفته او ماموریت راه‌اندازی رصدخانه ملی مهاجرت نخبگان، بر اساس مصوبه هیات امنای بنیاد ملی نخبگان در سال ۱۴۰۱ به این مجموعه سپرده شده است.

او همچنین مدعی شد که برخی از دفاتر مهاجرتی، اقدام به راه‌اندازی بیزنس یا کسب و کاری از “مهاجرت سازمان‌یافته نخبگان” کرده‌‌اند و از تفاهم این بنیاد با پلیس “برای برخورد با دفاتر مهاجرتی” خبر داد.

سیدافقهی با بیان این که این دفاتر، کار مهاجرتی را که برای مثال، ۱۰هزار دلار هزینه دارد، “با هزار یا دو هزار دلار” انجام می‌دهند، دفاتر مهاجرتی را بدون ارائه دلیل و مدرک متهم کرد که “از یک سیستمی تامین مالی می‌شوند.”

مدیر حوزه‌های علمیه: مسائل فرهنگی و سیاسی در انتهای فهرست عوامل مهاجرت است

در همین حال علیرضا اعرافی، مدیر حوزه‌های علمیه، با ابراز نگرانی از آن چه که “مهاجرت نخبگان و از دست دادن سرمایه کشور” توصیف کرد، مدعی شد که بر اساس طرح شناسایی علل مهاجرت نخبگان در شورای عالی انقلاب فرهنگی، “منزلت و معیشت” در بخش خصوصی و دانشگاه، از جمله عوامل اصلی مهاجرت به شمار می‌روند.

به ادعای او “مسائل فرهنگی و سیاسی” نیز آخرین عوامل مهاجرت از ایران محسوب می‌شوند.

بیشتر بخوانید: آغاز حرکت قطار مهاجرت نخبگان ایرانی از ایستگاه مدرسه

اعرافی اظهارنظرها درباره مهاجرت را “مبالغه” خواند و مدعی شد که حضور نخبگان در خارج کشور و بازگشت آن‌ها به کشور و ارتباط با کشورها “منعی ندارد” اما به گفته او این شرایط زمانی موجب نگرانی می‌شود که به “موج” تبدیل شود.

هشدار وزرای دولت سابق نسبت به موج مهاجرت

در روزهای گذشته، در جریان نشستی از سوی گروه علوم اجتماعی خانه اندیشمندان علوم انسانی برای رونمایی از کتابی با عنوان “مهاجرت نخبگان”، سه وزیر سابق در دولت حسن روحانی نسبت به موج مهاجرت نخبگان از ایران هشدار دادند.

در این نشست، که محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه، علی‌اکبر صالحی، معاون رئیس‌جمهوری و رضا صالحی‌امیری، وزیر ارشاد و سرپرست وزارت ورزش و جوانان در دولت دوازدهم در آن حضور داشتند، همچنین به پیمایشی در سال ۱۴۰۱ در زمینه “میل به مهاجرت” اشاره شد که بر اساس آن ۶۰ درصد از افراد، “تمایل زیاد و خیلی زیادی به مهاجرت داشته‌اند”.

شرکت‌کنندگان در این نشست همچنین با اشاره به این که در پی خروج هر نخبه از کشور، ۵ میلیون دلار سرمایه کشور از دست می‌رود، اعلام کردند که “زیان مالی ناشی از خروج نخبگان از کشور در سال ۹۳، بیش از ۳۸ میلیارد دلار” بوده است.

در نشست یادشده، همچنین اعلام شد که “از هر ۱۰ ایرانی مدال‌آور، ۷ نفر در آمریکا تحصیل می‌کنند و مهاجرت، “به آموزش‌وپرورش و حتی کودکستان‌ها رسیده است.”

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

رسانه‌ها و محافل نزدیک به حاکمیت جمهوری اسلامی، آمار صعودی مهاجرت از ایران را “سیا‌ه‌نمایی” می‌نامند و منکر چنین فرآیندی می‌شوند. هم‌زمان نهادها و دستگاه‌های مختلف می‌کوشند برای مهاجرت معکوس برنامه‌ریزی کرده و مشوق‌هایی ارائه دهند. امری که به گفته بسیاری از کارشناسان و جامعه‌شناسان مستقل، با فضای امنیتی موجود و بی‌ثباتی سیاسی در ایران کمترین پشتوانه‌ای ندارد.

سازمان ملل: شرایط امنیتی اجازه ارسال غذا به شمال غزه را نمی‌دهد

برنامه جهانی غذا وابسته به سازمان ملل ارسال مواد غذایی به شمال نوار غزه را موقتاَ تعلیق کرد. شاهزاده ویلیام، فرزند ارشد پادشاه بریتانیا خواستار پایان جنگ غزه شد. ناو‌های جنگی فرانسه دو پهپاد حوثی‌های یمن را منهدم کردند.در روز ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نیروهای گروه تروریستی حماس با عبور از موانع مرزی از نوار غزه وارد خاک اسرائیل شدند. در این حمله بیش از ۱۲۰۰ نفر در اسرائیل که بخش عمده آنها غیرنظامی بودند جان باختند. حماس حدود ۲۴۰ نفر را نیز به گروگان گرفت و در باریکه غزه اسیر کرد.

اسرائیل پس از حمله حماس اعلام وضعیت جنگی کرد و با حملات سنگین هوایی و زمینی دست به تعقیب و مجازات عاملان این جنایت زد. این کشور هدف عملیات خود را نابودی کامل ساختارهای نظامی حماس و به زیر کشیدن این گروه تروریستی از قدرت سیاسی در باریکه غزه اعلام کرد. تا کنون حدود یک میلیون نفر از ساکنان شمال غزه به مناطق جنوبی گریخته‌اند. به گفته مقام‌های سازمان ملل متحد هزاران نفر در نوار غزه کشته شده‌اند. دویچه وله فارسی در این مجموعه خبری تحولات در منطقه را دنبال کرده و به اطلاع کاربران خود می‌رساند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

مطالب بیشتر درباره درگیری نظامی اسرائیل با شبه‌نظامیان تروریست را اینجا بخوانید

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

سازمان ملل: شرایط امنیتی اجازه ارسال غذا به شمال غزه را نمی‌دهد
برنامه جهانی غذا وابسته به سازمان ملل (با نام اختصاری WFP) ارسال مواد غذایی به شمال نوار غزه را موقتاَ تعلیق کرده است.

این نهاد در اطلاعیه‌ای گفته است تا زمانی که شرایط در منطقه ویران‌شده از جنگ غزه اجازه توزیع غذا به صورت امن را ندهد، این تعلیق ادامه خواهد یافت.

در ادامه این اطلاعیه گفته می‌شود که تعلیق توزیع غذا در شمال غزه تصمیم آسانی نبوده است، “چرا که وضعیت بیش از پیش بدتر خواهد شد و شمار بیشتری از گرسنگی خواهند مُرد؛ تصمیم برای این تعلیق، کار ساده‌ای نبوده است”.

ظاهرا عدم امنیت در منطقه بیشتر از آن بوده که این نهاد بتواند به حداقل فعالیت خود در زمینه توزیع مواد غذایی ادامه دهد.

شاهزاده ویلیام خواستار پایان دادن به جنگ در غزه شد
شاهزاده ویلیام، وارث تاج و تخت بریتانیا، روز سه‌شنبه ۲۰ فوریه (اول اسفندماه) با انتشار بیانیه‌ای از کاخ کنزینگتون گفته است: «من همچنان عمیقا نگران هزینه‌های انسانی وحشتناک درگیری در خاورمیانه از زمان حمله تروریستی حماس در ۷ اکتبر هستم.»

پسر شاه چارلز سوم می‌افزاید که امیدوار است به دلیل شمار زیاد قربانیان، این جنگ در اسرع وقت پایان یابد.

ویلیام ۴۱ ساله تاکید کرد که نیاز فوری به افزایش حمایت‌های بشردوستانه از غزه وجود دارد.

فرانسه دو پهپاد حوثی‌ها را رهگیری و خنثی کرد
مقامات فرانسه می‌گویند ناو‌های جنگی این کشور در دریای سرخ پهپادهای پرتاب شده از یمن را رهگیری و منهدم کرده‌اند.

وزارت دفاع فرانسه اعلام کرد: «کشتی‌های جنگی فرانسوی در دریای سرخ، دو پهپاد را در حملاتی که از یمن انجام می‌شد، رهگیری و منهدم کردند.»

بر پایه این گزارش در طول شب گذشته (۱۹ تا ۲۰ فوریه)، ناوچه‌های چندماموریتی فرانسوی چندین حمله پهپادی از یمن را در مناطق گشت‌زنی مربوط به خود در خلیج عدن و جنوب دریای سرخ شناسایی کردند و موفق شدند پهپادهای پرتاب‌شده را منهدم کنند.

گروه “عدالت علی” سرورهای قوه قضائیه جمهوری اسلامی را هک کرد

گروه “عدالت علی” در کانال تلگرامی خود از هک سرورهای قوه قضائیه جمهوری اسلامی خبر داد. گفته شد که این گروه به میلیون‌ها پرونده قضایی دست یافته که بخشی از آن محرمانه بوده‌اند. بخشی از این اسناد منتشر شده‌اند.گروه “عدالت علی” روز سه‌شنبه ۲۰ فوریه (اول اسفندماه) در کانال تگرامی خود اعلام کرد که در یک “حمله سایبری پیچیده” توانست “به سیستم‌های قضایی رژیم جمهوری اسلامی” نفوذ کند.

گفته شد که این گروه به سامانه مدیریت پرونده‌های قضایی نفوذ کرده و موفق شده است به میلیون‌ها سند و پرونده دست یابد.

این گروه نوشته، در این روزها که رژیم قصد برپایی انتخابات مجلس شورای اسلامی را دارد زمان را مناسب دانسته و این مدارک را افشا می‌کند؛ مدارکی که به نوشته این گروه، چهره واقعی جمهوری اسلامی را فاش می‌کنند.

اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه‌ وله

این گروه هکری افزود، تا ساعاتی دیگر کاربران می‌توانند بیش از ۳میلیون پرونده قضایی را در سایت خاصی که به این منظور تاسیس کرده است، مشاهده کنند. در پی آن نمونه‌هایی از این اسناد سرور قوه قضائیه در کانال تلگرامی این گروه به اشتراک گذاشته شد.

همچنین گفته شد که این گروه به چندین سرور قوه قضائیه نفوذ کرده و به ده‌ها هزار سند “محرمانه” و “خیلی محرمانه” دست یافت.

این گروه اعلام کرده برخی از این مدارک “از دیگر ارگان‌های فاسد رژیم از جمله وزارت اطلاعات، سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران، شورای عالی امنیت ملی و دیگران به قوه قضایی تهران” ارسال شده‌اند.

نمونه یک سند؛ نشست شورای امنیت کشور درباره جان باختن مهسا امینی

یکی از اسناد با مهر “خیلی محرمانه” و “آنی” از سوی شورای امنیت وزارت کشور به تاریخ ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ و با امضا و مهر سید مجید میراحمدی، معاون امنیتی و انتظامی و دبیر شورای امنیت کشور به قوه قضائیه ارسال شده است. این سند به “اهم محورها و مصوبات جلسه کمیته اطلاعاتی بررسی ابعاد امنیتی پرونده فوت خانم مهسا امینی” اختصاص دارد.

در ضمیمه این سند به “محورها” پرداخته شده و از قول میراحمدی آمده است: «قرارگاه اطلاع‌رسانی را با حضور وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، فتا و صداوسیما تشکیل دادیم و قرار شد مسئله اطلاع‌رسانی، مدیریت شود. در بخش عملیات روانی اقداماتی باید صورت گیرد. [در] بخش مقابله‌ای و جریان‌سازی با این موضوع، از همه ظرفیت‌ها برای به چالش کشیدن افرادی که وارد صحنه شدند، استفاده شود.»

بیشتر بخوانید: صدا و سیما در هنگام سخنرانی ابراهیم رئیسی هک شد

بخش دیگری از این سند به آغاز شکل‌گیری اعتراضات ضدحکومتی در ایران می‌پردازد و فردی به نام “بجستانی” می‌گوید: «اتفاقی که رخ داده، فرصت مناسبی برای جریانات مسئله‌دار و هم جریان ضدانقلاب قرار داده است. جریانات اصلاحات و فتنه دنبال احیای خودشان هستند. اطلاعاتی که داریم این است که روند میرایی ندارد. لحنی که استفاده می‌کنند بی‌سابقه و بیانیه‌ها تند هستند.»

در این سند، از قول بجستانی همچنین آمده است: «در گروه‌های معارض نگاه این است که این فرصتی است که بتوانیم مردم را به خیابان بیاوریم. ائتلافی در حال شکل‌گیری است که اهداف آن متفاوت است، ولی به دنبال آن هستند که نظام بپذیرد در موضوع حجاب عقب‌نشینی صورت گیرد. رویکرد آنها این است که اگر به سمت کشف حجاب فراگیر برویم، نظام کاری نخواهد توانست انجام دهد. برخی چهره‌های سیاسی واگرا به دنبال شرکت در تجمعات اعتراضی احتمالی هستند.»

این فرد با اشاره به فضای مجازی گفته است: «در کلاب‌هاوس حرف‌های تندی علیه نظام مطرح شد. هنرمندان به نسبت ورزشکاران ورود کمتری داشتند. به برخی عناصر جریان‌های سیاسی تذکر دادیم. با اغلب فعالان فضای مجازی تماس گرفتیم.»

بیشتر بخوانید: آرشیو ساعتی تلوبیون ایران از دسترس کاربران خارج شده است

در این سند، بجستانی همچنین ضمن اشاره به رویکرد احزاب کومله و دموکرات کردستان، ورود کشورهای خارجی به موضوع مرگ مهسا امینی، جلوگیری از تجمع‌ها، ناامن کردن فضای مجاری از سوی حکومت، مدیریت کردن خانواده مهسا امینی، می‌گوید: «اسناد پزشکی را گرفتیم [احتمالا منظور او، مهسا امینی است] که سال ۸۷ و ۹۱ عمل جراحی داشته است. دکتر مرادی حاضر به مصاحبه نشد. راهکار دوم انتشار اسناد در فضای مجازی است و سپس اظهارنظر پزشکان معتمد در این خصوص است. اگر مصاحبه نکردند، اسناد هرچه زودتر منتشر شود بهتر است.»

در این پیوست که صورتجلسه نشست نمایندگان نهادهای امنیتی است، نام‌هایی چون سردار سیاری، رستگار، مهدوی، سردار بیگی، نماینده ضدجاسوسی، امیر اصفهانی، نماینده فراجا، احمدی و غلامرضا به چشم می‌خورد که نظرات خود را ابراز کرده و پیشنهادهایی ارائه داده‌اند.

این سند همچنین حاوی مصوبات این نشست در ۲۲ بند به منظور شیوه مقابله با اعتراضات سراسری در ایران است.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

“عدالت علی”، یک گروه هکری سایبری است که نام آن برای نخستین بار در مرداد ۱۴۰۰ و هنگامی مطرح شد که این گروه تصاویری از دوربین‌های مداربسته زندان اوین و برخورد خشونت‌بار مأموران با زندانیان را منتشر کرد.

پس از آن نیز این گروه به فعالیت‌های خود در زمینه هک کردن سایت‌های حکومتی جمهوری اسلامی ادامه داد که از جمله آخرین آنها می‌توان به نفوذ به اخبار ساعت ۹ شب صداوسیمای جمهوری اسلامی در جریان خیزش سراسری ۱۴۰۱ اشاره کرد.

انتشار اسناد فیلترینگ اینترنت، افشای اسناد قرارگاه ثارالله در مورد پیامدهای حذف ارز ترجیحی، و همچنین هک کردن وب‌سایت‌ ستاد امر به معروف، تلویزیون اینترنتی “تلوبیون”، صدا و سیمای جمهوری اسلامی و دوربین‌های مداربسته زندان قزل‌حصار از جمله فعالیت‌های افشاگرانه این گروه هکری بوده‌اند.

شوک به فوتبال آلمان؛ اندریاس برمه درگذشت

اندریاس برمه، ستاره سال‌های نه‌چندان دور فوتبال آلمان در ۶۳ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. او زننده تک‌گل تیم فوتبال آلمان مقابل آرژانتین در فینال مسابقات جام‌جهانی ۱۹۹۰ بود.اندریاس برمه، ستاره پیشین تیم ملی فوتبال آلمان روز سه‌شنبه ۲۰ فوریه (اول اسفندماه) در پی ایست قبلی درگذشت.

مهمترین خاطره هواداران فوتبال به‌ویژه تیم ملی آلمان از این دفاع چپ کلاسیک، تک‌گل پیروزی‌بخش آلمان مقابل آرژانتین در فینال مسابقات جام جهانی ۱۹۹۰ در ایتالیا است. آلمان تحت هدایت فرانس بکن‌بائر با گل برمه در دقیقه ۸۵ از روی نقطه پنالتی، به مقام قهرمانی جام جهانی دست یافت.

این دومین حضور برمه در فینال جام جهانی به شمار می‌رفت. برمه چهار سال پیش از آن، در سال ۱۹۸۶ نیز همراه با تیم ملی کشورش به فینال این مسابقات راه یافته بود اما ژرمن‌ها در آن زمان مقابل آرژانتین به رهبری دیه‌گو مارادونا شکست خوردند.

اندریاس برمه در مسابقات جام ملت‌های اروپا سال ۱۹۹۲ نیز همراه با آلمان پس از شکست مقابل دانمارک به مقام نائب قهرمانی رسید.

این مدافع چپ پا در تیم‌های باشگاهی معتبری چون بایرن مونیخ و کایزرسلاترن در آلمان و همچنین اینترمیلان در ایتالیا به میدان رفته بود.

در سابقه او همراه با این تیم‌ها افتخارات زیادی به چشم می‌خورد. برمه از جمله دو بار جام قهرمانی بوندس‌لیگا، یک بار سوپر جام آلمان و یک بار نیز جام قهرمانی لیگ سری آ ایتالیا را بالای سر برد. او با اینترمیلان به مقام قهرمانی جام یوفا نیز دست یافت.

برمه سال ۱۹۹۸ هنگامی که لباس تیم کایزرسلاترن را به تن داشت، کفش‌ها را آویخت و از دنیای فوتبال خداحافظی کرد.

علت مرگ اندریاس برمه ایست قلبی اعلام شده است. طبق گزارش رسانه‌های آلمانی، تلاش پزشکان برای نجات این ستاره پیشین دنیای فوتبال بی‌نتیجه ماند. او هنگام مرگ ۶۳ ساله بود.

شماری از کارشناسان فوتبال، از اندریاس برمه به عنوان یکی از بهترین مدافعان چپ در تاریخ تیم ملی فوتبال آلمان یاد می‌کنند.

قدرت در نظام‌های اقتدارگرا چگونه تقسیم می‌شود؟

بئاتریس ماگالونی

در هیچ نظام استبدادی تمام قدرت در دست دیکتاتور متمرکز نیست. دیکتاتورها هم ناچارند برای بقا به ترتیبات و سازوکارهایی برای تقسیم قدرت با ائتلاف حامیان خود تن دهند. اما چه سازوکاری پایبندی دیکتاتور به تعهدش برای تقسیم قدرت با شرکاء را تضمین می‌کند؟ 

بئاتریس ماگالونی استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد به همین پرسش پرداخته است و می‌خواهد بداند آیا مکانیسم‌هایی همچون رقابت انتخاباتی کنترل‌شده می‌توانند این نقش را ایفا کنند یا صرفاً به درد نمایش تقسیم قدرت می‌خورند و دیکتاتورها هم می‌توانند هر آن که بخواهند موقعیت‌های تقسیم‌شده را از مؤتلفان خود پس بگیرند؟ پرسش این است که چه چیزی می‌تواند این نظام  تقسیم قدرت را پایدار و معتبر و قابل اعتماد سازد؟

ماگالونی برای رسیدن به جواب این پرسش، به بررسی نقش احزاب سیاسی اقتدارگرا و انتخابات (تک‌حزبی و چند‌حزبی)، در حل مشکل بی‌اعتمادی متقابل و امکان‌پذیرساختن تقسیم مستمر قدرت بین دیکتاتور و ائتلاف حاکم می‌پردازد. 

 

حلقه‌ی نزدیکان دیکتاتور

هر دیکتاتور «دوستانی وفادار» دارد. این دوستان همان کسانی هستند که تصمیم می‌گیرند به‌جای تلاش برای ساخت ائتلاف‌های مخالف حکومت، با دیکتاتور در نهادهای اقتدارگرا همکاری کنند و از این طریق در قدرت سهمی بگیرند. اگر دیکتاتورها نتوانند متعهد شوند که دوستان وفادارشان را در بلند مدت حمایت می‌کنند، حکومت‌شان مدام در معرض خطر براندازی قرار می‌گیرد.

نوشتار هفتم بر اساس پژوهش گاندی و پرزورسکی دریافت خوبی از معمای همکاری دیکتاتور و شرکایش به‌دست می‌دهد. تحقیق این دو نشان می‌دهد که دیکتاتور به گروه‌هایی درون جامعه که تهدید به عصیان می‌کنند، موقعیت‌هایی پیشنهاد می‌کند تا رضایتشان جلب شود.

این موقعیت‌های حکومتی به این دلیل ارزشمندند که می‌توانند بر جریان سیاست‌گذاری حکومتی مؤثر باشند. گروه‌های مخالف با ورود به قوه‌ی قانون‌گذاری، دست از عصیان برمی‌دارند و عملاً به بخشی از نظام تبدیل می‌شوند، اما این دقیقاً همان نقطه‌ای هم است که دیکتاتور می‌تواند به مطالبات سیاست‌گذاری رقیب سابق و شریک فعلی بی‌اعتنایی کند و حتی کرسی‌های او را پس بگیرد.

پس مسأله‌ی اعتماد بلند مدت و اعتبار قرارداد شراکت دیکتاتور و خواص وفادار به او ثبات نظام را همواره تهدیدی بالقوه برای ثبات نظام است. ماگالونی توضیح می‌دهد که دیکتاتور نمی‌تواند صرفاً با سرکوب یا جذب مخالفان به حکومت خود ادامه دهد و این فرآیند پیچیدگی‌های بیشتری دارد.

یک راه حل معمای تعهد دیکتاتور به وعده‌ی تقسیم قدرت این است که کنترل دسترسی‌ها به قدرت و توزیع امتیازهای حکومتی را به سازمانی همچون حزب سیاسی بسپارد. در این حالت اعتبار معامله‌ی تقسیم قدرت تا حد زیادی به توانایی حزب برای کنترل دسترسی به مناصب سیاسی و همچنین، برآورد نیروهای سیاسی از بقای حزب در بلند مدت بستگی دارد. 

به این ترتیب ثبات تقسیم قدرت و احساس سهم داشتن ائتلاف حاکم باعث تأمین امنیت دیکتاتور از طریق کم‌شدن احتمال توطئه، کودتای نظامی و شورش‌های خشن خواهد شد. 

همچنین، بر اساس پژوهش باربارا گدس که در نوشتار دهم مورد بحث قرار گرفت، نظام‌های اقتدارگرای حزبی نسبت به دیکتاتوری‌های فرد‌محور و نظامی انعطاف‌پذیرتر و مقاوم‌ترند. احزاب اقتدارگرا ظرفیت بیشتری برای هضم تنش‌های بین نخبگان دارند. اما در بین نظام‌های اقتدارگرای حزبی نیز برخی نسبت به دیگران بیشتر در معرض آسیب‌دیدن از ناحیه‌ی شکاف بین نخبگان هستند، و برخی مصون‌ترند. 

 

تثبیت دیکتاتوری حزبی

ماگالونی تصریح می‌کند که تثبیت دیکتاتوری حزبی پایدار برای دیکتاتورهایی که با مخالفان قدرتمند و بسیار قطبی مواجه هستند، دشوارتر است. دیکتاتور برای جذب این نوع از مخالفان باید موقعیت‌های سیاسی بالاتری به آنها پیشنهاد دهد که در بلند مدت قدرت سیاست‌گذاری بیشتری به آنها می‌دهد. 

پذیرش چنین مخاطره‌ای در عمل برای دیکتاتور ممکن نیست. زیرا مستلزم این است که مثلاً دیکتاتور اختیار انتصاب مقامات بالای قضایی کشور را به رقبایش واگذار کند و این یعنی دادن سهم بزرگی از قدرت به دیگران، که چنین چیزی در حکومت‌های دیکتاتوری کمتر دیده شده است. 

در نتیجه در عوض در بیشتر موارد، قطبی‌سازی ایدئولوژیک شدید راه را برای تحقق حکومت نظامی هموار می‌سازد. مثال بوروندی در این زمینه گویاست. اقلیت حاکم توتسی نتوانستند حکومت خود را تثبیت کنند چون نخواستند قدرت را با جمعیت هوتو تقسیم کنند. نتیجه‌ی این عدم توافق به قدرت رسیدن چند دیکتاتوری نظامی بود که هیچ‌کدام چندان نپاییدند. 

در برخی موارد دیگر، همچون حکومت‌های نظامی پاراگوئه، اوروگوئه، آرژانتین و شیلی، قطبی‌شدن سیاسی عمیق طبقات اجتماعی بود که ایجاد نظم را دشوار می‌کرد. این حکومت‌های نظامی برای دفع فشار مطالبه باز توزیع ثروت از سوی اکثریت به وجود آمدند و ویژگی بارز همه‌ی آنها توسل به سرکوب شدیدی بود که در برابر رهبران احزاب چپ، اتحادیه‌ها، دانشجویان و سازمان‌های اجتماعی در پیش گرفتند؛ یعنی در برابر کسانی که این خواسته‌ها را نمایندگی می‌کردند. 

حکومت‌های نظامی در طول جنگ سرد رایجتر بودند زیرا موقعیت ژئوپولیتیک غالب باعث قطبی‌سازی ایدئولوژیک شدید بین چپ و راست می‌شد و در همین حال گروه‌های خاصی در درون جامعه را قدرتمند می‌ساخت، از جمله شورشیان انقلابی و دشمنان آنها درون نیروهای مسلح.

این وضعیت ژئوپولیتیک با فقر و بی‌ثباتی اقتصادی رابطه‌ی متقابل داشت و شرایط ساختاری مساعدی برای مداخله نیروهای مسلح فراهم می‌کرد. 

ماگالونی می‌گوید دیکتاتورهایی که مخالفان‌شان به لحاظ ایدئولوژیک در قطب کاملاً متضاد آنها قرار نگرفته‌اند، در تثبیت استبداد حزبی باثبات موفق‌تر عمل کرده‌اند. اگر مخالفان بالقوه قدرتمند از نظر ایدئولوژیک فاصله‌ی ایدئولوژیک زیادی با حاکمیت نداشته باشند، دیکتاتور می‌تواند با شریک کردن آنها در بخش قابل توجهی از کرسی‌های قدرت جذب‌شان کند و از خطر بی‌ثباتی بکاهد. 

البته این ثبات باز هم ممکن است به خطر بیفتد؛ مخالفان قدرتمند به‌هرحال همواره ممکن است برای کسب قدرت بیشتر نیم‌نگاهی به برانداختن دیکتاتور داشته باشند. یک راه برای برون رفت از این مشکل این است که دیکتاتور قدرت خود را با قراردادهای چنان معتبری محدود کند که برای رقبا دیگر پرداختن هزینه‌های براندازی به‌قصد کسب قدرت بیشتر گزینه‌ای عقلانی به حساب نیاید. دیکتاتوری‌های حزبی از پایدارترین و سازمان‌یافته‌ترین اشکال چنین تقسیم قدرتی است. 

 

دیکتاتوری حزبی و مخالفان

ماگالونی می‌گوید تثبیت دیکتاتوری حزبی برای دیکتاتورهایی که با مخالفان ضعیف‌تری مواجه هستند آسان‌تر است. مثلاً در دیکتاتوری‌های آفریقایی، وقتی رهبران استقلال و جنبش‌های توده‌ای آنها در اولین انتخابات چند‌حزبی علیه مخالفانی که ضعیف یا دچار تفرقه بودند، پیروزی قاطعی کسب کردند، از فرادستی خود سود جستند و قانون اساسی را تغییر دادند و سازمان‌های سیاسی رقیب را غیرقانونی اعلام کردند و قدرت رئیس جمهورشان را هم افزایش دادند. 

رهبران منتخب این کشورها خیلی زود دیکتاتوری‌های تک‌حزبی ایجاد کردند که در آنها وفاداری گروه کوچکی از یاران نزدیک‌شان با تقسیم امتیازها، منابع دولتی و جایگاه‌های حکومتی تضمین می‌شد.

قانونی‌کردن انتخابات چند‌حزبی، همچنین، قدرت چانه‌زنی نحله‌های مختلف ائتلاف حاکم در برابر دیکتاتور را افزایش می‌دهد. در چنین ساختاری، گزینه به چالش کشیدن قدرت دیکتاتور از طریق ایجاد یا پیوستن به سازمان انتخاباتی رقیب همیشه برای چهره‌های ذی‌نفوذ ائتلاف حاکم قابل بررسی است. 

این شیوه فعالیت در حکومت‌های تک‌حزبی در دسترس نیست و تنها گزینه‌ی مخالفان این است که با روش‌های خشونت‌آمیز و پر هزینه دیکتاتور را به چالش بکشند. بنابراین، انتخابات چند حزبی در خدمت محدود ساختن دیکتاتور و در عین حال تثبیت دیکتاتوری است؛ نه فقط به این دلیل که به چهره‌های حزب حاکم قدرت اثرگذاری بر سیاست‌ها را اعطا می‌کند، بلکه به این دلیل که به آنها گزینه‌ی خروج معتبری، یعنی مسیری صلح‌آمیز برای به چالش کشیدن دیکتاتور، نشان می‌دهد.

مبارزات انتخاباتی در این نوع از حکومت‌های دیکتاتوری ابزاری کلیدی برای چانه‌زنی با دیکتاتور فراهم می‌آورند. مقامات حزب حاکم برای جلب توده‌های عظیم‌تر مردم دست به ساخت سازمان‌های انتخاباتی، همچون اتحادیه‌های کشاورزان و مزد‌بگیران و تشکل‌های اقشار مختلف می‌زنند. 

این سازمان‌ها بعداً به عنوان ابزارهای چانه‌زنی در برابر دیکتاتور به کار می‌روند. از نظر ماگالونی، نهادهای مستقل مدنی در چنین جوامعی رشد نمی‌کنند نه فقط چون دیکتاتور میل به افزایش هزینه‌های کنش جمعی دارد بلکه به این دلیل که نفع چهره‌های ائتلاف حاکم در این است که سازمان‌های مدنی را در مهار و انحصار خود داشته باشند تا از طریق آن کسب امتیاز کنند. 

این ابزارهای قدرت کمک می‌کند که دیکتاتور نتواند با معلق ساختن انتخابات مخالفان بالقوه درون حزب حاکم را ساکت کند. اگر دیکتاتور تلاش کند با حذف انتخابات مخالفانش را ساکت کند، به احتمال زیاد اعضای حزب حاکم که منافع جمعی‌شان به خطر می‌افتد، اعتراض می‌کنند. 

بنابراین، انتخابات در نظام‌های اقتدارگرا، صرفاً تشریفات یا مناسکی بی‌اهمیت نیست ولو اینکه به هیچ‌وجه رقابتی نباشد. نقش حیاتی انتخابات چند حزبی مقید کردن دیکتاتوری فردی و توزیع گسترده‌تر سمت‌ها و منابع بین اعضای حزب است.

انتخابات چند‌حزبی در حکومت اقتدارگرا به مخالفان بالقوه‌ی حزب حاکم اجازه می‌دهد تا با انشعاب‌های انتخاباتی، حاکم را محدود کنند و ابزارهای مسالمت‌آمیزی برای به چالش کشیدن دیکتاتوری در اختیار داشته باشند. اگر دیکتاتور بخواهد از انتخابات صرف‌نظر کند ناچار می‌شود، در مقایسه با سازوکار انتخابات چند‌حزبی، سهم بزرگتری از منابع را به گروه‌های درون حزب حاکم بدهد، و این یعنی حکمرانی گران‌تر تمام می‌شود! 

به این ترتیب انتخابات چند حزبی می‌تواند به محدود ساختن دیکتاتور کمک کند، حتی زمانی که حزب او با رقابت سیاسی آشکاری روبه‌رو نباشد. 

 
تلخیص و گزارش از امیرحسین مهدوی

بئاتریس ماگالونی استاد دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه استنفورد است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Magaloni, Beatriz. “Credible Power-Sharing And The Longevity Of Authoritarian Rule.” Comparative Political Studies, 2008, 41(4-5), 715-741.

سازوکارهای تضمینِ تقسیم قدرت در حکومت‌های دیکتاتوری

میلان سوولیک
کارلز بوش

شی جین‌پینگ رئیس جمهور چین رهبر اقتدارگرایی است که در دوره مسئولیت خود به مجموعه‌ای از نهادهای درون حزب کمونیست پاسخگو بوده است. نهادهایی که هدف‌شان برقراری توازن بین منافع دو ائتلاف سیاسی عمده و نیز منافع مختلف سازمانی و منطقه‌ای درون نظام سیاسی است.

طول دوره تصدی اعضای این نهادها نیز محدود شده و براساس قانون اساسی از پذیرفتن هم‌زمان بیش از یک منصب در سطوح رهبری منع شده‌اند. وضع چنین مقرراتی برای رهبران نظام دیکتاتوری عجیب به نظر می‌رسد. این ساختار سیاسی که در دهه ۱۹۸۰ توسط دنگ شیائوپینگ طراحی شد، هنجارهای غیررسمی و محدودیت‌هایی قانونی را بر اعضای واحدهای کلیدی حزب اعمال می‌کند.

این ساختار به کل با سیستم حاکم در دوره مائو تسه‌تونگ متفاوت است. در اواخر عمر مائو، نهادهای رهبری شورایی درون حزب و حکومت، یا به کلی از کار افتاده بودند یا حامیان مائو اشغالشان کرده بودند. اصلاحات نهادی دوره دنگ شیائوپینگ توانست قدرت نسل‌های بعدی رهبران چینی را محدود و قاعده‌مند سازد.

سوال مهمی که کارلز بوش و میلان سوولیک در پی پاسخ به آن برمی‌آیند این است که در غیاب مهار و نظارت دموکراتیک چگونه نهادهای رهبری جمعی چین موفق شدند دو نسل اخیر رهبران کشور را محدود سازند؟ و اینکه اساساً چرا دیکتاتور باید زیربار سازوکارهایی برود که قدرتش را محدود می‌کند؟

 

دیکتاتوری و فواید پذیرش محدودیت

آیا گردن نهادن به این محدودیت‌ها نفعی برای دیکتاتور دارد؟ به‌زعم بوش و سوولیک پاسخ کوتاه این است که نهادهای رسمی مشورتی و تصمیم‌سازی در نظام‌های دیکتاتوری مفیدند چون موجب تسهیل روند تقسیم قدرت می‌شوند.

در فاصله سال‌های ۱۹۴۶ تا ۲۰۰۸ میلادی بیش از ۸۰ درصد از حکومت‌های دیکتاتوری مجلس قانون‌گذاری داشتند و حداقل ۴۶ درصد آنها اجازه تشکیل بیش از یک حزب سیاسی و رقابت انتخاباتی بین آنها را دادند. البته این مجالس و احزاب کارکردی بسیار متفاوت با نظام‌های دموکراتیک داشته‌اند.

بر این اساس در بازه‌ی زمانی مورد مطالعه‌ی سوولیک و بوش، ۱۷ درصد از مجالس نظام‌های اقتدارگرا انتصابی بودند و در ۳۷ درصد آنها نیز تنها به یک حزب اجازه کسب کرسی داده شده است. همچنین در ۱۳ درصد مجالس نطام‌های اقتدارگرا حزب حاکم کنترل بیش از 75 درصد کرسی‌ها را در اختیار داشته است.

یکی از مشکلات نظام‌های اقتدارگرا ناتوانی حاکمان‌شان در عمل به تعهدات و وعدهایشان است، ناتوانی‌ای که در نهایت موجب ناپایداری حکومت می‌شود. پنهان‌کاری در اغلب امور حاکمیتی، عدم وجود قدرتی مستقل که اجرای توافقات و قراردادهای متقابل را تضمین کند و تهدید مستمر توسل به خشونت از عوامل این ناپایداری مستمر به‌شمار می‌روند.

علاوه بر این همواره ممکن است شخص دیکتاتور وسوسه شود که وعده‌ی تقسیم قدرت با حامیانش را نقض کند. نهادهای رسمی تقسیم قدرت در نظام‌های اقتدارگرا ساخته می‌شوند تا بتوانند به دو طریق بخشی از مشکل عدم‌ اطمینان به انجام چنین تعهداتی را برطرف کنند: از طریق شفاف کردن تعاملات نظام‌مند بین دیکتاتور و حامیانش، و طریق شناسایی تخطی احتمالی دیکتاتور از توافقات بر سر تقسیم قدرت.

داده‌های تاریخی در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۹ میلادی نشان می‌دهند که امکان برکناری دیکتاتور‌ها از طریق کودتا یا شورش در حکومت‌های فاقد حزب و مجلس سه برابر بیشتر است. همچنین رهبران نظام‌های اقتدارگرای دارای مجلس به طور میانگین دو و نیم سال بیش از دیگر همتایان مستبدشان در قدرت می‌مانند. این فاصله در صورت اضافه شدن دست‌کم یک حزب فعال به بیش از سه و نیم سال افزایش می‌یابد.

علاوه بر این در همین فاصله‌ی زمانی وجود مجلس قانون‌گذاری احتمال وقوع کودتا در نظام اقتدارگرا را به یک هشتم کاهش داده و وجود حزب و مجلس تاب‌آوری دیکتاتورها در برابر رکود اقتصادی را افزایش داده‌ است.

 

مقید کردن دیکتاتوری به نفع ثبات و کارایی

مهم‌ترین چیزی که می‌تواند مانع فرصت‌طلبی دیکتاتور شود، تهدید به برکنار کردن اوست. هر چه توزیع قدرت متوازن‌تر باشد، حامیان دیکتاتور با قاطعیت بیشتری می‌توانند او را به برکناری تهدید کنند. در صورتی که قدرت تهدید او را نداشته باشند، دیکتاتور نهادهای رسمی را در قدرت خود حل و بی‌اثر می‌کند.

فقدان همین عامل توازن بود که باعث شد نهادهای رهبری جمعی که طول دوره‌ی تصدی و قدرت جیانگ زمین و هو جینتائو را در چین محدود ساختند، پیش از آن نتوانسته بودند مائو تسه‌تونگ و دنگ شیائوپنگ را مهار کنند. این نهادها در تمام این دوره‌ها وجود داشتند اما توزیع قدرت میان رهبران و حامیانشان در این دوره‌ها متفاوت بود. زیرا صعود جیانگ و هو به رهبری حزب مدیون مهارت‌هایشان در تعامل با ارکان حزب بود اما دنگ و مائو در فضای انقلابی و با تکیه بر کاریزمای شخصی به قدرت رسیده بودند.

تعاملات منظم در سطوح بالای نهادهای تصمیم‌سازی و مشورتی حکومت اقتدارگرا همچنین موجب کمتر شدن عدم تقارن اطلاعات بین دیکتاتور و متحدانش می‌شوند و از این طریق جلو منازعات بی‌ثبات‌کننده بین نخبگان را می‌گیرند. این نهادها به توافق‌هایی که بر سر تقسیم قدرت انجام شده است رسمیت می‌دهند، و مرزهای تخطی از آن را تعریف می‌کنند و از این طریق بر التزام دیکتاتور به تعهداتش نظارت می‌کنند.

برای درک بهتر تاثیر نهادهای رسمی می‌توان به نمونه‌ی اصلاحات دنگ شیائوپنگ پس از اینکه در سال ۱۹۸۰ میلادی جانشین مائو تسه‌تونگ شد، اشاره کرد. حزب کمونیست چین در سال ۱۹۸۱ میلادی در قطعنامه‌ای به الگوی رهبری مائو به دلیل تمرکز بیش از حد قدرت و تصمیم‌گیری بر اساس صلاح‌دید شخصی حمله کرد.

اصلاحات قانون اساسی در سال ۱۹۸۲ میلادی هم روشن کرد که هیچ عضوی از حزب در هیچ جایگاهی حق ندارد کاری فراتر از قانون انجام دهد یا در مسائل مهم بر اساس تصمیم شخصی عمل کند. همچنین برای جلوگیری از بازگشت به رهبری یکه‌سالارانه و خودسرانه‌ی دوره‌ی مائو، نقش‌های جدیدی برای سازمان‌های حزبی تعریف شد.

کمیته‌ی دائمی دفتر سیاسی به عالی‌ترین شورای تصمیم‌گیری تبدیل شد و دبیرکل حزب ملزم شد که در مورد فعالیت‌های دفتر سیاسی، که تحت رهبریش است، به کمیته‌ی دائمی گزارش دهد. نهادینه‌‌شدن این تعاملات افزایش شفافیت را تضمین می‌کرد، و در عین حال از چند طریق موجب ثبات نظام می‌شد: از منازعات بر سر سیاست‌ها می‌کاست، از بروز بحران‌های جدی جلوگیری می‌کرد، تغییر رهبران و دوره‌ی گذار بین رهبران را تسهیل می‌کرد، و جلو غصب کامل قدرت توسط یکی از رهبران یا گروه‌های درون حزبی را می‌گرفت.

پیش از اصلاحات نهادی دنگ شیائوپینگ هیچ محدودیت رسمی‌ای برای دوره تصدی مناصب سیاسی وجود نداشت. اما پس از آن حتی در خصوص مناصب رهبری حزبی نیز محدودیت‌هایی در قالب قواعد غیرمستقیمی به مرور اعمال شد. از آن جمله در کنگره حزبی سال ۱۹۹۷ از انتصاب اعضای بالای هفتاد سال به عنوان عضو دفتر سیاسی جلوگیری شد.

در همین کنگره بود که جیانگ زمین یکی از رقیبانش را با توسل به همین قاعده مجبور به بازنشستگی کرد. خود او نیز پس از کشمکش‌هایی بر سر حفظ موقعیتش در کمیسیون مرکزی ارتش، در سال ۲۰۰۵ از این سمت استعفا داد. وی دلیل استعفای خود را خدمت به ثبات بلند مدت حزب و دولت و کمک به نهادینه‌شدن رویه‌ی جانشینی رهبران و اعضای بلندمرتبه‌ی حزبی اعلام کرد.

 

نهادهای رسمی در اقتدارگرایی‌های نفتی

بررسی نوع مدیریت درآمدهای حاصل از منابع طبیعی می‌تواند شناخت خوبی راجع به تاثیر نهادهای اقتدارگرا بر عدم تعادل توزیع اطلاعات میان نخبگان حاکم به‌دست دهد. بوش و سولیک در این زمینه کشورهای جنوب صحرای آفریقا و نیز شیخ‌نشین‌های جنوب خلیج فارس را مرور کرده‌ا‌ند.

یافته‌های بوش و سوولیک نشان می‌دهد در کشورهایی که نهادهای تقسیم قدرت ضعیف هستند بهره‌برداری از منابع طبیعی به صورت غیر شفاف‌تری صورت می‌پذیرد. به عنوان مثال در کشورهای جنوب صحرای آفریقا رئیس جمهور در فرآیند تخصیص عواید حاصل از منابع طبیعی اختیارات زیادی دارد.

رئیس جمهورهای این کشورها اغلب یا مجاری رسمی تصمیم‌سازی را دور می‌زنند و یا اصلاً در این کشورها خبری از مجالس قانون‌گذاری قدرتمند نیست که بر رؤسای جمهورشان نظارت کند. البته حلقه محدود نخبگان نزدیک به رئیس جمهور نیز تا حدی از این مواهب عدم‌نظارت بهره‌مند می‌شوند.

به همین دلیل است که دیکتاتورهای این کشورها سِمَت‌های اعضای این گروه کوچک نخبگان را به طور مرتب تغییر می‌دهند تا از شکل‌گیری محفل‌های قدرت و اتحاد‌های افقی در ساختار حکومت جلوگیری کنند.

مشکل فقدان شفافیت و نظارت نهادی در میان کشورهای نفتی جنوب خلیج فارس تا حدودی کمتر از کشورهای جنوب صحرای آفریقا است. گرچه شوراها و مجالس حکومت‌های خلیج فارس انتصابی هستند، اما در این کشورها تصمیمات پادشاه توسط خانواده سلطنتی و نیز رهبران دینی و قبایل محدود می‌شود.

به عنوان مثال، وزارتخانه‌های کلیدی عربستان سعودی در اختیار اعضا ارشد خانواده سلطنتی هستند و هر عضو معمولاً بین ۱۵ تا ۲۰ سال کرسی خود را حفظ می‌کند. در عربستان سعودی نظارت بر تولید و درآمدهای حاصل از نفت توسط شورایی صورت می‌گیرد که شاه دبیر آن و ده نفر از هیئت وزیران اعضای آن هستند.

از سال ۱۹۹۴ پادشاه سعودی شورای بزرگتری متشکل از جمعی از شهروندان این کشور را هم دایر کرده که حق بررسی برنامه‌های اقتصادی سالانه و به پرسش کشیدن وزرا را دارند. البته به رغم نظارت‌های نهادی فراوان بر تولید نفت، بودجه این کشور هنوز هم چندان شفاف نیست.

 

تلخیص و گزارش از امیرحسین مهدوی

میلان سوولیک استاد علوم سیاسی در دانشگاه ییل، و کارلز بوش استاد اقتصاد سیاسی و اقتصاد تطبیقی در دانشگاه پرینستون است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Boix, Carles, and Milan W. Svolik. “The Foundations Of Limited Authoritarian Government: Institutions, Commitment, And Power-Sharing In Dictatorships.” The Journal Of Politics 75.2 (2013): 300-316.

نقش احزاب در نظام‌های اقتدارگرا چیست؟

باربارا گدس

حاکمان اقتدارگرا چه احتیاجی به احزاب دارند؟ چرا بسیاری از این حاکمان در تأسیس یا نگهداشتن حزب می‌کوشند، در حالی که در حکومت‌های اقتدارگرا برخلاف دموکراسی‌ها احزاب بازیگران اصلی سیاست نیستند؟

باربارا گدس، استاد پر‌‌سابقه‌ی علوم سیاسی و از معتبرترین نظریه‌پردازان معاصر دیکتاتوری‌ها، در فصلی از کتاب دیکتاتوری‌‌ها چطور کار می‌کنند، در پی پاسخ دادن به همین مسأله برمی‌آید.

 

دشواری‌ها و راه‌حل‌های حکومت اقتدارگرا

گدس توجه ما را به این جلب می‌کند که هر بار از پس تغییرات سیاسی گسترده حکومتی اقتدارگرا در کشوری بر سر کار آمده است، حلقه‌ی قدرتمندان جدید با مشکلات متعددی برای پیاده کردن سیاست‌ها و تصمیمات خود روبه‌رو شده‌اند. اجرای سیاست‌های جدید نیازمند همکاری مقامات محلی سابق است: این مقامات یا باید جذب حکومت شوند و یا باید با وفاداران به حکومت جدید، جایگزین شوند. 

گروه حاکم به دنبال ابزارهایی است که بتواند بر مقامات محلی نظارت کند و مطمئن شود که این مقامات از دستورات سرپیچی و از قدرت خود سوء‌استفاده نمی‌کنند. بدون این ابزارهای نظارتی مقامات محلی می‌توانند سیاست‌های حکومت جدید را مخدوش کنند و در عمل به مقابله با حکومت جدید برخیزند. 

اگر نظارت مؤثری در کار نباشد، مقامات محلی می‌توانند عوارض و مالیاتی را که از شهروندان می‌گیرند به جیب خودشان بریزند و دولت مرکزی را با بحران منابع مالی مواجه کنند. علاوه بر این، قدرت مرکزی نیازمند جمع آوری اطلاعات از استان‌ها و شهرستان‌ها است تا بفهمد چه اقشار و گروه‌هایی با حکومت مخالفند؛ بازخورد سیاست‌های اجرا شده در جامعه چه بوده و مهمترین مشکلات مردم در هر بخش از کشور کدامند. 

برای همین حکومت‌های دیکتاتوری برخی نهادهای دموکراتیک از جمله انتخابات، احزاب و مجلس قانون‌گذاری را برقرار می‌کنند و می‌کوشند تا با حفظ ظاهر این نهادها و تغییر دادن ماهیتشان، آنها را به خدمت خود درآوردند.

اینجاست که گدس به پرسش اصلی می‌رسد یعنی اینکه حاکمان اقتدارگرا برای تأسیس و تقویت احزاب چه انگیزه‌ای دارند؟ یکی از اولین توضیحات این است که حاکمان اقتدارگرا با سازمان‌دهی احزاب وزنه‌ای مهار کننده در مقابل خطر بالقوه ارتش برای خود فراهم می‌کنند. علاوه بر این، رقابت بین احزاب نزدیک به حکومت باعث افزایش مشروعیت نخبگان وفادار به حکومت در بین مردم می‌شود. 

احزاب همچنین با راه‌اندازی شاخه‌های منطقه‌ای نیاز حکومت به گردآوری اطلاعات را برآورده می‌کنند و تبدیل به شبکه‌های حامی‌پروری برای حکومت می‌شوند. 

احزاب در نظام‌های اقتدارگرا با فراهم آوردن منابع (عضو، پول، اطلاعات،…) برای اعضای حلقه اول قدرت، به آنها در رقابت‌های بین نخبگان یاری می‌رسانند. احزاب امکان شناسایی و دسترسی حامیان حکومت به شغل و انواع رانت را مهیا می‌کنند و زنجیره‌ای از نیروهای وفادار صاحب‌انگیزه را در سراسر کشور سامان می‌دهند. 

احزاب همچنین با توزیع منابع بین شهروندان – عموماً فرودست – و کاستن از انگیزه آنان برای تشکیل هسته‌های مخالفت و شورش، به پایداری نظام حاکم کمک می‌کنند. به همین دلیل است که معمولاً حتی آن دسته از قدرتمندان حاکم که مستقیماً از وجود احزاب سود نمی‌برند نیز به تأسیس حزب رضایت می‌دهند.

احزاب به سازماندهی تظاهرات در حمایت از حکومت نیز کمک می‌کنند. این راهپیمایی‌ها برای تمامی حکومت‌های اقتدارگرا اهمیت دارند. 

تظاهرات حکومتی معمولاً با ابراز تعجب یا تمسخر ناظران بیرونی و منتقدان حکومت مواجه می‌شود که آن را ابزاری برای فریب افکار عمومی و القای محبوبیت نظام دیکتاتوری تلقی می‌کنند. حال آنکه هدف این تظاهرات نشان دادن قدرت رهبران و به رخ کشیدن شمار وفاداران حکومت است. 

حکومت با برپایی تظاهرات می‌خواهد نشان دهد که منابع و توان لازم برای سازماندهی جمعیتی عظیم و هماهنگ کردن فعالیت آنها در جهت مهار تظاهرات اعتراضی مخالفان را در اختیار دارد. 

گدس می‌گوید به‌عنوان مثال، در کره شمالی وقتی کیم جونگ اون به قدرت رسید، مراسم یادبود رهبر سابق یعنی پدرش کیم جونگ ایل را با وجود ضعف حکومت، با هزینه‌ی بسیار سنگین و گردآوردن جمعیتی عظیم از نقاط مختلف کشور تدارک دید تا دو پیام مشخص را مخابره کند. 

اولین پیام خطاب به معارضان خارجی بود که بدانند در صورت حمله به کره شمالی مردم از حکومت دفاع خواهند کرد. هدف دوم به‌رخ کشیدن قدرت و وفاداری گروهای حامی رهبر جدید، یعنی کیم جونگ اون، در برابر نخبگانی بود که به رهبری او با تردید نگاه می‌کردند. 

 

اجرا و نظارت بر سیاست‌ها

احزاب علاوه بر سازماندهی تظاهرات و پیش بردن کارزارهای انتخاباتی، ابزاری برای اجرای سیاست‌های حکومت و نظارت بر اجرای آن‌ها نیز هستند. رهبران اقتدارگرا انتظار دارند که با گماردن اعضای احزاب خود در مناصب اجرایی، مشکل عدم انطباق سیاست‌گذاری‌های مرکزی را با آنچه در عمل به اجرا درمی آید، حل کنند. 

در واقع رهبران اقتدارگرا تلاش می‌کنند که از طریق انتخاب مقامات محلی از انحراف سیاست‌ها در مرحله اجرا جلوگیری کنند. آنها برای رسیدن به این هدف تلاش می‌کنند تا از وفاداری مقامات اجرایی مطمئن شوند. اگر اعضای حزب فاقد مهارت و سواد کافی برای اداره امور باشند، رهبران ناچار می‌شوند گزینه‌هایی خارج از جمع وفاداران حکومت را به کار گیرند. 

گدس می‌گوید در این صورت معمولاً رهبران ناچار می‌شوند منابع بیشتری برای پاییدن رفتار و عملکرد مدیران ماهر اما غیر وفادار مصرف کنند. یکی دیگر از وظایف مهم کادرهای حزبی توضیح و توجیه سیاست‌های حکومت برای شهروندان با هدف افزایش همراهی آنها با سیاست‌ها است. 

حکومت از کادرهای حزبی انتظار دارد که سیاست‌هایش را به‌گونه‌ای اجرا کنند و منابع را به‌قدری بین مردم عادی توزیع کنند که مخالفان امکان یارگیری و سازماندهی پیدا نکند. برخی از احزاب اقتدارگرا از همین طریق جمعیت زیادی از مردم عادی را نیز در شبکه‌های خود جذب می‌کنند و مزایایی – محدودتر نسبت به اعضای حزب – را گاه به گاه بین آنها توزیع می‌کنند. 

البته احزاب اقتدارگرا به دلایل مختلف اغلب از دستیابی به اهداف خود باز می‌مانند. یکی از این دلایل ماهیت فردی این حکومت‌هاست. وجود رهبر غیر انتخابی می‌تواند در کیفیت و انگیزه کادرهای حزبی نیز اثر منفی بگذارد. به‌علاوه، لزوم وفاداری به رهبر باعث جذب کمتر نیروی انسانی با مهارت و کادرهای منضبط می‌شود. همچنین، ماهیت حزب ممکن است مهار آن را از دست رهبر خارج کند. 

به اعتقاد گدس قدرت سازماندهی احزاب موجب می‌شود دیکتاتورها برای پیش‌گیری از قدرت گرفتن رقبا در حزب در قبال آنها با احتیاط رفتار کنند. نظارت کامل بر رفتار کادرهای محلی حزب تقریباً غیر ممکن است و عدم نظارت کافی موجب می‌شود که منابع در اختیار کادرهای حزبی به فرصتی برای سوءاستفاده و اختلاس تبدیل شود.

شکست سازوکارهای حزبی می‌تواند تبعات سنگین‌تری هم برای حکومت اقتدارگرا و جامعه داشته باشد. به عنوان مثال، کادرها و مقامات حکومتی انگیزه دارند تا برای بقا در مناصبشان موفقیت‌هایشان را به شکل اغراق شده به مقامات بالا گزارش کنند و شکست سیاست‌ها و نارضایتی‌های مردمی را پنهان کنند. 

این سازوکار عامل برخی از فجایع هولناک انسانی در نظام‌های دیکتاتوری بوده است: قحطی دوره گام بزرگ به جلو در چین و کمبود غذا و گرسنگی عمومی ناشی از حکومت پل پوت در کامبوج نتیجه‌ی عدم گزارش شکست سیاست‌ها از سوی کادرهای محلی بود. 

پیتر گریدر در مورد سال‌های آخر نظام دیکتاتوری آلمان شرقی می‌نویسد: 

مقام‌های محلی و منطقه‌ای در گزارش‌هایی که به مرکز ارسال می‌کردند حقیقت را رنگ و لعاب می‌دادند و رهبران حزبی را در بهشتی خیالی، احمقانه و دور از واقعیات زندگی مردم نگه می‌داشتند. بیشتر کارگزاران حکومت می‌ترسیدند حقایق را در گزارش‌هایشان بازگو کنند، زیرا نگران بودند به دلیل مشکلات مطرح شده، سرزنش شوند. از این رو در آستانه فروپاشی حکومت و طی سال‌های ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ تقریباً هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت وخیم کشور به دفتر سیاسی حزب ارائه نکردند.

به این ترتیب در مجموع می‌توان گفت که احزاب ابزار مؤثری برای سازمان‌دهی حامیان حکومت، ساختاری برای توزیع روزمره منابع میان آنها و جمع آوری اطلاعات هستند. از همین رو حتی دیکتاتوری چون ژنرال فرانکو که اغلب وظیفه‌ی سیاست‌گذاری را به دستگاه اداری دولت واگذار کرده بود نیز از داشتن شبکه‌ی حزبی صرف‌نظر نکرد. 

در حکومت‌های اقتدارگرا احزاب حتی در مواردی که توانایی اندکی در تاثیرگذاری بر سیاست‌ها و انتخاب رهبران دارند، باز هم حفظ می‌شوند زیرا به افزایش ثبات و پایداری حکومت اقتدارگرا کمک می‌کنند و مزایایی هم برای اعضا و فعالان حزبی دارند.

 
تلخیص و گزارش از امیرحسین مهدوی

باربارا گدس استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا است. این گزارش مختصری از منبع زیر است:

Geddes, Barbara, et al. “Why Parties and Elections in Dictatorships?” How Dictatorships Work: Power, Personalization, And Collapse. Cambridge University Press, 2018. 

انتخابات در نظام اقتدارگرا: ابزار تثبیت یا وسیله‌ی تحول؟

جنیفر گاندی
الن لاست-اوکار

در نگاه اول ماهیت برگزاری انتخابات با اقتدارگرایی در تضاد به‌نظر می‌رسد، اما در عمل بسیاری از حکومت‌های اقتدارگرا در سطوح مختلف انتخابات برگزار می‌کنند و انواع منابع قدرت را از این طریق تقسیم می‌کنند.

برخی از این انتخابات‌ها آزادتر و برخی دیگر بسته‌تر هستند. اما آیا وقتی حکومت‌های اقتدارگرا انتخابات برگزار می‌کنند لزوماً دمکراتیک‌تر هم می‌شوند؟ رفتار رأی‌دهندگان، نامزدها، مجریان انتخابات در این نظام‌ها چه تفاوتی با رفتار مشابه در دموکراسی‌ها دارد؟ آیا بین انتخابات در گونه‌های مختلف حکومت‌های اقتدارگرا نیز تفاوت‌هایی وجود دارد؟ شرایط مختلف این حکومت‌ها از نظر ترکیب ائتلاف حاکم، گروه‌های مخالف، و ویژگی‌های جوامعشان چه تأثیری بر انتخاباتی که برگزار می‌کنند دارد؟

جنیفر گاندی و الن لاست-اوکار در مقاله‌ای که گزارشی از آن را می‌خوانید می‌کوشند به همین پرسش‌ها بپردازند و ابعاد انتخابات در حکومت‌های غیردموکراتیک را روشن‌تر کنند.

 

انتخابات از منظر حاکمان اقتدارگرا

گاندی و لاست-اوکار می‌گویند با توسل به مطالعات موجود در علوم سیاسی می‌توان دلایل و کارکردهای انتخابات از نظر حاکمان حکومت‌های اقتدارگرا را به این ترتیب دسته‌بندی کرد:

۱. نهاد انتخابات ابزاری است که دیکتاتورها با توسل به آن می‌توانند نخبگان، فعالان حزبی یا گروه‌های اجتماعی تأثیرگذار را جذب کنند. برگزار کردن انتخابات در حکومت اقتدارگرا راهی هوشمندانه برای تقسیم کرسی‌های قدرت بین حامیان حکومت است. گروه‌های خودی در کارزارهای انتخاباتی برای کسب موقعیت‌های حکومتی با یکدیگر رقابت می‌کنند و می‌کوشند که هم مردم را به پای صندوق‌های رأی بیاورند و هم خود در رقابت پیش بیفتند و هم نمایشی از اقتدار و مشروعیت برای نظام اقتدارگرا ترتیب دهند.

۲. انتخابات در سطح محلی می‌تواند راهی برای اعطای قدرت محدود سیاست‌گذاری و دسترسی محدود به منابع دولتی به افرادی خارج از دایره‌ی خودی‌ها باشد. ورود نظارت‌شده‌ی برخی از گروه‌های غیرخودی به سطوح پایین حکومت باعث ایجاد شکاف بین مخالفان می‌شود. دیکتاتورها به این ترتیب بین مخالفانی که اجازه‌ی شرکت در انتخابات را می‌یابند و آنهایی که کنار گذاشته و رد صلاحیت می‌شوند، تفرقه می‌اندازند. این راهبرد به تنش‌های دائمی در جبهه‌ی مخالفان دامن می‌زند: در انتخابات شرکت کنیم یا تحریمش کنیم؟ ائتلاف‌ها و جبهه‌های انتخاباتی تشکیل دهیم یا با دیگر مخالفان رقابت کنیم؟ نتیجه‌ی انتخابات را بپذیریم یا بر علیه‌اش بشوریم؟

۳. انتخابات می‌تواند اطلاعات زیادی از فضای اجتماعی و ذائقه‌ی مردم در اختیار حاکم اقتدارگرا قرار دهد. حکومت با رصد کردن کارزارهای انتخاباتی، میزان مشارکت مردم و نتایج رأی‌گیری، پایگاه‌های حامیان و مخالفان خود را شناسایی می‌کند و میزان گستردگی و وفاداری حامیان خود را محک می‌زند.

۴. انتخابات از احتمال اعتراض خشن مخالفان علیه حاکمان و قیام فقرا علیه ثروتمندان می‌کاهد. اقدام جمهوری‌های اروپایی و آمریکای شمالی در قرن نوزدهم و بیستم برای گسترش حق رأی را به‌نحو مشابهی می‌توان توضیح داد.

 

شهروندان و انتخابات حکومت‌های اقتدارگرا

پس انتخابات در حکومت‌های اقتدارگرا برای دیکتاتورها فایده‌های روشنی دارد، اما آیا این بدان معنی است که شهروندان این کشورها لزوماً از مشارکت در انتخابات ضرر می‌کنند و همه چیز به کام دیکتاتورست؟ 

گاندی و لاست-اوکار معتقدند که انتخابات در حکومت‌های اقتدارگرا برخی از منافع انتخابات دموکراتیک را برای شهروندان دارد. به‌عنوان مثال، می‌تواند موجب هم‌جهت شدن سیاست‌های حکومت با خواست شهروندان شود. با برگزار شدن انتخابات مردم فرصت پیدا می‌کنند اولویت‌های خود را به صراحت بیان کنند و به حکومت علامت دهند که در صورت تمرکز روی چه سیاست‌هایی نارضایتی اجتماعی کمتر خواهد شد.

البته در برخی نظام‌های تک‌حزبی (مانند سوریه)، ممکن است کارکرد انتخابات به مناسکی برای نمایش قدرت و پشتیبانی مردمی از حکومت تبدیل شود. گاندی و لاست-اوکار می‌گویند تفاوت‌ بین انواع انتخابات در حکومت‌های اقتدارگرا می‌تواند ناشی از ساختار و قوانین انتخاباتی و شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر هر یک از حکومت‌های اقتدارگرا باشد که با یکدیگر متفاوتند. 

علاوه بر این سابقه تاریخی تأسیس نهاد انتخابات در هر حکومتی می‌تواند عاملی تعیین‌کننده در ماهیت و پیامدهای انتخابات در آن حکومت باشد. برخی از حکومت‌های اقتدارگرا میراث‌دار مجالسی هستند که استعمارگران برای همراه ساختن مردم تأسیس کرده بودند. در حالی که در برخی جوامع دیگر، نهاد انتخابات برای کسب مشروعیت و پذیرش در جامعه جهانی توسط نخبگان حکومتی تأسیس شده‌اند.

 

عوامل مؤثر بر رفتار انتخاباتی

گاندی و لاست-اوکار می‌گویند به این ترتیب برگزاری انتخابات به‌خودی‌خود ثبات نظام‌های اقتدارگرا را تهدید نمی‌کند. زیرا به‌رغم گردش محدود قدرت در نهادهای انتخاباتی، نیروهای نزدیک به حاکمیت همچنان انحصار منابع بزرگ مالی و نظامی را در اختیار خود نگه‌می‌دارند و دست بالای خود نسبت به رقبای غیر خودی را حفظ می‌کنند. 

در حکومت‌های اقتدارگرایی که انتخابات برگزار می‌کنند، مقامات انتخابی در نهایت قدرت سیاست‌گذاری اندکی دارند، اما به دلیل شفافیتِ کم و حاکمیت ضعیف قانون، نقش میانجی بین شهروندان و دولت را ایفا می‌کنند. به این ترتیب در نظام‌های اقتدارگرا انتخابات صرفاً نمایشی برای به قدرت رساندن فهرستی از پیش تعیین شده نیست، بلکه سازوکاری برای نوعی «حامی‌پروری رقابتی» هم محسوب می‌شود. 

نامزدها برای برعهده گرفتن نقش میانجی در روابط حامی‌پرورانه‌ی حکومت با مردم با یکدیگر رقابت می‌کنند و در مقام نماینده‌ی پارلمان و یا عضو شورای شهر به نوعی واسطه برای توزیع منابع محدود دولتی بین شهروندان تبدیل می‌شوند. در چنین الگویی بررسی رفتار رأی‌دهندگان، نامزدها و مقامات حکومتی اهمیتی کلیدی می‌یابد.

 

رأی‌دهندگان

یکی از عوامل اصلی تأثیرگذار بر رفتار رأی‌دهندگان، توزیع منابع از طریق شبکه‌های حامی‌پروری است. مردمی که در انتخابات شرکت می‌کنند گرچه دست‌کم بین دو گزینه، نزدیک‌تر و دورتر به هسته‌ی مرکزی حکومت، امکان انتخاب دارند اما در یک تنگنای تراژیک ترجیح داده‌اند به حکومت وفادار بمانند و از مزایای مادی این وفاداری بهره‌مند شوند. 

حتی در برخی انتخابات‌ها که رقابت چندانی وجود ندارد و نتیجه تقریباً از قبل معلوم است، ممکن است برخی از مردم برای نشان‌دادن نزدیکی خود به حاکمیت پای صندوق رأی حاضر شوند. علاوه بر این، سازمان‌های حزبی هم نقش مهمی در ترغیب رأی‌دهندگان به مشارکت در انتخابات بازی می‌کنند. 

احزاب حکومتی ابزارهایی دارند که می‌توانند با توسل به آنها به حامیان نظام وعده دهند که با شرکت در انتخابات شغل، موقعیت‌های ویژه و حتی پول نصیبشان می‌شود، و مخالفان را به محرومیت از این مزایا و حتی مجازات تهدید کنند. به عبارت دیگر، رقابت حزبی بازاری برای دیکتاتورها می‌سازد تا در آن وفاداری سیاسی مورد داد و ستد قرار بگیرد. 

علاوه بر این میزان تأثیرگذاری و تفاوت احزاب از نظر اولویت‌های سیاست‌گذاریشان نیز موجب برجسته‌تر شدن اهمیت برخی از احزاب در جلب مشارکت رأی‌دهندگان می‌شود. مثلاً دو حزب با نزدیکی یکسان به حاکمیت ممکن است از جهت سیاست‌های رفاهی تفاوت‌هایی داشته باشند و همین اختلاف باعث شود رأی‌دهندگان ذی‌نفع فکر کنند انتخاب بین این دو تأثیر بیشتری در زندگی‌شان دارد و در نتیجه مشارکت در انتخابات گسترده‌تر شود. 

در کشورهایی که احزاب ضعیف‌تری دارند نام و نشان و وابستگی حزبی اهمیت کمتری می‌یابد و شهرت و روابط شخصی نامزدها نقش مهم‌تری بازی می‌کند. در این حالت، رأی‌دهندگان به دنبال کسب منافع، از نامزدی حمایت می‌کنند که در ساختار قدرت کافی برای برآوردن خواست‌های آنها و نیز ترجیحاً پیوندهای نژادی و قومی با حاکمان داشته باشد. 

گاندی و لاست-اوکار می‌گویند همیشه این احتمال هست که رأی‌دهندگان نه بر اساس وعده‌ها و قدرت نامزدها، که برای ابراز اعتراض به جریانی رأی دهند که در بین رقبا بیشترین فاصله را با حاکمیت دارد.

 

نامزدها

گاندی و لاست-اوکار می‌گویند انگیزه‌ی اکثر نامزدهایی که در انتخابات حکومت‌های اقتدارگرا شرکت می‌کنند سهم بردن از منابعی است که حکومت پیش از انتخابات و با انتخابات توزیع می‌کند. 

در جایی که شانس گردش قدرت بیشتر باشد، انگیزه‌ی افراد برای نامزدشدن هم بالاتر می‌رود. به عنوان مثال در انتخابات‌هایی که در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۸۰ در مصر برگزار شد، بالغ بر شصت درصد نمایندگان برای دوره‌ی بعد انتخاب نشدند و جای خود را به افراد جدید دادند، و می‌توان گفت که تقریباً در همه‌ی حوزه‌های انتخاباتی همواره نامزدهایی از موضع مخالف با وضع موجود در انتخابات شرکت کردند. 

پرسش مهم این است که اساساً چرا افراد تصمیم می‌گیرند به عنوان نامزد مخالف نظام در انتخابات حضور پیدا کنند؟ عوامل متعددی همچون عملکرد ضعیف اقتصادی حزب حاکم یا ناتوانی‌اش در محدود کردن مخالفان بر محاسبات افراد برای تصمیم‌گیری در خصوص نامزد شدن تأثیر می‌گذارند. 

با بی‌اعتبار شدن حزب حاکم، نخبگانی که قبلاً خودی بودند، تصمیم می‌گیرند در چارچوب حزبی مخالف در انتخابات شرکت کنند و هزینه‌ی پیوستن به اپوزیسیون را به جان بخرند. 

چالش مهم احزاب مخالف این است که در اصل به قصد مطرح کردن خود، معرفی سیاست‌های اصلاحی و بسیج حامیان به انتخابات وارد می‌شوند، اما نفس حضورشان در انتخابات می‌تواند موجب مشروعیت بخشیدن به حاکمیت اقتدارگرا و در نتیجه ریزش هواداران خودشان شود. 

به همین دلیل همواره یکی از مشکلات اساسی احزاب مخالف غلبه بر مشکلات هماهنگی داخلی در کنش جمعی است: مدیریت شکاف‌های موجود بین عملگرایان و ایدئولوژی‌پردازان، و ایجاد تعادل در اختلاف نظر بر سر اولویت‌های سیاست‌گذاری و محاسبه‌ی هزینه و فایده حضور یا تحریم انتخابات. 

 

مقامات حاکم

دیکتاتورها ابزارهای مختلفی برای «مدیریت صحنه» انتخابات و دستیابی به نتایج مطلوبشان دارند. معروف‌ترین ابزارها خشونت و سرکوب مستقیم و مهندسی صندوق‌های رأی است. اما کار به اینها ختم نمی‌شود. نخبگان حاکم می‌توانند از منابع دولتی سوءاستفاده کنند تا در قدرت بمانند. 

آنها ممکن است معیشت بخشی از شهروندان را وابسته به اعانه دولتی نگه دارند تا پایگاه رأی خود را بین آنها تضمین کنند. همچنین ممکن است با دستکاری قوانین، رفتار رأی‌دهندگان و نامزدها را به سمت خاصی هدایت کنند. این امر به قوانین انتخاباتی محدود نمی‌شود، به عنوان مثال دستکاری قوانین یا فضای حاکم بر رسانه‌ها نیز می‌تواند بر سرنوشت انتخابات تأثیر بگذارد. 

انتخابات حکومت‌های اقتدارگرا و فرصت برقراری دموکراسی

وقوع انقلاب‌های انتخاباتی – یا همان انقلاب‌های رنگی – توجه ناظران را به این موضوع جلب کرد که در چه شرایطی انتخابات موجب تغییر قواعد حکومت‌داری می‌شود؟ ویژگی‌های بومی سیاست داخلی و بحران‌های خاص هر کشور موثرترین عوامل در این خصوص هستند. 

گاندی و لاست-اوکار یادآور می‌شوند که بهره‌برداری مردم از شکاف بین حاکمان، فرصت‌های خلق شده از دل بحران‌ها و کوچک شدن بخش عمومی در اثر سیاست‌های آزادسازی اقتصادی از زمینه‌های مشترک انقلاب‌های رنگی بوده‌اند. 

همچنین، زمانی که گروه‌های مخالف دموکراسی‌خواه بتوانند در ابعاد ملی حاکم اقتدارگرا را به چالش بکشند انتخابات می‌تواند موجب تقویت دموکراسی شود. تجربه نشان داده که وقتی نامزدهای مخالف کمی آزادی عمل داشته باشند به مرور و در جریان چند انتخابات متوالی می‌توانند پروژه دموکراسی‌خواهی را پیش ببرند. 

در نهایت، انتخابات می‌تواند فرصت حرکت‌های بیشتری را هم فراهم سازد: مثلاً غلبه بر مشکلات مربوط به کنش جمعی در بسیج توده‌ای مردم برای اعتراض به رأی‌های دزدیده‌شده که در انقلاب‌های رنگی رخ داد، یا پیش‌برد نوعی دموکراسی‌سازی خزنده و از پایین در انتخابات محلی چین. 

به این ترتیب حرف گاندی و لاست-اوکار این است که انتخابات در حکومت‌های اقتدارگرا پدیده‌ا‌ی کاملاً متمایز از انتخابات دموکراتیک است: موضوعاتی که در طول انتخابات به میان کشیده می‌شوند، و انگیزه‌های مشارکت و رفتار انتخاباتی، همگی با موارد مشابه در دموکراسی‌ها بسیار متفاوت هستند. 

اما آنچه مطالعه‌ی نظام‌های اقتدارگرای انتخاباتی به ما می‌آموزد این است که چنین انتخاباتی لزوماً موجب تقویت نهادهای دموکراتیک نمی‌شود، بلکه در اکثر موارد به تثبیت نظام اقتدارگرای موجود کمک می‌کند.

 
تلخیص و گزارش از امیرحسین مهدوی

جنیفر گاندی استاد علوم سیاسی دانشگاه ییل است و الن لاست-اوکار، استاد علوم سیاسی دانشگاه گوتنبرگ سوئد. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Gandhi, Jennifer, and Ellen Lust-Okar. “Elections under authoritarianism.” Annual review of political science 12 (2009): 403-422.

بازی تاج و تخت دیکتاتور و حامیانش

میلان سوولیک

معمولاً وقتی صحبت از قدرت دیکتاتور به میان می‌آید، به مطلق‌بودنش اشاره می‌کنیم، اما آیا واقعاً دیکتاتورها همیشه به تنهایی همه‌ی قدرت را در دست دارند؟ 

میلان سوولیک استاد علوم سیاسی در دانشگاه ییل می‌گوید یکی از مهم‌ترین مسائل حکومت‌های اقتدارگرا، مسئله‌ی تقسیم قدرت بین دیکتاتور و افراد قدرتمند داخل حکومت است. سوولیک بررسی خود را روی موارد انتقال قدرت پس از کنار‌گذاشته‌شدن رهبران اقتدارگرا بین سال‌های ۱۹۴۵ تا ۲۰۰۲ انجام داده و برای توضیح این مناسبات قدرت الگویی بر اساس نظریه‌ی بازی‌ها ارائه کرده است. 

در بین نمونه‌هایی که سوولیک مطالعه کرده، نوع برکنار‌شدن ۳۰۳ رهبر اقتدارگرا با قطعیت مشخص است. از این بین، ۳۲ تن با خیزش مردمی از قدرت برکنار شده‌اند؛ ۳۰ نفر در برابر فشار عمومی برای برقراری دموکراسی داوطلبانه از قدرت کناره‌گیری کرده‌اند؛ و ۲۰ نفر هم ترور شده‌اند. اما بیش از دو‌سوم رهبران اقتدارگرای برکنار‌شده در این مدت، یعنی ۲۰۵ نفر از آنها به طرق مختلف توسط افرادی در داخل حکومت کنار گذاشته شده‌اند. 

این شواهد نشان‌دهنده‌ی اهمیت روابط قدرت و رقابت‌های درونی حلقه‌ی اطراف حاکم اقتدارگرا است. 

 

به‌ سوی یکه‌سالاری

به‌ زعم سوولیک، پژوهش‌های علوم سیاسی راجع به حکومت‌های اقتدارگرا عموماً به مطالعه‌ی نهادهای سیاسی در این نظام‌ها پرداخته‌اند؛ او در عوض روی تهدید کودتا به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای افراد قدرتمند داخل حکومت برای کنترل رفتار شخص دیکتاتور تمرکز کرده است. 

سوولیک می‌گوید با اینکه قدرت سیاسی در حکومت‌های دیکتاتوری ظاهراً از طریق نهادهای سیاسی اعمال می‌شود، اما پشتوانه‌ی این قدرت در واقع وجود تهدیدی معتبر به اعمال خشونت است.

تقسیم قدرت بین حاکم اقتدارگرا و ائتلاف حاکم، یعنی حامیان بانفوذ حکومت که در کنار حاکم قدرت لازم را برای حفظ حکومت فراهم می‌آورند، به این دلیل دچار تنش می‌شود که شخص حاکم قصد می‌کند از اختیارات اعضای این ائتلاف بکاهد و قدرت را بیش‌تر در دست خود متمرکز کند. 

در مقابل، اعضای ائتلاف حاکم تلاش می‌کنند با زنده‌نگه‌داشتن تهدید اقدام به کودتا در برابر این تمامیت‌خواهی بایستند. البته این روش همیشه کارساز نیست زیرا اعضای ائتلاف حاکم اطلاع کاملی از اقدامات و برنامه‌های آینده‌ی دیکتاتور ندارند. 

از این گذشته، کودتاها ممکن است شکست بخورند و هزینه‌های سنگینی برای کودتاگران داشته باشند. حتی در موقعیت‌هایی که احتمال موفقیت کودتا خیلی زیاد باشد، باز هم پیامدهای مهیب شکست کودتا می‌تواند بازدارنده باشد. سرنوشت کودتاگران ناکام در اکثر موارد مرگ بوده است. 

سوولیک بر اساس درجات مختلف توازن قدرت بین دیکتاتور و ائتلاف حاکم، حکومت‌های اقتدارگرا را بر اساس امکان تهدید به کودتا، به دو نوع تقسیم می‌کند.

در نوع اول، بین دیکتاتور و ائتلاف حاکم رقابت و کشمکش بر سر قدرت به‌ طور مستمر برقرار است و تهدید یا اقدام به کودتا به‌ طور متناوب اتفاق می افتد، اما در نوع دوم قدرت دیکتاتور تثبیت شده است و تهدید به کودتا اعتباری ندارد. 

در حکومت‌‌های اقتدارگرای نوع اول، توازن قوا با تقسیم قدرت نسبتاً متوازن بین دیکتاتور و ائتلاف حاکم برقرار شده است. در این حالت، گرچه ممکن است دیکتاتور قدرتمندترین عضو ائتلاف حاکم باشد، اما همواره در سایه‌ی تهدید کودتای اعضای ائتلاف زندگی می‌کند. 

در این وضعیت، نهادهای سیاسی همچون احزاب، مجالس و شوراها به مثابه‌ی تضمینی برای قراردادی ناگفته عمل می‌کنند که مطابق آن هیچ بخشی از طیف نخبگان قدرت نباید برای حذف بقیه و متمرکز‌کردن همه‌ی قدرت در دست خود بکوشند. 

اما اگر یکی از افراد یا گروه‌های حاکم بتواند به اندازه‌ای قدرت بگیرد که هیچ یک از دیگر اعضای ائتلاف تهدیدی علیه‌اش به حساب نیایند، در این صورت از نوع اول به نوع دوم حکومت اقتدارگرا گذر می‌کنیم.

حاکم اقتدارگرا معمولاً در ابتدا به عنوان یکی از اعضای ائتلاف حاکم که جایگاه کم‌وبیش برابری با دیگران دارد، رهبری را بر عهده می‌گیرد. او به مرور زمان تلاش می‌کند تا با تجمیع قدرت، جایگاه خود را ارتقاء دهد. در مقابل، اعضای دیگر ائتلاف حاکم می‌توانند با تهدید به کودتا در جهت محدود‌کردن دیکتاتور جدید تلاش کنند. 

اما اگر به دلیل پرهزینه‌بودن توسل به راهبرد کودتا از آن صرف‌ نظر کنند، ممکن است حاکم به اندازه‌ای قدرت انباشت کند که ائتلاف حاکم دیگر اساساً تهدیدی برایش محسوب نشود. این همان لحظه‌ای است که دیکتاتور اعضایی از ائتلاف حاکم را که دیگر به حمایتشان نیازی ندارد، از حلقه‌ی صاحبان قدرت حذف می‌کند. 

سوولیک می‌گوید در نمونه‌های مورد بررسی او، از میان رهبران اقتدارگرایی که کم‌تر از ده سال در قدرت بودند، ۱۶۲ مورد با کودتا برکنار شده‌اند اما از بین رهبرانی که بیش از ده سال در قدرت بودند تنها ۴۱ مورد با کودتا برکنار شده‌اند و ۴۵ نفر از آنان تا پایان عمر در قدرت بوده‌اند. 

این تصویر نشان‌دهنده‌ی سیر تثبیت قدرت رهبران اقتدارگرا از گروهه‌سالاری یا همان الیگارشی (oligarchy) به سوی خودکامگی و یکه‌سالاری (autocracy) است. 

 

پیشروی خزنده

در برخی موارد، تلاش یک عضو از ائتلاف حاکم برای کسب همه‌ی قدرت ممکن است از چشم همتایانش دور بماند. به عنوان مثال، پس از وخامت حال ولادیمیر لنین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بین سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۴، ژوزف استالین تلاش کرد با کسب مناصب کلیدی برای خود و حامیان وفادارش، نفوذش را افزایش دهد، و موفق هم شد. این پیشروی خزنده برای کسب جایگاه رهبری از چشم بسیاری از افراد قدرتمند شوروی دور ماند. 

این فرآیند در واقع همان چیزی است که در گفتگوهای سیاسی اخیر ایران از آن به خالص‌سازی (Personalization-packing) یاد می شود: تلاش های رهبر اقتدارگرا برای جایگزین کردن نیروی انسانی شاغل در رده‌های مختلف نهادهای حکومتی با وفادارترین افراد. امری که کم و بیش در همه تاریخ دولت مدرن در ایران جریان داشته و در چند سال اخیر و بدنبال صدور بیانیه موسوم به گام دوم انقلاب اسلامی شدت بیشتری به خود گرفته است.

سوولیک می‌گوید اما در مواردی هم ائتلاف حاکم نسبت به تلاش دیکتاتور برای تقویت جایگاهش هوشیار می‌شود. به عنوان مثال، در جریان کشمکش‌های قدرت پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، لاورنتی بریا، مقام بلندپایهٔ امنیتی و نظامی زمان استالین، با ادغام وزارتخانه‌های امور داخله و امنیت، کنترل پلیس مخفی را در دست گرفت. او سپس افراد وفادار به خود را در پست‌های کلیدی منصوب کرد و تعداد زیادی از کارکنان قدیمی پلیس مخفی را از مسکو به شهرهای دیگر فرستاد. 

این بار ائتلاف حاکم نسبت به خطر انباشت قدرت فراوان در دستان یک نفر هوشیار شد و واکنشی جدی نشان داد، به شکلی که حتی متحد دیرینه‌ی بریا، یعنی گئورگی مالنکوف نیز به گروه مقابل (به سرکردگی نیکیتا خروشچف) در حزب پیوست. آنها در کنار مارشال گئورگی ژوکوف، فرمانده‌ی ارتش، کودتایی را علیه بریا سازماندهی کردند و چند ماه بعد بریا را بازداشت، محاکمه، و اعدام کردند. 

از آنجا که بخش بزرگی از سیاست در حکومت‌های دیکتاتوری غیررسمی و پنهانی می‌گذرد، اقدامات دیکتاتور برای تسلط کامل بر قدرت ممکن است در قالب تغییر ترکیب اعضای دستگاه اداری رخ دهد و نه تغییر ساختار آن. به عنوان مثال، یکی از گام‌های مهم صدام حسین در مسیر گسترش قدرتش، حذف تدریجی نفوذ حزب بعث عراق بر حکومت و انتصاب افرادی از طوایف تکریت، یعنی زادگاه خود صدام حسین، در موقعیت‌های کلیدی اداری بود. 

در سال‌های پایانی دهه‌ی ۱۹۷۰، نفوذ تکریتی‌ها در حکومت به حدی رسید که صدام حسین تلاش کرد با تغییر نام خانوادگی این افراد، نشانه‌های دال بر خاستگاه‌‌شان را محو کند. 

سوولیک می‌گوید از دیگر راه‌هایی که دیکتاتور برای تثبیت قدرت خود می‌پیماید این است که جایگاه حامیانی را که بیرون از ائتلاف حاکم قرار دارند، ارتقاء دهد. چنین تحولی در شبکه‌ی حامی‌پروری می‌تواند به کاهش درآمد یا نفوذ اعضای ائتلاف حاکم منجر شود. 

البته کماکان برجسته‌ترین مثال تثبیت قدرت دیکتاتور، همان مورد ژوزف استالین است. او که در دهه‌ی ۱۹۲۰ کارمند حزبی گمنامی بود، در دهه‌ی ۱۹۴۰ به رهبر اقتدارگرای شکست‌ناپذیری بدل شد. استالین در سال‌های پایانی دهه‌ی ۱۹۲۰ گروه‌های اصلی وابسته به تروتسکی، زینوویف، و بوخارین را که از رهبران نافذ حزبی بودند پاکسازی کرد و گام‌به‌گام به مقام دبیرکلی حزب نزدیک شد.

در سال ۱۹۲۴، لنین که در بستر بیماری بود هشدار داد که استالین بیش از حد قدرت گرفته است، حزب به هشدار او توجهی نکرد و استالین در جایگاه دبیرکل باقی ماند. ده سال بعد، استالین حزب کمونیست شوروی را از نهاد ایدئولوژیک روشنفکران و نخبگانی که هدفشان ترویج کمونیسم بود به حزبی در دستان میان‌مایگانی تبدیل کرد که ویژگی اصلی‌شان وفاداری شخصی به استالین بود.

استالین بیش از نیمی از نمایندگان و بیش از دو‌سوم اعضاء کمیته‌ی مرکزی منتخب کنگره‌ی حزبی سال ۱۹۳۴ را برکنار کرد. او همچنین حدود نیمی از افسران ارتش را پاکسازی کرد و بیش از آنچه بعداً در جنگ جهانی دوم کشته شدند، از میان فرماندهان ارتش اعدام کرد.

سوولیک می‌گوید وضعیت نهادهای اقتدارگرای موجود در جامعه مشخص می‌کند که حاکم اقتدارگرا برای تثبیت قدرت خود چه گام‌هایی باید بردارد. دیکتاتورهایی که از طریق انقلاب یا کودتا به قدرت می‌رسند و در این مسیر نهادهای سیاسی موجود را نابود می‌کنند، احتمالاً برای کسب قدرت بلامنازع با محدودیت‌های کم‌تری مواجه خواهند بود تا دیکتاتورهایی که ملزم هستند با شوراهای حکومتی مختلف مشورت کنند و از طریق رویه‌های تصمیم‌گیری تثبیت‌شده اعمال قدرت کنند.

 
تلخیص و گزارش از امیرحسین مهدوی

میلان سوولیک استاد علوم سیاسی در دانشگاه ییل آمریکا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Svolik, Milan W. “Power Sharing and Leadership Dynamics in Authoritarian Regimes.” American Journal of Political Science 53.2 (2009): 477-494.

سازوکارهای ماندگاری حکومت‌های اقتدارگرا

جنیفر گاندی
ادم پرزورسکی

چرا برخی از حکومت‌های اقتدارگرا دهه‌ها دوام آوردند اما بعضی دیگر زود دچار فروپاشی شدند؟ جنیفر گاندی و ادم پرزورسکی در مقاله‌ای که گزارشی از آن را می‌خوانید، به همین مسئله پرداخته‌اند.

گاندی و پرزورسکی توجه خود را معطوف به نقش نهادهای کنترل‌کننده‌ی نارضایتی‌ها و جذب نیروهای تأثیرگذار کرده‌ند و می‌خواهند ببینند این عوامل چه نقشی در پایداری نظام‌های اقتدارگرا دارند. 

عامل مهم بقای هر سیاستمدار یا جریان سیاسی در قدرت، توانایی‌اش برای همراه‌کردن نیروهای مختلف و ساختن ائتلاف‌های قدرتمند است. اقتدارگرایان هم از این قاعده مستثنی نیستند. آنها هم به سبک خود نهادهایی می‌سازند تا همکاری گروه‌های اجتماعی مختلف را جلب کنند.

ادبیات موجود علوم سیاسی شناخت خوبی از سازوکارهای ائتلاف‌سازی در حکومت‌هایی با نهادها و قوانین دموکراتیک به‌ دست داده، اما سؤال‌های بسیاری را در خصوص مسیرهای تثبیت قدرت و حفظ پایه‌ی اجتماعی حامی حکومت‌های اقتدارگرا بی‌جواب گذاشته است. 

 

نهادهای حافظ اقتدارگرایی

معمولاً نخستین نهادی که حاکمان اقتدارگرا برای تثبیت قدرت خود برپا می‌کنند شورایی مشورتی است شامل چهره‌هایی که قدرتشان بالقوه شخص حاکم را تهدید می‌کند. از آن جمله، شورای خاندان سلطنتی زمانی که تهدید از سوی خاندان حاکم باشد؛ شورای سران نظامی زمانی که تهدید از طرف فرماندهان نظامی احساس شود؛ یا کمیته‌ی حزبی زمانی که تهدید از سوی رقبای در داخل حزب سیاسی باشد. 

اما وقتی تهدید از سطح نخبگان قدرت فراتر برود و از سوی جامعه‌ی مدنی هم تهدیداتی احساس شود، حاکمان اقتدارگرا به نهادی فراگیرتر از شورای مشورتی احتیاج پیدا می‌کنند، مانند: مجلس قانون‌گذاری که طیف‌هایی از مخالفان را در خود جای دهد؛ حزب سراسری که توده‌های مردمی را زیر لوای دیکتاتور سازمان‌دهی کند؛ یا ساختاری پیچیده‌تر و چند‌حزبی که زمینه‌ی رقابت داخل حکومتی مخالفان را فراهم کند. 

نویسندگان مقاله می‌گویند اغراق نیست اگر ایجاد ساختارهای ائتلاف‌ساز را مهم‌ترین تصمیم حاکم اقتدارگرا برای تضمین بقای حکومتش بدانیم. انتخاب الگو و ساختار نهادهای مذکور تصمیمی حساس برای حاکمان اقتدارگرا است. آنها باید به برآورد صحیحی از گستره‌ی تهدیدات برسند تا بر اساس آن دست به نهاد‌سازی بزنند. 

حاکمانی که به هر دلیل (اطلاعات غلط، باورهای اشتباه، یا غرور) در این برآورد خطا کنند و نهادهایی نامتناسب با اندازه‌ی تهدیدات بسازند، زودتر مجبور می‌شوند با قدرت خداحافظی کنند. به‌این‌ترتیب، باید گفت که کارکرد حزب، انتخابات، پارلمان، و شوراهای سیاست‌گذار در حکومت‌های اقتدارگرا فقط ساختن ظاهری دموکراتیک نیست؛ چنین نهادهایی معضلات مهمی را برای این رژیم‌ها حل می‌کنند.

تلاش اقتدارگرایان برای جلب حمایت بخش‌های مختلف مردم دلایلی بیش از جلوگیری از شورش دارد. مثلاً اگر حاکمان اقتدارگرا در حوزه‌ی اقتصاد صرفاً به فکر کسب منفعت فردی و غارتگری باشند، باز هم محتاج همکاری فعالان اقتصادی هستند؛ و این همکاری با سرکوب یا برقرار‌کردن آرامش با توسل به قدرت نظامی قابل حصول نیست. 

البته که اقتدارگرایان برای به‌حداقل‌رساندن احتمال شورش و مجبور‌کردن جامعه به همکاری با خود، از زور سرنیزه هم استفاده می‌کنند، اما به‌کار‌بستن زور و سرکوب نه تنها بسیار پرهزینه است، بلکه در خیلی از موارد مؤثر هم نیست. بنابراین اقتدارگرایان ناچارند تا به راهبردهای پیچیده‌تری همچون توزیع رانت‌های خاص و اعطای حق سیاست‌گذاری به نمایندگان بخش‌هایی از جامعه روی آورند. 

جلب همراهی مردم از این دو طریق مستلزم وجود سازوکارهای نهادی متفاوتی است. حکومت می‌تواند رأساً به توزیع رانت (امتیازها، حقوق انحصاری، یا پاداش‌های نقدی مستقیم) اقدام کند. شاید تقسیم محدود منابع و امتیازات بین افراد یا گروه‌هایی خاص بدون ایجاد ساختاری حقوقی و قانونی هم ممکن باشد، اما ایجاد ائتلاف بر سر سیاست‌های کلان و واگذاری حق سیاست‌گذاری به نمایندگان مردم فقط در قالب نهادهای رسمی قابل تحقق است. 

ساختار لازم برای این کار ایجاد سخنگاهی مشورتی است که مخالفان در آن حضوری کنترل‌شده داشته باشند، مشروط به آنکه مطالبات طرح‌شده در این سخنگاه به مقاومت در برابر حکومت تعبیر نشود. البته در عین حال، ظاهر کار باید آن‌قدر هم آبرومند باشد که توافقات انجام‌شده را بتوان به‌ عنوان وفاق عمومی و در قالبی حقوقی به جامعه عرضه کرد. 

مجلس قانون‌گذاری ساختار آرمانی برای دستیابی به این اهداف است. حاکم اقتدارگرا می‌تواند به طیف‌های خاصی از سیاستمداران اجازه دهد که در انتخابات مجلس نامزد شوند، و بعد که به مجلس راه یافتند، به آنها در محدوده‌ای مشخص امکان قانون‌گذاری بدهد، و با این کارها، به رغم اینکه اجازه ابراز مخالفت اساسی به نمایندگان نمی‌دهد، به خود ببالد که مردم را در اداره‌ی کشور سهیم کرده است. 

به‌ عنوان مثال، ملک حسین پادشاه اردن امکان تأثیرگذاری اپوزیسیون قدرتمندش یعنی اخوان‌المسلمین را بر سیاست‌های اجتماعی و آموزشی فراهم ساخت و در قبال اعطای چنین امتیازی، اخوان‌المسلمین نیز با حکومتش همکاری کردند؛ به‌همین‌ترتیب، حاکمان کمونیست لهستان نیز همواره به دنبال جلب همکاری گروه‌های کاتولیک بودند.

مشارکت در قانون‌گذاری برای نیروهای اپوزوسیون نیز این فرصت را فراهم می‌سازد که در چهارچوب نظام حاکم تحقق منافع و ارزش‌های خود را دنبال کنند. 

 

نقش حزب حاکم و احزاب دیگر

اما کماکان احزاب اقتدارگرا کاراترین ابزار این حکومت‌ها برای نفوذ به جامعه هستند. اعضای حزب حاکم، حمایت مردم را برای حکومت بسیج و رفتار آنها را کنترل می‌کنند. حزب برای حامیان حکومت مسیری برای پیشرفت شغلی و بهره‌مندی از مزایای عضویت در شبکه‌ی پایدار حامی‌پروری را فراهم می‌سازد. 

به‌علاوه، حزب به گروه‌های خاصی رسمیت و امکان می‌دهد تا مطالبات خود را از حکومت پیگیری کنند. اما در صورتی که فشارها از سوی جامعه بیش‌تر شود، راهبرد استفاده از یک حزب یا جبهه‌ی واحد دیگر به‌ کار نمی‌آید و رهبران اقتدارگرا ناچار خواهند شد تا به فعالیت چند حزب در مجلس قانون‌گذاری رضایت دهند. 

از این روست که برخی از حکومت‌های اقتدارگرا اقدام به برگزاری انتخابات چند‌حزبی، البته به‌شدت کنترل‌شده، می‌کنند. با این حال، باید گفت که حضور احزاب مستقل در انتخابات برای حکومت اقتدارگرا مثل شمشیر دو‌لبه عمل می‌کند، زیرا ممکن است در مواقعی حاضر به همراهی با حاکمان نشوند و ساز مخالف بزنند. 

به عنوان مثال، رهبران نظامی برزیل اجازه‌ی تأسیس حزب مخالف جنبش دموکراتیک برزیل و همچنین حزب حامی دولت ائتلاف احیای ملی را دادند. اما همین احزاب طی سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۶۸ چند بار جلوی اقدامات دولت ایستادند و مانع تصویب لوایحی شدند: یک لایحه‌ی مالیاتی، یک لایحه در زمینه‌ی تجارت بین‌الملل، و نیز اقدام به اعاده‌ی مصونیت نمایندگانی از مجلس کردند که مصونیتشان به اتهام توهین به نیروهای نظامی لغو شده بود. 

این نمونه و تجربه‌های مشابه نشان می‌دهند که راهبرد جذب حداکثری برای اقتدارگرایان چندان هم بی‌هزینه نیست. 

اینها سوای مکانیسم‌های معمولی هستند که از طریق آن تلاش رهبران اقتدارگرا برای خنثی‌کردن تهدیدهای داخلی به خطا می‌رود. 

ممکن است نیروی‌های امنیتی در نظارت بر رفتار مردم و تخمین قدرت نیروهای مخالف دچار اشتباه شوند. ممکن است برخی از مدیران نظام از وضعیت واقعی جامعه با خبر باشند اما شخص حاکم در حلقه‌ی افراد «بله قربان گو» از اخبار منفی بی‌خبر بماند. همچنین ممکن است برخی از رهبران اقتدارگرا بیش از حد خوش‌بین باشند یا لجوجانه باور داشته باشند که می‌توانند تنها با زور و سرکوب نیروهای مخالف را سر جایشان بنشانند. در چنین وضعیتی است که اقتدارگرایان نهادهایی می‌سازند که نه تنها قدرت مهار مخالفان را ندارند بلکه مسیر سرنگونی را هموار می‌کنند. 

 

تلخیص و گزارش از امیرحسین مهدوی

جنیفر گاندی استاد علوم سیاسی دانشگاه ییل و ادم پرزورسکی استاد علوم سیاسی دانشگاه نیویورک است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Gandhi, Jennifer, and Adam Przeworski. “Authoritarian Institutions and the Survival of Autocrats.” Comparative Political Studies 40.11 (2007): 1279-1301.