Previous Next

داعش مسئولیت انفجار در “زینبیه” دمشق را بر عهده گرفت

گروه تروریستی دولت اسلامی (داعش) مسئولیت انفجار در منطقه زینبیه دمشق را بر عهده گرفت. این انفجار که در ایام عزاداری شیعیان صورت گرفت به گفته مقامات سوری منجر به کشته شدن شش نفر شد.روز جمعه ۲۸ ژوئیه خبرگزاری اعماق وابسته به گروه تروریستی دولت اسلامی (داعش) اعلام کرد که انفجار زینبیه دمشق کار این گروه بوده است. اعماق نوشت جنگجویان داعش موفق شدند محدودیت‌های امنیتی اعمال شده توسط “رژیم سوریه و شبه نظامیانش در منطقه زینبیه” را که مقصد بازدیدکنندگان شیعه از سوریه و خارج از کشور است، پشت سر گذاشته و به این منطقه حمله کنند.

این گزارش افزوده که عوامل داعش توانسته‌اند پنج‌شنبه ۲۷ ژوئیه یک موتورسیکلت حاوی مواد منفجره را در حالی که زائران شیعه در حال برگزاری مراسم تاسوعا و عاشورا در زینبیه بودند در این منطقه پارک کرده و منفجر کنند.

اعماق همچنین مدعی شده که در اثر این انفجار ۱۰ نفر کشته و حدود ۴۰ نفر زخمی شده‌اند.

وزارت کشور سوریه روز پنج‌شنبه اعلام کرد “یک حمله تروریستی” در منطقه زینبیه واقع در جنوب دمشق صورت گرفته که در اثر آن شش نفر کشته و ۲۳ نفر زخمی شدند. این منطقه هرساله در ایام محرم زیارتگاه شیعیان از کشورهای ایران، عراق و لبنان است.

ذاعش در همین بیانیه همچنین مسئولیت حمله دیگری در سه‌شنبه گذشته را نیز بر عهده گرفته است. در جریان این حمله یک اتوبوس در منطقه زینبیه دمشق هدف حمله قرار گرفت و دونفر زخمی شدند.

این حملات در حالی صورت می‌گیرند که کردهای سوریه اخیرا اعلام کردند در نبرد با داعش تنها مانده‌اند.

سخنگوی نیروهای دموکراتیک سوریه به “تاگس‌شاو”سایت شبکه اول تلویزیون آلمان گفت: «این گروه در ماه گذشته دست کم ۱۳ عملیات ضد تروریستی انجام داده و حملات نیروهای داعش پیش از اجرایی شدن را ردیابی و متلاشی کرده است.»

این سخنگوی با انتقاد از عملکرد جامعه بین‌المللی در مبارزه با داعش افزوده است: «جامعه بین‌الملل پس از “موفقیت‌هایش” در حال سکون است. متاسفانه روز به روز دولت‌های کمتری در جنگ علیه داعش از ما حمایت موثر می‌کنند. این واقعیت دارد که ما در میدان مبارزه تنها مانده‌ایم.»

جمهوری اسلامی ایران مدعی است اعضای سپاه در سوریه همچنان نقش مستشاری داشته و به دعوت دولت بشار اسد در این کشور فعالیت‌های گسترده‌ای علیه داعش دارند؛ ادعایی که با توجه به وضعیت کنونی سوریه از سوی سخنگوی نیروهای سوریه دموکراتیک رد شده است.

ارسال تجهیزات نظامی آمریکا به تایوان به ارزش ۳۴۵ میلیون دلار

پنتاگون تجهیزات نظامی به ارزش ۳۴۵ میلیون دلار به تایوان می‌دهد. این موضوع خشم چین را برانگیخته است.کاخ سفید اعلام کرد وزارت دفاع ایالات متحده تجهیزات نظامی به ارزش حدود ۳۴۵ میلیون دلار به تایوان می‌دهد. پیشتر خبرگزاری آسوشیتدپرس از قول منابعی در دولت آمریکا این خبر را اعلام کرده بود.

این اولین بسته کمک نظامی آمریکا به تایوان در دوره ریاست جمهوری جو بایدن و در راستای سیاست از پیش اعلام‌شده دولت او مبنی بر تشدید کمک‌های نظامی به تایوان است. هدف از این سیاست جدید قوی‌تر کردن تایوان در مقابل چین است.

آسوشیتدپرس از قول دو “منبع آگاه” نوشته بود که در بسته جدید کمکی، سیستم دفاع هوایی قابل حمل، قابلیت‌های اطلاعاتی و شناسایی، سلاح گرم و موشک قرار دارد.

بیشتر بخوانید: دیدار بلینکن با وانگ یی؛ “چین در مورد تایوان مصالحه نمی‌کند”

کنگره آمریکا به جو بایدن اجازه داده تا از زرادخانه نظامی این کشور به تایوان کمک کند. بر اساس همین مجوز ایالات متحده به اوکراین در مقابله با تجاوز نظامی روسیه نیز کمک‌های قابل توجه نظامی ارسال کرده است. این روند بسیارسریع‌تر از سفارش تجهیزات جدید به صنایع دفاعی است.

بسته جدید مکمل یک قرارداد تسلیحاتی جداگانه است که شامل فروش جت‌های جنگی اف-۱۶ و نیز سیستم تسلیحاتی در مقیاس بزرگ به ارزش تقریبی ۱۹ میلیارد دلار به تایوان است. ارسال این بسته تسلیحاتی اما به دلیل مشکلات مربوط به زنجیره تامین مواد در دوران پاندمی کرونا متوقف شده بود. این مشکلات با حمله روسیه به اوکراین و فشار بر صنایع نظامی در سراسر دنیا تشدید شدند.

بیشتر بخوانید: عبور ناو هواپیمابر چین از آبراه تایوان در واکنش به آمریکا

پیش‌دستی آمریکا

چین تایوان را بخشی از خاک خود می‌داند. شی جین پینگ رییس جمهور چین استفاده از حمله نظامی برای ملحق کردن تایوان به خاک این کشور را غیرمحتمل ندانسته است. چین به طور مرتب کشتی‌های جنگی خود را به آبراه تایوان می‌فرستد تا یک منطقه حائل بین دو طرف ایجاد کند. جت‌های جنگی چین نیز در منطقه دفاع هوایی تایوان به پرواز در می‌آیند؛ اقدامی که کارشناسان آن را “استراتژی ارعاب و فرسایش” می‌نامند.

بیشتر بخوانید: بربوک: درگیری نظامی بین چین و تایوان سناریویی دهشتناک است

در چنین شرایطی ارسال اسلحه به تایوان پیش از آنکه جنگی آغاز شود، به گفته معاون وزارت دفاع آمریکا درسی است که واشنگتن از حمله روسیه به اوکراین گرفته است. کاتلین هیکس به آسوشیتدپرس گفته است کمک به تایوان در زمان جنگ و حمله احتمالی، به دلیل جزیره بودن این کشور بسیار مشکل خواهد بود.

خشم چین

حکومت چین آمریکا را متهم می‌کند که با ارسال تسلیحات به تایوان، این کشور را به “بشکه باروت” تبدیل کرده است. سخنگوی سفارت چین در آمریکا تاکید کرده که پکن به شدت مخالف “روابط نظامی واشنگتن با تایپه” است.

لیو پنگیو گفته امریکا باید فروش اسلحه به تایوان و “عوامل جدیدی که می‌تواند منجر به تنش در آبراه تایوان شود” را متوقف کند.

درخواست فدراسیون روزنامه‌نگاران برای آزادی حامدی و محمدی‌

فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران در بیانیه‌ای خواهان آزادی فوری الهه محمدی و نیلوفر حامدی شد. این دو روزنامه‌نگار از شهریور سال گذشته و پس از مرگ مهسا امینی در بازداشت به سر می‌برند.فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران IFJ در بیانیه‌ای از مقامات قضایی جمهوری اسلامی ایران خواسته‌است تمام اتهامات علیه نیلوفر حامدی و الهه محمدی را لغو کرده و این دو روزنامه‌نگار را فورا آزاد کنند.

در این بیانیه گفته شده که دادگاه این دو روزنامه‌نگار بر خلاف درخواست‌های مکرر انجمن روزنامه‌نگاران تهران، فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران و سایر نهادها برای برگزاری علنی آن، “غیرعلنی و بدون حضور رسانه‌ها”برگزار شد.

آخرین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات الهه محمدی چهارشنبه ۴ مرداد برگزار شد.

سعید پارسائی، همسر الهه محمدی در صفحه توییتر خود با بیان اینکه جلسه دادگاه بر خلاف درخواست آنان بصورت “غیرعلنی” برگزار شده است، ابراز امیدواری کرد که “صدور رای نهایی با توجه به این دفاعیات، موجبات آزادی الهه محمدی را فراهم کند”.

روز پیش از آن نیز محمدحسین آجورلو، همسر نیلوفر حامدی در توئیتی نوشته بود، با توجه به پایان رسیدگی به پرونده، “منتظر صدور حکم در روزهای آینده هستیم.”

بیشتر بخوانید: انجمن روزنامه‌نگاران آلمان خواستار آزادی نیلوفر حامدی و الهه محمدی شد

نیلوفر حامدی، خبرنگار روزنامه “شرق”، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ پس از انتشار عکس و گزارشی از مهسا امینی و خانواده‌اش در بیمارستان کسری در تهران بازداشت شد.

الهه محمدی نیز که به عنوان روزنامه نگار حوزه اجتماعی در روزنامه هم‌میهن فعالیت می‌کرد، پس از گزارش‌دهی از مراسم تشییع مهسا امینی در سقز، توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دستگیر شد.

وزارت اطلاعات مدتی پس از دستگیری این دو روزنامه‌نگار، در بیانیه‌ای این دو را “وابسته به سرویس‌های جاسوسی غربی” معرفی کرد که “در برخی کشورها، دوره‌های براندازی و جنگ‌های ترکیبی دیده‌اند”؛ اتهامی که از سوی هر دو خبرنگار رد شده است.

بیشتر بخوانید: گزارشگران بدون مرز دادگاه حامدی و محمدی را “ساختگی” خواند

فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران نوشته، پرتو برهان‌پور، وکیل نیلوفر حامدی پیشتر به رسانه‌ها گفته بود که تحقیقات درباره پرونده موکلش روز ۸ آبان به پایان رسیده و دیگر دلیلی برای ادامه بازداشت او وجود ندارد. با این حال این روزنامه‌نگار به همراه الهه محمدی همچنان درزندان به سر می‌برد.

پس از مرگ مشکوک مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، انجمن روزنامه‌نگاران استان تهران کمیته‌ای برای بررسی وضعیت خبرنگاران بازداشت‌شده تشکیل داد. به گزارش فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران، این کمیته سعی کرد از طریق مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی مراتب آزادی روزنامه‌نگاران زندانی را فراهم کند. اما تا کنون هیچیک از نمایندگان این کمیته اجازه ورود به دادگاه‌های روزنامه‌نگاران، از جمله نیلوفر حامدی و الهه محمدی را پیدانکرده‌اند.

بیشتر بخوانید: طوفان توییتری برای آزادی نیلوفر حامدی و الهه محمدی در آستانه جلسه دادگاه

دومینیک پرادالیه، رییس فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران گفته است: «زندانی کردن روزنامه‌نگاران برای اینکه کارشان را انجام داده‌اند، هشداری به جامعه بین‌المللی است. ما مجددا اتهامات بی‌اساس علیه همکارانمان نیلوفر حامدی و الهه محمدی را رد کرده و از مقامات ایران می‌خواهیم همه این اتهامات را لغو کنند. روزنامه‌نگاری جرم نیست و جمهوری اسلامی باید همه خبرنگاران و اصحاب رسانه زندانی را در سراسر این کشور آزاد کند.»ٰ

فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران در پایان بیانیه‌اش علاوه بر نیلوفر حامدی و الهه محمدی نام پنج روزنامه‌نگار زندانی دیگر را نیز فهرست کرده است: فرخنده آشوری، خبرنگار آزاد که برای خبرگزاری فارس کار می‌کرده و روز ۲۵ مهر دستگیر شده است، مارال درآفرین، خبرنگار محلی در استان گیلان، دستگیر شده در روز ۱۰ آبان، رباوا سعیدمحمدی، خبرنگار تلویزیون سحر که سال گذشته پس از بازگشت از کردستان عراق دستگیر و به هفت سال زندان محکوم شده است، کامیار فکور، روزنامه‌نگار سایت خبرآنلاین که از ۱۹ اردیبهشت زندانی است و به ۹ ماه حبس محکوم شده و نازیلا معروفیان، روزنامه‌نگار آزاد که ۲۶ تیر پس از احضار به دادسرای تهران دستگیر شد.

هوای مشهد برای دومین روز پیاپی آلوده است

قدس خراسان

مدیرکل حفاظت محیط زیست خراسان رضوی گفت: کیفیت هوای کلانشهر مشهد در ششمین روز مردادماه در پی افزایش حجم آلاینده‌ها برای دومین روز پیاپی در وضعیت هشدار و شرایط ناسالم برای تنفس شهروندان قرار گرفته است.6 مرداد

به گزارش قدس خراسان، مهدی اله‌پور اظهار کرد: میانگین شاخص کلی کیفیت هوای مشهد در ۲۴ ساعت گذشته با عدد ۱۲۰ نشانگر هوای ناسالم است و شاخص کنونی هوای این کلانشهر در یک تا ۲ ساعت گذشته با عدد ۱۱۸ نیز از ناسالم بودن و آلودگی هوا حکایت دارد.

مدیرکل حفاظت محیط زیست خراسان رضوی با بیان اینکه کیفیت هوا تنها در منطقه خیام شمالی مشهد در شرایط سالم قرار دارد، اضافه کرد: شاخص کیفیت هوا در ۲۲ منطقه دیگر دارای ایستگاه سنجش کیفیت هوا در شرایط آلوده گزارش شده است.

وی گفت: توصیه می شود شهروندان در روزهای دارای هوای سالم و پاک، با هدف حفظ سلامت خود پیاده روی را ترک نکنند اما در روزهای دارای هوای آلوده از تردد در سطح شهر و مناطق آلوده دوری کنند.

اله پور افزود: شایسته است شهروندان مشهدی همچنان با کاهش رفت- و آمدهای غیرضروری، نقش موثر خود را در بهبود کیفیت هوای این شهر ایفا کنند.

ولادیمیر واینوویچ؛ طنزپردازی که برآمدن ولادیمیر پوتین را پیش‌بینی کرد

هرمز دیّار

این سوسک‌ها خود ماییم، مردم شوروی! ما در یک بشکه متولد می‌شویم، زندگی می‌کنیم و سرانجام می‌میریم. ما نمی‌دانیم در خارج از مرزهای بشکه چه می‌گذرد و اصلاً نمی‌توانیم به خاطر بیاوریم که چطوری و چگونه سر از این بشکه درآورده‌ایم… درست است که در بشکه‌ی ما هیچ گُلی، هیچ علفی نیست و غذا کم و ناچیز است، اما تا دلتان بخواهد امنیت و آرامش هست (ولادیمیر واینوویچ، شوروی ضد شوروی).

مثل اکثریت پرشمار آدم‌هایی که در زندگی‌ام دیده بودم از لفاظی‌های رژیم شوروی، از آموزش‌های سیاسی‌اش و از همه‌ی میتینگ‌ها، راهپیمایی‌ها، تظاهرات‌، انتخابات‌ و یکشنبه‌های کارِ داوطلبانه‌اش نفرت داشتم. سعی می‌کردم از همه‌ی اینها اجتناب کنم، اما برخلاف جریان اصلی حرکت نمی‌کردم. سال‌ها بعد دریافتم که دقیقاً همین بی‌تفاوتی و انفعال بود که از من یک شهروند شوروی ساخته بود (واینوویچ، شوروی ضد شوروی).

 

در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰، یعنی در واپسین سال‌های حیات اتحاد جماهیر شوروی، طنزپردازی اهل روسیه سعی کرد که آینده‌ی سرزمین خود را به تصویر کشد. او رئیس حکومتی را به تصور درآورد که پیشتر در کا‌گ‌ب پله‌های ترقی را پیموده بود؛ از جنگ برای تحکیم قدرتش بهره می‌برد؛ همکاران امنیتیِ سابقش را در مناصبِ مهم می‌گمارد؛ سرچشمه‌ی اقتدارش را کلیسای ارتدکس روسیه می‌دانست؛ و دهه‌ها بر روسیه فرمانروایی کرد. به‌اینترتیب، او در ویران‌شهر خود، مسکو ۲۰۴۲، برآمدن ولادیمیر پوتین را پیش‌بینی کرده بود. نویسنده‌ی این ویران‌شهر طنزآلود ولادیمیر واینوویچ است.

ولادیمیر واینوویچ در سال ۱۹۳۲ در استالین‌آباد شوروی ــ اکنون دوشنبه، پایتخت تاجیکستان ــ به دنیا آمد. مادرش آموزگاری یهودی‌تبار بود و پدرش روزنامه‌نگاری از اهالی روسیه با تبار صرب. واینوویچ هنوز چهارده سال نداشت که پدرش بهخاطر یک اشاره‌ی انتقادیِ کوچک به استالین بازداشت شد و پنج سال آزگار در اردوگاه‌های کار اجباری به سر برد. بعدها واینوویچ طی مصاحبه‌ با واشینگتن‌پست دراینباره گفت: «وقتی از مادر سراغ پدرم را می‌گرفتم، می‌گفت رفته سفر تجاری.»

پدرش که بازگشت، به‌اتفاق راهیِ اوکراین شدند. تا اوایل جوانی در اوکراین به سر برد و در همین اوان بود که هیتلر به شوروی و اوکراین حمله‌ور شد. سپس او همراه خانواده به مسکو هجرت گزید. واینوویچ در آنجا به کارهای یدی مختلفی، ازجمله کارگریِ خط‌آهن، نجاری و بنایی، روی آورد و در همان حال حیات ادبی خود را ازطریق طبع‌آزمایی در سرایش شعر و ترانه‌سرایی آغاز کرد. او در اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ با سرودن ترانه‌‌ی «چهارده دقیقه تا پرتاب» برای رادیو مسکو به شهرت ملی رسید، سروده‌ای که بر سر زبان‌ها افتاد و به ترانه‌ی محبوب یوری گاگارین و نیکیتا خروشچف بدل شد. سپس نخستین داستان خود، ما اینجا زندگی می‌کنیم، را نگاشت. منتقدان ادبی داستانش را پسندیدند و او را «صدایی تازه» خواندند. اما منتقدان حکومتی نیز این «صدای تازه» را شنیدند و دریافتند که نویسنده‌ای «دردسرساز» قدم به میدان نهاده است. اما فشار واقعی از سال ۱۹۶۸ آغاز شد، هنگامیکه نویسنده‌ی جوان پای طومارهایی در دفاع از نویسندگان منتقدی مثل سولژنیتسین را امضا کرد که به‌هیچوجه به مذاق حاکمان شوروی خوش نیامد. آنگاه در سال ۱۹۷۳ واینوویچ پا را از گلیم خود درازتر کرد و کوشید تا بخش‌های آغازین رمان تازه‌نوشته‌اش، زندگی و ماجراهای خارق‌العاده‌ی سرباز ایوان چونکین، را در غرب به چاپ برساند. در همین بین چند نامه‌ی سرگشاده نیز در نقد اوضاع موجود به روی کاغذ آورد. کم‌کم قلمش به جوهر طنز نیز آمیخته شد و هجویه‌های گزنده‌اش در انتقاد از تبعید ساخاروف نشریه‌های حکومتی را نشانه رفت. طنز او آمیزه‌ای بود از رئالیسم انتقادیِ نیکلای گوگول و سوررئالیسم اجتماعی خاص خودش که به شیوه‌ای عریان سیاست‌های موجود را هدف قرار می‌داد. نمونه‌ی زیر شیوه‌ی بی‌باکانه‌ی او در نقد رژیم موجود را هویدا می‌سازد:

در جایی از کتاب‌هایش قهرمان داستان سوار یکی از پروازهای داخلی می‌شود و به دوروبرش نگاه می‌کند تا ببیند آیا مسافر خارجی هم در هواپیما نشسته یا نه. چرا؟ چون اگر هواپیما سقوط کند و مسافر خارجی در آن باشد، مسئولان مجبورند که سانحه را گزارش کنند. در غیر این صورت، اقوام او هرگز نخواهند فهمید که او چطور از بین رفته است. هرچه باشد، جان شهروندان شوروی بی‌ارزش و یکبارمصرف است.

زندگی از من طنزپرداز ساخت. می‌خواستم واقع‌گرا باشم و درمورد مشاهدات خود بنویسم، ولی وقتی نخستین کتابم را منتشر ساختم، که به گمانم بازتابی حقیقی از واقعیت زندگی بود، آنها ــ مأموران امنیتی ــ گفتند: «تو داری طنز می‌نویسی.» ولی این‌طور نبود. در واقع خود زندگی بود که این‌قدر پوچ شده بود. هرچقدر بیشتر زندگی را به تصویر کشیدم، بیشتر طنزپرداز شدم.

در نمونه‌ای دیگر که بعدها در تبعید و در کتاب شوروی ضد شوروی نوشت سرنگونیِ هواپیمای مسافربریِ کره‌ی جنوبی توسط موشک‌های سوخوی شوروی (سپتامبر ۱۹۸۳) را چنین به باد انتقاد گرفت: «یکی از بزرگ‌ترین جمبوجت‌های دنیا با ۲۷۰ نفر مسافر ساقط شده بود؛ آن‌وقت گوینده‌ی تلویزیون شوروی طوری گزارش می‌داد که انگار یک برگ پاییزی از درخت افتاده است.»[1]

و باز در همان کتاب نوشت: «اسم تجاوز نظامی به کشورهای دیگر را هم “کمک برادرانه” گذاشته بودند که عنوان غلط‌انداز و پرطمطراقی بود.»

در سال ۱۹۷۵ سرانجام کاسه‌ی صبر کاگ‌ب لبریز شد و واینوویچ را به یک جلسه‌ی بازجویی فراخواندند. واینوویچ به‌تازگی رمان ایوان چونکین را به پایان رسانده بود، هجویه‌ای پیرامون جنگ جهانی دوم و زندگی روزمره در سایه‌ی رژیم‌های تمامیت‌خواه که در همان دوران نیویورک تایمز آن را شاهکار خواند. او در جایی از کتاب نوشته بود: «اگر به کسی حرف بیجایی بزنی، ممکن است خود را به دردسر بیندازی، ولی به اسب هرچه بگویی می‌پذیرد.»

اما این بار او نه با یک اسب بلکه با بازجویان کا‌گ‌ب گرد یک میز نشسته بود و آنها از او می‌خواستند که دیگر طنز یا هجویه ننویسد. خود واینوویچ معتقد است که هیچگاه بر آن نبوده که طنزپرداز شود. او می‌گوید:

زندگی از من طنزپرداز ساخت. می‌خواستم واقع‌گرا باشم و درمورد مشاهدات خود بنویسم، ولی وقتی نخستین کتابم را منتشر ساختم، که به گمانم بازتابی حقیقی از واقعیت زندگی بود، آنها ــ مأموران امنیتی ــ گفتند: «تو داری طنز می‌نویسی.» ولی این‌طور نبود. در واقع خود زندگی بود که این‌قدر پوچ شده بود. هرچقدر بیشتر زندگی را به تصویر کشیدم، بیشتر طنزپرداز شدم.

در جلسات بعدی بازجویان کا‌گ‌ب می‌خواستند سر در بیاورند که چگونه نویسنده‌ای که از اتحادیهی نویسندگان اخراج شده همچنان به نویسندگی ادامه می‌دهد. واینوویچ در کمال ‌خونسردی در پاسخ آنها گفت: «چند ورق می‌نویسم، بعد قایمشان می‌کنم. بعد چند ورق دیگر می‌نویسم و باز قایمشان می‌کنم. روش کلی من این‌طوری است.»

درمقابل، بازجویان درباره‌ی انتشار کتابش در غرب به او اخطار دادند. جلسات بازجویی چند بار دیگر تکرار شد و از آن پس بود که راه‌های باقیمانده برای امرارمعاش‌ را به روی او بستند؛ تلفن خانه‌اش را قطع کردند؛ به مرگ تهدیدش کردند؛ و حتی یک بار کوشیدند تا با سیگارهای سمی او را از پا درآورند. لباس‌شخصی‌ها نیز در کوچه و خیابان برای او ایجاد مزاحمت کرده و لاستیک‌های اتومبیلش را مدام پنچر می‌کردند.

سرانجام از او خواستند کشور را ترک کند. او می‌نویسد: «از من خواستند یا از کشور خارج شوم یا بمانم و با پیامدهای آن روبه‌رو شوم. من هم “یا”ی اول را انتخاب کردم.»[2] در نتیجه‌ی این انتخاب در سال ۱۹۸۰ ــ دو سال پیش از مرگ برژنف ــ او، همسر و دختر هفت‌ساله‌اش که هرگز امیدی به بازگشت نداشتند راهی مونیخ شدند. واینوویچ بعدها نوشت: «کوچ من اختیاری بود، البته مثل کسی که به‌طور اختیاری کیف پولش را از جیب بیرون می‌آورد و تقدیم دزدی می‌کند که چاقو را بیخ گلویش گرفته!»

بخشی از پربارترین آثار او در دوران هجرتش به آلمان نوشته شد. کتاب‌های شوروی ضد شوروی و مسکو ۲۰۴۲ در زمره‌ی همین آثارند. بدینترتیب، او در تبعید نیز به مبارزه و انتقاد از وضعیت سیاسی در شوروی ادامه داد. در سال ۱۹۸۶ در مصاحبه‌ای با رادیو اروپای آزاد در پاسخ به این پرسش که «آیا ما به سال ۱۹۳۷ و به دوران وحشت استالینی بازگشته‌ایم؟» گفت:

هنوز به سال ۱۹۳۷ بازنگشته‌ایم، اما یقیناً به دهه‌ی ۱۹۷۰ رسیده‌ایم، به آغاز دوره‌ی به‌اصطلاح رکود تحت زعامتِ طولانی لئونید برژنف. البته تفاوت‌هایی وجود دارد، اما بسیاری از موارد مشابه است. آنها تظاهرات را سرکوب می‌کنند. مردم را به همان اتهامات به زندان می‌اندازند. منتها بهجای هفت سال حبس دو سال حکم می‌دهند. حالا هم که بنا کرده‌اند به بیرونراندن مردم از کشور… .

واینوویچ در سال ۱۹۹۰، پس از ده سال هجرت ناخواسته، به مسکو بازگشت. گورباچف حق شهروندی‌اش را که برژنف از او ستانده بود، به او بازگرداند و کتاب‌هایش دوباره در قفسه‌های کتابخانه‌های مسکو پدیدار شد. با انحلال اتحاد جماهیر شوروی و تأسیس فدراسیون روسیه واینوویچ از یک مطرود ملی به قهرمانی ادبی بدل شد و به پاس نگارش رمان‌های تازه‌اش جایزه‌ی دولتی را از آنِ خود ساخت. بااینحال، همان‌طور که خود نوشته است، با رویکارآمدن پوتین تاریخ دوباره تکرار شد. واینوویچ این بار زبان به انتقاد از رژیم پوتین گشود و حملات حکومت به رسانه‌ها، سرکوب‌های سیاسی، جنگ در چچن و زندانی‌کردن نادیا ساوچنکو و خلبان اوکراینی را سرزنش کرد. درنتیجه، سایه‌ی حمایت رژیم نیز رفته‌رفته از سرش کوتاه گشت. واینوویچ معتقد بود که‌ تحت فرمانروایی پوتین سیاست روسیه، بهجای مواجهه‌ با گذشته، بر دستاوردهای ادعا‌شده در تاریخ قدیم و اخیر روسیه تمرکز کرده است. به باور او این رویکرد، درنهایت، روسیه و پوتین هر دو را به بن‌بست می‌‌کشاند. او می‌گفت:

وقتی پوتین به قدرت رسید، به محافظه‌کارترین عناصر جامعه، به جانبازان جنگ جهانی دوم، روی آورد… این چرخشی به گذشته بود و سرآغازی بر سیاستِ معطوف به گذشته. البته سیاست‌های عادی به آینده معطوف‌اند. آدم بهجای سرمایه‌گذاری بر آدم‌های مرده یا کسانی که پایشان لب‌ گور است، روی جوان‌هایی حساب باز می‌کند که در حال تولد و بالیدن‌اند… حالا آنها بالیده‌اند و این (سیاست معطوف به گذشته) برایشان جالب نیست. خلاصه، نسل گذشته تحتتأثیر عباراتی نظیر این بود که «ما خیلی قدرتمندیم.» اما نسل جدید جویای شنیدن این است که «ما شادمانیم؛ ما ابتکار داریم؛ ما آزاد هستیم.»

«مردم مدام می‌گویند چیزهای ناخوشایندی که می‌نویسم درست از آب درمی‌آیند؛ من هم تصمیم گرفته‌ام که این بار درمورد چیزهای خوب بنویسم!»

اما در سال‌های اخیر آنچه نظرها را بهسوی واینوویچ معطوف ساخته است ویران‌شهر مسکو ۲۰۴۲ است که واینوویچ در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ در آلمان نوشت و در سال ۱۹۸۶ در غرب منتشر کرد. مسکو ۲۰۴۲ در برخی جزئیات بهطرز شگفت‌‌آوری به روسیه‌ی تحت زعامت پوتین شباهت دارد: آمیزه‌ای از ویژگی‌های سبک زندگی در شوروی سابق با دین‌داریِ سنتی و زمامداری با سابقه‌ی عضویت در کا‌گ‌ب.

«ویتالی نیکیتیچ»، قهرمان داستان، نویسنده‌ای نسبتاً گمنام است که ازطریق آژانس مسافرت فضایی و به‌کمک ماشین زمان از سال ۱۹۸۲ در آلمان به مسکوی شصت‌ سال بعد (۲۰۴۲) سفر می‌کند. ویتالی از مشاهده‌ی اینکه روسیه‌ی آینده را مردی سالخورده‌ به نام «ژناسیموس بوکاشف» و یاران پیر و بوروکراتش اداره می‌کنند حیرت‌زده می‌شود، نظامی که در دنیای سیاست به آن پیرسالاری (gerontocracy) یا حکومت مشایخ می‌گویند.

پوتین وقتی به قدرت رسید تنها ۴۷ سال داشت، اما در سال ۲۰۲۱ در روسیه قانونی تصویب شد که به او اختیار می‌دهد تا سال ۲۰۳۶، یعنی تا ۸۴ سالگی، در قدرت باقی بماند.

اما سن‌وسالِ بالا تنها فصل مشترک ژناسیموس و پوتین نیست. ژناسیموس یکی از افسران ارشد و پیشین کا‌گ‌ب است که سال‌ها در آلمان جاسوسی می‌کرده و اینک بدنه‌ی حکومتش از مأموران امنیتی آکنده است.

پوتین نیز در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۸۰، تا برچیدن دیوار برلین، در پایگاهی در آلمان شرقی به جاسوسی مشغول بود. تازه همین چند سال پیش بود که کارت ورودیِ پوتین در بایگانی پلیسمخفی درسدن آلمان پیدا شد. از طرف دیگر، پوتین نیز همانند ژناسیموس همکاران امنیتی سابقش را در بدنه‌ی اصلی حکومت جای داد. افزون بر این، واینوویچ پیش‌بینی کرد که کلیسا در روسیه‌ی آینده دوباره اعتبار خواهد یافت. در مسکو ۲۰۴۲ تمثال عیسی در کنار لنین و استالین دیده می‌شود و همچون یکی از اسلافِ ژناسیموس معرفی می‌شود.

پوتین و همکارانش، اعضای پیشین حزب کمونیست و افسران عالی‌رتبه‌ی کا‌گ‌ب، برخلاف کمونیست‌های اولیه، مشتاقانه به کلیسا می‌روند و باورهای عیسوی خود را تبلیغ می‌کنند. اینک به‌جای حزب کمونیست، مسیحیتِ ارتدکس است که تا اندازه‌ای پشتوانه‌ی ایدئولوژیک حکومت را فراهم می‌آورد.

علاوه بر اینها، واینوویچ در مسکو ۲۰۴۲ مسکو را تنها شهر روسیه نشان می‌دهد که هنوز مواد غذایی و کالاهای مصرفی دارد. و برای محافظت از ثروت سکنه‌اش دیواری بلند آن را از مابقی روسیه که با فقر و فاقه دست‌وپنجه نرم می‌کند جدا می‌سازد. درست است که امروزه چنین دیواری وجود ندارد، اما استاندارد زندگی در مسکو بسیار بالاتر از دیگر شهرهای بزرگ روسیه است.

جزئیات دیگری نیز در کتاب هست که به‌گونه‌ای خیره‌کننده روسیه‌ی امروزین را پیش‌بینی می‌کند. مثلاً در ویران‌شهر مسکو ۲۰۴۲ مجازات اعدام وجود ندارد. درعوض، آنچه به‌طور گسترده انجام می‌شود این است که افراد خاطی به مکان‌هایی در مدارهای دیگری تبعید می‌شوند که هنوز مجازات اعدام در آنها اجرا می‌شود؛ چنانکه واینوویچ از زبان یکی از شخصیت‌های کتاب می‌گوید: «در مسکورِپ [همان مسکو] حکم اعدام برای همیشه برچیده شده. ما فقط یک مجازات داریم: تبعید به مدار اول… اما نگران نباش. در مدار اول که هنوز مجازات اعدام برچیده نشده!»[3]

اما مدار اول کجاست؟ در ویران‌شهر مسکو ۲۰۴۲ روسیه در میان سه مدار خصومت واقع شده:[4] مدار اولِ خصومت شامل جمهوری‌های شوروی‌ است؛ مدار دوم کشورهای سوسیالیستیِ برادر؛ و مدار سوم کشورهای کاپیتالیستیِ دشمن.[5] بنابراین، مدار اول شامل جمهوری‌های پیشین اتحاد شوروی، و ازجمله اوکراین، می‌شود. حال ببینیم چگونه پیش‌بینیِ واینوویچ (۱۹۸۶) درباره‌ی لغو اعدام در روسیه و اجرای آن در دیگر کشورها به وقوع پیوست:

در خود روسیه مجازات اعدام در سال ۱۹۹۷ لغو شد، اما همان‌طور که واینوویچ پیش‌بینی کرده بود، برای روسیه این امکان وجود داشت که در مدارهای دیگر دست به اعدام بزند. این پیش‌بینی در سال ۲۰۲۲ طی جنگ اوکراین محقق شد و دادگاهی در استان دست‌نشانده‌ی دونتسک سه نفر از سربازان خارجی را که در قوای مسلح اوکراین خدمت می‌کردند و به اسارات قوای روسیه درآمده بودند، برخلاف قوانین مربوط به رفتار با اسرای جنگی، به اعدام محکوم کرد.

اکنون باید منتظر ماند و دید که آیا موارد ناخوشایند دیگری از ویران‌شهر واینوویچ نیز محقق می‌شوند یا نه؟

چند سال قبل خودِ واینوویچ طی سخنرانی‌ای برای مهاجران یهودی روس‌تبار بهشوخی گفت: «مردم مدام می‌گویند چیزهای ناخوشایندی که می‌نویسم درست از آب درمی‌آیند؛ من هم تصمیم گرفته‌ام که این بار درمورد چیزهای خوب بنویسم!»

اما واینوویچ چگونه توانست وقایع آینده را «پیش‌بینی» کند؟

در سال ۲۰۱۲ وقتی از او پرسیدند که چطور در اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ توانسته بهقدرترسیدن پوتین را پیش‌بینی کند پاسخ داد:

وقتی شوروی رو به افول می‌رفت، احساس کردم وقتش رسیده که کا‌گ‌ب وارد عمل شود و کنترل را در دست گیرد. آنها در سراسر تاریخ حزب کمونیست همچون غلامان حلقه‌به‌گوش به آن خدمت کرده بودند؛ درعینحال، آنها بدگمان‌تر و فرهیخته‌تر از رؤسای حزبشان بودند… و حس کردم زمانی فرا می‌رسد که آنها جسارت می‌ورزند و سهم بیشتری برای وفاداریِ خود مطالبه می‌کنند… یادم می‌‌آید که در دهه‌ی ۱۹۸۰ ساخاروف گفته بود که کا‌گ‌ب تنها نهاد دولتی است که فساد در آن راه ندارد. ولی حالا می‌توان گفت که او آنها را دست‌کم گرفته بوده است.

در واقع، خود واینوویچ به «پیش‌‌گویی» چندان باور ندارد. در سال ۱۹۸۷، یک سال پس از انتشار کتاب، او در مصاحبه‌ای با نیویورک‌ تایمز گفت:

کتاب من بیشتر هشداردهنده است تا پیشگویانه. یعنی اگر این نظام به‌طور بنیادی تغییر نکند به همان سرانجامی گرفتار خواهد شد که من توصیف کرده‌ام. من بدترین اتفاق ممکن را نشان داده‌ام. و اگر چنین اتفاقی نیفتد، بسیار خشنود خواهم بود. چنانکه در آخرین پاراگراف کتاب گفته‌ام: «امیدوارم واقعیتِ آینده به نوشته‌های من شبیه نباشد… .»

او حتی در صفحات آغازین مسکو ۲۰۴۲ می‌نویسد: «نویسندگان تخیلی ‌نویس خیلی چیزها پرانده‌اند که محقق نشده و خیلی‌هایش هم هرگز محقق نمی‌شود… .»[6]

و در جای دیگر درباره‌ی پیش‌گویی‌های جورج اورول[7] می‌نویسد: «در یک زمانی، شعارهای “جنگ صلح است” و “آزادی بردگی استِ” جورج اورول به نظر خیلی‌ها ثمره‌ی نوعی خیال‌پردازیِ افسارگسیخته بود، اما حتی در دوره‌ی اورول هم چنین تحریفاتی نه‌تنها تخیلی نبود، که جزء ضروری واقعیت به شمار می‌رفت.»[8]

درحقیقت، نویسندگانِ تیزبینی همچون واینوویچ چشم‌های بیدارِ جامعه‌اند که فروپاشیِ نظام‌های اجتماعی و سیاسی را زودتر از سایرین می‌بینند. آنان همچون مرغان سحری‌اند که با نغمه‌سراییِ خود پیش از دمیدن آفتاب خبر از آمدن صبح می‌دهند. و این اوج واقع‌بینی بهنگام است که، به‌غلط، به خیال‌پروری، پیش‌گویی و تأملات نابهنگام تفسیر می‌شود. سوءتعبیری که از فاصله و تأخر میان ذهنیتِ ناآزموده‌ی مردم با تحولات بنیادی اما نامحسوسِ اجتماعی و سیاسی سرچشمه می‌گیرد.

خود واینوویچ پیشتر نوعی تأخر میان ذهنیت مردم و تحولات سیاسی را دریافته بود. او در جایی گفت که ذهنیت مردم لزوماً به همان سرعتی که تحولات سیاسی اتفاق می‌افتد تغییر نمی‌کند، همان‌طور که «نظام شوروی به آخر رسید، اما مردم شوروی همچنان باقی مانده‌اند. کسانی که در خیابان‌ها می‌بینید شورویایی هستند و مدت‌ها نیز همان‌گونه باقی خواهند ماند.»[9]

او در سال ۱۹۸۵ تحلیلی دقیق از طرز فکر اقتدارگرایان روسیه و آینده‌ی آن سرزمین به دست داد که ممکن است در نظر برخی پیشگویانه جلوه کند:

[برخی] این حرف قدیمی را تکرار می‌کنند که روسیه کشور خاصی است که تجربیات دیگر کشورها را نمی‌توان درمورد روسیه به کار برد… خالقان آموزه‌های نوینْ دموکراسی را برای روسیه مناسب نمی‌دانند. آنها می‌گویند جامعه‌های دموکراتیک بهدلیل برخورداری از آزادی‌های غیرضروری در هم می‌شکنند. از نظر آنها جامعه‌ای که بیشترین توجه را معطوف به حقوق بشر می‌کند و توجه چندانی به وظایف بشر نمی‌کند جامعه‌ای ضعیف است. از نظر آنها این نوع جوامع در واقع توسط بوروکراسی‌های میان‌مایه اداره می‌شوند و نه اشخاص شاخص و برجسته. به همین دلیل آنها بهجای دموکراسی اقتدارگرایی را پیشنهاد و توصیه می‌کنند… آنها می‌گویند حکومت اقتدارگرا یعنی حکومت یک فرد خردمند که همه او را به‌عنوان مرجع قدرت قبول دارند و به رسمیت می‌شناسند… برخی از طرفداران نظریه‌ی اقتدارگرایی معتقدند آنها تنها میهن‌پرستان واقعی‌اند… به‌راحتی می‌توانم تصور کنم که این جماعت اگر روزی در روسیه به قدرت برسند، چگونه از نیروی پلیس حکومت مقتدرشان علیه مردمی که مخالف آنهایند استفاده خواهند کرد…[10]

به داوری او، پوتین از همین غریزه‌ی شورویایی بسیاری از مردم سوءاستفاده می‌کند تا کشور را عقب نگه دارد.[11] بااینحال، واینوویچ درباره‌ی آینده‌ی روسیه کاملاً بدبین نیست. او خود را نوعی «خوشبین محتاط» می‌داند. به باور او، روس‌ها، به‌ویژه نسل جوانِ پس از شوروی، ذائقه‌ی یک نظام بازتر با سبک زندگی آزادتر را به دست آورده‌اند و بعید است که «دوران رکود» به سبک پوتین را برای همیشه تاب بیاورند.

او در نوشته‌ها و مصاحبه‌های خود امیدوار است که روسیه عاقبت به تجربه‌ی جهانی دموکراسی بپیوندد، چنانکه می‌گوید: «… روسیه‌ی کمونیستی یک بار مسیر منحصر‌به‌فرد خود را طی کرد و احتمالاً همان دیگر بس است. شاید بهتر باشد که ببینیم چطور می‌توانیم به تجربه‌ی عمومیِ دموکراسی بپیوندیم.»


[1] ولادیمیر واینوویچ (۱۴۰۱) شوروی ضد شوروی. ترجمه‌ی بیژن اشتری، تهران: نشر ثالث.

[2] همان.

[3] ولادیمیر واینوویچ (۱۴۰۱) مسکو ۲۰۴۲. ترجمه‌ی زینب یونسی، تهران: نشر برج، ص۲۱۶.

[4] همان، ص۱۴۴.

[5] همان، ص۱۴۸.

[6] همان، ص۱۶.

[7] سفر قهرمان مسکو ۲۰۴۲ در سال ۱۹۸۲ آغاز می‌شود، یعنی دو سال پیش از سال معروفِ ۱۹۸۴، همان تاریخی که اورول ویران‌شهر خود را در آن ترسیم می‌کند. بدینترتیب، واینوویچ ویران‌شهر خود را تقریباً از جایی آغاز می‌کند که ویران‌شهر اورول پایان می‌گیرد. از این لحاظ کتاب واینوویچ را می‌توان تکمله‌ای بر کتاب ۱۹۸۴ دانست و به این ‌اعتبار می‌توان گفت که واینوویچ مضامین کتاب اورول را به‌روز کرده است. شباهت‌های میان این دو ویران‌شهر فراوان‌اند. در اینجا هم جهان به سه قلمرو کلی تقسیم می‌شود. هر دو ویران‌شهر نظام کمونیستی را نقد می‌کنند. قهرمان مسکو ۲۰۴۲ نیز پارتنری دارد که نیازهای عاطفی و جنسی او را برآورده می‌سازد. اما برخلاف جولیا که در میان بوته‌زار، مکان‌های متروکه و اتاقی در یک عتیقه‌فروشی خود را در اختیار وینستون اسمیت می‌گذارد، در اینجا «ایسکرینا» در هتل و به‌طور علنی و با نظر حزب به «ویتالی نیکیتیچ» خدمت‌رسانی می‌کند. در اینجا نیز بچه‌ها یاد می‌گیرند که از دیگران و حتی از والدینشان نزد مسئولان خبرچینی کنند. در مسکو ۲۰۴۲ ویتالی نیکیتیچ، برخلاف وینستون اسمیت، متحمل شکنجه‌ی فیزیکی نمی‌شود، اما با شکنجه‌های روحی و روانی، فراموش‌شدن و نادیده‌گرفتن روبه‌رو می‌شود که قاعدتاً در قیاس با شکنجه‌های طرح‌شده در ۱۹۸۴ نوعی شکنجه‌ی روزآمدشده است. درعینحال، کتاب مسکو ۲۰۴۲ فرجامی کاملاً متفاوت دارد: ویران‌شهر واینوویچ، روی‌کارآمدن نوعی امپراتوری نوینی را در روسیه پیش‌بینی می‌کند که یادآور رجعت ثانی مسیح است. به‌لحاظ لحن و فضا نیز دو ویران‌شهر تفاوت‌هایی دارند. درحالیکه فضای ویران‌شهر اورول تیره و گرفته است و به همین جهت رئالیسم تأثیرگذارتری دارد، لحن ویران‌شهر واینوویچ طنزآلود و گاه مفرح است و از همین رو نقد سیاسی‌اش گزنده‌تر است.

[8] شوروی ضد شوروی.

[9] همان.

[10] همان.

[11] واینوویچ در ژانویه‌ی ۲۰۱۸، درست چند ماه پیش از آنکه دار فانی را وداع گوید، در صفحه‌ی فیسبوکش همین سیاست و تفکر واپس‌گرا را با این عبارات نقد کرد: «کمدیِ مرگ استالین ]در روسیه[ ممنوع شده، چون برای کسانی که آن را غدغن کردند استالین هنوز زنده است و این قضیه کمدی نیست.»

مارتین والزر، نویسنده پرآوازه آلمانی درگذشت

مارتین والزر، از مهم‌ترین نویسندگان آلمانی دوران پس از جنگ در سن ۹۶ سالگی درگذشت. آثار او، از رمان گرفته تا شعر و مقاله بیش از شش دهه را دربر گرفت و بر ادبیات آلمان تأثیر بسزایی گذاشت.مارتین والزر، نویسنده نامدار آلمانی در روز جمعه ۲۸ ژوئیه (ششم مرداد) چشم از جهان فروبست.

با درگذشت او که زندگی‌اش در نوشتن خلاصه می‌شد ادبیات آلمان یکی از نویسندگان بزرگ و تاریخ‌ساز خود را از دست داد.

والزر که به نوشتن تا دم مرگ وفادار ماند، رمان‌نویسی کوشا و پویا بود که از خود رمان‌های متعدد، داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌های فراوان بر جا گذاشت.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

او نويسنده‌ای سياسى با دیدگاه‌های متفاوت و جنجال‌برانگيز بود. مدتى پيشتاز نويسندگان چپ در جبهه مخالفان محافظه‌كاران و راست‌گرايان بود که بسيار زودتر از ديگران، پديده ناسيوناليسم آلمانى را كشف و نقد كرد.

والزر از جمله نویسندگان پیشروی آلمان پس از جنگ، چون گونتر گراس، بل، بوشرت يا لنتس بود. نسلى كه بيش‌تر به زمينه‌هاى پا گرفتن جنگ و مصيبت‌هاى پس از آن مى‌پردازد. نسلى كه دغدغه‌اش عدم تعهد و عدم مقاومت پدرانش است.

والزر در آثار خود بيش‌تر به فرجامى مى‌پرداخت كه ناشى از نبود فداكارى و پايدارى در قبال ديكتاتورى و جنگ‌طلبى است.

بیش‌تر بخوانید: هولوکاست و “فرهنگ فراموش‌کردن و از یاد نبردن”

نخستين رمان او “زوج‌هاى فيليپس‌بورگ” نام دارد كه پيرامون جامعه مرفه آلمان پس از جنگ نوشته شده است. از ديگر رمان‌ها می‌توان به “شرح حال عشق” و “دفاع از دوران كودكى” اشاره کرد.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

والزر فارغ‌التحصيل ادبيات، فلسفه و تاريخ بود و زبانش به دليل تغيير لايه‌هاى گفتارى و طنزى پوشيده، جذاب و پيچيده بود. او می‌گفت، هر نويسنده شخصيتى آسيب‌ديده دارد كه از طريق نوشتن مى‌خواهد آن را جبران كند.

والزر متولد “بودنزه” يا منطقه درياچه كنستانس بود. بسيارى از قهرمان‌هاى كتاب‌هایش اهل همين ناحيه‌اند كه به قول او، خوشبختى در شوربختى را تجربه مى‌كنند.

والزر در اين مورد گفته بود: «زادگاه، مانند زمان است، زمانى كه از دست مى‌رود. زادگاه، دوران كودكى است. وقتى فرد از كودكى و خانه‌هايى كه در آن بزرگ شده جدا مى‌شود ، خاطرات تنها در حافظه و قلب و روح انسان يا جايى در وجود فرد باقى مى‌مانند، بدون اين كه از دستبرد در امان باشند.»

نطق والزر هنگام دريافت جايزه ناشران آلمانى در سال ۱۹۹۸ میلادی انتقادها و بحث‌هاى زيادى به همراه داشت.

والزر بحث “غلبه بر گذشته آلمان” را مورد انتقاد قرار داد و آن را تلاشى بى‌معنا و بی‌مزه خواند. بسيارى او را متهم كردند كه مايل به شكافتن موضوع اردوگاه‌هاى مرگ یهودیان در جنگ جهانی دوم، از جمله آشويتس نيست اما والزر بسيار زودتر از ديگران، در دهه پنجاه به نقش و گناه آلمان در اين زمينه پرداخته بود.

والزر بر خلاف برتولت برشت، هاینریش بل، گونترگراس و برخی دیگر از نویسندگان معاصر آلمان در ایران چندان شناخته‌شده نیست. در کنار شماری از مصاحبه‌ها و مقالات والزر، دو رمان به نام‌های “ازدواج‌های فلیپس بورگ” و “پیچ آخر” نیز به فارسی ترجمه شده‌اند.

ایالت بزرگ آلمان: توقف اخراج پناهجویانی ایرانی تمدید شود

ایالت نوردراین وست‌‌فالن آلمان خواستار تمدید توقف دیپورت ایرانیان شده است. یوزفینه پاول، وزیر امور پناهجویان این ایالت وضعیت حقوق بشر در ایران را “همچنان وخیم” نامیده و بر تمدید توقف اخراج آنان تأکید دارد.دولت ایالتی نوردراین وست‌فالن در نامه‌ای از وزارت کشور فدرال خواسته تا با توجه به استمرار نقض حقوق بشر در ایران تأیید تمدید توقف دیپورت پناهجویان ایرانی را اعلام کند.

در گزارشی که در این باره در رسانه‌های آلمانی بازتاب یافته بازگرداندن ایرانیان در این شرایط “غیر مسئولانه” شناخته شده است.

ایالت‌های آلمان می‌توانند مستقلا حداکثر به مدت شش ماه دیپورت را متوقف کنند. ایالت نوردراین وست‌فالن پیش‌تر از این حق استفاده کرده است. آخرین توافق ایالتی معتبر در این خصوص در پایان ماه ژوئن سال جاری از اعتبار افتاد.

در همین ماه اعلام شد که وزارت کشور آلمان با توجه به انقضای این توافق میان دولت مرکزی و ایالات بر سر عدم استرداد پناهجویانی که تقاضای آنها رد شده، از تمدید آن استقبال کرده است.

رسانه‌های آلمان نوشتند که طبق ارزیابی وزارت کشور، نقض فاحش حقوق منتقدان و معترضان ایرانی همچنان مانند سابق ادامه دارد و در چنین شرایطی اخراج پناهجویان غیرمسئولانه خواهد بود.

در همین رابطه وزارت کشور دولت فدرال در نامه‌ای به دولت‌های ایالتی از آنها خواست، توافق در باره ادامه توقف اخراج متقاضیان پناهندگی ایرانی را ادامه دهند و در رابطه با آن رویه‌ای یک‌سان در پیش گیرند.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

وزارت امور پناهجویان ایالت نوردراین وست‌فالن می‌گوید، تا کنون درخواست فدرال برای تمدید یکپارچه اخراج ایرانیان در همه ایالت‌ها به هدف نرسیده است.

این وزارت‌خانه تصریح کرده که با این همه با توجه به وضعیت حقوق بشر در ایران دیپورت ایرانیان همچنان جانشان را به خطر خواهد انداخت.

وزارت امور پناهجویان در نامه‌ای دیگر در روز جمعه ۲۸ ژوئیه (ششم مرداد) به مقام‌های محلی مهاجرت اطلاع داد که همچنان بازگرداندن ایرانیان را قابل توجیه نمی‌داند. به همین دلیل از مقام‌های مسئول تقاضا شده که پرونده‌ها را به صورت موردی بررسی کنند.

اشاره این وزارت‌خانه در این‌جا به دستوری در ماه آوریل در باره توقف اخراج ایرانیان است. در این دستور تأکید شده بود که این توقف مشمول افراد خطرناک، مجرمان جدی و سایر “افرادی که مصلحت و منافعی جدی در اخراجشان وجود دارد” نمی‌شود.

نوردراین وست‌فالن تقریبا یک چهارم از جمعیت ۸۵ میلیونی آلمان را در خود جای داده است و در تصمیم‌گیری‌های مشترک ایالات و دولت فدرال وزنه سنگینی به حساب می‌آید.

یوزفینه پاول، وزیر پناهندگی ایالت نوردراین‌ وست‌فالن از حزب سبزها به خبرگزاری آلمان گفته است که دولت ایالتی همچنان به همبستگی خود با ایرانیانی که برای آزادی خود برآمدی بی‌باکانه دارند، ادامه می‌دهد.

پاول می‌گوید: «اخبار روزانه بازداشت‌ها، شکنجه و اعدام‌های فله‌ای نشان می‌دهد که با چه رژیم بی‌رحمی در ایران سر و کار داریم.»

او می‌‌افزاید، مردان، زنان و حتی کودکانی که برای به‌دست آوردن حقوق خود به صورت مسالمت‌آمیز دست به اعتراض می‌زنند هم با همین برخورد رژیم روبرو می‌شوند.

در آلمان تقاضا برای توقف اخراج پناهجویانی که با درخواستشان موافقت نشده از همان ابتدای ناآرامی‌های موسوم به جنبش زن، زندگی، آزادی در شهریور سال گذشته موضوع بحث محافل و احزاب سیاسی و دولت‌های محلی و دولت مرکزی بوده است. نامه جدید وزیر امور پناهجویان نوردراین وست‌فالن ناظر بر تشویق و سوق سایر ایالت‌ها به تمدید چنین توقفی است.

دوره آموزش انواع خدمات بیمه در آلمان

اسرائیل خود را برای جنگ‌های سایبری آینده آماده می‌کند

وبسایت آلمانی “Table.Media “، در گزارشی،با اشاره به تهدیدات سایبری ایران علیه اسرائیل، از قصد اسرائیل برای دستیابی به یک پیمان دفاعی با امارات و سایر کشورهای عربی و با هدف حفاظت از خود در مقابل حملات سایبری خبر داده است.مفهوم دشمن برای “گابی پورتنوی” رییس اداره ملی سایبری اسرائیل، که دفترش در مقر نخست‌وزیر این کشور، بنیامین نتانیاهو در اورشلیم مستقر است، یادآور تنها یک چیز است. «ایران، ایران، ایران».

به گزارش وبسایت آلمانی Table.Media که در انتشار تحلیل‌ها و گزارش‌های امنیتی و سیاسی فعال است، در صد کیلومتری جنوب اسرائیل، در منطقه بئرشبع در وسط صحرای نقب، یک گروه واکنش به بحران سایبری (CERT) مستقر است که همه روز صدها گزارش در خصوص حملات اینترنتی را بررسی می کند. انتظار می‌رود که این مرکز محافظت از زیرساخت‌های حیاتی در برابر حملات سایبری، طی سال‌های آینده به رشد و توسعه خود ادامه دهد.

بیشتر بخوانید: بنیاد شهید “حمله سایبری” به سرورهای خود را تأیید کرد

پورتنوی در گزارش Table.Media، از بئرشبع که در نزدیکی مرزهای اردن و مصر واقع شده است به عنوان “پایتخت سایبری اسرائیل” نام می‌برد. او بیش از ۳۰ سال در واحدهای اطلاعات نظامی نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) خدمت کرده و مسئولیت واحدهای ۸۲۰۰ و ۹۹۰۰ را بر عهده داشته است.

دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید

واحدهای ویژه ارتش اسرائیل برای ارتباطات و شناسایی الکترونیکی، پر است از استعدادهای خاص که در صنعت سایبری داخلی این کشور مشغول به کارند. صنعتی که یکی از بزرگترین صنعت‌های سایبری در جهان محسوب می‌شود.

بر اساس آمارها، ۴۰ درصد از سرمایه‌گذاری‌های سایبری جهانی در سال ۲۰۲۱ در اسرائیل صورت گرفته و این میزان در سال ۲۰۲۲ در بخش فناوری‌‌های پیشرفته، در مجموع به ۱۷ میلیارد دلار رسیده است. تنها هند، بریتانیا، چین و ایالات متحده را می‌توان نام برد که سرمایه‌های خطرپذیری بیش از این به خود جذب کردند.

از گنبد آهنین تا گنبد سایبری

پورتنوی این واقعیت را پنهان نمی‌کند که دفاع سایبری اسرائیل بر شرکت‌‌های تجاری از جمله شرکت‌های اسراییلی “چک‌پوینت” و “سایبر آرک” متکی است. مدیران این شرکت‌ها، گیل شوید و اودی موکادی، هر یک زمانی در واحد ۸۲۰۰ خدمت کرده‌اند و اینک میلیاردها درآمد دارند. گفته می‌شود این واحد نخبه با فناوری پیشرفته خود، ویروس کامپیوتری استاکس‌نت را ساخته است.

بیشتر بخوانید: اسرائیل ایران را به حمله سایبری به دانشگاه حیفا متهم کرد

ویروسی که در سال ۲۰۱۰، سیستم‌های کنترل غنی‌سازی اورانیوم را در نیروگاه‌های هسته‌ای ایران تخریب کرد. حمله بدافزاری که اسرائیل هرگز مسئولیت آن را بر عهده نگرفت و در عین حال، آغاز دوران جنگ سایبری محسوب می‌شود.

پورتنوی در مقابل، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را عامل حملات سایبری بزرگ در اسرائیل – از جمله حمله به دانشگاه تکنیون در حیفا در فوریه و حمله به بیمارستانی در “خدرا” در سال ۲۰۲۱ می‌داند که هر روز به زندگی غیرنظامیان در سراسر جهان آسیب می‌رساند.

او می‌گوید علاوه بر مجتبی مصطفوی و فرزین کریمی در تهران، علی حیدری نیز یکی از این افراد که در بیروت، “هماهنگی همکاری ایران با حزب الله را برای آسیب رساندن به غیرنظامیان بی گناه لبنان در فضای مجازی برعهده دارد.”

“مادی واترز” نام گروهی است که متهم است اوایل سال جاری به تکنیون حمله کرده و از طریق گروه دارک‌بیت با وزارت اطلاعات در ایران در ارتباط است.

ارتش شش هزار نفره در مرکز دفاع سایبری اسرائیل

دفاع سایبری اسرائیل همچنین در قالب یک سیستم هوش مصنوعی مولد پیشرفته سازمان اطلاعات داخلی شین‌بت انجام می‌شود که “شابی” نام دارد.

امروزه علاوه بر مایکروسافت، گوگل، شرکت اسلحه‌سازی اسرائیلی البیت و دویچه‌ تله‌کام، ۸۰ شرکت دیگر در بئرشبع مستقر شده‌اند – درست در کنار پایگاهی متشکل از ۱۰۰۰ سرباز که انتظار می رود تا سال ۲۰۲۶ تعداد آن‌ها به ۱۴ هزار نفر افزایش یابد.

۶هزار نفر از آن‌ها، هسته یک مرکز دفاع سایبری را تشکیل خواهند داد که برای تجهیز ارتش اسرائیل و به منظور شرکت در جنگ‌های سایبری آینده طراحی شده است.

پیمان ابراهیم؛ مبنای ساخت یک خاورمیانه جدید

پایه‌ریزی نهاد دفاع سایبری اسرائیل برای آمادگی جنگ‌های سایبری آینده، همچنین شامل همکاری نزدیک با امارات متحده عربی نیز می شود. کشوری که همچون مراکش و بحرین، از زمان انعقاد توافق‌نامه ابراهیم در سال ۲۰۲۰، با اسرائیل روابط دیپلماتیک برقرار کرده‌اند.

محمد الکویتی، همتای پورتنوی در ابوظبی این موضوع را تایید می کند که این کشور در حال پی‌ریزی یک “پلت‌فرم همکاری سایبری چند ملیتی” با اسرائیل است.

محمد الکویتی رئیس امنیت سایبری امارات، در ماه ژوئن مهمان “هفته سایبری” در تل آویو بود – و در یک میزگرد با “رونن بار”، مدیر سرویس اطلاعات داخلی اسرائیل، شرکت کرد. چنین رخدادی پیش از انعقاد قرارداد ابراهیم، به کلی غیرقابل تصور بود.

به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید

علاقه امارات به اکوسیستم سایبری اسرائیل بی‌دلیل نیست. حملات سایبری به شرکت‌های بزرگ نفتی منطقه در سال گذشته بیش از ۳۰ درصد افزایش یافته است و بهره‌گیری از توان و دانش سایبری اسرائیل نیز یکی از اهداف صریح حاکمیت ابوظبی است.

رئیس امنیت سایبری امارت، الکویتی می‌گوید که بحث بر سر توسعه توافق‌نامه ابراهیم، “فراتر از روابط بین دولت‌ها” است و هدف این است که به شکلی مشترک، به “تهدیدهای نوظهور علیه امارات و اسرائیل” پرداخته شود. رونن بار، رئیس شین‌بت نیز این توافق‌نامه‌ها را “پایه خوبی برای یک پیمان دفاع سایبری منطقه‌ای” توصیف می‌کند.

شاپور جورکش، شاعر، منتقد ادبی و مترجم، درگذشت

شاپور جورکش علاوه بر سرودن شعر، آثاری پژوهشی در باره نیما یوشیج، صادق هدایت و نیز زن‌ستیزی در آثار کلاسیک و معاصر ایران در کارنامه خود دارد. ترجمه در زمینه ادبیات و نقد ادبی هم دلمشغولی دیگر او بود.شاپور جورکش، منتقد ادبی، شاعر، مترجم و نمایشنامه‌نویس معاصر ایرانی روز جمعه، ۶ مرداد چشم از جهان فروبست.

او در ۱۰ بهمن ماه ۱۳۲۹ در شهرستان فسا از توابع استان فارس به دنیا آمد و در دانشگاه شیراز در رشته زبان انگلیسی فوق لیسانس گرفت.

جورکش تا سال ۱۳۵۸ و استقرار جمهوری اسلامی در همین دانشگاه تدریس می‌کرد، اما مشمول تصفیه شد.

کار هنری جورکش پیش از انقلاب تئاتر بود. او سرپرستی کمیته تئاتر دانشگاه شیراز را از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ به عهده داشت و در کارگاه تئاتر کودک تلویزیون مرکز شیراز نیز تا سال ۱۳۵۸تدریس می‌کرد. در جمهوری اسلامی این فعالیت‌های او هم با مشکل مواجه شد.

از آن پس شعر و ترجمه و فعالیت در آموزشگاه‌های خصوصی به حرفه و دلمشغولی اصلی جورکش بدل شد.

“بوطیقای شعر نو” کتاب معروف شاپور است که در آن از منظری تقریبا متفاوت به نوآوری‌های پدر شعر معاصر ایران نگاه می‌کند. او معتقد است که رهروان شعر نیما یوشیج مضمون ایده‌ها و کار او را درک نکردند.

کتاب “زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت” هم نقب قابل اعتنای جورکش به حیات و کارنامه هدایت است و از جمله کارهای مهم در گستره هدایت‌پژوهی تلقی می‌شود.

“خفیه‌‌نگاری خشونت در سرزمین آدم لِتی” هم از دیگر کارهای پژوهشی اوست که به موضوع خشونت و زن‌ستیزی در ایران پرداخته و می‌کوشد، رد و نشانه‌ها و دلایل این رویکرد را در نمونه‌هایی از آثار ادبی کلاسیک و معاصر ریشه‌یابی کند. این کتاب پس از چندی از بازار جمع شد و مهر ممنوعیت خورد.

“هوش سبز” و “نام دیگر دوزخ” از مطرح‌ترین مجموعه‌های شعری جورکش به شمار می‌آیند. شخصاَ اما معتقد بود که شعر در ایران، به‌خصوص پس از انقلاب ۱۳۵۷، کارکرد و برد و تاثیر گذشته خود را از دست داده است.

یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های ادبی جورکش تأسیس گروه ترجمه شیراز بوده است که ترجمه‌هایی همچون “دموکراسی و هنر”، “درآمدی تاریخی بر نظریه‌های ادبی از افلاطون تا بارت”، “پست مدرنیسم” از جمله اجزای کارنامه آن است.

در ماجرای تلاش وزارت اطلاعات برای سر به نیست کردن شماری از هنرمندان و نویسندگان در اتوبوس عازم ارمنستان در سال ۱۳۷۵، جورکش نیز در فهرست مسافران این اتوبوس بود.

او در روزهای اخیر به دلیل بیماری ریوی در بیمارستانی در شیراز بستری بود و گرچه حالش رو به بهبود گزارش شده بود، ولی صبح جمعه رسانه‌های ایران خبر خاموشی او را منتشر کردند.