تصویر روی جلد |
تصویر پشت جلد |
مدیرمسئول و صاحب امتیاز:
- منوچهر شفائی Manoochehr Shafaei
همکاران:
- جمشید غلامی ساوزان Jamshid Gholami Siavazan
- ن. سادات N. Sadat
- سید ابراهیم حسینی Seyed ebrahim hosseini
- محمد گلستان جو Mouhammad gholestanjo
یادآوری:
- آزادگی نشریه ای مستقل و بدون وابستگی است که زیر نظر مدیر مسئول منتشر می شود.
- نشر آثار، سخنرانی ها و اطلاعیه ها به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان می باشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار ، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری به عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار می باشد.
فهرست مطالب:
ایستادگی و مبارزات ملت کرد در کردستان ایران | جمشید غلامی سیاوزان |
نقش مافیای مواد مخدر و میزان آلودگی به اعتیاد در ایران | محمد گلستان جو |
حقوق یک زن واقعاً چیست | سمیه علیمرادی |
کودکان کار و خیابان | سهیلا مرادی |
نوروز فقط یک آیین نیست، میعادگاه فرهنگهاست | عبدالخالق امیری |
موسس حزب توده در ایران چه کسی بود | حمیدرضاتقی پور دهقان تبریزی |
سن ازدواج در ایران | ن. سادات |
باید هرچه زودتر دریاچه ی ارومیه را خشک کنیم | پسیمین روزگرد |
ایستادگی و مبارزات ملت کرد در کردستان ایران
جمشید غلامی سیاوزان
نحوهی ایستادگی و بیان اعتراض نسبت به سیاستهای حکومت مرکزی، جهت نیل به اهداف جمعی و حق شهروندی و یا به دست آوردن قدرت و حاکمیت سیاسی برای یک ملت تحت ستم، در هر برهه زمانی و هر موقعیتی، با آگاهی و اشراف کامل بر وضعیت حکومت مرکزی و همچنین در نظر گرفتن کمیت و کیفیت قدرت و پتانسیل مردم جهت مشارکت در مبارزات، توسط رهبران و مدیران جنبش و خیزش مردمی تعین گشته و بنا به اقتضای آن موقعیت، به شیوهای مناسب عملی میگردد.
جنبشها و حرکات آزادیخواهانه و حق طلبانهی یک ملت، عموما به چهار طریق و در چهار شکل اجرا و عملی میشوند، ذیلا همراه با مشخص نمودن مقطع زمانی هر کدام، اشارهای کوتاه نیز به ویژگیها و مشخصههای آن جنبش خواهیم نمود.
١ــ مبارزه سیاسی:
در حکومتهای دمکراتیک که حقوق و خواستههای برحق فرد، گروه و یا ملتها محترم شمرده میشود و هر فرد در اجتماع خود شهروند درجه اول محسوب میگردد، هر گروه و ملتی آزادانه میتوانند در سیاست و روند حکومت مشارکت نموده و نماینده آنها مستقیما در روند مودیریت و حکومت نقش ایفا مینماید، در آن شرایط شیوهی مبازهی سیاسی جوابگو بوده و میتواند راهی مناسب برای نیل به اهداف و خواستههای فردی و گروهی باشد.
٢ــ مبارزه مدنی (نافرمانی مدنی، راهپیمایی و …)
نافرمانیها و مبارزات مدنی، در شکل متمدنانه، پرهیز از ابراز خشونت و تندروی، در شکلهایی همچون راهپیمایی آرام، اعتصابات، احترام گذاشتن به مناسبتها، روزهای تاریخی ویادبود قربانیان تراژدیهای بزرگ و دردناک در تاریخ یک ملت، اجرای حرکتهای نمادین و … اجرا میشوند. این روش هم در حکومتهای خودکامه و هم در حکومتهای دمکراتیک و مردمی به اقتضای موقعیت اجرا میشود.
در حکومتهای مردمی و دمکراتیک که حقوق فردی و حقوق جمعی ملتها رعایت میشود، اقلیتها و ملتها در اجتماع آزادانه حق اجرای مراسم تاریخی و یا سالیادهای خود را دارند و اینگونه تجمعات آشکارا و با هماهنگی و آگاهی حکومت اجرا میگردد.
اما در حکومتهای خودکامه و دیکتاتور که هرگونه فکر و اندیشهی جدای از حاکمیت ممنوع میباشد، و دگراندیشان و ملتهای مختلف به دلیل داشتن عقاید و باورهایشان مورد بیاحترامی واقع میشوند، نارضایتیهای متمدنانه و بدون آگاهی حاکمت، به شیوههای مناسب با موقیت زمانی اجرا میشود.
٣ــ مبارزه مسلحانه
زمانی که حکومت حقوق و آزادیهای ملت یا اقلیتی را که در چهارچوب آن کشور زندگی میکند، به رسمیت نشناسد و با متوسل شدن به ابزار زورگویی و در نهایت با حمله نظامی سعی در سرکوب و تسلیم آنها نماید، سازمانها و احزاب سیاسی که نمایندگی آن مردم را برعهده دارند، بالاجبار جهت مقابله با ظلم و تجاوز حکومت مرکزی و برای دفاع از هویت و تمامیت ملت خود و دستیابی به اهداف و خواستههای برحقشان سلاح به دست خواهند گرفت.
٤ــ انقلاب همگانی
وقتیکه حکومتی مشروعیت خود را از دست دهد و توان رهبری و مودیرت کشور را نداشته باشد، و برای حفظ موقعت خود با توسل به زورهر اندیشهی جدیدی را نفی و خفه نماید، و با نیروی سرکوبگر نظامی در صدد ادامه حاکمیت و موجودیت خود برآید، و تمامیت کشور و ساکنان آن را قربانی امیال و خواستههای خود نماید و کشور را از لحاظ سیاسی و اقتصادی و … بیشتر و بیشتر در بحران فرو برد و مردم تحت فشارهای سیاسی و اقتصادی روز به روز زندگی برایشان مشکلتر شود، مردم جهت به زانودرآوردن حاکمیت ناکارآمد و تغیر حکومت و بنیان نهادن حکومتی مردمی و کاراتر، به خیابان آمده و شروع به راهپیمایی و ابراز انزجار بر زد حاکمیت مینمایند.
در این روش برای پایان بخشیدن به حکومت نالایق و نامردمی در کوتاهترین زمان و با کمترین خسارت، از هر دو روش مبارزه مدنی و مسلحانه استفاده میشود و جنبش مسلحانه جهت تامین امنیت و محافظت از مردم و مبارزان در برابر خشم نظامیان حکومتی و نیز جهت به زانو درآوردن حکومت مستبد، مورد استفاده قرار میگیرد.
مرحله پنهانی یا زیز زمینی: سازماندهی نیروهای انسانی و تشکیلات و برنامهها جهت آمادگی کامل برای زمان علنی نمودن مبارزه در شرایط مناسب. این مرحله پیش شرط شروع هر نوع حرکتی (انقلاب همگانی، مبارزهی مدنی و یا مبارزهی مسلحانه) است و احزاب و سازمانها که مودیریت مبارزات را در دست دارند، قبل از شروع مبارزه و علنی نمودن آن، بصورت ارگانیکی و سازمان یافته نفرات متخصص و کادرهای کارآزموده تربیت نموده و ارتباطات خود را با مردم تحکیم میبخشند و همچنین راهکارها و روش اجرای مباره را معین نمایند.
وضعیت و موقعیت کردها در چهار بخش کردستان!
ملت کرد در هر چهار بخش کردستان، جهت نیل به حقوق سیاسی و مدنی خود، بیش از یک قرن است که از تمامی روشهای مبارزه (مدنی، مسلحانه، سیاسی و مختلط) استفاده نموده. در آن راه صدها رهبر توانا و عالیقدر خود را ازدست داده و هزاران فرزند برومند و شجاع این ملت در راه آزادی زندانی یا شهید شدهاند.
خوشبختانه امروزه مساله کرد مرزهای کردستان را درنوردیده و در سرتاسر جهان شناخته شده است و روز به روز بیشتر و بیشتر در مسیر چارهجویی پیشرفت میکند.
در کردستان عراق حکومتی کردی تثبیت شده و از سالها تجربهی خودگردانی برخوردار است (سال 1991م تا به امروز)، در کردستان سوریه بعد از ناآرامیهای سوریه و جنگ داخلی آن کشور، نوعی حکومت خودگردان تشکیل شده است. در کردستان ترکیه مساله کردهای ترکیه به عنوان مسالهای ملی در مجلس آن کشور شناخته شده و مرحله به مرحله در راستای حل آن تلاش مینمایند، اما در کردستان تحت سیطره و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران کوچکترین روزنهی امیدی به نسبت حل مسالمتآمیز مساله کرد بهچشم نمیخورد و حاکمیت مستبد ایران نهتنها کوردها را همچون ملتی مجزا و دارای حقوق ملی، به رسمیت نمیشناسد، بلکه با سیاست امنیتی کردن کردستان و قهر نظامی، هر نوع فعالیت مدنی و حق طلبانه را نیز از آنها سلب نموده است.
در طی 36 سال گذشته، بعد از پیروزی انقلاب ملتهای ایران، با صدور فرمان حمله به کردستان، ملت کرد در این کشور از تمامی حقوق حقه خود محروم شده و کردستان همچون سرزمینی اشغال شده و مستعمره مورد استفاده حاکمیت قرار گرفته است.
در تمامی این 36 سال، کردهای ایران جهت نیل به حقوق خود و مدیریت امور سیاسی در کردستان، از تمامی روشهای برحق مبارزه (مجلس و سیاسی، مدنی و دفاع مسلحانه) استفاده نمودهاند و مبارزات آنها تا به امروز همچنان ادامه دارد، اما در مقابل همواره با زندانی شدن، اعدام، ترور و یا جنگ نابرابر از سوی حکومت مواجه شدهاند.ملت کرد در همان بدو روی کار آمدن جمهوری اسلامی، اعلام نمود که مسالهی کرد در ایران مسالهای حقوقی و برحق بوده و با انکار، بیاعتنایی، جنگ و خونریزی حل نخواهد شد و در نهایت باید از طریق سیاسی و مذاکره مستقیم حل شود، اما متاسفانه رژیم در جریان مذاکرات و بر روی میز مذاکره رهبر عالیقدر و توانای ملت کرد (دکتر عبدالرحمن قاسملو) را به شهادت رساند.اکنون نزدیک به دو دهه است که احزاب سیاسی کردستان ایران فعالیت مسلحانه خود را متوقف کرده و در خاک کردستان عراق رهبری مبارزات سیاسی و مدنی داخل کشور مشغولند، اگرچه همچنان برای محافظت از خود و توان استفاده از هر موقعیت مناسب پیشآمده و نیز در راستای ادامهی روند مبارزهی مسلحانه، دارای نیروی آماده و کارآزموده میباشند، اما بدان امید که تغیری در دگمهای عقیدتی جمهوری اسلامی پیش آید و همچنین در راستای حفظ منافع کلی ملت کرد و احترام به حاکمیت و حکومت کردی درکردستان عراق، فعالیت مسلحانهی خود را متوقف نمودهاند.
مدتی است و در گوشه و کنار و از زبان برخی از دوستان و شخصیتهای ملت کرد زمزمههایی بهگوش میرسند که گویا در کردستان ایران مبارزهای وجود ندارد و احزاب سیاسی کردستان ایران کاری نمیتوانند انجام دهند. ایران نه آفریقاست و نه هندوستان، که یکصدا و یکپارچه در برابر مسالهای مشترک همچون آپارتاید یا استعمار به پا خاست و با روشن نمودن جرقههای انقلابی مدنی و همهگیر حکومت را سرنگون نموده و سیستمی مردمی و مطلوب بر سرکار آورد.
ایران کشوریست متشکل از چندین ملیت متفاوت با تفاوتهای بیشمار، در این میان، ملت کرد تنها یکی از ملیتهای تشکیل دهنده ایران بوده و کردستان ایران تنها 8درصد از خاک آن کشور را تشکیل میدهد. از اینرو، رواست اگر بگوئیم که ملت کرد به تنهایی نمیتواند کاخ ظلم رژیم ایران را ویران کند، بلکه تنها آن زمان میتواند در روند تغیر حکومت نقش اصلی را ایفا نماید که بیشتر مردم ایران و بلاخص ملیتهای تحت ستمی همچون آذری، عرب، بلوچ و ترکمن نیز همزمان ویکصدا با کردها علیه رژیم به پا خاسته و خواستار حق تعین سرنوشت برای خود باشند.این واقیت و اشراف برترکیب ملیتی ایران، یکی از مهمترین دلایلی بود که رهبر توانمند ملت کرد و دبیرکل پیشین حزب دمکرات کردستان ایران، دکتر عبدالرحمن قاسملو را واداشت در دوران مبارزات و مقاومتهای مسلحانه بفرمایند که حکومت ایران تنها توسط ما ملت کرد ساقط نخواهد شد، بلکه ما تنها میتوانیم آرامش آن را برهم زنیم و برایش ایجاد دردسر نماییم، تا از ما بپرسد که چه میخواهید.
در دورانی که جمهوری اسلامی ایران سالهای اولیهی انقلاب را سپری میکرد، از یکطرف با کشور عراق در جنگ و ستیز بود و از طرف دیگر با دهها چالش داخلی دست به گریبان بود، شهید دکتر قاسملو بخوبی میدانست و آگاه بود که ملت کرد به تنهایی نمیتواند تنها مکانیزم برای نابود کردن و شکست دادن حکومت ایران باشد. از این رو، هماکنون نیز با تمام چالشهای داخلی و خارجی که گریبانگیر حکومت ایران هستند، روشن و واضح است که ملت کرد برای سرنگونی رژیم به همکاری و همراهی دیگر ملیتهای ایران و تمامی اقشار مردم در مبارزهای همهگیر و مشترک نیازمند است و نباید نیرو و توان مبارزاتی خود را به تنهایی در جنگی نابرابر با جمهوری اسلامی ایران صرف نماید.
با نگاهی به دستآوردهای ملل تحت ستم در سراسر جهان (بجز در کشورهایی که از قوانین دمکراتیک برخوردارند و قانون میتواند ضامن دستیابی به خواستهها و حقوق فردی و گروهی از طریق انتخابات آزاد باشد) میتوان گفت ملیتهای تحت ستمی که حقوقشان توسط حکومتهای دیکتاتوری و اقتدارگرا پایمال شده است، در صورتی میتوانند به خواستههای برحق خود برسند و حکومتی خودی و مردمی تشکیل دهند که حاکمیت مستبد بدلیل حمله خارجی و یا جنگهای داخلی، یا چالشهای اقتصادی فلج کننده تضعیف گشته و نتواند تمامیت خود را حفظ نماید.
نمونه چنین دستآوردهایی برای ملتمان را در زمان جمهوری کردستان (1324 .ش) در مهاباد و تشکیل حکومت اقلیم کردستان در عراق (1991 .م) و نیز تاسیس کانتونها در کردستان سوریه میتوان دید، آشکاراست که چنان دستآوردهایی در شرایطی برای ملتمان به دست آمدهاند که حکومت مرکزی تضعیف گشته و در نزاعها و جنگهای داخلی درگیر شده است.اینک زمان همکاری و همصدایی احزاب و جریانات سیاسی کرد میباشد، دشمنان ملت کرد، همچو همیشه در تلاشند تا از یکی شدن، همکاری و همصدایی احزاب سیاسی کرد جلوگیری نمایند. از این رو اگر یک حزب یا جناح سیاسی در شرایت نامناسب و پیش از موعد حرکتی نسنجیده (آغاز نمودن مبارزهی مسلحانه در زمان نامناسب و یا مذاکرهی یکطرفه با رژیم) انجام دهد، دال بر فقدان شم سیاسی و عدم مسئولیتپذیری آن حزب یا طرف سیاسی خواهد بود.
نقش و کار حزب سیاسی نظارت، دیدن و خوانش واقیعیتهای سیاسی میباشد، تا بتواند بهترین انتخواب و تصمیمگیری را که بهترین سود و منفعت را برای مردمش به ارمغان آورد، داشته باشد.گرچه چند سالیستکه در جهت منافع ملی کرد، از سوی احزاب سیاسی کرد فعالیتهای مسلحانه عله ایران متوقف گشته، اما هیچوقت در کردستان ایران حقانیت مبارزه مسلحانه انکار نشده است.مبارزه مدنی نیز توسط تشکلهای جوانان، زنان و دانشجویان و همچنین سازمانهای اجتماعی و اتحادیههای کارگری و افراد و تشکیلات مخفی احزاب سیاسی، بنا به اقتضای موقعیت زمانی در شکل و شیوهای مناسب ادامه داشته و سال به سال پیشرفت خواهد کرد.
مبارزه مسلحانه و مدنی در کردستان ایران درهم آمیختهاند و مکمل همدیگر میباشند، اینک که زمان سازماندهی، ارتباطات و آماده نمودن نیروهای کرد میباشد، در آیندهای نزدیک دست در دست همدیگر و یکصدا کاخ ظلم و ستم ولایت فقیه را درهم شکسته و آیندهای جدید و متفاوت را برای ملتمان میسازیم.
در این شرایط وظیفهی آزادیخواهان، جوانان و دانشجویان ملتمان و همچنین وظیفه تمامی ما اعضاء و هواداران احزاب سیاسی کردستان این است که صبور و خوددار بوده و با اعتماد کامل به رهبران خود، چشمانتظار تصمیمات رهبری خود باشیم، تا بتوانیم همگی باهم و یکصدا از هر موقعیت مناسب پیش آمده نهایت استفاده را برده و اهداف و آرزوهای شهیدانمان را جامه عمل پوشیم.
نقش مافیای مواد مخدر و میزان آلودگی به اعتیاد در ایران
محمد گلستان جو
در اواخر حکومت طالبان تا قبل از آمدن آمریکاییان به افغانستان تولید تریاک 3700 تن در سال میگردید. دلیل اصلی پایین آمدن تولید در آن زمان، حرام اعلام کردن تریاک از طرف ملا عمر بود. بعد از اشغال افغانستان توسط آمریکاییان و طرح “مبارزه” با کشت خشخاش از طرف نیروهای انگلیسی مستقر در افغانستان، تولید تریاک تا 7500 تن در سال بالا رفت. سال گذشته تولید تریاک افغانستان 5500 تن بوده است. کشاورز افغانی در آمدش از هر کیلو تریاک 170 دلار می باشد. در آمد کشاورزان در افغانستان در مجموع از تولید کشت خشخاش حدود 1 میلیارد دلار در سال گذشته تخمین زده می شود.
مافیای مواد مخدر، تریاک را با منفعت 230 دلار در هرکیلو در مرز ایران به 400 دلار می فروشد. تریاک را اگر به هروئین تبدیل نمایند از هر 10 کیلو تریاک 1 کیلو هروئین خالص گرفته می شود. البته تا 30 درصد و بیشتر به تریاک و هروئین ناخالصی اضافه می شود. بایستی توجه کرد که این ناخالصیها ضررش برای انسان بیشتر از تریاک و هروئین می باشد. البته برای مافیای مواد مخدربعلت بالا بردن وزن سود بیشتری را تولید می کند. طبق گفته سردار علی مویدی رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر ناجا، قیمت هر کیلو تریاک در مرزهای ورودی ایران 400 دلار است که در مرزهای غربی 1700 دلار فروخته می شود. پس مافیای ایرانی از هر کیلو جابجایی تریاک در عمده فروشی برای جنس خالص 1300 دلار و برای جنس ناخالص 1700 دلار در آمد دارد. این جنس در خرده فروشی تا 5 برابر در آمد برای خرده فروشان بوجود می آورد. به گفته یک خرده فروش، قیمت هر گرم تریاک بین ۴ تا ۵ هزار تومان در تهران بفروش می رسد و البته این مقدار تنها برای یک بار مصرف شخص معتاد می باشد.
در حال حاضر گفته می شود که قیمت هروئین گرمی 20 هزار تومان است. بر اساس گفته خریداران عمده در مرز ایران و افغانستان قیمت هر گرم تریاک 1200 تومان است و اگر بدست خرده فروشان برسد و او 30 در صد مواد از جگر شتر گرفته تا فضولات انسان و شکر سرخ و کدئین به آن اضافه کند، می تواند آن را به 5000 هزار تومان بفروشد که در آمدش بیش از 4000 هزار تومان در هر گرم برای خرده فروش تخمین زده می شود. این سود در مورد هروئین و برای مافیای حاکم بر حمل و تولید آن در بازار، بیشتر حاصل می شود.
طبق گفته سردار علی مویدی رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر ناجا، قیمت عمده فروشی یک کیلو هروئین در مرزهای ایران 5000 دلار و در ترکیه 17 هزار دلارمی باشد. البته بنا بر نوشته روزنامه گاردین هر700گرم هروئین در اروپا 85 هزار دلار ارزش دارد و در آمریکا 120 هزار دلار به فروش می رسد.
بنا بر این در آمد تنها حمل از افغانستان به ترکیه در هر کیلو 12000 دلار می باشد. تصور کنید زمانی که جدیدا در روزنامه ها اعلام شد ماشینی را در درگیری گرفته اند که 700 کیلو هروئین در آن بوده است. یعنی معادل 3 و نیم میلیون دلار جنس خریداری شده در حال دور زدن کشور بوده که در آمدی در مرزهای ترکیه معادل 8 و نیم میلیون دلار به جیب مافیای مواد مخدر واریز می کرده است. البته ارزش این مقدار در اروپا برای عمده فروشی معادل 60 میلیون دلار ارزش است که در آمدی برابر با 51 میلیون دلار ایجاد می کند.
تولید تریاک در افغانستان همانگونه که ذکر شد در سال گذشته حدود 5500 تن بوده است. اگر تولید هروئین حاصل از این مقدار تریاک فقط جهت محاسبه معادل 55 هزار کیلو شود و این مقدار را بصورت عمده در جهان بفروش رسد، به میزان 85 تا 100 میلیارد دلار به فروش می رسد که در سطح خرده فروشی حدود 350 تا 500 میلیارد دلار در آمد تولید می کند.
طبق داده ها نیمی از تولید تریاک افغانستان از ایران می گذرد. یعنی حدود 3000 تن در سال. بخشی از این مقدار در داخل ایران مصرف می شود و بخشی از آن ازایران بطرف اروپا حمل می گردد.
ترانزیت این حجم از مواد مخدر با قیمتی که دارد نمی تواند کار چند خرده پا و یا مواد فروش ساده باشد. پشت این جریان یک عده به عنوان مافیای جهانی با سرمایه های بسیار زیاد قرار گرفته اند . در ایران چه گروهی و یا چه کسانی این کار را رهبری می کنند که کسی نمی تواند آنها را شناسایی و دستگیرکند؟
نقش سپاه و بیت رهبری و آقا زاده ها در این کار تا چه حد است؟ نقش ریاست جمهورهای اصلاح طلب و یا تمامیت خواه و یا آقای روحانی به عنوان کسی که با شعار تدبیر برای ایران، مورد قبول رهبری نظام حاکم قرار گرفته برای مبارزه با این مافیا تا چه حد بوده و هست؟
این سوالاتی است که جامعه ایران بایستی به آن پاسخ بدهد.
سردار علی مویدی رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر ناجا در 30 آذر 92 در گفتگو با ایسنا می گوید: “ما عملاً چیزی به نام ستاد مبارزه با مواد مخدر نداریم.
وقتی که چند سال از آخرین جلسه ستاد مبارزه با مواد مخدر با شرکت اعضای آن و ریاست رئیس جمهور میگذرد، عملاً ستاد مبارزه با مواد مخدر تأسیس شده و تنها ما دبیرخانه مبارزه با مواد مخدر داریم در حالی که دبیرخانه با ستاد بسیار فرق میکند؛ طی چند سال گذشته چند جلسه با حضور ریاست رئیس جمهور تشکیل شده است؟ یک حادثه در کشور رخ میدهد و رئیس جمهور سریع آن را پیگیری میکند اما این مواد مخدر بلای جان هزاران جوان شده است کاری انجام نمیشود.”
نگارنده خود بیاد دارم که کد خدایی برایم تعریف می کرد که در زمان شاه در منطقه خراسان شبی با کاروان مواد مخدر درگیر شدیم. بعد دستور به مرکز ژاندارمری رسید که عقب نشینی کنید و بگذارید که کاروان به مشهد برود. روز بعد گفتند که محموله از اشرف بوده است. بعد از انقلاب اسم اشرف پهلوی از لیست مافیای مواد مخدر بیرون آمد.
امروز نیز افرادی در راس نظام ولایت فقیه تریاک به قول خودشان حلال را نمی گذارند درآمدش برای آنها حرام بشود!
نبایستی منتظر ماند تا فردای آزادی اسامی افرادی که مافیای مواد مخدر را تشکیل می داده اند افشا شود. بلکه هم اکنون مردم بایستی نسبت به بلای اعتیاد و نقش مافیای آن که به قمیت تباه شدن آینده نسلی به ثروت می رسند، حساسیت بتمام نشان دهد.
وضعیت معتادان و مواد مخدر در داخل چگونه است؟
شما هموطنان وقتی صبح از خانه بیرون می روید و معتادی را می بینید چه حالی به شما دست می دهد؟
وقتی کودکی را کنار خیابان می بینید که کار می کند چه حالی به شما دست می دهد؟
وقتی زنی را می بینید که حس می کنید برای خود فروشی در کنار خیابان ایستاده چه احساسی به شما دست می دهد؟
خود و خانواده و فرزندان خود را در امان حس می کنید؟
اگر جامعه اطراف خود را از خانواده خود جدا می کنید، بایستی در این طرز تفکر خود تجدید نظر کنید. فراموش نکنیم که بنی ادم اعضای یک پیکرند.
قصدم دادن شعار نیست. بلکه توجه شما هموطنان را به این امر جلب میکنم که این واقعیت عریان اجتماعی وطن ماست.
پیکر اجتماعی ما از این اجزاء فوق نیزساخته شده است. آسیبهایی که به این پیکر وارد می شود، دامن گیر من و شما نیز می شود.
آسیبهای اجتماعی مثل طلاق، کودکان کار، حاشیه نشینی که ناشی از افزایش فقر است، نبود اشتغال، اعتیاد و دیگر آسیبها همگی با هم یک مجموعه را می سازند. برای درمان این مشکلات اجتماعی بایستی طرحی را پیش برد که بتوان تمام آسیبها را درمان نمود.
در 29 آذر 92 آقای هاشمی رئیس سازمان بهزیستی اذعان کرد که 50 ماده جدید اعتیاد آور در حال ورود به ایران هستند. ایشان متذکر شده اند که پروتکل درمان شیشه در حال تدوین است.
در حال حاضر عنوان می شود که بیش از 2000 نوع ماده شیمیایی وارد بازار ایران شده است. در گزارشها نیز آمده است که تعدادی آشپزخانه شیشه را نیز پلیس منهدم نموده است. پس در ایران تولید کننده شیشه هم وجود دارد. یعنی مواد اولیه جهت تولید شیشه نیز به آسانی و با مجوز می توانند وارد ایران کنند. احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی ایران در 2 اسفند 91 (ایسنا )از وجود آزمایشگاههای خانگی تولید مواد مخدر در استان آذربایجان غربی خبر داده بود و گفته بود: «قبلا تولید مواد مخدر صنعتی در آشپزخانههای تهران یا اسلامشهر انجام میشد، اما اکنون مثلا در استان آذربایجان غربی نیز این مواد تولید میشود، چرا که قاچاقچیان سعی دارند مواد را پس از ورود پیشسازها از خارج کشور، در همان محل تولید و توزیع کنند».
اما معضلات مختلف اجتماعی باعث می شود که فردی به اعتیاد روی بیاورد. بنا بر این اعتیاد در بستر اجتماع روی می دهد.
نظام ولایت فقیه به اعتیاد به عنوان یک تقصیر نگاه می کند که متوجه تنها معتاد است. در صورتی که اعتیاد یک بیماری است که در اجتماع وجود دارد و شخص به آن بیمار می شود و اسمش می شود اعتیاد. در این صورت اجتماع و رژیم به عنوان مسئول برنامه ریزی پیشگیری و درمان بایستی به گونه ای عمل کنند که زمینه های بیماری را در جامعه از بین ببرند و روشی را اتخاذ نمایند که بیمار معتاد بتواند در قبول بیماری به مراکز باز پروری و یا درمان رجوع کند.
مرکز رجوع برای بازپروری نبایستی محلی باشدکه شخص بیمار معتاد از رجوع به آنجا ترس داشته باشد. لذا بایستی آن محل امن باشد.
همانگونه که انسانی که مشکل فشار خون دارد کسی به او با تحقیر نگاه نمی کند به شخص معتاد نیز همینگونه باید نگریست.
در حال حاضر وزیر کشور تعداد معتادان رایک میلیون 350 هزار نفر رسمی و 700 هزار نفر تفننی عنوان کرده است. تفاوتش با دوره های قبل این است که بجای 1 میلیون و 200 هزار معتاد او از یک میلیون 350 هزار نفر نام میبرد ولی بجای 800 هزار معتاد تفننی در حال حاضر وی تنها از 700 هزار نفر نام می برد و در مجموع به عدد 2میلیون معتاد می رسد. طبق اظهارات انجمن های مختلف مبارزه با مواد مخدر، تعداد واقعی معتادین را بین 3 تا 4 میلیون تخمین زد. یعنی به احتساب هر خانواده 4 نفره، حدود 12 تا 16 میلیون نفر در ایران بصورت مستقیم با مسئله اعتیاد در رابطه هستند. طبق آمار، سالانه 160 هزار نفر به تعداد معتادین اضافه می شود. با این حال دولت هر سال تعداد معتادین را ثابت اعلام می نماید.
توجه کنید این افراد ایرانی و از همسایه ها و خانواده من و شما هستند که به اعتیاد کشیده می شوند. در ایران 400 هزار معتاد هروئین داریم. هر معتاد سعی می کند که در طول زندگی دیگران را به اعتیاد دعوت کند و در طول عمر 2 نفر را به اعتیاد می کشاند.
تعداد زنان معتاد بر اساس آمار ارائه داده شده، حدود 180 هزار نفر می باشند و بر اساس آمارهای غیر رسمی در کشور حدود 350 هزار نفرزن معتاد در کشور موجود می باشند. این زنان اکثرا، متاسفانه در رابطه با مردان معتاد به اعتیاد کشیده شده اند. بسیاری از آنها به دلیل فقر حاکم بر خانواده های خود مجبور به تن فروشی می شوند و در مواردی حتی فرزندان خود را به فروش می رسانند. بخش عمده بچه های کار در دامن چنین خانواده هایی بزرگ می شوند و مجبورند که به کارهایی بپردازند که مرگ زود رس نتیجه آن است.
طبق آمار انتشار یافته 200 هزار کودک در سنین 6 تا 11 سال سرکلاسهای درس حاضر نمی شوند. کودکان بالای 11 سال هم که سر کلاس نمی روند به این آمار اضافه می شوند. نتیجه اینکه در ایران جمعیتی از کودکان حد اقل 300 هزار نفر به دلایل مختلف سر کلاس نمی روند و وارد بازار کار کودکان می گردند. از نتایج این روند جامعه فقیر و آسیب دیده، شیوع ایدز و اعتیاد میان این کودکان می باشد.
به دستان بچه هایی که در سطل آشغال پلاستیک و یا هر چیز دیگر جمع می کنند نگاه کنید. دستان کوچکی که بیماریهای پوستی دارد و با زخمها در جستجوی نان در میان آلودگیهای مختلف مشغولند هستند.
آیا حق این کودکان این است که ما با ترحم از کنارشان رد شویم؟
ایا حق این کودکان این است که به آنها کمک مالی بکنیم؟
مشکل از اینها بزرگتر است. این کودکان وسیله فروش مواد مخدر هم می شوند. انواع سوء استفاده جنسی و غیر جنسی نیزاز آنها می شود. اینها با این گونه آموزشی که در زندگی می بینند، بازگتشان به زندگی در رشد و آرامش و تحصیل بسیار سخت خواهد شد.
این کودکان امروز معتادان و مواد فروشان آینده خواهند بود. بخش کوچکی از اینها می توانند به مجرای طبیعی زندگی بازگردند. کودکان کار نه در خیابان امنیت دارند و نه در خانه. این استرس در کودک کار همیشه وجود دارد که شب هنگام اگر دست خالی برگردد با خشم و اهانت پدر، مادر، سرپرست یا فردی که از او نگهداری میکند روبرو میشود.
به همین خاطر است که او با سماجت و اصرارهای بچه گانهاش از این سو به آن سو به دنبال مشتری میدود تا چیزی بفروشد تا پولی به دست آورد.
حال به وضعیت خانواده هایی نگاه کنیم که معتادند.
یک معتاد تریاک خرج موادش در روز حدود 20 تا 25 هزار تومان وخرج هروئین و شیشه 30 تا 40 هزار تومان می باشد.
اگر قیمتها افزایش یابد، معتادان به مواد شیمیایی ارزان روی می آورند که کشنده است و آسیبهای اجتماعی و درمانی آن بسیار سخت و بالاست. اگرقمیت مواد مخدر ارزان بشود کسانی که من باب مثال تریاک مصرف می کنند بیشتر به هروئین روی می آورند. بنا بر این یکی از راههای مبارزه که بازی با قیمتها است تا امروز ننتیجه نداده است.
در5 سال ابتدای انقلاب افزایش چشمگیر 10 برابری قیمت مواد مخدر را نسبت به سال 57 در ایران تجربه کردیم. اما اگر سال 67 را بررسی کنیم باز هم در کشور معتاد وجود داشت. معتادهای هروئینی بیشتر شده بودند. به خاطر افزایش ناگهانی قیمت تریاک مصرفکنندهها به سمت مصرف هروئین روی آورده بودند. دوم افزایش قیمت تریاک حدود 10 سال قبل که 2 الی 3 برابر شده بود باعث شد که موجی از مصرفکنندههای تریاک ارزان را در کشور داشته باشیم. زمانی هم که شیشه کاهش قیمت داشت، مصرف شیشه بسیار افزایش پیدا کرد. باید توجه داشته باشیم که با افزایش قیمت، فروشندههای موادمخدر، مادههای مخدر ارزان را وارد بازار میکنند تا بازار خود را حفظ نمایند.
جهت مقابله با اعتیاد روشهای خشونت باری چون اعدام تا امروز نتوانسته نتیجه مثبت بدهد. آمارها نشان می دهند که هم رشد مافیا و هم تعداد معتادین مثبت بوده است. مراکز ترک اعتیاد هم از طرف رژیم پشتیبانی نمی شود. بصورتی که نظام حاکم برای ترک هر معتاد تنها 30 هزار تومان بودجه گذاشته است. در صورتی که هر معتاد به حد اقل 500 هزار تومان جهت ترک اعتیاد نیاز دارد.
در بودجه سال 93 آقای روحانی، هم چون گذشته به مسئله معتادان و راه حل مبارزه اساسی با آن توجهی نشده است.
یادمان باشد که استبداد از جوان معتاد و بی صدا و غیر معترض ناراضی نیست بالعکس هر چه جوانان چون و وچرا کنند و هشیار بیشتر به اعتیاد روی آورند و در لاک خود فرو روند، به نفع هر نظام استبدادی است.
اعتیاد بهترین سود را برای مافیای حاکم چه از نظر در آمد پولی و چه از نظر حذف آدمهای غیر معترض و وابسته به مواد مخدر دارد.
راه حل مشکل اعتیاد در درجه اول راه حلی است که برای اولین بار در تاریخ ایران انهم در زمان ریاست جمهوری آقای بنی صدر به اجرا گذاشته شد و در آن به معتاد به مثابه بیمار نگاه شد و طرحی جهت درمان بیماری بکار گرفته شد. استبداد حاکم با کودتا علیه منتخب مردم آقای بنی صدر آن نظر و طرح را نابود کرد و از فردایش یعنی از دوره آقای رجایی معتاد بدل شد به مجرم و برایش حدود قضایی تا حد اعدام را گذاشتند که هنوز نیز شاهد آنیم. در حالی که راه حل در برگشتن به آن دیدگاه بیمار است به معتاد.
روی سخنم با شما هموطنان به عنوان برادر و خواهر و پدر و مادر و دوست می باشد. در ذهن بایستی وافورهای اعتیاد به استبداد را شکست و در مقابل این استبداد استوار گفت من شهروند دارای حقم.
تا بلکه بتوان در آزادی وطن از استبداد کاری بایسته برای این بخش از هموطنان آسیب دیده انجام داد. تا آن زمان به کمک مراکز درمانی و پشتیبانی خانواده ها بایستی در درمان این هموطنان کوشید.
حقوق یک زن واقعاً چیست ؟
سمیه علیمرادی
آیا ساده لوحانه نیست به زنی که در جامعه ما زندگی میکند بگوئیم حقوق شما مهریه ونفقه و حضانت و جهیزیه و طلاق است .پس حق زندگی زن کجاست؟ قوانین ایران با اینهمه طول و عرض و عنوانهای مختلف چه جایگاهی در بهبود زندگی و ایجاد شرایط مساعد برای بانوان ایجاد کرده اند؟
حقوق زنان,حقوق زنان در ایران,حقوق زنان در اسلام.
حقوق زنان,حقوق زنان در ایران,حقوق زنان در اسلام,حقوق زنان در افغانستان,حقوق زنان در حکومت ساسانیان,حقوق زنان در جامعه,حقوق زنان در عربستان,حقوق زنان خانه دار,حقوق زنان در طلاق,حقوق زنان در قانون اساسی,روانشناسی طلاق
بانوان محترم از فردا همه به دادگاه مراجعه کنید چون قرار است برای شما مشاور هم بگذارند تا حقوق شما را مطالبه کند ؟! .
دیروز در دادگاه خانواده بودم زنی داشت گریه میکرد .مرد میگفت: من مایل به طلاق هستم و حقوق همسرم را میدهم .زن که اتفاقاً تحصیل کرده هم بود با شیوه و ناله میگفت پول به چه در من میخورد من و خانواده ام با آبرو هستیم نمیتوانیم نام و ننگ طلاق را بپذیریم .جالب اینجا بود که شوهر خانم یک وکیل خانم هم بهمراه داشت اما خانم تنها بود .دادرس عنوان کرد حقوق زن در قانون مشخص است و حق طلاق هم مشخص است .
من و هر فرد دیگری که حضور داشت از گریه های زن ناراحت شده بودیم .ایشان فقط بخاطر آبروی خود میگریستند .در مقابل ما خانواده دیگری حضور داشت .شرح حال خانواده مذکور:عقدی با سرعت بوقوع میپیوندد و اجازه نامزدی برای یک مدت کوتاه هم نمیدهند و دو ماه بعد از عقد اختلافات بالاگرفته و خانم وکیل اختیار میکنند و مهریه اجرا میگذارند و خواستار نفقه شده بهمراه اینها تقاضای طلاق(از نوع عسر و حرجی) میکند در عین حال حتی یک روز زندگی مشترک وجود نداشته و خانم باکره میباشند . . . . مادر این دختر خانم که نقش فراوانی در شدت گرفتن اختلافات داشته اند رو به جمع بانوان حاضر در سالن دادگاه میکنند و برای شماتت طرف مقابلشان(دامادشان) با اشاره به گریه های آن زن بیچاره عنوان میکنند: این مردهای کثافت…
البته جای بحث نبود و بقول معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست .وچه جالب بعضیها از آب گل آلود ماهی میگیرند خانواده ای که بعد از مدت کوتاهی بحث طلاق را به پیش میکشند و این حرف را با قاطعیت مطرح میکنند و در عین حال به داماد عنوان میکنند اگر آبروی خود را دوست داری و نمیخواهی آبروی خود را ببازی و در محل کارت با آبرو ریزی روبرو شوی بهتر است مهریه را بدهی و طلاق هم همچنین .
هر چند شوهر این خانم حاضر به پرداخت مقداری پول بود تا با این شرایط آبروی خود را حفظ کرده و حتی همزمان با آن طلاق هم حاضر بود بدهد و یا اینکه دختر بر سر زندگی مشترک بیاید اما خانواده دختر مانع بودند آنها مبالغ قابل توجه به انضمام طلاق را در دستور کار خانوادگی خود داشتند و وکیلشان قرار بود به این خواسته ها جامه عمل بپوشاند .انصافاً در محل کار و زندگی این جوان هر کاری که میتوانستند کردند و تقریباً دیگر کاری نمانده بود که نکرده باشند .حالا سه سال از ابتدای عقد گذشته و با اقداماتی که شد حتی نتوانستند مهریه بگیرند و در اقدامات حقوقی خودشان گرفتار و اسیر شدند .نفقه و طلاق هم خیلی راحت در دادگاه رد شد .نفرت آن خانم زیاد بی مورد نبود چون آنها آبروی خود را وسیله کردند تا به مادیات برسند اما پولی حاصل نشد و ضررهایی هم از جهت گرفتن وکیل شامل حالشان شد و آبرویشان هم مقدمتاً با اقدامات خودشان رفته بود .حالا فکر می کنید وکیل و مشاور چه کمکی میتواند به این قبیل خانواده ها و یا آن زنی که عنوان میکند من آبروی خودم را میخوام و پول بدرد من نمیخورد بکند .
راه حل قانونی برای این قبیل موارد وجود ندارد .در واقع قانون ناقص است ، مخصوصاً در بخش خانواده این نقص خیلی مشهود است .مفهوم زندگی زناشوئی چیز پیچیده ای نیست .زندگی از با هم بودن و تفاهم و گذشت بارور میشود اما در عین حال هیچکدام از این مفاهیم قابلیت اجرا در قانون را ندارد .با این وضعیت بهترین روش کم کردن ورودیهای دادگاههاست .دادگاهی که حد نهایت قدرت اجرایی آن مهریه ونفقه و طلاق است چه ارزشی برای بهبود جامعه دارد .تازه اگر این حقوق واقعاً توسط قانون تضمین شود خوب است گاهی یک مهریه ۵۰ میلیون تومانی با یک دادخواست اعسار تکلیفش مشخص میشود .وقتی مرد نداشته باشد چکار میخواهند بکنند . پس قانون در همان محدوده توانائیهای قانونیش هم ضعیف و گاهی ناتوان است .
قانونی که این جایگاه را دارد چگونه به صراحت وکلای دادگستری روز اول زن را به پافشاری بر روی حقوق مادی خود وادار میکند تا در نهایت کار مشخص نیست به حقوق مادی برسد و شاید هم اصل زندگی خود را از دست بدهد .
چرا قانون اولویتهای زندگی و خانواده را مشخص نکرده ؟ چرا نیامده و بگوید اول بقای خانواده دوم تضمین حقوق زن سوم . . .
قانون گفته اول حقوق زن آنهم معلوم نیست، دیگر جائی برای بقای خانواده هم باقی نگذاشته .تنها لطفی که قانون در این سالها به خانواده ها کرده این بوده که طلاق را سخت کرده است و این باعث شده بعد از طلاق هم جوانان بخاطر گذشتن از مراحل پیچ در پیچ طلاق دوباره جعبه شیرینی بدست بگیرند و اینبار بخاطر طلاق شیرینی بدهند .تا بحال شیرینی طلاق نخورده اید؟چرا تضمینی برای حقوق زن نیست مگر نمیشود راهکارهایی در نظر گرفت که وضعیت حقوق زن مثل نفقه و مهریه از روز اول مشخص باشد .اتفاقاً این حقوق با تدابیر ساده ای مثل بیمه های خصوصی و یا دولتی براحتی امکانپذیر است .چرا نهایت خواسته زنها در دادگاهها باید مهریه و نفقه و طلاق باشد ؟چرا مباحث مهمتری مثل بقای زندگی مشترک و حفظ آن و سعی در ایجاد آشتی برای زوجین صورت نمیگیرد .جواب آن ساده است. چون مباحثی مثل مهریه و نفقه و طلاق دیگر وقتی برای قضات باقی نمیگذارد .اکثر قضات از دیدن دادخواست طلاق توافقی مسرور میشوند چون حداقل خیلی از دردسرهای مختلف را برایشان ندارد .دیروز وقتی بحث طلاق توافقی در دادگاه مطرح شد ، خانمی که در دفتر دادگاه حضور داشت صراحتاً تبریک گفت ! .چون خود دادگاهها هم از مباحث مهریه و نفقه و طلاق میخواهم و طلاق نمیدهم خسته هستند .بعضی از این قوانین خیلی قدیمی شده اند و کاربرد خود را از دست داده اند ، قضاوت کردن بر اساس این قوانین خیلی سخت شده و صدور بعضی از احکام با این که منطبق بر قوانین است از روح انصاف تهیست.
کودکان کار و خیابان
سهیلا مرادی
پدیده کودکان خیابانی به عنوان یکی از مشکلات آسیبزای اجتماعی از دیرباز در سراسر جهان وجود داشته و در سالهای اخیر به دلایلی از جمله رشد اقتصادی، جنگ، فقدان ارزشهای سنتی، خشونت خانوادگی و آزار جسمی و روانی افزایش یافته است.بیشتر این کودکان، خیابان را جایگاهی برای امرار معاش و کسب درآمد انتخاب کردهاند و تلاش برای بقا برای آنان چالشی هرروزه است. نرخ سنی و جنسی این کودکان در مناطق مختلف متفاوت است، به طوری که حداقل سن در کشورهای در حال توسعه 8 سال و درکشورهای توسعه یافته 12 سال است. نسبت دختران به پسران خیابانی نیز از30 درصد در کشورهای در حال توسعه به 50 درصد در کشورهای توسعهیافته متغیر است.
براساس برآوردها، 8 تا40 میلیون کودک کار در آمریکا و10 تا 32 میلیون در برزیل زندگی میکنند و در مجموع، برابر بررسیهای انجام شده از سوی سازمان جهانی کار، 246 میلیون کودک کار در جهان وجود دارد که یکسوم آنها به قاچاق موادمخدر و 106 میلیون کودک نیز به کارهای سبک مشغولند.
برابر آمارها، در ایران 308 هزار کودک10 تا 14 ساله کار و370 هزار کودک کار فصلی وجود دارد و درمجموع 700 هزار کودک زیر 15سال در کشور فعالیت میکنند.
کودکان کار وخیابانی طیف گستردهای را با شرایط متفاوت زندگی تشکیل میدهند که تعریف آنها اولین چالش را در برابر ما قرار میدهد.
کودکان خیابانی
کـودکـان خـیـابـانـی کودکانی هستند که بیشترین ساعات زندگی و گاه تمام آن را در کوچه و خیابان میگذرانند و بهرغم داشتن خانه وخانواده، ناخواسته کانون خانواده و مدرسه را ترک کرده و در محیط ناامنی چون خیابان زندگی پرمخاطرهای را سپری میکنند. درحقیقت آنها تاوان سختی را که به سبب معضلات اجـتـمـاعـی گـریـبـانگـیـر خـانـوادههـایـشـان شـده است، مـیپـردازند. این کودکان قربانی معضلات اجتماعی همچون فقر، اعتیاد و طلاق شدهاند.آنان کودکانی هستند که دنیای معصومانه کودکی را رها کردهو به دنیایی قدم نهادهاند که بسیار بیرحم وخشونتآمیز است.کودکان خیابانی با عقدههای روانی بزرگ میشوند، در حاشیه همین خیابانها تبعیض را درک میکنند و با بـیتوجهیها، کدورتها، بیتفاوتیها و حقارتها بزرگ میشوند. آنها کینهای را نسبت به جامعه در درون خود جمع میکنند که شاید سالها بعد از زبانشان شنیده شود.
بـراسـاس آیـیـننـامـه اجرایی ساماندهی کودکان خیابانی مصوب هیئت وزیران، کودک خیابانی به فرد کمتر از 18 سالی اطلاق میشود که به صورت محدود یا نامحدود در خیابان به سرمیبرد.
تعریف کودکان کار
کودکان کار کودکانی هستند که پیش از رسیدن به سن قانونی کار، ناگزیر وارد بازار کار میشوند و درآمد خانواده وابسته به کار آنان است. منظور از کار کودک آن نوع کاری است که مانع از تحصیل و برخورداری وی از امکانات اولیه رشد فردی و اجتماعی میشود و معمولاً با بهرهکشی همراه است.کــار زودهـنـگــام مــانــع رشـد طـبـیـعی در عرصه اجتماعی، روانـی و حـتـی جـسـمانی کــــودک شــــده و بــــاعــــث مــیشــود از آمـوزش و بـازی محروم گردد. فعالیتهایی که بر سلامت، رشد شخصیتی و تحصیل کودکان و نوجوانان تأثیر مـنـفـی نـمیگذارند، مثبت تلقی میشوند. این فعالیتها به کودک مهارت نگرش و تجربه را میدهند تا خود را به عنوان یک فرد فعال و مفید در اجتماع آماده کند.
نگاهی به وضعیت کودکان کار و خیابانی در ایران
پدیده کودکان کار و خیابانی یکی از معضلات گریبانگیر اکثر شهرهای بزرگ در جهان معاصر است. گسترش این پدیده به حدی است که جوامع توسعهیافته و در حال توسعه را به یک اندازه به خود مشغول کرده است. این پدیده یکی از آسیبهایی است که به صورت جدی جامعه ما را تهدید میکند. دلایل مختلفی همچون توزیع نابرابر بودجههای فرهنگی و عمرانی بین شهرهای بزرگ و کوچک و نیز شهر و روستا، اختلاف روزافزون شکاف طبقاتی، وابستگی شدید دولتمردان به نفت و عدم توجه به کارگاهها و صنایع تولیدی وابسته در روستاها و شهرهای کوچک و بیکاری سبب شده است روستاها خالی از سکنه شوند، به گونهای که خانوادههای بـسـیاری هر روزه در آرزوی دستیابی به زندگی بهتر به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده و در حاشیه این شهرها ساکن میشوند. به جهت پیدا نشدن فرصتهای شغلی مناسب و افـزایش هزینهها، به اجبار بخش زیادی از بار تأمین درآمد برعهده کودک خانواده میافتد و او با رانده شدن از چرخه آموزش و پرورش رسمی و ورود زودهنگام به بازار کار، در معرض تهدیدها و آسیبهای جدی هم قرار میگیرد. از دلایلی که موجب شده امکان دستیابی به آمار دقیق کودکان فراهم نباشد، زندگی پنهانی، جابهجایی و متغیر بودن تعداد آنان در زمانهای مختلف است.
تقسیمبندی کودکان کار و خیابانی
کودکان کار هرچند دارای خانواده هستند؛ اما به دلیل فقر خانواده و برای امرار معاش به خیابانها روی میآورند. در واقع عاملی که باعث شده تا خانوادهها کودکان خود را برای کار به خیابانها بفرستند، فقر اقتصادی است. اما کودکان خیابانی را کودکانی شامل میشوند که به دلیل طلاق و اعتیاد والدین خود، زندگی از هم گسیختهای دارند و معمولاً ارتباطشان با خانواده قطع است. از این رو این کودکان، خیابان را به عنوان خانه وکاشانه خود برمیگزینند.
در حال حاضر، کار کودک به اشکال گوناگون در ایران و جهان وجود دارد. علاوه بر کار کودکان در کارگاهها، منازل، مزارع و بنادر -که از دیرباز وجود داشته- اشکالی از کارهای خیابانی نیز به آنها افزوده شده است. حتی در برخی مواقع، از کودکان در کارهای پستی هـمـچـون کـارهـای سـیـاه، موادمخدر، انواع قاچاق و بهرهکشی جنسی استفاده میشود و متأسفانه رشدی روزافزون دارد.
عوامل مؤثر در رشد این پدیده بـــدرفــتـــاری والـــدیـــن یـــا پـــدر و مـــادرخـــوانــده، مهاجرت های دستهجمعی، عدم انطباق روستاییان با شهر، افزایش هزینهها، کمبود فرصتهای شغلی و وجود اختلافات خانوادگی از جمله عواملی است که در رشد پدیده کودکان خیابانی میتواند تأثیرگذار باشد. البته محور سیاستهای اتخاذ شده در این زمینه به سمت بازگرداندن کودکان به چرخه محیطی زندگی خانوادگی اسـت، در حـالـی کـه اکـثـر ایـن کودکان آموزشهای بزهکارانه را فراگرفته یا سرپرست مناسبی برای حمایت و انتقال به خانواده ندارند.
ترسیم بخشی از مشکلات در رابطه با حقوق کودکان
درخـصــوص «کــار کــودکــان» و «کــودکـان کـار» سازمانهای دولتی ذیربط در ایران توانایی رویارویی با این پدیده اجتماعی را ندارند. عمده دلیل این امر نیز در ساختار ناهمگون قوانین کار در کشور نهفته است.مـنـع اسـتـخـدامـی ایـن گـروه سـنـی از یـکسـو و سوءاستفاده کارفرمایان کارگاههای زیر 20 نفر از این کودکان با پرداخت دستمزد اندک، بدون تعهدات بیمه و قراردادهای دست و پاگیر کار از سوی دیگر، مانع از ثبت و ضبط رسمی آمار کار کودکان میگردد.افزون بر آن، سن قانونی جوانان در کنوانسیون حقوق کودک وسن بلوغ در ایران با یکدیگر همخوانی ندارد. مطابق قانون کار در جمهوری اسلامی ایران، کار کودکان زیر 15 سال ممنوع است. ایران در سال 1373 پیماننامه جهانی حقوق کودک را پذیرفته و ملزم به اجرای مفاد آن است؛ اما متأسفانه پیگیری حقوق این کودکان از سوی هیچ مرجعی صورت نمیگیرد. در قانون کار باید حق این کودکان به رسمیت شناخته شود؛ نه با استناد به اینکه اشتغال این کودکان ممنوع است؛ بلکه واقعیت وجودیآنها مورد توجه قرار گیرد و با تمام مظلومیتشان به حال خود رها نشوند.
راهکار …«شما قانونگذاران از من بشنوید که فقر آفتی تنها برای یک طبقه نیست؛ بلای همه جامعه است. رنج فقر تنها رنج یک فقیر نیست؛ ویرانی یک اجتماع است. احتضار طولانی فقیر است که مرگ توانگران را به دنبال میآورد. فقر دشمن نظم و قانون است. فقر نیز همانند جهل، شبی تاریک است که بهناچار باید سپیدهای بامدادی در پی داشته باشد.»
چه باید کرد؟ پیشگیری بهتر از درمان است. بنابراین، قبل از آنکه برای کودکان خیابانی کاری انجام دهیم، باید از ایــن مــعــضــــل اجــتــمــــاعــــی پــیــشــگــیـــری کــنــیــم؛یــعــنــی خانوادههای بیبضاعت و کم درآمد را که زیر خط فقر و در وضعیتی بسیار سخت در چنگال فقر گرفتار هستند، شناسایی کنیم و آنها را برای دریافت کمک مالی به نهادها و سازمانهای مربوط معرفی نماییم. همچنین ضروری است برای خانوادههایی که معضلات اجتماعی از جمله اعتیاد و طلاق باعث جدایی کودکان از آغوش گرم آنها میشود، اقدامات اساسی انجام دهیم. به این منظور، ابتدا این خانوادهها باید تحت آموزش قرار گرفته و سپس برای والدین معتاد زمینه ترک اعتیاد فراهم گردد و برای اشتغال آنها نیز چارهای اندیشیده شود. باید پـذیـرفـت کـه در جـامـعـه مـا مـعـضــل کــودکــان کـار و خیابانی به مرحله حاد خود رسیده است و باید نسبت به این مـعضل اجتماعی از خود واکنش نشان داد. باید توجه داشت که حمایت و حفاظت از کودکان خیابانی و ایجاد شرایط و امکانات زندگی برای آنها وظیفه کل جامعه است.
حال پرسشی که مطرح میشود این است که برای این کودکان چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
باید ابتدا از تعداد این کودکان و وضعیت اقتصادی خانوادههای آنان آمار دقیقی را به دست آوریم تا بتوانیم برنامهریزی کارشناسانهای انجام دهیم. با داشتن این آمار میتوان مشخص کرد که چه تعداد از این کودکان دارای خانواده هستند و علت روی آوردن آنان به خیابانها را جستوجو نمود. سـپس لازم است که به فـکـر سـامـاندهـی آنـها باشیم؛ البته این اقدام باید به طور مداوم در سطح جامعه از جمله در کلانشهرها صورت بگیرد. در گام بعد، باید به طور مستمر امور حمایتی را ادامه دهیم و ضربتی عمل نکنیم؛ یـعـنـی ایـنگـونـه نـبـاشد که یک سال تصمیم به جمعآوری این کودکان داشته باشیم و آنها را ساماندهی کنیم و در سالهای بعد ادامه ندهیم.
از سـویـی، والـدین کودکان بیبضاعت را باید حمایت مالی کنیم تا کودکان خود را تحت آموزش قرار دهند و آیندهای روشن برای آنها رقم بزنند.شایسته است مراکزی را برای نگهداری آن گروه از کودکان خیابانی که خانوادهای ندارند، تأسیس کنیم. همچنین برای کار این کودکان مراکزی را در نظر بگیریم تا پس از رسیدن به سن قانونی کار، جذب این مراکز شوند. به منظور ارتقای سطح آگاهی این کودکان نیز میتوان نسبت به حرفهآموزی و اشتغال، سوادآموزی و ارائه آموزشهای بهداشتی و تربیتی به این کودکان اقدام کرد تا به عنوان یک شهروند فعال و مفید در خدمت جامعه باشند.
بهعلاوه، نباید جنبه تبلیغی را از یاد برد؛ یعنی باید به گونهای تبلیغ شود تا تمام نهادهای دولتی وغیردولتی هر یک به سهم خود حامی این کودکان باشند.در این راستا باید به سازمانهای مردمنهاد اجازه داده شود تا بر روند احقاق حقوق این کودکان نظارت کنند.همچنین در قانون درخصوص سختی و مشقت کـــار و ســـاعـــت کـــاری ایــن کــودکــان لازم اســت پیشبینیهای مناسبی صورت گیرد تا عدالت در مورد آنان اجرا شود.اقدام ضروری دیگر، فراهم کردن زمینه شناخت و درک صحیح رفتار کودکان و نوجوانان درسنین مختلف و تدوین قوانین راهبردی به منظور حمایت از حقوق آنهاست. چنانچه کودکان رها شده، بدسرپرست یا بیسرپرست به خانوادههای واجد شرایط سپرده شود و بر نحوه آموزش و تربیت آنها نظارت به عمل آید، در فرآیند اجتماعی شدن و تعلیم این کودکان تأثیری بسزا خواهد داشت. سرانجام این که چتر آموزش کودکان در مناطق محروم گسترش یابد و سیاستهای مناسبی برای امکان ادامه تحصیل آنها اتخاذ شود.
نوروز فقط یک آیین نیست، میعادگاه فرهنگهایی است که اعتدال ربیع را پاس میدارند
عبدالخالق امیری
نوروز فقط یک آیین نیست، میعادگاه فرهنگهایی است که اعتدال ربیع را پاس میدارند و به تبعیت از طبیعت، خود هم به اخلاق حسنه اعتدالی متخلق میشوند.
نوروز هم یک سنت است و هم یک تجدید عهد با زمان، که هرگز از حرکت باز نمیایستد و همواره رو به جلو است و این کهنترین سنت تاریخ است که هرگز کهنه نمیشود. اینگونه است که هر سال چنان در انتظار نوروز مینشینیم که گویی روزی نو و پدیدهای بیسابقه در راه است. اکنون ما به عنوان سران دولتهایی که بر سر سفره نوروز نشستهایم، باید به سنت ملتهای خود و فرهنگ ایشان اقتدا کنیم. یعنی اول به سنت ملتهای خود که در نوروز از خانهها غبارروبی میکنند، از دولتهای خود نیز غبارروبی کنیم؛ غبار قهر و کینه و کدورت را بزداییم، پایههای آشتی و هم زیستی و همدلی را تقویت کنیم و درخت دوستی را بنشانیم.
دوم به شیوه نیاکان خویش که در نوروز به یکدیگر هدیه و عیدی میدادند، به ملتهای خود عیدی دهیم و به یک هم نشینی ساده سران و رهبران، اکتفا نکنیم.
درست است که این اجتماع یک اجتماع فرهنگی است، اما می توان آن را به پیوندی سیاسی و اقتصادی هم بدل کرد. ما میتوانیم پایهگذار یک اتحاد جامع منطقهای باشیم، که توسعه و پیشرفت ملتها هدف مشترک آن باشد و کیفیت زندگی در منطقه را ارتقا دهد.
اعتدال در فرهنگ و ادبیات منطقه نوروز، ریشهای تاریخی دارد
سوم به سیرت نوروز که صورتش از نسیم بهاری خوش است؛ راه و رسم اعتدال در پیش بگیریم، که اعتدال یک شعار سیاسی محدود به یک شخص و یا یک کشور نیست، اعتدال در فرهنگ و ادبیات منطقه نوروز، ریشه ای تاریخی دارد. نوروز عید اعتدال است چون تنها مبنای آغاز سال تازه در تقویمهای جهان است که با تغییر واقعی طبیعت مصادف است. سال نوروزی نه در سرمای سوزان زمستان آغاز میشود و نه در گرمای طاقتفرسای تابستان، نوروز درست در معتدلترین روز سال رخ میدهد روزی که طبیعت به نقطه اعتدال میرسد.
امروز ندای اعتدالگرایی که دعوت به صلح و عدالت نیز هست، مورد اقبال جهانی، قرار گرفته است. تصویب قاطع قطعنامه WAVE در مجمع عمومی سازمان ملل متحد که مقابله جهانی با خشونت و افراطیگری را در دستور کار جامعه جهانی قرار داد، نشان روشن این رویکرد جهانی است و مایلم همین جا، از همه ملتها و دولتهای منطقه نوروز دعوت کنم که در تهیه و تدوین برنامه عمل برای این قطع نامه، پیشگام شوند و به نام نوروز، اعتدال و مقابله با افراطیگری را، عیدانه مردمان خود قرار دهند.
اعتدال طبیعت، بدون اعتدال سیاست بیفروغ است
اعتدال طبیعت، بدون اعتدال سیاست بیفروغ است؛ نمیتوان در منطقهای که گروهی ولو اندک بر طبل جهل میکوبند و تخم خشم میکارند از اعتدالگرایی سخن گفت، در حالی که افراطگرایی قربانی میگیرد. ما امروز در سرزمینی نوروز را پاس میداریم که در مقاطعی از تاریخ خود قربانی جهل و خشم و افراط بوده و در برابر انواع ایدئولوژیهای افراطی از کمونیسم تا بنیادگرایی ایستاده و چون ققنوس هر بار سر از خاک بیرون آورده و استقلال خویش را احیا کرده و در موازنهای ظریف میان فرهنگ ملی، فرهنگ دینی و فرهنگ جدید، ترکیب (جمهوری اسلامی افغانستان) را آفریده است.
ما به عنوان منتخبان و نمایندگان ملتهای خود اعلام میکنیم که راهی جز اعتدال نیست و اعتدال نه فقط یک آیین تاریخی، که یک روش اجتماعی برای رشد و همزیستی در جهان امروز است. ما مدعی هستیم که می توانیم بر اساس سنت نوروز و بر مبنای منافع متقابل، تجربهای بینظیر از همکاری منطقهای را سامان دهیم تا جهان، از کنار جوامعی که تجربه تلخ فریاد افراطگرایان را شنیدهاند صدای اعتدالگرایان را هم بشنود ما میخواهیم نوروز را از صورت یک جشن به سیرت یک پیمان، در آوریم، پیمان اعتدال همچون آغاز بهار، که نوروز است؛ روز تازهای است که در راه است.
موسس حزب توده در ایران چه کسی بود
حمیدرضاتقی پور دهقان تبریزی
پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه فرقه «جمهوری انقلابی ایران» در رویکردی منفی نسبت به پادشاهی رضاخان بیانیه ای منتشر کرد و در آن اعلام داشت که این واقعه به معنی ادامه تسلط ثروتمندان بر فقرا است و ما خواهان آزادی و استقرار حکومت جمهوری ملی در ایران هستیم .
گروه تاریخ مشرق- روز 14 بهمن 1318 تقی ارانی از بانیان پیدایش جنبش چپ و از موسسان حزب توده ایران در 38 سالگی در زندان رضاخان درگذشت . تقی ارانی فرزند ابوالفتح ارانی در 1282 ش. در تبریز چشم به جهان گشود. او دوره ابتدایی را در مدرسه فیوضات تبریز به پایان برد و برای ادامه تحصیل راهی تهران شد . دوره متوسطه را از 1294 تا 1300 ش . در دارالفنون گذراند و یک سال به تحصیل دانش پزشکی در همان مدرسه پرداخت و در 1301 با سرمایه شخصی برای ادامه تحصیل در رشته شیمی به آلمان رفت . از 1305 بورسیه وزارت جنگ شد و از آنجا حقوق دریافت کرد . او هنگام تحصیل برای امرار معاش ، مدتی نیز در چاپخانه کاویانی در آلمان کار کرد.
موسس حزب توده در ایران چه کسی بود
ارانی در 28 آذر 1307 در دانشگاه برلین از رساله دکترای خود با عنوان «کاهش تاثیرات اسید ساب فسفریک بر تشکیل ترکیب ارگانیک » دفاع کرد. او مدتی نیز در دانشگاه برلین زبان فارسی را تدریس کرد و مقالاتی را نیز در دفاع از فرهنگ ایران باستان در مجلات فرنگستان و ایرانشهر به چاپ رساند.
نخستین نشانههای گرایش به اندیشه های سوسیالیستی و مارکسیستی در آثار ارانی در آلمان نمایان شد . البته این گرایش بیشتر پس از آشنایی و ارتباط با دو ایرانی مقیم آنجا به نامهای مرتضی علوی و احمد اسدی صورت گرفت . در پاییز 1304 ارانی با این دو نفر فرقه «جمهوری انقلابی ایران» را در برلین بنیان گذاردند.پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه فرقه «جمهوری انقلابی ایران» در رویکردی منفی نسبت به پادشاهی رضاخان بیانیه ای منتشر کرد و در آن اعلام داشت که این واقعه به معنی ادامه تسلط ثروتمندان بر فقرا است و ما خواهان آزادی و استقرار حکومت جمهوری ملی در ایران هستیم . نویسندگان بیانیه از مردم خواستند که هرچه زودتر حکومت را ساقط کرده و خود قدرت را در دست گیرند .
در پاییز 1306 فرقه «جمهوری انقلابی ایران» جزوه ای به نام «بیان حق» منتشر کرد که مهمترین بیانیه این فرقه سیاسی بود . انتشاردهندگان این بیانیه خواهان سرنگونی سلطنت پهلوی ، از بین بردن اشراف و اعیان ، حفظ منافع دهقانان و کارگران و برپایی جمهوری ملی شدند و اعلام داشتند که غایت مبارزه ما سرکوب دشمنان داخلی و خارجی ملت ستمدیده ایران است . این مواضع تند دولت ایران را به عکس العمل واداشت و مصرانه از دولت آلمان خواستار اخراج دانشجویانی شد که در این جریان دست داشتند و البته تا حدودی موفق هم شد . ارانی از اخراج در امان ماند و کماکان توانست به تحصیل و فعالیتهای خود ادامه دهد . حتی بورس تحصیلی او از طرف وزارت جنگ قطع نشد . سپس آزادانه به ایران آمد و مشاغل و مناصب مهمی به دست آورد . حتی پس از دستگیری وی در 1316 نیز هیچگونه اشاره ای به فعالیتهای وی در این دوران نشده است . در گزارشهایی هم که توسط محمدعلی فرزین وزیر مختار ایران در آلمان در مورد رفتارهای سیاسی دانشجویان ایرانی حاضر در آنجا به ایران فرستاده شده است ، حرفی از ارانی نیست . در مورد ایدئولوژی فرقه جمهوری اختلاف نظر وجود دارد . ایرج اسکندری که در زمان تحصیل در فرانسه بنا بر توصیه عموی خود سلیمان میرزا اسکندری با فرقه همکاری داشت ، آنان را دارای ایدئولوژی کمونیستی می داند و از آن با عنوان «نخستین گروه دانشجویان کمونیست» نام می برد .ارانی فرقه «جمهوری انقلابی ایران» را فرقه ای کاملا کمونیستی میداند و بررسی مواضع فرقه در بیانیه ها نیز موید همین نظر است .
ارانی در 1308 به ایران بازگشت و در چندین مدرسه از جمله ایرانشهر، ثروت، معرفت و دارالمعلمین دروس فیزیک و شیمی و زبان آلمانی و بعضی درسهای تخصصی دیگر را تدریس کرد . او همچنین سعی در جذب دانش آموزان با استعداد مدارس دیگر به محفل خانگی خود داشت . همین جلسات کم کم گروهی را دور ارانی جمع کرد که منشا بحثهای بسیار زیادی شد . بسیاری از آنها جزو افرادی بودند که بعداً دستگیر شدند و عنوان «گروه 53 نفر» بر آنها نهاده شد . همچنین بسیاری از آنها بنیانگذاران و رهبران حزب توده ایران شدند که برای همیشه ارانی را به عنوان رهبر معنوی خود پذیرفتند .
در بهمن 1312 چهار سال پس از ورود ارانی به ایران نخستین شماره مجله «دنیا» به چاپ رسید . همکاران ارانی ایرج اسکندری و بزرگ علوی بودند. تهیه مقالات علمی بر عهده ارانی بود و او علاوه بر این بر تمام مراحل کار ، حتی غلط گیری مجله نظارت داشت . ارانی آن دسته از نوشته های خود را که جنبه علمی محض داشت با نام اصلی خود و نوشته های دیگر خود را با نام مستعار احمد قاضی به چاپ می رساند . از مجله «دنیا» در طول دو سال 14 شماره به چاپ رسید و شمارگان آن در حدود 200 نسخه بود . ارانی هدف از انتشار مجله را آشنا کردن خوانندگان با مبانی علمی تمدن جدید عنوان کرده بود . خط تبلیغی وی در این مجله اشاعه سوسیالیسم و کمونیسم بود که وی برای آنها سابقه ای به قدمت تاریخ جامعه بشری قائل بود . در همین سالها رابطه ای بین ارانی ، نصرالله اصلانی معروف به کامران ، از کمونیستهای ایرانی عضو کمینترن ، و عبدالصمد کامبخش شاهزاده قاجاری که مدتی در شوروی تحصیل کرده بود و سپس به نیروی هوایی پیوست و بعد از مدتی به جرم جاسوسی اخراج و زندانی گردید ، برقرار شد .
ارانی در 16 اردیبهشت 1316 دستگیر شد . پیش از او چند نفر دیگر دستگیر شده بودند . ارانی در دفاعیه خود در رابطه با دستگیر شدگان و متهمان مدعی شد که گناه بازداشت شدگان تنها «داشتن یک عقیده اجتماعی» بوده است . به نظر ارانی مصوبه 22 خرداد 1310 مجلس شورای ملی مبنی بر اینکه داشتن هرگونه رویه یا مرام اشتراکی یا عضویت در گروه یا جمعیتی با این مرام ، چه در ایران و چه در خارج از کشور جرم است ، و از معتقدان به این اندیشه با عنوان « مقدمین علیه امنیت کشور » نام برده شده است مخالف قانون اساسی و روح آزادی است ، زیرا این مصوبه منجر به محدودیت فکر می شود . او از این مصوبه با عنوان «قانون سیاه» نام برد و خواهان لغو آن شد . سپس سه عامل غیر قضایی را باعث به وجود آوردن این دستگیریها دانست : «سیاست داخلی به جهت ترساندن توده از آزادی افکار و عقاید، سیاست خارجی برای انتظام بعضی روابط ، شهوت فوق العاده شهربانی تهران برای تظاهر و خودنمایی» در نهایت اینکه این یک فرقه ساختگی است که «ساختمان آن روی میز اداره سیاسی شهربانی انجام گرفته و بر همه تحمیل شده است» ارانی 15 دلیل بر مجرم بودن شهربانی و نادرست بودن ادعانامه دادستان اقامه کرد و سرانجام اعلام داشت «من شخصا داخل جریان فرقه اشتراکی نبوده و چنین فرقه ای را تاسیس نکرده ام و به عقیده من چنین فرقه ای اصلا وجود ندارد»
سرانجام رای دادگاه عالی جنایی در باره «گروه 53 نفر» اعلام شد و تقی ارانی برای عضویت در فرقه اشتراکی در ایران طبق ماده یک قانون مصوب 1310 به 10 سال حبس مجرد محکوم گردید و گفته شد که اشد مجازات در باره او قابل اجراست . در داخل زندان بدترین شرایط را برای ارانی ایجاد کردند و بیشترین سختگیریها و شکنجه های جسمی و روحی نصیب او شد و بیشتر دوران زندان را در انفرادی گذراند. از جمله دلایل این سختگیریها را رفتار ارانی دانسته اند که «با شور و شوق انقلابی بی نظیری مشغول فعالیت سیاسی و مبارزات بود» سلول ارانی را دائماً تغییر می دادند ؛ و دیگر اینکه ارانی در دادگاه شهربانی را مجرم دانست که احتمالا همین موضوع بر سختگیری علیه وی افزود. سرانجام ارانی در 14 بهمن 1318 در 38 سالگی در زندان درگذشت . مسئولان زندان علت مرگ او را بیماری تیفوس که در زندان شیوع پیدا کرده بود عنوان کردند . ولی دوستان ارانی معتقد بودند که او را در زندان کشته اند و علائم مسمومیت در بدن او وجود داشته است. البته شرایطی که برای او در زندان ایجاد کردند به نحوی بود که به مرگ او منجر شود . کالبد ارانی به شکلی درآمده بود که به سختی شناسایی شد . پیکر او را در ابن بابویه تهران به خاک سپردند .
شکلگیری حزب توده در این بخش از مقاله با تمرکز بر حزب توده قصد داریم دورههای تاریخی این حزب به خصوص از سال 1320 تا 1360 را مورد واکاوی قرار دهیم. در این بررسی، سؤال مورد توجه این است که چرا این حزب همانند سایر جریانهای چپگرا در عرصهی سیاسی ایران قدرت نگرفت و فراتر از آن حتی منافع ملی ایران را زیر سؤال برد؟ برای پاسخ به این سؤال میبایست دورههای مهم این حزب را مورد نقد قرار داد. روایتهای جایگزین همیشه در حاشیهی دال مرکزی قدرت جا میگیرند. رضاشاه بر ملیگرایی و تجدد آمرانه تأکید داشت. او میخواست عشایر را یکجانشین کند، روستاها را از حالت سنتی خارج کند و ایران را وارد مناسبات جدید سرمایهداری نماید. در این میان آنچه از نظر ملیگرایان افتاده بود، توجه حزب توده را به خود جلب کرد.
در دوران مشروطه، انجمن همت، حزب سوسیال دموکرات و کمیتهی عدالت به دنبال تحقق بخشیدن به افکار سوسیالیستی بودند. بعدها «تقی ارانی» گروهی را شکل داد که در نشریهی «دنیا» مینوشتند. آنها دستگیر شدند چرا که دیکتاتوری رضاشاه فقط قرائت خود از توسعه را قبول داشت.
روایتهای سوسیالیست بعد از رفتن رضاشاه گسترش یافت. مجلهی دنیا و شخص ارانی و همراهان او بیشتر وجوه علمی مارکسیست را تبلیغ میکردند و البته از گروهها، احزاب و طبقاتی که به حاشیه رفته بودند دفاع میکردند. سوسیالیستها در ابتدا گرایشهای زیادی را شامل میشدند. کسانی که اعتقاد داشتند ایران باید بر اساس سیستم فدرالیته اداره شود و تمرکزگرایی را نقد میکردند، آنهایی که ائتلاف ایران با غرب را قبول نداشتند، گروهی که به انقلاب و شکلدهی رادیکال تحولات باور داشتند و در آخر کسانی که طرفدار حقوق کارگران، دهقانان، زنان و محیط زیست بودند. حزب توده چتری شد که همهی این گرایشها را یک جا جمع کرد.در ابتدا اسکندری، پیشهوری، آوانسیان، علوی و روستا طرفداران سوسیالیسم در ایران را به دور هم جمع کردند. اعتقادات آنها مخالفت با استبداد و دیکتاتوری و نقد الگوهای فاشیستی در توسعه بود. روزنامههای سیاست، رهبر، مردم، طنز و دماوند، آرا و عقاید حزب توده را منعکس میساخت. گروه 53 نفر و بازماندگان احزاب سوسیال دموکرات در 10 مرداد 1323 در میدان فردوسی تهران توانستند اولین کنگرهی حزب توده را شکل دهند. به تدریج شاخههای جوانان، زنان، کارگران، دهقانان و انجمنهای شهر، روستا و عشایر حزب توده شکل گرفت. این حزب اغلب روشنفکران و سیاستمداران منتقد را در خود جای داد و تا سال 1324 توانست قدرتمندترین و تشکیلاتیترین حزب ایران را به وجود آورد.
آزمون حزب توده در دوران مصدق
در سال 1323 حزب توده 8 عضو در مجلس داشت و فراکسیون این حزب که ضدسیدضیاء و آمریکا بود، از استخدام و کار زنان و اصلاح سیستم قضایی و قوانین به نفع کارگران دفاع میکرد. این حزب تا سال 1327 فعالیت قانونی داشت، اما همین که به جان شاه سوءقصد شد غیرقانونی اعلام شد و دفاتر آن بسته شد. تا آن زمان روزنامههای «مردم» و «رزم» عقاید حزب را منتشر میکردند. در سال 1327 مطبوعات و فعالیتهای سیاسی حزب توده غیرقانونی بود و آنها به صورت مخفیانه و زیرزمینی با مخاطبان محدود فعالیت میکردند. به ناگاه با روی کار آمدن مجلس چهاردهم و قدرتمند شدن فراکسیون ملی و آغاز نخستوزیری «محمد مصدق» حزب توده قدرت گرفت. مصدق سیاستگذاری ملی و میانه بود که به تساهل و مدارا اعتقاد داشت. اهداف جبههی ملی پایبندی به مشروطه و دفاع از قانون اساسی و آزادی شهروندان و استقلال ایران در محیط خارجی بود. بر همین اساس با همراهی بدنهی مذهبی جامعه و فداکاریهای زیاد، نفت ایران ملی شد و انگلیس از ایران بیرون رفت. در سالهای 29 تا 32 به علت باز شدن فضای عمومی جامعه و تساهل بسیار بالای مصدق، حزب توده قدرت فراوان گرفت. روزنامههای آن یعنی مصلحت، شهباز، جهان زنان شروع به فعالیت کردند. شعارهای حزب توده حمایت از کارگزاران و زنان، نقد استعمار، طرفداری از صلح، کمک به دهقانان، مبارزه با بیسوادی بود. در ابتدا حزب توده گرایش به نقد شدید مصدق داشت، چرا که او را به عنوان سرمایهداری بورژوا میشناختند که طرفدار طبقهی متوسط است. آنها سیاستهای مصدق را عوامفریبی میدانستند که در نهایت سلطهی سرمایهداران و به خصوص کشورهای غربی را افزایش میدهد.زمانی نیز که مصدق اهداف خود را به صورت لایحه افزایش اختیارات مطرح کرد، حزب توده مصدق را دیکتاتوری بورژوا نامید و در روزنامههای خود شمایل او را به صورت تصاویر وحشتناک و دراکولایی نشان داد که بیانگر این نکته بود که او عامل غرب و استعمار است. تا حدی توده از نفوذ و محبوبیت مصدق احساس ترس میکرد چرا که به جز تودهی چپگرا یک روایت ملی و معتدل توانسته بود افکار عمومی شهروندان را به دست آورد. این در حالی است که پس از قیام 30 تیر و حمایت مجدد آیتالله کاشانی از مصدق، حزب توده نیز مصدق را قبول کرده بود و از سیاست ملیگرایانهی نفت او دفاع میکرد. در این زمان حزب توده دوباره خطای بزرگی در تحلیلهایش انجام داد، چرا که به این نتیجه رسیده بود که مصدق رئیسجمهور ایران خواهد شد و سیستم پادشاهی مشروطه ایران در اثر یک انقلاب رادیکال نابود خواهد شد. سخنرانیهای رهبران حزب و مطبوعات توده همه بر انقلاب رادیکال و براندازی رژیم پهلوی تأکید داشتند.
در واقع بعد از طرفداری مردم از مصدق حزب توده میخواست خواستههای سیاسی نهضت ملی را به شکل رادیکال و گسترده دنبال کند. حزب توده از براندازی شاه، تغییر قانون اساسی، گسترش دموکراسی، اعلام جمهوری، تقسیم اراضی دفاع میکردند. این سیاستهای انقلابی، سوسیالیستی و جمهوریخواهانه، نهضت ملی ایران را با تفرقه و سرانجام شکست روبهرو کرد. صحنهی سیاست باید با عقلانیت آرام و محافظهکار و عملگرا همراه باشد در حالی که حزب توده به شدت آرمانی و رادیکال بود. سرانجام بر اثر تفرقهی میان رهبران ملی شدن نفت، ورشکست شدن اقتصاد ایران، انزوای دیپلماتیک ایران در صحنهی بینالملل، مداخلهی نیروهای خارجی-مصدق با یک کودتای بسیار آرام کنار رفت و شاه قدرت را به دست گرفت.
بعد از دستگیری زندان، اعدام و تبعید نیروهای نهضت ملی شد و طرفداران او برخورد بسیار شدیدی با حزب توده کردند. حزب توده که توانسته بود در ارتش نفوذ کند پیش از کودتای اول بر ضد مصدق توانست خبر کودتا را به او بدهد. اینگونه بود که شاه به علت نفوذ حزب توده در ارتش بسیاری از آنها را شناسایی و اعدام کرد. در همین زمان کیانوری و جودت موفق شدند به شوروی فرار کنند.
سن ازدواج در ایران
ن. سادات
یکی از معضلات جامعه زنان در جمهوری اسلامی ایران سن ازدواج دختران است که متاسفانه با معیارهای جهانی و حقوق بشر متفاوت است در زیر نگاهی به وضعیت سن ازدواج دختران در ایران را بطور گذرا دارم.
به دلیل قدرت شرع در ایران سن ازدواج هم متاثر از اندیشه و قوانین شرعی بعد ورود اسلام به ایران در اختیار پدر و بخشی از حقوق پدری تلقی میشده (البته هنوز هم همچنین است) انجام میشد و اولین بار برای رسمی نمودن و قانونی نمودن سن ازدواج در 80 سال قبل بر اساس قوانین ایران طبق ماده 1041 قانون مدنی مصوب سال 1313 سن ازدواج برای دختران 15 سال و برای پسران 18 سال بود و در شرایط خاص و با ارائه گواهی دادگاه دختران از 13 سالگی وپسران از 15 سالگی می توانستند ازدواج کنند.
بنابراین ازدواج زیر 13 سال کاملا ممنوع بود .
سپس بر اساس قانون حمایت خانواده مصوبه در سال 1353 سن ازدواج را برای دختران به 18 سال وبرای پسران به 20سال افزایش داد وبا گواهی دادگاه در صورت وجود مصلحت فقط برای دختران به 15 سال کاهش می یافت.
و متاسفانه مجددا در اصلاحات سال 1361 قانون مدنی ماده 1041 که ممنوعیت ازدواج کودکان را اعلام میکرد مغایر شرع تشخیص داده شد ونکاح قبل از بلوغ به شرط رعایت مصلحت توسط قیم یا ولی دختر (پدر و یا جد پدری) جایز شناخته شد. نکته مهم این که در قانون جدید به اجازه از دادگاه نیازی نبود.
در سال 1379 مجلس شورای مجلس شورای اسلامی تلاشی برای تغییر ماده 1041 صورت گرفت اما در شورای نگهبان خلاف شرع تشخیص داده شد و به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع شد.
لزوم اخذ مجوز دادگاه برای ازدواج کودکان از سال 1381 وارد قوانین ایران شد تا پیش از آن تشخیص مصلحت فقط به عهده ولی کودک که ( پدر یا جد پدری) کودک بود.
هم اکنون نیز هرچند اخذ مجوز دادگاه الزامی است اما در صورت ازدواج بدون اخذ مجوز مجازات و جریمه ای در قوانین ایران پیش بینی نشده است.
به هر حال بر اساس ماده 646 قانون مجازات اسلامی برای ازدواج بدون اجازه ولی کودک مجازات شش ماه تا دوسال حبس را در نظر گرفته است.
بر اساس مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام در 1 تیر 1381 این ماده به این شکل تغییر یافت 🙁 عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسی وپسر قبل از رسیدن به سن15 تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط مصلحت با تشخیص دادگاه صالح است.)
معیارهای دادگاه ایران برای صدور اجازه ازدواج کودکان معمولا شامل درخواست مشورت از پزشکی قانونی درمورد رسیدن کودک به بلوغ و پرسیدن سوالاتی از دختر می شود .
روند کار در هر دادگاه ممکن است متفاوت باشد و تشخیص دادگاه هم به شدت متاثر از شرع و عرف منطقه است.
کودک پس از رسیدن به بلوغ حق رد یا فسخ ازدواج را ندارد مگر اینکه مصلحت او در هنگام ازدواج رعایت نشده باشد که در این صورت حق قبول یا رد برای او موجود است .
بسیاری از فقها در رساله های عملیه خود متعه (صیغه یا ازدواج موقت ) صوری کودک برای شخص دیگر را به عنوان روشی برای محرم شدن پدر یا مادران آن کودک با همسر طفل توصیه می کنند هر چند در صورتی که امکان بهره گیری جنسی از کودک نباشد در مورد صحت آن تردید وجود دارد.
این در حالی است که بر اساس ماده یک کنوانسیون بین المللی حقوق کودک مبنی بر این که تمام افراد زیر 18 سال کودک محسوب میشوند.
این میثاق بین المللی همچنین ازدواج کودکان را ممنوع اعلام کرده وایران نیز آن را امضا کرده است.
کنوانسیون بین امللی حقوق کودکان در تاریخ 20 نوامبر 1989 مورد پذیرش مجمع عمومی سازمان بین املل متحد قرار گرفت و از 2 سپتامبر (سی روزبعد از بیستمین سند تصویب یا الحاق )لازم الاجرا شده است .
این قانون در تاریخ 1/12/1372 در مجلس شورای اسلامی امضا شد و در تاریخ 11/12/1372 به تایید شورای نگهبان رسید،
با عنایت به پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر و امضا کنوانسیون جهانی حقوق کودک متاسفانه بر اساس آماری که دولت ارائه نموده در9 ماه نخست سال 1392 بیش از 5 درصد زنانی که ازدواج کرده اند کمتر از 15 سال سن داشته اند یعنی بر اساس آمار رسمی ازدواج حداقل 31هزار دختر بچه زیر 15 سال طی این مدت به ثبت رسیده است.
با توجه به این نارسائی جامعه می بینیم که همچنین بر اساس آمار سال 1389 تعداد 37000 کودک 10 تا18 ساله طلاق گرفته ویا بیوه بوده اند.
در هر سال 800 دختر 10 تا 14 سال و15000 دختر 15 تا19 سال در ایران طلاق گرفته اند .
البته میتونیم باورهای شرعی و عرفی و همچنین فقر را از عوامل و دلایل اینگونه ازدواج ها زود هنگام بدانیم .
از پیامدهای این ازدواج زود هنگام می توان به افزایش بیسوادی وکم سوادی در میان زنان ، چند زنی، پدیده خود سوزی، فرار از خانه و همسر کشی اشاره کرد.
امیدوارم که با توجه به کنوانسیون حقوق کودک که ایران هم از امضا کنندگان ان است و در ان ضرورت آگاهی رسانی عمومی وجود دارد در اختیار همکان قرار گیرد تا به مرور زمان این اندیشه های شرعی و عرفی کمرنگتر شود.
پرویز کردوانی: باید هرچه زودتر دریاچه ی ارومیه را خشک کنیم
سیمین روزگرد
پروفسور پرویز کردوانی متولد سال ۱۳۱۰ در روستای مندولک گرمسار و جغرافیدان ایرانی است که به دلیل آثار ارزشمندش در زمینه ی علم کویر، “پدر کویرشناسی ایران” لقب گرفته است. او که تاکنون دو دوره استاد نمونه ی دانشگاه تهران شده و به عنوان چهره ی ماندگار در زمینه ی جغرافیا هم برگزیده شده است، تالیف بیش از ۲۰ جلد کتاب و ده ها مقاله ی علمی به زبان های فارسی، انگلیسی و آلمانی و سخنرانی های متعدد در مجامع علمی داخلی و خارجی را نیز در کارنامه ی خود دارد.
پروفسور کردوانی، نظریات جدید و در عین حال جنجال برانگیزی در رابطه با دریاچه ی ارومیه دارد و معتقد است که این دریاچه باید “خشک” شود: “دریاچه ی ارومیه در حال حاضر از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی باید خشک بشود و تبدیل به یک پارک گیاهی و حیوانی زیبا شود.”
پدر کویرشناسی ایران در گفتگوی اختصاصی با ماهنامه ی خط صلح می گوید که تمامی طرح هایی که برای احیای دریاچه ی ارومیه پیشنهاد می شود، ناکارآمد خواهد بود و تنها برون رفت از این شرایط، تغییر کاربری آن است…
آقای کردوانی، بگذارید گفتگو را این طور آغاز کنیم، اساساً چه شد که دریاچه ی ارومیه به این روز افتاد؟
من خودم و به سال ۱۳۴۵ که از خارج کشور به ایران بازگشتم، بنیان گذار دانشگاه ارومیه هستم و عاشق دریاچه ی ارومیه ام و بیش از هر کسی آن را دوست داشتم، اما این دریاچه را نفهمیدند. آن زمان(از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷) که حدود دو سال و نیم در ارومیه بودم، دائماً در اوقات فراغت و یا در اردوهای علمی که برای دانشجویان می گذاشتیم، به دریاچه ی ارومیه می رفتیم و داستان من با این دریاچه از این جا شروع می شود.
بهتر است که قبل از شروع، اندکی هم درباره ی تاریخچه ی این دریاچه بگویم: با بالا آمدن آتشفشان کوه سهند، دو چاله ایجاد شد که در یکی از این چاله ها در آن زمان آب جمع شد و به دریاچه ی ارومیه تبدیل شد. اهمیت آن هم بسیار زیاد بود. در سال ۱۳۲۵ که برای شناسایی آب مملکت اقدام کردند، مجبور بودند دست به تقسیم بندی بزنند و ایران را به ۶ حوضه ی آبریز تقسیم کردند؛ یکی از این حوضه ها، رودهایی بودند که به دریاچه ی ارومیه می ریزند و از همین جا می توان فهمید که تا چه حد این دریاچه بزرگ و مهم بود و به تنهایی یک حوضه ی آبریز بود و غیر از بارندگی سطحی خودش، ده ها رود از رودهای آذربایجان غربی و شرقی و کردستان و همین طور سیمینه رود و زرینه رود به آن سرازیر می شدند و آب های زیر زمینی هم به آن می ریختند. آن زمان این قدر این دریاچه آب داشت که حتی از سطح اش بالاتر می زد. البته این دریاچه آب فوق العاده شوری دارد- منتها نه به اندازه ی بحرالمیت که در مرز اردن و فلسطین قرار دارد- و ماهی در آن به عمل نمی آید و فقط موجود زنده ای به نام آرتمیا در آن زندگی می کند و بهترین غذا برای ماهی و میگو و هم چنین پرندگان است. ضمناً در این دریاچه که یک اکوسیستم آبی بود، ۱۰۲ اکوسیستم خاکی هم به وجود آمده بود؛ یعنی ۱۰۲ جزیره داشت که یکی-دو مورد از این جزیره ها مسکونی و دارای حیات وحش بود. علاوه بر این، در حاشیه ی دریاچه یک اکوسیستم حیوانی نظیر گاومیش تشکیل شده بود(گاومیش حیوانی ست که نیاز به آب دارد و باید دائم برود در آب بخوابد، تا خنک شود و هم چنین بدنش را گل بگیرد که بعد از بیرون آمدن از آب، مگس و پشه نیشش نزنند)، دورتادورِ دریاچه هم-همانند دورِ یک کاسه- لجنزار ارزشمندی که دارای هومات سدیم(هوموس و نمک) است، تشکیل می شد و برای درمان بسیاری از امراض مفید بود. این دریاچه همین طور برای شهرستان های غربی هم جوار-عجب شیر، اسکو، بناب، ملکان و آذرشهر- تولید باد و هوای خنک می کرد؛ اما خب ما لیاقتش را نداشتیم و مثلاً اگر دست کشوری مثل آلمان بود، می دانستند که چطور از آن مراقبت کنند.
بعد از انقلاب و با توسعه ی شهر و صنعت و کشاورزی، نیاز جامعه به آب بیش تر شد و شروع به سد سازی کردند. وقتی سدها ساخته شد، آب کشاورزی که تازه می خواستند آن را توسعه هم بدهند تا به امریکا وابسته نباشند، کم شد. امکانات برای کشاورزی فراهم شده بود و وزارت جهاد و کشاورزی کود و سم و غیره در اختیار کشاورزان می گذاشت و وزارت نیرو هم اجازه ی زدن چاه را داد. با این روند، آب دریاچه را با استفاده از این چاه ها کشیدند و حدود چهارده سال پیش، مردم و مسئولان کم کم متوجه کم شدن آب دریاچه شدند. همین شد که صدای طرفداران افراطی محیط زیست درآمد-خیلی ها فقط طرفدار محیط زیست هستند و فکر و برنامه ریزی در این زمینه ندارند- که، باید به این دریاچه آب داد. اما همین آب دادن به دریاچه، شهرستان های اطراف را در معرض جیره بندی آب قرار داد و خب از آب صنعت و کشاورزی هم که نمی شد کم کنند که آن ها باید توسعه پیدا می کرد! طرفداران محیط زیست می گویند که سدها موجب خشکی آب دریاچه شدند، در حالی که سدها باعث بیش تر شدن و ذخیره ی آب می شوند و اگر سهم هر بخش به آن تعلق می گرفت، این مشکلات هم پیش نمی آد، اگر سهم دریاچه ی ارومیه را هم می دادند، خشک نمی شد. به نظر من مشکل از سدسازی نیست، مشکل از قوانینی است که جمهوری اسلامی گذاشته و در بسیاری از زمینه ها، مشکل ساز شده است. گفتند اول شرب انسان مهم است و باید آب را به شهرها داد(که در شهرها کارواش بسازند و یا برای ایجاد فضای سبز، توی خیابان آب بپاشند!) و بقیه ی آب هم به صنعت و کشاورزی تعلق گیرد و دست آخر اگر آبی اضافه ماند، به منابع طبیعی اعم از باتلاق ها و تالاب ها اختصاص پیدا کند.
با این حساب، به نظر شما علت اصلی مرگ دریاچه ی ارومیه رشد کشاورزی است؟ چرا هیچ گونه نظارتی روی این مسئله صورت نگرفت؟
ببینید در مرداد سال گذشته، آقای نادر قاضی پور، نماینده ی مجلس ارومیه، به من نامه ای نوشتند که جناب آقای پروفسور کردوانی، خواهشمند است که جنابعالی با تحلیلی که دارید، برنامه ی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت خود را برای دریاچه ارائه کنید. به سرعت بلند شدم و به منطقه رفتم اما دیدم که نه خیر! این دریاچه ی عالی و زیبا را نفهمیدند و مریض اش کردند. طوری هم مریض اش کردند که در حال نابود کردن دو استان است. در طی این همه سال که همه نظریه می دادند که باید سدها شکافته شود و آب آن را به ارومیه بریزیم، غافل از این بودند که کشاورزان برای تامین آب در حال چاه زدن، دور تا دورِ دریاچه هستند. در ابتدا ۶ هزار چاه زدند اما با این حال مشکل خاصی به وجود نیامده بود، اما بعدها ۱۸ هزار چاه غیرمجاز زدند و این قدر سطح چاه ها پایین رفته که انگار دریاچه را سوراخ کرده؛ مثلاً در عجب شیر، چاهی به عمق ۹۰ متر زدند و این در حالیست که حداکثر عمق دریاچه ی ارومیه ۱۶ متر است؛ آن هم در قسمت شمالی اش و جایی که پلی به نام “پل شهید کلانتری” ساختند. این سوراخ بودن دریاچه، باعث می شود که آب شور به تمام دشت ها بزند، و دشت ها را شور کند. مثل بانکی می ماند که دائم بانک مرکزی و مردم در آن پول می ریزند و خبر ندارند که کسی صندوق بانک را سوراخ کرده و در حال غارت پول هاست. مثال دیگری برایتان می زنم: فرض کنید که من یک بشکه ی قدیمی و باستانی از دوران هخامنشی در منزل ام دارم و سال هاست که در آن آب نگه می داریم و به میهمان هایمان نیز برای ژست گرفتن از همان بشکه آب می دهیم! کف این بشکه اما مدتی ست که پوسیده و وقتی درونش آب می ریزیم، نشت می کند و فرش و مبل و زندگی مان را خراب می کند؛ پس تنها کاربری اش این می شود که به عنوان یک شی زینتی از آن استفاده کنند.
مشکل این بود که این مریضی دریاچه را پنهان کردند. چرا مسئولان نیامدند به مقامات بالاتر، به رئیس جمهور و یا به رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست بگویند؟ خانم ابتکار گفته که اگر دریاچه ی ارومیه خشک شود، نه تنها کشاورزی و روستاهای ما، بلکه تمام شهرهای اطراف هم نابود می شود. اما این طور نیست و اتفاقاً این دریاچه هرچه بماند، بیش تر خرابی به بار می آورد. خب بسیاری از مسئولان چون تخصصشان این نیست، مشکل دریاچه ی ارومیه را نمی دانند. در حال حاضر، آیا راه نجاتی برای این دریاچه وجود ندارد؟ از آن مهم تر؛ تا به حال چه راه حل هایی مطرح و یا اجرایی شده است؟
به نظر من این دریاچه سرطان گرفته و سرطانش هم پیش رونده است؛ مثل کسی که سرطان معده گرفته و اندکی بعد به کبد و روده اش هم آسیب می زند. هرچه بماند، ضرر بیش تری هم می زند. حالا برایتان علتش را توضیح می دهم.
در طی این سال ها به اصطلاح راه حل هایی مطرح شد؛ از قبیل این که سدها را بشکافید و تمام آب آن را به دریاچه بدهید که خب وزارت نیرو گفت امکانش نیست و طبق قانون شرب در اولویت است و استاندارها و نمایندگان مجلس هم راضی نمی شدند. بعد گفتند از رود ارس آب بگیریم و به دریاچه بدهیم که آن هم امکان پذیر نبود چرا که با کشورهایی نظیر ارمنستان و آذربایجان شریک هستیم و آن ها اجازه نمی دهند. گفتند بیاییم از راه باروری ابرها دریاچه ی ارومیه را پر آب کنیم، که خب آن هم نشد. گفتند سیستم آبیاری را به قطره ای و بارانی تبدیل کنیم و به کشاورزان هم بگوییم، گیاهانی بکارند که، آب کم تری نیاز دارند که در مصرف آب صرفه جویی شود و این میزان صرفه جویی شده را دریاچه بدهیم، که این هم نشد. خواستند آبخیزداری کنند، که متوجه شدند با این روش زودتر دریاچه خشک می شود! چرا که آبخیزداری یعنی این که در بالای ارتفاعات و در آبخیزها روش هایی را به کار بگیرند که آب(که به همراه گل و لای است)جاری نشود و مثلاً در بالای سدها همیشه باید آبخیزداری بکنند که عمر مفید سدها بیش تر شود و گل و لای کمتر به داخل آن برود و یا حتی گفتند که از آب دریای خزر برای پر کردن دریاچه ی ارومیه استفاده کنیم که خب دیدند باید پمپ بزنند و برقی که چنین پروژه ای مصرف می کند، به اندازه ی انرژی کل کشور است و بسیاری پیشنهادات و اقدامات دیگری که انجام شد و بی نتیجه بود… حالا من هم پیشنهادی دادم؛ ما رودی به نام “زاب کوچک” داریم که تمام آب آن از زمان شاه تا بعد از انقلاب، به عراق می ریزد. (زاب کبیر یا بزرگ هم در خودِ عراق است) و من گفتم که بیاییم آب این رود را از طریق تنگه ی”گرژال” که بین پیرانشهر و سردشت است، برگردانیم. طرفداران محیط زیست گفتند که این کار پنج سال زمان می برد و تا آن موقع، دریاچه خشک می شود؛ دریاچه همین الان به آب احتیاج دارد و دائم شورا تشکیل دادند و سمینار برگزار کردند!
جناب کردوانی، شما نظریه ای در رابطه با خشک کردن دریاچه ی ارومیه و تبدیل آن به پارکی گیاهی دارید. اگر امکان دارد لطفاً کمی بیش تر در مورد این نظریه و خشک کردن دریاچه ی ارومیه بگویید.
ببینید برای درمان این دریاچه ی مریض، متخصصین ۵ کشور را که با مشکلات دریاچه هایی نظیر آرال و وان ترکیه آشنایی داشتند، آوردند اما هیچ کس نتوانست درمانش کند، چون به کسی نمی گفتند که زیر این دریاچه سوراخ است. حالا بعد از این همه سال، و پس از مناظره ای که در تلوزیون گذاشتند، اخیراً وزیر نیرو این مشکل بی آبی دریاچه را جدی دید و با ریاست جمهوری صحبت کرد و گفت که این موضوع خیلی مهم است و یک شخص مهم را برای آن در نظر بگیرید! حالا هم که معاون رئیس جمهور در راس هرم قرار دارد و آقای کلانتری که مسئول کشاورزی بود، مسئول این کار شده و البته مسئولیت را با تشکیل کارگروهی به دانشگاه های شریف و تهران و خوارزمی و علم و صنعت در تهران و دانشگاه آذربایجان غربی و شرقی و استانداران این دو استان و همین طور استان کردستان، سپرده که این ها تا اردی بهشت ماه ۹۳ طرحشان را برای احیای دریاچه تهیه و اجرا کنند.
اما همه ی این کارها هم که انجام شود، من به شما قول می دهم که دریاچه ی ارومیه احیا نشود؛ چرا که خوشبختانه-تاکید می کنم که خوشبختانه- آبی نیست که به دریاچه بدهند و روز به روز هم وضعیت آب بدتر می شود. روزبه روز بیش تر شهرها و کشاورزی و صنعت توسعه پیدا می کنند. اگر آب هست، بروند و دریاچه را پر کنند و منِ کردوانی هم در برابر سوراخ بودنش، سکوت می کنم. این دریاچه به ۲۸ میلیارد متر مکعب آب احتیاج دارد و اگر حتی سالی ۱ میلیارد متر مکعب هم آب به آن ریخته شود، ۲۸ سال طول می کشد که دریاچه پر شود؛ به شرطی که هیچ آبی تبخیر نشود و زیر دریاچه هم سوراخ نباشد! پس این کارها تماماً وقت تلف کردن است و رویشان نمی شود که بگویند نمی شود کاری کرد. باید حقیقت را گفت تا مردم را هم از این حالت عزاداری و ناخوشی روحی-روانی بیرون آورد. ریختن آب به دریاچه ی ارومیه، خیانت است. باید ۴ هزار میلیارد تومان هزینه کنند و کانال بزنند، آب کشاورزی و صنعت و مردمِ تشنه را قطع کنند که در نهایت تمام این آب ها شور شود و همین آب شور، از زیر دریاچه خارج شود!؟ این حرف من تا اردی بهشت ماه ثابت خواهد شد و چند روز پیش هم که متخصصان آلمانی آمدند و گفتند که برای این دریاچه کاری نمی شود کرد و باید تبدیل به پارک خورشیدی بشود و این همان حرف هایی ست که من سال هاست می زنم.
پس تکرار می کنم، این دریاچه خیلی عالی بود و من عاشق این دریاچه بودم اما این دریاچه مریض است و فایده ای ندارد؛ پس بیاییم کاربری اش را تغییر دهیم. این دریاچه در حال حاضر از لحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی باید خشک بشود و تبدیل به یک پارک گیاهی و حیوانی زیبا شود. دریاچه ی ارومیه، مثل مریضی است که مدت هاست باید بمیرد اما در همین حال نزار نگه اش داشتند و اذیت اش می کنند.
اولین کاری که می کنند باید نمک دریاچه را جمع کنند. این نمک، خودش منبع درآمدی عظیم است؛ عدو شود سبب خیر، گر خدا خواهد. برای تولید نمک، چه هزینه ی هنگفتی باید کرد، اما ندانسته برای ما میلیاردها تُن نمک به وجود آمده. این نمک باید هرچه زودتر جمع شود که نه از زیر، زمین های کشاورزی و آب های روستاییان را شور کند و نه از سطح، ریزگردها توسط باد به شهرستان های شرق دریاچه آسیب بزند. از طرف دیگر چون مردم منطقه نمی دانند، این نمک ها را جمع می کنند و می خورند و دچار بیماری های خطرناک می شوند و هیچ پزشکی هم علت را متوجه نمی شود؛ غافل از این که این نمک ها سم است، صنعتی اند و نمک طعام نیستند. مثلاً آقای پروفسور اعلاء نمونه ای از این نمک را به کالیفرنیای امریکا برده و آن جا روی آن آزمایش انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که این نمک بهترین ماده برای تولید خمیر دندان است.
باید تمام پروژه های استخراج نمک در کشور را تعطیل کنند و بیایند اول نمک این دریاچه را تخلیه کنند، اگر این چنین کنند، یک ساله تمام این نمک برداشت می شود و اگر آن را هم بفروشند که تمام هزینه های دریاچه نیز از این طریق تامین می شود. البته ضمن جمع آوری نمک، باید دورتا دورِ این دریاچه را کانال بزنند که یک قطره آب هرز هم وارد دریاچه نشود؛ که قبلاً گفتم دریاچه باید هرچه سریع تر و کاملاً خشک شود.
بعد از این کار و تراشیدن نمک و صاف شدن سطح دریاچه، بیایند به قُطر ۱۰ سانتی متر، ماسه و شن را (۹۰ درصد ماسه و ۱۰ درصد شن، چرا که اگر ماسه ی خالی باشد، به علت سبکی، باد آن را می برد) به همراه مقداری تخم گیاه، به سطح دریاچه بپاشند. این منطقه ۳۰۰ میلی متر بارندگی دارند و ظرف پنج-شش سال، آن جا به لاله زار و پارک گیاهی تبدیل می شود، بعد هم در آن گوزن و گورخر و مقداری از این حیوانات رها کنند. در نتیجه دریاچه ی ارومیه به بزرگ ترین پارک گیاهی و حیوانی ایران و جهان تبدیل خواهد شد. ضمناً ۱۰۲ جزیره اش را هم می توانند مجدداً احیا کنند، که هم جاذبه ی توریستی دارد و هم طبیعی ست. آن قدر این جا زیبا خواهد شد که مردم نیز، خاطره ی مردن دریاچه ی ارومیه را فراموش خواهند کرد؛ مثل بچه ی زیبایی که می میرد اما چند سال بعد، خدا بچه ی دیگری به پدر و مادرش می دهد که زیباتر از آن است. اگر هم این طرح زیاد هزینه دارد، بیایند گیاهان و درختانی که به شوری مقام هستند، بکارند و جنگل مصنوعی درست کنند. بعد هم می شود تجهیزاتی در این جنگل کار گذاشت و برای تمام ایران انرژی خورشیدی ذخیره کرد. با توجه به حساب-کتاب های خودِ من، ما ۲۰ سال دیگر، وارد کننده ی انرژی خواهیم شد و نفتمان هم تمام می شود و این یکی از بهترین برنامه ریزی های بلند مدت برای آینده است.
با تغذیه ی مصنوعی آب های زیر زمینی هم باید آب های شور شده ی چاه ها را شیرین کنیم که از ویرانی آن منطقه جلوگیری بشود و روستاهای تخلیه شده را هم احیا کنیم.
در رابطه با مشکلاتی که خشکی دریاچه ی ارومیه برای مردم منطقه ایجاد کرده، تاکنون چه میزان آواره ی زیست محیطی به وجود آمده؟
همین آقای نادر قاضی پور که خدمتتان گفتم، چند وقت پیش مصاحبه ای با خبرگزاری خانه ی ملت کردند و گفتند که: ۵۰ روستای اطراف ارومیه، تخلیه و خالی از سکنه شدند.
آقای مسعود محمدیان، رئیس جهاد کشاورزی استان آذربایجان شرقی هم در مصاحبه اش با رسانه ها اعلام کرد که: ۲۰۴ هزار هکتار از زمین های کشاورزی بر اثر آبیاری از چاه هایی که اطراف دریاچه هستند، تحت تاثیر مستقیم پس روی آب این دریاچه قرار دارند و به نمکزار تبدیل شدند و این را بازرسی کل کشور هم تایید کرده. آقای محمدیان همان موقع گفتند که آب های تبریز هم-حالا با این همه فاصله- در حال شور شدن است. مدتی هم هست که اعلام کردند که ۱۹ روستا، حتی آب چشمه هایشان هم شور شده.
آقای گرشاسبی، معاون آبخیزداری هم همین سه ماه پیش(تازه دارند حقیقت را به همه می گویند)، در مصاحبه با روزنامه ی اطلاعات گفت: در دریاچه ی ارومیه معضل دیگری تحت عنوان پیشروی آب شور، از طریق کف دریاچه به سمت دشت های کشاورزی همجوار به وجود آمده است. چون برداشت از سفره ها بیش تر از تغذیه است(همان چاه های غیر مجازی که گفتم) و آب جایگزین از بالادست به سفره ها نفوذ نمی کند، از این رو آب شور، به سمت سفره ها و چاه های آب دشت های کشاورزی دریاچه ی ارومیه، در حال پیش روی است که باید از آن به عنوان یک بحران بزرگ یاد کرد.
دلایل هم همان هاست که خدمتتان گفتم؛ در واقع دریاچه در حال انتقام گرفتن از کشاورزان است؛ یعنی کشاورزان با زدن چاه، آب سطح دریاچه را گرفتند و خشکش کردند و حالا دریاچه از زیر آب شور به زمین های آنان می فرستد و زمین های کشاورزی را نابود می کند. پس حرف هایی که سال هاست می زنم، بیخود نیست و تماماً مستند است منتها گوش شنوایی در کار نیست.
خب این این اولین تالاب و دریاچه ای که دچار این بحران شده نیست و آخرین هم نخواهد بود؛ کما این که در حال حاضر وضعیت تالاب انزلی و یا تالاب بوجاق بندر کیاشهر هم مساعد نیست. با این حساب سرنوشت تالاب های کشور در گرو چیست و چه می شود؟
همه ی آب های که ایران دارد، برای تالاب ها بود. اما ما لیاقتش را نداشتیم. انسان همه چیز را نابود کرده. البته امکان احیای بقیه ی دریاچه ها هست و دریاچه هایی مثل طشت، نی ریز و یا دریاچه ی هامون را می شود درمان کرد چرا که فقط آب آن ها برای استفاده ی شهرها گرفته شده و دور و برشان چاه حفر نکردند. مشکل سایر دریاچه ها و تالاب ها، به هیچ عنوان در حد دریاچه ی ارومیه نیست و اصلاً مشابه بیماری این دریاچه در جهان هم نیست.
این مسئله فقط مربوط به تالاب ها نیست. رود کارون هم که خشک شده، باز از بی لیاقتی ما بوده و این که طرح های بدون برنامه ریزی در کشور اجرا می شود. می گویند به یک استان آب بدهیم تا آباد شود؛ در حالی که من معتقدم اگر می خواهیم استانی را نابود کنیم، باید به آن آب بدهیم. چرا که به شهرها آب می دهند و آبادش می کنند، اما به روستاییان و کشاورزی نمی دهند. در نتیجه مهاجرت به شهرها زیاد می شود و از این طریق شهرها جمعیت اش چند برابر شده و دچار کمبود آب می شوند. آب را از کارون گرفتند و به اصفهان دادند، اما در حال حاضر الان اصفهانی ها آب ندارد و تشنه تر هم شدند و خوزستان هم نابود شد. در کارونی که کشتی رانی می شد و تا سال ۷۲ این قدر پر آب بود که شهر اهواز را آب می گرفت، الان سبزی می کارند! یا الان ارتش و سپاه در کارون رژه می روند!
عده ای از کارشناسان معتقدند که احداث میان گذر دریاچه ی ارومیه(پل کلانتری)، یکی از عوامل مهم در خشکسالی این دریاچه بوده. شما تاثیرات کمی و کیفی این پل بر دریاچه ی ارومیه را تا چه حد می دانید؟
اولاً که با این شرایط همان بهتر که دریاچه خشک شود! اما من چنین اعتقادی ندارم و این پل اصلاً تاثیری روی خشکی نداشت. این پل قبل از انقلاب هم قرار بود به شکل فلزی ساخته شود و کمانی باشد و برای احداث اش خاک نریزند؛ چهار باند برای اتوموبیل ها و دو باند هم برای راهن آهن داشته باشد. بعدها آمدند و کوهی را که در قسمت غرب دریاچه بود و البته خاکی بسیار غنی داشت، کندند و خاکش را ریختند و این پل را ساختند. مسئله این است که مهم ترین منبع آبی دریاچه سیمینه رود و زرینه رود که در جنوب دریاچه واقع شدند، هستند و آن بالا آبی نبود که خشک شود.