Return to آرشیو نشریه آزادگی

نشریه ازادگی – شماره 244


تصویر روی جلد : سید ابراهیم حسینی

تصویر پشت جلد : سید ابراهیم حسینی

مدیرمسئول و صاحب امتیاز:

  • منوچهر شفائی Manoochehr Shafaei

همکاران:

  • جمشید غلامی ساوزان Jamshid Gholami Siavazan
  • سید ابراهیم حسینی Seyed ebrahim hosseini
  • سمیه علیمرادی     Somayeh Alimoradi

یادآوری:

  • آزادگی نشریه ای مستقل و بدون وابستگی است که زیر نظر مدیر مسئول منتشر می شود.
  • نشر آثار، سخنرانی ها و اطلاعیه ها به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان می باشد.
  • با اعتقاد به گسترش افکار ، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
  • مسئولیت هر اثری به عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار می باشد.

فهرست مطالب:

 گنج پنهان و فقر مطلق در سیستان و بلوچستان جمشید غلامی سیاوزان
 داستان غم انگیز محیط زیست ایران دکتر بیژن فرهنگ دره شوری
 اثرات رفراندوم جمهوری اسلامی بعد از 38 سال تقی صیاد مصطفی
 چگونه زنان در جامعه میتوانند به حقوق خود برسند؟ مریم مرادی
 دین و خرافات بهروز خسروی
 سرگذشت ملی شدن صنعت نفت ایران مونیکا قریشی
 برابري زنان ما نیلوفر ایمانیان
 جنبش عدم تعهد بخش 1 جمشید غلامی سیاوزان
چرا خدا اجازه می دهد رنج ببریم حمید رضا تقی پور دهقان تبریزی

گنج پنهان و فقر مطلق در سیستان و بلوچستان
جمشید غلامی سیاوزان

قبل از پرداختن به مقوله فقر مطلق، باید توضیح داد که مراد از “بلوچستان” نه فقط استان سیستان و بلوچستان بلکه مناطق وسیع تاریخی بلوچ نشین در استانهای خراسان جنوبی، کرمان و هرمزگان نیز است، زیرا همه آنها در فقر و محرومیت سرنوشت مشترکی دارند. و اما وزیر کشور به احتمال زیاد در باره آلونک نشینان محله شیرآباد زاهدان صحبت می کرد که بر اساس گزارش خبرگزاری مهر حتی از داشتن آب لوله کشی و برق محروم هستند و دولت از ارائه خدمات به این شهروندان غیر رسمی خودداری می کند و سال ها است که توجهی به نیازهای اولیه این افراد نشده است. شیرآباد اگر چه معروفترین محله حاشیه نشینان شهر یک میلیون نفری زاهدان است، اما تنها محله حاشینه نشین مرکز استان سیستان و بلوچستان نیست. زاهدان چندین محله حاشیه نشین و فقیر دارد. در سراسر استان ۶۴ منطقه حاشیه نشین وجود دارد. خبرگزاری مهر تصویری وحشتناک اما واقعی از فقر مطلق، شیوع بیماری های مختلف، ناامیدی، کوچه های غیربهداشتی و خاکی، تکثر واحدهای مرغ پر کنی در جوار خیابان، زباله های پراکنده، عبور کانال های فاضلاب از میان محله ها و تجمع معتادان خیابانی و محرومیت کامل از خدمات شهری ترسیم می کند. فقر و حاشیه نشینی نه تنها در مرکز استان بلکه در بقیه شهرهای استان از جمله زابل، و چابهار که حکومت جمهوری اسلامی آن را نگین توسعه جنوب شرق کشور می خواند، همچنان در حال گسترش است.
بیش از ٤٠ درصد مردم بلوچ در چابهار در فقر مطلق و در حاشیه نشینی، در حال گزران عمر هستند و بس. قریب به دو سال پیش در مقاله ای بنام “ترسیم فقر مطلق مردم بلوچستان در آغاز دهه زجر” به تفسیر به مقوله فقر و حاشیه نشینی در بلوچستان پرداختم و اینکه این مردمان نگونبخت در دیار خویش مانند سیاره ای گمشده در طوفان غبار همیشگی فقر و درد، بیگانه‌ای بیش نیستند و اشک‌هایشان تا زانوان جاری است و اسیر ارواح خبیثه‌ای هستند که هدفمندانه آن‌ها را با نخ موئین به سرنوشت سیاهی به زنجیر کشیده است. سهم آن‌ها از زندگی “هیچ” است ـ هـــیــچ! سرزمینی که در آن فقر به‌ مثابه قضا و قدر اجتناب‌ ناپذیر پذیرفته شده است.
تبعیض رسانه های فارسی زبان بر علیه بلوچها شوربختانه غصه فقر و درد بلوچها چه در استان سیستان و بلوچستان و یا در دیگر مناطق بلوچ نشین استان های مجاور (خراسان جنوبی، کرمان و هرمزگان) برای بسیاری از هموطنان یک داستان تکراری و شاید هم برای بعضی ها مروری قصه وار اما خسته کننده است. شاید هم به همین دلیل اکثر رسانه های فارسی زبان برونمرزی کمتر به مسائل بلوچ ها و بلوچستان می پردازند. بعنوان مثال اگر به تیتر اخبار و گزارشات روزانه این نوع رسانه ها مراجعه کنیم، تقریبا روزانه و حقا به درستی به زندانیانی می پردازند که بخاطر عقیده یا فعالیت های حقوق بشری به زندان افتاده اند و بسیاری از هموطنان برای آزادی آنها کمپین های مختلف براه انداخته اند که امری بسیار زیبنده و قابل ستایش است. اما کمتر رسانه ای به دستگیری و زندانی شدن یک دختر بلوچ بنام آمنه عیسی زهی پرداخته است. تنها گناه وی بیان این حقیقت بوده که اهل سنت به عزا داری وسینه زنی باور ندارند و جزو شعائر و مراسم دین اسلام نیست. اداره اطلاعات استان هرمزگان وی را بجرم ایجاد تفرقه، تحریک احساسات مردم و توطئه بر علیه وحدت مسلمین جهان دستگیر و زندانی کرد. برخی از علما و فعالین بلوچ این بیعدالتی را رسانه ای کرده اند، اما رسانه های فارسی زبان برونمرزی هیچگونه تمایلی برای انعکاس این خبر ندارند. این در حالی است توهین بر علیه مقدسات اهل سنت در رسانه های داخل ایران رواج دارد. در اواخر مرداد امسال مهران مدیری در یکی از برنامه های دورهمی و پر طرفدار تلویزیون شدیدا به اهل سنت توهین کرد. بیش از بیست نفر از نمایندگان فراکسیون اهل سنت مجلس در تذکر کتبی خواستار برخورد جدی با عوامل تولید و مجری برنامه دورهمی شدند. حتی علی مطهری نایب رییس مجلس، که ریاست مجلس را برعهده داشت در پاسخ به تذکر محمد قسیم عثمانی دراین باره گفت: “توهین به افراد اهل سنت کار زشتی است و صدا و سیما باید عذرخواهی کند. اما نه تنها هیچگونه عذرخواهی صورت نگرفت، بلکه آب هم از آب تکان نخورد. اما با یک دختر جوان بلوچ اهل سنت فقط بدلیل بیان عقیده اش که تحت هیچ شرایطی توهین آمیز نبوده، اینگونه ظالمانه برخورد می کنند، زیرا می دانند که صدای بلوچ در هیچ رسانه ای حتی برونمرزی منعکس نخواهد شد. این ظلم و سکوت رسانه ای در مورد حادثه شلاق خوردن چند دانش آموز بلوچ در منطقه بلوچ نشین جنوب کرمان (رودبار) هم سندیت دارد. مناطق بلوچ نشین جنوب و شرق استان کرمان جزو فقیرترین و محرومترین مناطق دنیا (و نه فقط ایران) هستند. این دخترکان دانش آموز بخاطر نداشتن سی هزار تومان (حدود ٨ دلار) پول شهریه شلاق خوردند. این در حالی است که بر طبق اعتراف حسن نصرالله (رهبر حزب الله لبنان) ایران کل بودجه و هزینه های حزب الله و شیعیان لبنان را می پردازد.
گنج پنهان : سوای تخمین وجود شش تریلیون بشکه نفت، دیگر منابع زیر‌زمینی تایید شده از منظر رسمی در بلوچستان، از جمله کشف اخیر در سواحل بلوچستان در دریای عمان، آن را در صدر غنی‌ترین مناطق دنیا قرار می‌دهد. بر طبق گزارش روزنامه خراسان جنوبی «استان سیستان و بلوچستان از جمله استان‌هایی است که روی کمربند کانی کشور قرار گرفته است و استعداد فراوانی در زمینه معادن دارد اما این ثروت خدادادی در غباری از فراموشی است.» علارغم تبلیغات فراوان دولت‌های مختلف جمهوری اسلامی در طی ٣۴ سال گذشته، به استثنای برخی از طرح‌های روبنایی کوچک و متوسط، هیچ‌گونه طرح مهم و استراتژیک برای استخراج معادن بلوچستان در مقیاس صنعتی و کلان صورت نگرفته است. حتا بعضی از طرح‌های متوسط نظیر معدن مس چهل کوره نصرت آباد نیز با مشکلات عدیده‌ای رو‌به‌رو هستند. این در حالی است که تعداد زیادی از این‌گونه طرح‌ها و سرمایه‌گذاری‌های کلان در استان‌های مجاور یعنی خراسان جنوبی، کرمان و هرمزگان به مرحله اجرا در آمده‌اند، که دلیل بسیار روشن و غیر‌قابل انکاری می‌باشد بر اعمال سیاست تبعیض و عدم فقر‌زدایی در بلوچستان، و مهم‌تر و غم‌انگیزتر از آن ـ نگاه امنیتی نظامی مبتنی بر عدم اعتماد و «غیرخودی». متاسفانه در طی دو دهه اخیر و به‌خصوص هشت سال گذشته بخش عظیمی از بودجه عمرانی و اشتغال‌زایی بلوچستان صرف پروژه‌های کلان امنیتی و نظامی شده‌اند. تنها پروژه اشتغال‌زایی در طول بیست سال گذشته در بلوچستان طرح استخدام جوانان بلوچ به بسیج عشایری سپاه پاسداران می‌باشد که اخیرن آغاز شده است. سایت اداره کل تبلیغات اسلامی سیستان و بلوچستان به نقل از استاندار سیستان و بلوچستان نیز به این امر اذعان دارد که «بلوچستان سرزمینی با استعدادهای نهان و محرومیت آشکار است و این‌که قابلیت‌های منحصر به‌فرد معدنی این خطه از میهن، شگفت انگیز است». صد البته اداره کل تبلیغات اسلامی استان صد برابر از سازمان صنایع و معادن استان فعال‌تر عمل می‌کند. وانگهی صنعت کشاورزی و ماهی‌گیری نیز در بلوچستان از پتانسیل بسیار بالایی برخوردار است.
متاسفانه دولت‌ها همواره از ظرفیت‌ها، توان‌مندی‌ها و پتانسیل‌های بخش‌های مختلفی معادن، صنعت، کشاورزی و غیره بلوچستان سخن می‌گویند بدون آن‌که قدم‌های مثبت و کارگشا در راستای توسعه بلوچستان بردارند. دولت‌های مرکزی در سه رژیم گذشته از توان‌مند شدن بلوچستان و رشد و خودکفایی آن همواره هراس داشته‌اند، اگرچه این حقیقت را پنهان نموده‌اند. اما آن‌هایی که با بلوچستان آشنایی دارند نیک می‌دانند که تفکر شوونیستی مرکزگرا و بلوچ ـ هراس مختص جمهوری اسلامی یا منحصر به دولت‌های مرکزی نبوده و نیست. دقیقن همین سیاست تبعیض و محروم نگه داشتن توسط حکومت‌های قبلی نیز اجرا می‌شد. چـــــــــــرا؟
این سوالی است که طرف‌داران رژیم‌های فعلی و سابق باید به آن جواب بدهند. چرا باید مردم بلوچ، نسل اندر نسل، با آن همه ثروت نهفته در دل سرزمین خویش این‌گونه محروم‌، تابع و محتاج در فقر و تکدی‌گری عمر خویش را سپری کنند؟
چــــرا کوچک‌ترین اعتراض و یا حتا سوال با زندان و شکنجه و اعدام در درون‌مرز و یا چوب تکفیر «اتهام تجزیه‌طلبی» از ما بهتران، در برون‌مرز، که خود را قیم دیگران می‌دانند، روبه‌رو می شود؟
چـــــرا باید تهران و اصفهان و شیراز و مشهد و یزد و کرمان از رفاه نسبی برخوردار باشند در حالیکه مردم بلوچ در فقر مطلق و بینوایی مزمن روزگار سپری کنند؟ ‌
چرا نباید بلوچستان از منابع و ظرفیت‌های سرزمین خود برای فقرزدایی و رفع تبعیضات اقتصادی بهره‌برداری کند؟ زمان آن فرا رسیده است که هم‌وطنان ما به این امر آگاه شوند: بلوچستان فقیر نیست؛ آن را عامدانه و جابرانه فقیر نگه داشته‌اند! بلوچستان غنی‌ترین منابع انرژی و بزرگ‌ترین ثروت‌های جهان را در سینه خود نهفته دارد، و اینک حقیقت گنج نهان بلوچستان عیان است.


داستان غم انگیز محیط زیست ایران
دکتر بیژن فرهنگ دره شوری

مهندس بیژن فرهنگ دره شوری مردی نام آشنا برای دوستداران و کوشندگان محیط زیست در ایران است. مردی که از نخستین روزهای ایجاد سازمان محیط زیست در کنار این سازمان بوده است و حافظه اش گنجینه ای از خاطرات 40 ساله محیط زیست ایران است .
به بهانه « جایزه نوروز » و انتخاب ایشان به عنوان مرد سال محیط زیست در سال 1389 گفت و گویی با ایشان داشتم. از او درباره تاسیس سازمان محیط زیست ، مشکلات محیط زیست ایران ، پروژه احیا ببر و شیر ، ظرفیت صنعت اکوتوریسم در ایران ، بی توجهی عمومی به محیط زیست و آینده محیط زیست ایران با توجه به ادامه وضعیت موجود سوال کردم. پاسخ دره شوری با آخرین پرسشم ساده و بسیار هشدار دهنده بود ، آنجا که از شهر مسجد سلیمان در روزگاری نه چندان دور گفت و سرنوشت غمبار امروزش را توصیف کرد و هشدار داد که اگر به وضعیت محیط زیست توجه نشود آینده ای نظیر مسجد سلیمان پیش روی ایران ماست.
گفت و گو با دره شوری ، مردی که شوریده ایران و طبیعت ایران است را بخوانید :
روزی که ما سازمان محیط زیست داشتیم هیچ کشوری در منطقه نداشت.
در سال 56برای هر گونه در خطر انقراض چندین زیستگاه مطمئن داشتیم.
در حال حاضر محیط زیست یک هزارم ارزش واقعی اش را در بین مدیران ندارد.
در سال 1350 که سازمان حفاظت از محیط زیست تاسیس شد از همان زمان مناطق حفاظت شده و پارکهای ملی محیط زیست بوجود آمد. من هم از همان سال به عنوان کارشناس استخدام شدم ، در آن موقع هم کارشناسان خوب و هم مشاوران خیلی خوبی داخلی و خارجی داشتیم . در سازمان مرکزی تحقیقاتی با نام مرکز بررسی و توسعه داشتیم و سراسر ایران را می گشتیم و زیستگاهها را انتخاب و ارزیابی می کردیم و بصورت پارک ملی و حفاظت شده اعلام می کردیم . در همان زمان محیط بانهای خیلی خوبی استخدام شدند.
ما در طی 6 سال 9 میلیون هکتار پارک ملی و حفاظت شده تاسیس کرده بودیم . در آن زمان در منطقه خاورمیانه تنها کشوری بودیم که سازمان حفاظت از محیط زیست داشت و غیر از ما در منطقه فقط هند جلوتر از ما بود که آن هم به خاطر تسلط انگلیسی ها بود . در آن زمان کشورهای عربی مطلقاً نمی دانستند محیط زیست چیست ، پاکستان هیچ فعالیتی نداشت و شوروی با ما قابل مقایسه نبود. در آن سالها آموزشگاه محیط زیست تاسیس کرده بودیم و محیط بانها دوره های یک ماهه و شش ماهه می دیدند و بهترین اساتید را برای آموزش داشتیم و به تدریج پرسنل آموزش می دیدند . در سال 56 هیچ گونه در خطر انقراضی نداشتیم ، برای یوزپلنگ چندین زیستگاه مطمئن و عالی داشتیم ، خوش ییلاق حفاظت شده بود ، 14 هزار میش و قوچ و آهو و پازن در خوش ییلاق وجود داشت. من در خوش ییلاق یکبار در یک روز 7 یوز دیدم ، جان باکستون فیلمبردار معروف حیات وحش همراهم بود و هنوز فیلمش موجود است .
پارک ملی کویر یکی از بهترین زیستگاههای یوز بود ، توران را مخصوصاً برای یوز و گور با مساحت 300 هزار هکتار حفاظت شده اعلام کردیم و موته را برای آهو ایجاد کرده بودیم. بهرام گور را برای گورخر ایرانی ایجاد کرده بودیم که البته آنجا هم یوز داشت و بطور کلی هیچگونه در خطر انقراضی نبود که دو سه زیستگاه مطمئن نداشته باشد.
الان اوضاع غم انگیز است ، آن موقع در خاورمیانه رقیب نداشتیم و از همه جلوتر بودیم ولی الان اوضاع عوض شده .الان باید متناسب با شرایط جهانی کارکنیم. ببنید الان عربها چه می کنند ، ما آن موقع خودمان را با شرایط جهانی می سنجیدیم ، کنفرانس رامسر را ما آن موقع برگزار کردیم. نخستین کنفرانس پارکهای ملی دریایی را برگزار کردیم ولی متاسفانه در حال حاضر یک پارک ملی آبی نداریم . شما ببنید کشورهای افریقایی که اسمشون همراه گرستگی و قطحی است پارک ملی دریایی دارند ولی ما با این همه خور ، حرا و ساحل از خرمشهر تا گواتر یک پارک ملی نداریم و البته در کنار اینها بیش از 40 جزیره هم داریم.
فارو را آن موقع حفاظت شده اعلام کردیم الان متاسفانه شنیده ام بر اساس مصوبه مجلس شورای اسلامی به منطقه آزاد کیش برای تفرجگاه واگذار شده است . من مطمئنم یکی از نمایندگانی که به این طرح رای داده اند نرفته اند و ببیند آنجا دریایش و جزایر مرجانی اش چه بهشتی است.
متاسفانه در حال حاضر در بین مدیران کشور ، محیط زیست ارزش واقعی خودش را ندارد و نه تنها ارزش واقعی اش را ندارد ، بلکه یک هزارم اهمیت واقعی آن درک نمی شود. برای همین گلستان اینطوری است . پارک ملی بمو را ببینید به چه روزی افتاده و بقیه مناطق به همین شکل. داستان امروز محیط زیست ، داستان غم انگیزی است.

من می دانم در این کشور چه ثروتی از نظر طبیعی داشتیم و از بین رفته تا پیش از این نگران گونه های جانوری بودیم ولی در حال حاضر گونه ها را با زیستگاهش از بین می برند
افزایش جمعیت و انحلال سازمان برنامه بودجه وضعیت را بدتر از قبل کرده
من قبل از سال 50 در ایل قشقایی به دنیا آمدم . 15 سال در کوههای زاگرس کوچ کردم و از سال 50 به این طرف همه مناطق کشور را گشته ام و دیده ام. ما در آن زمان در سازمان محیط زیست سالانه گاهی 250 تا 300 روز برای بررسی زیستگاهها ماموریت داشتیم . من چندین دهه این سرزمین را گشته ام و من میدانم این سرزمین از نظر طبیعی چه ثروتی داشته. کارشناسان جوان امروز خبر ندارند و نمی دانند این سرزمین چه بوده.
ببینید چشمه ها چه بلایی سرشان آمده ، آبهایی زیر زمینی چه شده. چاههایی که در عمق 10 متر به آب می رسید حالا در عمق 250 تا 300 متر به آب می رسد و متاسفانه در بسیاری از مناطق منابع آب زیر زمینی تمام شده. چشمه های بزرگ خشکیده اند. دریاچه ها از هامون در بلوچستان تا ارژن در فارس و بختگان و مریوان و گاوخونی و ارومیه در بدترین وضعیت به سر می برند و در آستانه نابودی کامل هستند.
سه تا تونل زدیم و هنوز نتوانستیم آب کارون را به زاینده رود و گاوخونی برسانیم. گاوخونی روزی محل زندگی هزاران فلامینگو بود ، وقتی فلامینگوها از رودخانه بلند می شدند به نظر می رسید این رودخانه آتش گرفته ولی ببیند امروز چه وضعیتی دارد. وضعیت مراتع و رودخانه ها و دیگر مناطق هم به همین شکل است.
من امسال ، کردستان ، لرستان ، چهار محال بختیاری ، کهگیلویه و بویر احمد ، فارس ، گیلان ، گلستان و کرمان را دیده ام .هیچ جایی نیست که جنگل لطمه ندیده باشه و در حال نابودی نباشد، در کهگیلویه و لرستان درخت بلوط هنوز هست ولی من میدانم زاداوری این جنگل از بین رفته. وقتی ظرفیت دام چندین برابر مرتع باشه دیگر مرتعی باقی نمی ماند . تازه در کنار همه این تخریب ها کارخانه سازی ، واگذاری ها ، جاده سازی های عجیب و غریب، شخم زدن های و درخت بری های شبانه را هم داریم. تا پیش از این نگران گونه های جانوری بودیم ولی در حال حاضر ، گونه ها را با زیستگاهش از بین می برند.
جمیعت دو برابر شده ، منابع آب کاهش پیدا کرده. وضعیت تصفیه فاضلاب مناسب نیست و اکثراً تصفیه نمی شوند و داستان زباله ها و نخاله ها هم از همه اینها بدتر است . در سالهای گذشته ، مهمترین ، مفیدترین و موثر ترین سازمان در کشور سازمان برنامه و بودجه بود .
این سازمان 40-50 سال آرشیو تحقیقات و برنامه ریزی داشت و مرکز تمرکز کارشناسان با تجربه و با خرد بود ولی الان این سازمان منحل شده و طبیعی است که باید انتظار داشته باشیم وضعیت بد محیط زیست بدتر از قبل شود.
در محترمانه ترین حالت باید گفت پروژه احیا شیر و ببر به این شکل ، تبلیغات بیهوده است.
مگر می شود یک نفر تصمیم بگیرد و بگوید میخواهیم ببر مازندران را احیا کنیم ؟!
ما چنین تجربیاتی در گذشته داشتیم ، ما گوزن زرد را نجات دادیم ولی برای نجات گوزن زرد اول زیستگاه را آماده کردیم. اول باید زیستگاه آماده بشود و امنیت ، محل تغذیه و محل زاد آوری برای حیوان تهیه بشود و بعد ادعای احیا گونه را داشته باشیم. شیر و ببر سلطان جنگل هستند و شیر و ببر در بهترین شرایط محیط طبیعی می توانند زندگی کنند نه با این شرایط فعلی زیستگاهها در ایران . باید عرض کنم اینها کارهای تبلیغاتی است و در محترمانه ترین لحن باید گفت این حرف ها تبلیغات بیهوده است.
علیرغم همه مشکلات و ویرانی ها در صنعت اکوتوریسم می توانیم با تمام دنیا رقابت کنیم.
علیرغم همه مشکلات بنده اعتقاد دارم هنوز این سرزمین برای اکوتوریسم عالی است . اکوتوریسم احتیاج به ساخت و ساز لوکس ندارد و شخصی که برای دیدن طبیعت به سفر می آید امکانات مختصر وعادی را به هتل 5 ستارهه ترجیح میده . ایران از نظر تنوع زیستی و اقوام مختلف سرشار از تنوع است. من قشقایی هستم ، ایل من ، خوراک من لباس من و موسیقی من جالب است در کنار ما بختیاری ها هستند با فرهنگ ، صنایع دستی ، لباس و موسیقی متفاوت ، شما بروید تا آذربایجان … هر گوشه سرزمین جاذبه خودش را دارد ، از مردم کویر و جاذبه های کویر هر کدام جاذبه های خودش را دارد.
من 6 سال در قشم کار کرده ام ، قشم در نگاه اول جزیره ای است که شاید هیچ جذابیتی نداشته باشد ولی می بینید دریایی زیبا دارد ، لاک پشت هایش، ماهیگیری و صید در دریا ، خوراک و فرهنگ مردم ، صنایع دستی و مهربونی همه جاذبه هستند .
در بسیاری از صنایعی که طی 40-50 سال گذشته سرمایه گذاری کرده ایم در سطح جهانی موفق نبوده ایم و نمی توانیم با آنها رقابت کنیم ولی در اکوتوریسم هیچ کشوری به پای ما نمی رسد. ما یک پنجم اروپا و شاید کمتر از آن وسعت داریم ولی تنوع زیستی ما به اندازه کل قاره اروپا است. ولی مساله اینجاست که برای بحث محیط زیست و اکوتوریسم کار را باید کسی انجام بدهد که این سرزمین را بشناسد و عاشقش باشد و عاشقانه کار کند.
باید به جای این صنایع آلوده کننده که هزار درد ایجاد می کند و با نفت مفت می سوزانیم و چند برابر قیمت جهانی محصول تولید می کنیم روی توریسم و اکوتوریسم کار کنیم . تجربه به من می گوید درآمد منافع اکوتوریسم برای ذی حق ترین مردم کشور است و از زنان خانه دار و چادرنشین تا روستائیان را منتفع می سازد.هیچ کس حق ندارد مشکلات محیط زیست را تقصیر مردم بیندازد ، مردم چیزی را می دانند که آموخته اند در کجای دنیا با منابع ، خاک و آب کشوری این کار را می کنند که ما می کنیم؟

مردم چیزی را می دانند که آموخته اند .
وقتی شما در شرایطی باشید که از مدرسه تا دبیرستان و دانشگاه و رادیو و تلویزیون هیچ چیزی در مورد محیط زیست گفته نمی شود از کجا باید انتظار داشت مردم دانش محیط زیست را دریافت کنند.
این دانش باید از طریق صدا و سیما ، آموزشگاهها ، دانشگاهها ، باشگاه ، انجمن ها ، سخنرانی روزنامه های محلی گسترش داد بشه. سازمان محیط زیست کدام یک از این امکانات را دارد؟
هیچ کس حق ندارد مشکلات محیط زیست را تقصیر مردم بیندازد . آن کسی که بوته می کنه و کلبه اش گرم می کنه و نانی می پزد به دلیل فقر هست و به ناچار همه هست و نیستش را برای امروز فدا می کند.
این را نباید تقصیر مردم انداخت. مشکل اینجاست که ما ثروت بی کرانی داریم ، باید از این ثروت برای اشتغال و افزایش ثروت مردم استفاده کنیم ولی ما فقط نفت را میفروشیم و میخوریم و گرنه در کجا با منابع و خاک و آب کشوری این کار را می کنند که ما می کنیم؟
اخطار بحران محیط زیست را 20 سال پیش دریافت کردم
مسجد سلیمان امروز را ببینم و عبرت بگیریم . اگر به وضعیت محیط زیست توجه نکنیم ایران پس از تمام شدن نفت به سرنوشت مسجد سلیمان دچار می شود.

بحران در پیش است ، من به عنوان کارشناس محیط زیست این اخطار را 20 سال پیش دریافت کردم ولی ظاهراً باید این اخطار خیلی قوی تر باشد تا به گوش همه برسد .
من امسال بعد از سالها سفری به مسجد سلیمان داشتم. این سفر بسیار غم انگیز بود ، مسجد سلیمان جایی بوده که اولین چاه نفت خاورمیانه را داشته.
در نزدیکی شهر مسجد سلیمان پوشش گیاهی از بین رفته ، چند درخت کنار می بینی البته نه کنارهایی مثل کنارهای شوشتر، درخت هایی ضعیف با چند برگ . یک پرنده در مسیر مسجد سلیمان نمی بینی. روستاهای اطراف شهر متروکه شده است ، همه رفته اند. تقریباً آب زیر زمینی تمام شده است. قبل از اینکه به شهر برسی به زباله می رسی .
همه جا پر از نخاله و زباله است. در شهر فاضلاب از همه جا جاری ، معماری به هم ریخته . خانه های سابق شرکت نفت که با پرچین شمشاد پوشیده شده بود با دیوارها و بلوک سیمانی سیمانی پوشیده شده.
نفت مسجد سلیمان تمام شد و شهر به این فلاکت افتاد و این شهر هیچ راه نجاتی ندارد. چشمه ها خشکیده ، جنگل ها از بین رفته و محیط زیست داغون شده است . اگر با همین وضعیت ادامه دهیم و نسبت به حفظ محیط زیست بی توجه باشیم ، اگر همچنان برای افزایش جمعیت تبلیغ کنیم و برای جنگل و رودخانه و آب و خاک ایران برنامه و مدیریت نداشته باشیم دیر یا زود کشور ایران به سرنوشت مسجد سلیمان دچار می شود باید مسجد سلیمان را بیبنیم و عبرت بگیرم .


اثرات رفراندوم جمهوری اسلامی بعد از 38 سال
تقی صیاد مصطفی

12فروردین سال ۱۳۵۸ در حالی که تنها دو ماه از پیروزی انقلاب می‌گذشت، رفراندوم تغییر حکومت در ایران برگزار شد.
شرکت‌کنندگان در این رفراندوم باید به حکومتی به نام “جمهوری اسلامی” آری یا نه می‌گفتند . دو ماه پس از پیروزی انقلاب ایران، شورای انقلاب و دولت موقت به ریاست مهندس مهدی بازرگان مقدمات برگزاری اولین رفراندوم بعد از انقلاب را فراهم کردند . این رفراندوم که در روز ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ خورشیدی برگزار شد، این پرسش را در مقابل شرکت‌کنندگان قرار می‌داد: “جمهوری اسلامی آری یا نه؟
براساس آماری که از سوی دولت وقت منتشر شد، ۲ / ۹۸ درصد از شرکت‌کنندگان در این رفراندوم به این پرسش پاسخ مثبت دادند و بدین ترتیب شکل حکومتی ایران از سلطنت به جمهوری اسلامی تغییر یافت . در آن زمان بسیاری از نیروهای داخل شورای انقلاب یا دولت موقت و نیز جمع کثیری از نیروهای اپوزیسیون، به نوع پرسش مطرح‌شده در این رفراندوم اعتراض کردند.
از جمله مهندس مهدی بازرگان، رئیس دولت موقت . دکتر عبدالکریم لاهیجی، یکی از تهیه‌‌کنندگان پیش‌‌نویس قانون اساسی اولیه جمهوری اسلامی، بر این نکته تاکید داشت که طرح سئوال “جمهوری اسلامی، آری یا نه” در حقیقت رفراندوم نبود، بلکه گرفتن “بیعت” از مردم برای حکومتی بود که نوع آن از پیش تعیین شده بود.
به عقیده‌‌ی وی، حاکمان آن زمان برای کسب اعتبار داخلی و بین‌‌المللی خود نیاز به “تایید” مردم داشتند و از این رو آن همه‌‌پرسی را برگزار کردند . لاهیجی می‌گوید: «هرگز آن‌‌چه در ایران انجام شد را نمی‌‌توان رفراندوم نامید.
بلکه حکومتی که بر مردم کشور مستولی است، رأی مثبت مردم را بخواهد. یعنی به اصطلاح گذشته مردم با او “بیعت” کنند. حاکمان ایران آن زمان که در پی یک انقلاب به حکومت رسیدند و خود را وارث نظام سلطنت مشروطه می‌‌دانستند، هرگز از مردم نپرسیدند که شما می‌‌خواهید چه نظامی جانشین آن نظام باشد، بلکه نظام را تعیین کردند و بعد از مردم پرسیدند که آیا شما این نظام را می‌‌خواهید یا نظام گذشته را؟
بر این اساس میشود نتیجه گرفت ، کسانی که نه جمهوری اسلامی را می‌خواستند و نه نظام گذشته را قبول داشتند، هرگز نتوانستند نظر خود را اعلام کنند .
اگر به شعارهای قبل از انقلاب توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که بیشتر مردم در پی استقرار جمهوری اسلامی نبودند، تازه بعداً مساله‌‌ی استقرار ولایت فقیه هم به آن اضافه شد. اما چون مردم را در انتخاب بین حکومت گذشته که مسلم بود مردم آن را نمی‌‌خواستند و جمهوری اسلامی محدود کرده بودند، این بود که مخالفان رژیم گذشته همه ناگزیر شدند به جمهوری اسلامی رأی بدهند. ولی از نظر حقوقی و سیاسی، به این برنامه و این شیوه‌‌ی نظرخواهی رفراندوم نمی‌‌گویند.
مشکل واژه “اسلامی” بودن یا نبودن واژه “دموکراتیک”؟
اول حکومت آقای مهندس بازرگان سه سئوال را طرح کرده بود؛ رژیم سابق، جمهوری دموکراتیک اسلامی و جمهوری اسلامی. ولی آقای خمینی گفت که جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش، نه یک کلمه کم. هر کس می‌خواهد رای موافق بدهد، هر کس نمی‌خواهد رای موافق ندهد.
البته قاعده در رفراندوم همین است که سئوال ساده باشد و جامعه بداند و تشخیص بدهد که آنچه به او پیشنهاد می‌شود می‌خواهد یا نمی‌خواهد .
اشکال از تک‌پرسشی بودن رفراندوم نبود بلکه ایراد از ناروشن بودن گزینه‌ای بود که در مقابل مردم قرارداده شده بود. معنای “جمهوری اسلامی” برای مردم مشخص نبود و به همین علت هم به استبداد کشیده شد:
«وقتی الان در ایران این استبداد برقرار شده است، معلوم می‌شود که این جمهوری اسلامی روشن نبوده، سئوال روشنی نبوده که به رای مردم گذاشته شده است.
پس وقتی سئوالی روشن نیست، محتوایش بر مردم معلوم نیست، رای به آن باطل است، برای این‌که مردم نمی‌دانند به چه چیزی رای داده‌اند.
اضافه شدن کلمه “دموکراتیک” و یا برداشتن لغت “اسلامی” مشکل چندانی را حل نمی‌کرد. ساختار جامعه ایران به گونه‌ای است که این شیوه حکومتی با هر اسمی درنهایت به بن‌بست می‌رسید.
اضافه شدن کلمه‌ی دموکراتیک خیلی مشکل را حل نمی‌کرد. اگر جمهوری‌های دموکراتیک را نگاه کنیم متوجه میشویم که اگر قرار باشد حکومتی به سمت انسداد و بسته‌بودن برود، ترسی از کلمه‌ی دموکراتیک ندارد. آوردن صفت اسلامی بعد از کلمه جمهوری هم نمی‌توانست ماهیت چیزی را تغییر دهد. در زمان حکومت سلطنتی در ایران هم با وجود اسلامی نبودن نظام، باز هم استبداد حاکم بود. «ساختار اقتصادی که قوام دهنده و ایجادکننده‌ی نظام انسدادی در ایران هست، به مرور عمل کرد و حالا شکل قالب اسلامی گرفته است.

بنابراین مسئله، خواست مردم است. به این معنا اسلامی‌بودن قضیه یک صفت بود، نه یک قید. اگر قید می‌خواست باشد، دیگر جمهوری‌بودنش معنا نداشت. ما نمی‌توانیم یک چیزی را جمهوری تعریف بکنیم، بعد با قید اسلامی. چون دیگر آن جمهوری نیست.
مشکل اصلی نه در بودن صفت “اسلامی” و نه در نبودن صفت “دموکراتیک” است؛ مشکل اصلی در تداوم نداشتن نظارت مردم بر حکومت بود. حق دخالت در سرنوشت، در این سال‌ها به تدریج از مردم ایران گرفته شد و این حق تداوم پیدا نکرد. «مشکل این است که آن حقی که مردم داشتند برای اظهارنظر، برای این‌که بگویند چه چیزی را می‌خواهند، این حق همیشه باید ساری و جاری باشد. حالا اگر آنجا سه‌ یا چهار گزینه هم می‌بود، این حق در مقاطعی از مردم سلب می‌شد و مشکل بازهم خودش را نشان می‌داد. اما در عین‌حال به‌نظر میرسد مه اصل رفراندوم مشکل زیادی‌ نداشت، مشکل آن ادامه‌ی قضیه است که به شکل دیگری تداوم پیدا کرد .
“نیم درصدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها”یی که مشکل را از همان ابتدا فهمیدند
لغت “اسلامی” تنها یک صفت نبود بلکه نشان‌دهنده روح حاکم بر حکومت آینده ایران بود .
پسوند اسلامی به ‌تنهایی یک لغت است. وقتی مسئله‌ی اسلامی در نظام آینده‌ی ایران را طرح کردند، در واقع احکام شرع را برای تنظیم قانون اساسی و سایر قوانین مثل قانون جزا و قانون مدنی پذیرفتند. یک خطا بود که برخی فکر می‌کردند پس از تجربه‌ی مشروطه و برکناری مشروعه‌خواهان در آن زمان، فکر مشروعه‌طلبی از بین رفته است.
آقای خمینی و دیگران با هدف انتقام گرفتن از جریان سکولار مشروطیت و در واقع زنده‌کردن دوباره‌ی احکام شرع در قانون‌گذاری کشور، جمهوری اسلامی را پیشنهاد کردند و دیدیم، تا امروز هم که داریم مشاهده می‌کنیم، جمهوری اسلامی بر پایه‌ی احکام شرعی دارد پیش می‌رود و نوع نظامی‌ست که حاصل آن هیچ چیز جز استبداد مذهبی نیست . و این یک خطای تاریخی بود از جانب کسانی که فکر می‌کردند پسوند اسلامی برای چنین انتخابی مهم نیست .
نیروهایی که جلوی این رفراندوم ایستادند و در آن شرکت نکردند، هرچند بعدها به “نیم درصدی‌ها” معروف شدند .

بسیاری از سازمان‌های چپ با طرح این موضوع ‌که الان تضاد عمده مقابله با ضد انقلاب و استعمار جهانی‌ است، راه خطا رفتند. آن‌ها می‌گفتند که ما باید به محتوای این جمهوری توجه بکنیم و پسوند اسلامی اصلا مهم نیست.
در واقع شاخص‌ترین نیرویی که در آن دوره این را بیان کرد، حزب توده ایران بود و بعد چریک‌های فدایی خلق که عده‌ای رفتند و رأی دادند. اما این نکته قابل ذکر است که در تمام آن شور و شوق انقلابی و آن هیجان بزرگ ملی‌، دلاوری و روشن‌بینی می‌خواست که انسان‌هایی بایستند و بگویند، نه! اگر انتخاب، انتخاب مردم است، اگر رای، رای مردم است، شکل رای را حاکمین جدید نباید از قبل تعیین کنند.
در راس این نیروها جبهه‌ی دموکراتیک ملی ایران بود و سازمان‌های متصل به این جبهه مثل “اتحاد چپ” و سازمان‌های دیگر اقلیت‌های ملی مثل کردها و غیره که این‌ها اعلام امتناع از شرکت در چنین رفراندومی کردند.
به همین جهت آقای بازرگان بعدها نیرویی را که در این رای‌گیری مشارکت نکرده بود، بعنوان نیم‌درصدی‌ها قلمداد کرد و این جای تاسف است .
به نظر بسیاری از تحلیل‌گران، بعد از اعلام نتایج همه‌پرسی ۱۲ فروردین بود که پایه‌های یک حکومت اسلامی شکل گرفت و طراحان این رفراندوم با تکیه بر رای ۹۸ درصدی مردم به “جمهوری اسلامی”، اصول اولیه قانون اساسی را بر مبنای قوانین اسلامی نوشتند و این اصول، امروز بعد از گذشت 38 سال همچنان در کلیه قوانین مدنی، جزایی و کیفری ایران جاری است .


چگونه زنان در جامعه میتوانند به حقوق خود برسند؟
مریم مرادی

زن و مرد،‌ لازم و ملزوم همدیگر‌ند‌. هیچ‌ کدام نمی‌تواند بدون دیگری زندگی را سپری کند. و نیز ادامه نسل ‌بشر بدون مشارکت و تعامل آن‌ها ناممکن است. هردو نیاز وجودی به هم دارند و باید هم دیگر را بپزیرند.‌ اما مشکل اصلی وقتی بروز می‌کند که تفاوت فیزیکی مبنایی برای نگرش نابرابر به آن‌ها و برخورد نابرابر میان آنان می‌شود. واقعیت آن است که آنان جز به لحاظ جنسیتی در دیگر موارد،‌ تفاوتی باهم ندارند. مردانگی و زنانگی، ‌برخواسته از فرهنگ حاکم بر جامعه است. به عبارت دیگر، این جامعه است که جایگاه‌های آنان را مشخص و معین می‌کند و یکی را فراتر و دیگری را فروتر می‌نشاند. ‌ جامعه، تفاوت جنسیتی را اساس نابرابری دانسته و آن را‌ امری تعیین‌کننده و جدی‌تراز هرویژگی دیگری نمایان ساخته است .
از این رو مردان همواره حاکم و زنان محکوم بوده است و همواره از تمام حقوق انسانی و بشری خویش ‌محروم شده‌اند. چنین نگرش‌ها و ایده‌هایی، وضعیتی را به وجود آورده است که در آن زنان به عنوان موجودات ضعیف و نیازمند توجه، سرپرستی و حمایت مردان تلقی می‌شده است. ‌چنین فرهنگی، ‌هنجارهای خاص خود را به وجود آورده است که از جمله نگاه مردان به زنان به عنوان ناموس و مملوک است و ‌زنان تمام استقلال‌شان را کاملا به دست مردان سپرده‌اند و این‌گونه آنان را به موجودات نیازمند توجه و محافظت بدل شده‌اند .
بدیهی است که در این صورت مردان به خود حق می‌دهند که با مملوک خود هرگونه که خواسته باشند برخورد کنند، بدون اینکه در برابر اعمال خود ‌پاسخگو باشند. به همین دلیل است که روزانه بیشتر از ده‌ها نوع خشونت بر‌زنان رخ می‌دهند‌، بدون اینکه آب از آب تکان بخورد‌. در بسیاری از موارد، اموری جرم‌ انگاشته می‌شوند که اصولاً جزء حقوق طبیعی و انسانی هرکسی (پیش از اینکه به زن بودن و مرد بودن آنان توجه صورت گیرد‌) شمرده می‌شود و در اعلامیه حقوق بشر نیزاین ویژگی به‌صراحت بیان شده است .
خشونت؛ یک تاریخ
خشونت ‌مردان و نقص حقوق زنان یک تاریخ است که رواداشته می‌شود، بدون ‌اینکه قانون یا وجدان مردمی حساسیتی در برابر آن از خود نشان دهند. ‌چنین فرهنگ زن‌ ستیزانه اکنون به اوج رسیده است. اصلاح آن‌ها و تغییر چنین فرهنگ‌ سنتی و قدیمی، نیازمند کار مستمر سال‌‌ها است. اصلاح فرهنگ و تغییر این‌گونه انگیزه‌ها و نگرش‌ها، کاری است درازمدت و نیازمند برنامه‌ریزی‌های طولانی.
اکنون پرسش این است که جدا از دولت و جامعه، زنان، خود، به عنوان قربانیان چنین فرهنگی، برای اصلاح و تغییر آن و درنتیجه، دسترسی به جایگاه‌، کرامت و منزلت انسانی خود‌، چه باید بکنند و از چه روش‌ها و ‌ابزارهایی برای دسترسی به اهداف خود استفاده کنند؟
به نظر می‌رسد، تحصیل یکی از راه‌هاست. زنان باید به آن توجه جدی کنند و بکوشند از فرصت‌های موجود تحصیلی برای شکوفایی استعدادهای بالقوه ‌و توسعه ظرفیت‌های معرفتی خود سود برند و به توانایی فکری و عملی دست یابند. تا زمانی که زنان ‌آگاه نشوند، هیچ‌گاهی نمی‌توانند سخن از ‌حقوق و آزادی بزنند؛ چون بدون آگاهی از حقوق و آزادی و شایستگی‌های خود، نمی‌توان آن‌ها را مطالبه کرد .
شناخت، پیش‌نیاز درخواست حقوق و آزادی و برابری است‌. ‌‌‌جامعه ما راه درازی در پیش دارد تا حقوق بشر را بفهمد و به رسمیت بشناسد‌. حقوق بشر به حقوقی اساسی می‌گویند که برای انسان‌ها جدا از نژاد، جنیست، منطقه و دیگر تمایزات تعلق می‌گیرند‌ و حقوق شهروند بازتاب حقوق بشر در نظام حقوقی داخلی است. بنابراین، زنان نخست باید به خودآگاهی برسند و به حقوق‌شان آگاهی یابند تا آن‌ها را از دولت و جامعه بخواهند و برای دسترسی به آن‌ها مبارزه کنند.
زنان در جوامع مدرن هم یک شبانه‌روز به خواست‌های انسانی خود نرسیده‌اند. آنان هم قرن‌ها مبارزه پیگیر فکری و عملی را پشت سر گذاشته‌اند. تصور کنید که حق حیات در اعلامیه حقوق بشر، یکی از حقوق اصلی و اساسی بشر ‌به شمار آمده است؛ اما همین حق طبیعی و اولیه هنوز در کشور ما برای زنان به رسمیت شناخته نشده است و هرروز قربانی می‌شوند. باید بدانیم که انسان‌ها به‌طور برابر حق زندگی ‌دارند؛ اما وقتی اینگونه انگیزه در فرهنگ ما وجود نداشته باشند و کسی باورمندی نداشته باشد بدیهی است که در رفتار مردان و مردم با زنان منعکس نخواهند شد .
سال ۱۹۹۰ میلادی، مفهوم توسعه که تا آن زمان بر اساس شاخص‌های اقتصادی تعریف می‌شد، جای خود را به توسعهء انسانی داد. به عبارت دیگر انسان ، محور توسعه قرار گرفت و شاخص‌های آموزش، امید به زندگی و اشتغال به عنوان معیارهای سنجش آن اعلام شد. به این ترتیب ارتقای سرمایهء انسانی که همان آموزش، تجارب شغلی و آموزش حرفه‌ای است در دستور کار کشورهای جهان قرار گرفت. با مطرح شدن ارتقای سرمایهء انسانی که با رشد شاخص‌های توسعه انسانی همراه است، توجه به زنان، به عنوان نیمی از جامعهء انسانی در برنامه‌ریزی‌های توسعهء ضرورت یافت و تلاش برای بهبود شاخص‌های توسعه حساس به جنسیت و خصوصا شاخص آموزش آغاز شد. با توجه به نقش مهم آموزش در توسعهء انسانی و همچنین تعداد بی‌شمار زنان بی‌سواد، در چهارمین کنفرانس بین‌المللی زن اعلام شد که افزایش دسترسی زنان و دختران به آموزش، عدم تبعیض در دسترسی به همهء سطوح و رشته‌های علم و تکنولوژی و امحای بی‌سوادی در میان زنان مهم‌ترین عامل در امر توسعه محسوب می‌شود. بنابراین جامعهء بین‌المللی موظف است با برنامه‌ریزی‌های حساس به جنسیت زمینهء دستیابی زنان و دختران به آموزش را فراهم آورد .
اما چرا آموزش برای زنان دارای چنین ضرورتی است و چرا عامل مهمی در امر توسعه محسوب می‌شود؟
آموزش در معنای وسیع آن ایجادکنندهء تغییر در نگرش، باور و رفتارهای فرد است و زنان در برنامه‌های توسعه به عنوان عامل تغییر معرفی شده‌اند. بنابراین برای پیشبرد امر توسعه دسترسی زنان به آموزش به عنوان بنیان اساسی تغییر ضروری است.
سرمایه‌گذاری در آموزش زنان موجب افزایش تولید اجتماعی شده و زمینه را برای رشد و توسعهء بیش‌تر فراهم می‌کند.
هرگونه سرمایه‌گذاری در آموزش زنان بازده بالاتری نسبت به سرمایه‌گذاری در آموزش مردان خواهد داشت. بنابراین چنانچه شکاف میان ثبت‌نام دختران و پسران از بین برود، بی‌شک جامعه از بازده بالاتر این سرمایه‌گذاری منتفع می‌شود.
سرمایه‌گذاری در آموزش نه تنها شکاف جنسی را کاهش می‌دهد بلکه موجب ارتقای سطح بهره‌وری، تولید بیش‌تر و درآمد بالاتر خواهد شد. بنابراین ملاحظه می‌شود که کارکرد آموزش چندوجهی است: از یک سو به تغییرات در فرد منجر و از سوی دیگر موجب افزایش تولید اجتماعی و سطح بهره‌وری می‌شود، تبعیض میان دو جنس را کاهش داده و زمینهء برابری جنسیتی را فراهم می‌کند و بالاخره موجب ارتقای سرمایهء انسانی می‌شود. به این ترتیب می‌توان گفت که توجه به آموزش زنان راهی برای دستیابی به توسعهء پایدار است اما اثرگذاری آموزش زنان در زمینه ها ی فردی – خانوادگی – اجتماعی بیش‌تر قابل مشاهده است.
مدیریت مردانه ، دور باطلی که بر زنان جامعه ما سایه افکنده است .
بطلان این دور باطل بدیهی به نظر می رسد اما شیرینی قدرت، اجازه پذیرش این حقایق ساده را به مردان نداده است و سال هاست زنان برای گرفتن حقوق مسلم و اولیه خود مبارزاتی طاقت‌ فرسا را آغاز کرده اند.
عرصه‌ های مدیریتی کشور ملک مردان شده است این در حالی است که این باور وجود دارد که زنان در خانه می‌ مانند تا مردان دیگری بزرگ کنند. مردانی که مانند مردان پیشین، صاحب منصبان اداره کشور می شوند .
مردانی که زمانی توسط همین زنان پرورش یافته ‌اند، بعد از چندی به این نتیجه می ‌رسند، توانایی برنامه ‌ریزی و مدیریت کشور فقط از عهده بازوان پرقدرت آنان بر می‌ آید و زنان قدرت اداره کشور را ندارند. استفاده مناسب از تمام منابع و سرمایه ها در دنیای امروز به عنوان یک اصل، پذیرفته شده است و همه کشورها در تمام عرصه ‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و علمی آن را فراروی توسعه قرار می‌ دهند.
حضور زنان در تمام لایه‌های حکومت از این حیث به عنوان نیرویی که نیمی از سرمایه انسانی هر کشوری را تشکیل می ‌دهند، مزیت رقابتی محسوب می شود و کشورهای توسعه یافته با سرمایه‌ گذاری ‌های ریشه ‌ای سعی در پرورش استعدادهای زنان در کشور دارند تا با استفاده از نخبگان زن، آن بخش از جامعه را که به دلایل عدیده از چرخه قدرت خارج شده‌است به سطوح فوقانی جامعه برسانند. کشورهای موفق ضرورت افزایش مشارکت سیاسی زنان را به عنوان یکی از الزامات توسعه متوازن و پایدار پذیرفته ‌اند و به‌ همین‌ دلیل افزایش درصد مشارکت سیاسی زنان را اولویتی مهم در برنامه‌های خود می‌ دانند.
طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد در سال 2015، رتبه شکاف جنسیتی ایران در بین 142 کشور جهان رتبه 137 است، یعنی ایران با آخرین کشور دنیا فقط پنج رقم فاصله دارد. مشارکت سیاسی زنان در این آمار چیزی نزدیک به صفر و طبق آمارهای داخلی، کمتر از پنج درصد است؛ در حالی ‌که میانگین این رقم در جهان بالای 25 درصد است و در کشورهای اسکاندیناوی از 40 درصد فراتر رفته است.
استفاده از تجربه سایر کشورها به طور قطع می‌تواند در این راه مفید و موثر واقع شود .
یکی از مهم ترین مسائلی که چندان به آن پرداخته نمی ‌شود، حضور خود زنان در این عرصه است، با وجود ظرفیت ‌هایی که در زنان وجود دارد و فشارهایی که فعالان زن به احزاب وارد کردند تا در فهرست‌ های خود، سهمی 30 درصدی به زنان بدهند، باز هم ثبت‌ نام زنان در انتخابات مجلس دهم از 11 درصد فراتر نرفت .
زنان باید بپذیرند رفع تبعیض‌ هایی که نه تنها در ایران که در همه جای جهان بر آنان تحمیل می‌شود، بدون از خود گذشتگی و تلاش بی‌ وقفه آنان امکانپذیر نخواهد بود .
نگاهی به تاریخ حقوق زنان در جهان نشان می‌دهد که وضعیتی که امروز در بسیاری از کشورهای مترقی جهان وجود دارد، یک شبه و به سادگی به‌ وجود نیامده است . زنان بزرگی، تلاش و مبارزه کرده ‌اند تا توانایی و قدرت خود را در تمام عرصه ‌های اجتماعی به اثبات برسانند و برای رسیدن به این حق، راهی جز رسیدن به خود آگاهی و خودباوری و توانمند سازی خودشان وجود ندارد.
مسئولان در جامعه می‌دانند که زنان در این رابطه هشیار هستند و به نقش مهم خود در توسعه کشور آگاهی دارند. سیاستمداران و نمایندگان ملت به خوبی اطلاع دارند که اکنون مهم‌ترین معضل زنان جامعه پیش روی آنان است و باید برای حذف تبعیض جنسیتی در بسیاری از امور زنان اقدام کنند .
تامین حقوق شهروندی از امور زیربنایی یک جامعه توسعه یافته، پایدار و پویاست .
حقوق شهروندی از ضروری ترین نقش ها و کارکردها ی یک جامعه سالم در راستای آشنایی مردم با حقوق شخصی و اجتماعی است که اجرایی کردن این نقش و مسئولیت با مشارکت مراکز علمی، فرهنگی و رسانه های جمعی سرعت بیشتری به خود خواهد گرفت.
لازمه تشکیل یک جامعه پویا، فراهم شدن زمینه و بستر مناسب برای آشنایی مردم با حقوق شهروندی خود بوده که با تحقق این موضوع، مردم می توانند مطالبات قانونی را با ارزیابی عملکرد مسئولان پیگیری کنند .
در نهایت باید گفت، زنان پیش از هرچیزی، نیازمند آگاهی و خودآگاهی است تا نخست با حقوق و جایگاه انسانی خود آشنا شوند، سپس با مبارزات جمعی و همه‌جانبه اهداف انسانی خود را تحقق ببخشند. از این‌رو تحصیل و کسب آگاهی، برای زنان اهمیت حیاتی دارد. آگاهی، تنها زمینه‌ساز تغییر است و زنان باید برای افزایش و رشد آگاهی خود، حریصانه و شبانه روزی بکوشند که راه نجاتی جز این نیست. چه اینکه تا زنان خود ندانند و نخواهند و نتوانند‌، مردان و جامعه هرگز از منافع خود به نفع آنان نخواهند گذشت. این ‌یک واقعیت است هرچند تلخ .


دین و خرافات
بهروز خسروی

گوستاو لوبن” در اثر خود “روانشناسی توده ها” که درسال 1895 منتشر شد مینویسد: “تنها شکل دیندار بودن فقط اعتقاد به خداپرستی نیست. بلکه در ضمن به هنگامی که تمام منابع روانی فرد، تمام سرسپردگی اراده فرد، تمام خرافات آتشین مزاج فرد، در خدمت یک آمال که بهدف تبدل شده و احساسات و فعالیت ها را جهت میدهد، نیزشکلی از دینداری است. عدم بردباری و فناتیسم از مشخصات عادی احساسات دینی میباشند، اینها ویژه گیهای اجتناب ناپذیر کسانی است که اعتقاد دارند راز خوشبختی زمینی و جاودانه در دست آنهاست.” در این اثر او بیان میکند که توده ها تعقل نمیکنند و آنها چیزی را در کلیت خود رد میکنند و یا میپذیرند بدون آنکه مورد بحث خردمندانه قرارگرفته باشد، آنها تحت تاثیر فضای روانی با فناتیسم کورکورانه به حرکت درمیآیند وبا احساسات کورویا خشونت بار و افراطی وارد عمل میشوند. ستایش بت پرستانه تسلیم کور رابرانگیخته واین تسلیم نسبت به یک رئیس و یا خدا و یا شیئی بت شده، هوشیاری توده ها را پس زده، در آنها نوعی معجزه گرائی و خرافه گرائی رشد داده و توده ها را به تسلیم طلبی و تقدیرگرائی ویا حتا به جنایت سوق میدهد.
رابطه خرافات و دین خرافات را میتوان از نظر واژه شناسی رفتاری غیر تعقلی تلقی نمود وآنرا از نظر خرد بیهوده ارزیابی کرد. خرافات در ارزشگزاری خود، نشانه ها و حرفها و کردارها را مقدس ساخته واحترام انگیزمی نمایاند، بدون آنکه عقلانیتی پشتوانه آن باشد. باورخرافه برخی کردارها و گفتارها را زشت وغیر مقدس میداند ویا برعکس برخی دیگر رامقدس ودینی قلمداد میکند. خرافات را گاه بمثابه پاتولوژی روانی میتوان ارزیابی نمود که از هرگونه اوبژکتیویته وعینیت رویدادها دور بوده و خودرا با امررازدارانه و خدائی پیوند میزند. خرافات به نیروئی اسرار آمیز وخارق العاده تکیه کرده و در اشکال حاد خود به خودفراموشی و خود آزاری ودیگر آزاری منجر میگردد.
دین برآنست که سحر و جادو چیزی است که واقعیت داشته، ولی عملی است مذموم و گناهیست بزرگ نزد پروردگار. چنانچه در سوره یونس آیه 77 میاید: وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ، ساحران (هرگز) رستگار نمی شوند. گرچه یک دین بینش گسترده نسبت به دنیا و آخرت، نسبت به ستارگان و انسان و نسبت به صواب و گناه ارائه میدهد، ولی در دستگاه کنشی خود، همراه با ادعای معجزه و سحر بوده و برای ادامه خود تولید خرافه نموده و ادعای آفرینش پدیده های فرا طبیعی و اعجاز دارد. بعلاوه تمامی کارگزاران دین همسوی با پیامبر مورد نظرخودجهت تاثیر گذاری، بافسونگری ویا ایجاد ترس می پردازند و در بسیاری زمینه ها با خرافه ها وافسونگری مذهبی عمل میکنند. تمامی مذاهب ادعای معجزه دارند، موسی دریا را شکافت، عیسا کورها را شفا بخشید و محمد ماه را دونیمه کرد. همه امامان شیعه شفا میدهند و ومهدی امام دوازده دنیارا نجات خواهد بخشید. هریک از این ادیان مراسم و رفتارهای جمعی و نمایش های احساسی وروانی راتشویق نموده تا وابستگی توتمیستی برقرار بماند و پیروان پراکنده نشوند.
همه خرافات با ریشه مذهبی نیستند، برخی به تفسیرهای راز آمیزنسبت به طبیعت برمیگردند. ولی خرافات و مذهب را میتوان در درون گروهبندی اعتقادات رازدار وسحرگون وجادوگرانه دانست که در عملکرد روانشناسانه خود بسیارنزدیک ویا یکسان هستند. در شرایط اضطراب روح بشری، دین میگوید نذر کنید و در حرم دخیل ببندید ودعا کنید وشیطان را لعنت کنید، خرافه میگوید رمال را ببینید و فال قهوه بگیرید وجن را از خود دور کنید. تفاوت این دو در کجاست؟
مراسم جادوگری و تسخیر روح در قبایل اولیه با بی تاب شدن در ماه محرم و غش کردن و داستان جن وپری از یک جنس هستند. مراسم ودعای جادوگر قبیله برای نزولات آسمانی و دوشقه کردن ماه توسط پیامبر اسلام و مراسم عاشورای شیعه برای تسخیر اذهان، از یک ماهیت اند. هردو امید کاذبی در نزد فرد میافرینند وباین اعتبار کمبودها و عقده ها و زخمهای درونی آرامش مییابند. مناسک عبادی ورجوع به “توتم” نگهدار وایجاد احساسات دینی و مشتاقانه، فردرا در اطمینان روحی قرار میدهد. خرد و تعقل و مشاورت خواستن و اندیشه را طلبیدن، دوراست از روند روانشناسانه ای که فرد در تصویرهای توتمی لاهوتی و ناسوتی بدست میاورد. اندیشه پرسش میکند و “اما و اگر” میگذارد و خطر میافریند و انسان آرامش ندارد، حال آنکه خود را به دست توتم ها وخرافه ها و اعتقاد آسمانی سپردن راحتتر است. انسان مصرف کننده توتم میشود تا برای خود آرامش بخرد و یا احساس آرامش فراهم کند. روحی که به این ترتیب سیراب میشود و در توهمات خود رضایت دارد، جز احترام و تقدس و ستایش نسبت به اعتقادات دینی و توتم ها و خرافات راه دیگری نمی پیماید.
نگاهی به خرافات در ایران جامعه شناسی می طلبد تا پژوهش های میدانی وسیعی درباره خرافات در ایران صورت گیرد. متاسفانه کار تحقیق باحضور استبداد دینی آسان نیست. بعلاوه این پرسش مطرح است که تسخیر جامعه توسط فضای دینی و خرافات انبوه، انگیزه پژوهش در این زمینه را تقویت نموده است یا خیر. اینچنین بنظر میاید که اسلام در تخریب روند منطقی جامعه وپیوندهای اجتماعی آن ونیز جلوگیری ازرشد خردگرائی نقش قاطع داشته است. امروز مشاهدات، تجربه ها، نمایش ها، گفتارها، رفتارها وتصویرها براین تخریب تاکید میکنند. دردها زیادند و معضلات جامعه بیشمارند و بطور مسلم یکی از مسائل درایران، همین پدیده رشد خرافات دینی در برابر منطق و خردگرائی است. در جامعه ما نقد منظم و متدویک اسلام و خرافات دینی هیچوقت صورت نگرفته است و روان فرد ورفتار اجتماعی و گرایش روشنفکری پیوسته مورد تعرض فلج کننده این دین قرارگرفته است. بطور مسلم این پدیده دینی خرافی یک امر تاریخی و اجتماعی و سیاسی بوده است، ولی اندیشه آزاد نقاد بسیار ناتوان بوده و جامعه کنونی ما در هذیان وخرافه گرائی غوطه ور است.
به تصویرها نگاه کنیم، پراز حکایت هستند، پراز معنا میباشند ودر ضمن دردناکند. چرا؟
برای اینکه در این جهان باز دانش و خرد، در این جهان پیشرفت سکولاریسم و علم گرائی، دراین جهان دمکراسی خواهی و شکوفائی انسانی و در این جهان ابتکار و خلاقیت هنری و ادبی و علمی و زیست محیطی واجتماعی، نیروهای انسانی ما به هدر
میروند. در دل جامعه ای که استبداد سیاه مذهبی نفس هارا گرفته و پنجره های اندیشه و روحیه نقد را مسدود ساخته، نیروها سردر گم ودر پی خوشبختی کاذبی هستند که برایشان آسودگی داشته باشد. حکومت و نظام سیاسی دولتی مذهبی حاکم تاثیر خود رادر جامعه از دست میدهد، ولی زمینه را تقویت میکند تا خرافات ووابستگی روحی به اسلام باقی بماند.

محاسبه ساده رژیم اینست در آنجا که نیروهای جامعه رهایش میکنند، اقشارحداقل باید به ریسمان خدا وقرآن و امامان و مهدی آخرزمان چنگ بزنند وبا سمبول ها و رفتارهای دینی باقی بمانند. اگر اعتقادات دینی و خرافه ها فروبریزند، همه چیز حکومت و حاکمان وروحانیت فرو میافتد. یاد آوری کنیم که فقط قدرت سیاسی نیست که ایدئولوژی اسلامی وخرافه پخش میکند. انواع واقسام نهادها و سازمانها و مداحان و آخوندهاو آموزگاران و شخصیت های معروف ورسانه های رنگارنگ هستند که باین کار مشغولند و شهروندانی که از خرد گرائی و منطق عقلانی دوربوده وبا مدرنیسم مصرفی خود، خرافات رامی بلعند و تقویت میکند نیزدر این کارزار شرکت دارند. فراموش نگردد که سیاستمداران و روشنفکران فرصت طلب غیر دینی ونیز روزنامه نگاران کم سواد ومبلغ اهداف ایدئولوژیک مذهبی ها نیز هستند که پیوسته در پی جلوگیری از مبارزه علیه خرافات دینی میباشند. اینان به شیوه های گوناگون از نیروهای مذهبی و خط آنان دفاع کرده و نقد مذهب را “توهین” قلمداد کرده و فضاسازی میکنند و نتیجه عمل آنان گسترش نادانی توده هاست. حال آنکه در فرهنگ عامیانه جنبه های ضدخرد و غیرعقلانی و ارتجاعی بیشمار اند. فرهنگ عامیانه خرافه ساز است، زیرا این فرهنگ در بستر گفتار علمی و آموزش لائیک نفس نمیکشد. این فرهنگ عامیانه با رساله های آیت الله ها و قرآن و دعا وروضه خوانی ونادانی عامیانه آبیاری شده وهمبستر است.
صحنه گروهی دعاخواندن و قرآن برسر گذاشتن وتدارک روحی برای شوریدگی احساسی واز خود بیخود شدن. تلاش برای زیبائی اندام و چهره با دعا خواندن وبیان حاجات در کنار هم قراردارند. سفره انداختن و نذر کردن و صلوات فرستادن وبخود فوت کردن و کمی گریه کردن، ازجمله مراسم دینی خودباختگی جمعی است.
معنای گرفته قرآن بر سر چیست؟ خودرا به آسمان سپردن؟ همسوئی در یک مراسم جمعی برای انجام آداب فرقه ای و قبیله ای؟ ایجاد بندگی، یگانه رابطه با قدرت رازدار آسمانی است؟ تحقق یک معجزه؟ مخالفت با فلسفه ودانائی؟ آنچه که مسلم است اینان در انتظار معجزه برای گشودن گره از کار خوددارند. عقل و درایت و اتکابه خردگرائی و تجربه و هوشیاری بفراموشی سپرده شده و برای این افراد مسخ شده نیروی آسمانی تنها راه حل برای خروج از بن بست است.
نیازهای جوان کدامند؟دختران جوان درس خوانده وجین پوشیده و توالت کرده وبا جراحی ترمیم بینی، با تسبیح و قرآن در دست، با هم گردآمده اند. در این فضا کدام کمبود و عقده و کدام نیاز روحی وکدام درد مشترک بدون پاسخ هستند؟
آنان چه میخواهند، خواستی مشخص ویا نگرانی هستی شناسانه؟ از ادبیات و فلسفه چه میدانند؟
از تحولات علمی بین المللی چه آموخته اند؟
از عشق زمینی کدام لذت را برده اند؟
اینان مذهب خودرا در مقایسه با مذاهب دیگر مورد برخورد و نقد قرارداده اند؟
ساده لوحی و نادانی رفتار ها را شکل داده اند و متاسفانه نیروی خلاق جوانی و روحیه کشف به کنار نهاده شده است.
جوانانی که تحت روندهای روانکاوانه با انگیزه های احساسی و روحی ازخود بی تاب شده و با خودفریبی و ناخودآگاهی، دستخوش شیفتگی وسرگشتگی روانی میگردند.
آنها چه بسا پیام قرآن را نمیدانند و کلام عربی را نمی فهمند. قرآن گناهکاران را به آتش جهنم وعد میدهد، آیااینان فکر میکنند گناهکارند؟
اینان جوانند و میتوانند با انگیزه های دیگری احساس راحتی و خوشبختی کنند.
چگونه روح آنان خورد شده و به خمودگی گرائیده است؟
میلیاردها تومان خرج ساختن و نگهداری و فعالیت اداری حرم ها میشود. طلا و نقره وگرانبها ترین سنگها برای اینگونه پرستشگاه ها در ایران ویا عراق مصرف شده است. هدف شیفته کردن پیروان است که درفضای پرشکوه و پرثروت، از واقعیت روزمره دردناک خود دور شوند. پرستیدن قبور جای خردگرائی گرفته است.
چه کسی قادر است دست خود را به بارگاه توتمیستی و سحرانگیز برساند؟
خوشبختی مرموز نهفته در این نقطه کدام است؟
مسابفه شگفت انگیزی است، دست های ردیف های آخر همانند دستهای دیگر، بایداین قفس طلائی را لمس کنند وآنرا ببوسند. بوسه ای که بیان فتح است و روح آنان را آرامش میدهد. خرافه پرستی و بت پرستی غیر از اینست؟
در اسلام زن دربرابر مرد فاقد حقوق مساوی میباشد.
ارث نابرابر و حق مرد در چند همسری بیانگر این نگاه ناعادلانه است. علیرغم این تبعیض سیاستمداران اسلامی با فریب پیوسته تبلیغ میکنند که زن در دین اسلام برابر مرداست. زنانی نیز یافت میشوند که سراپا در خود بیگانگی روانی قرارداشته واحساس خوشبختی میکنند. آنان بندگی واسارت روحی خودرا در این تصویر مورد تاکید قرارمیدهند، آنها با زنجیرهای ذهنی و اجتماعی خود لذت میبرند، آنها خودباخته ایدئولوژی سحرانگیز و جادوئی مذهب خود گشته اند. در دوران کنونی این نمایش وابستگی به زنجیر جزبیان یک پاتولوژی روانی چه چیز دیگری میتواند باشد؟ وابستگی درونی در نمایشی زنجیری باوج میرسد. اسلام در جستجوی این الگوی زنانه میباشد، حال آنکه میدانیم اکثریت زنان در ایران کنونی در این وابستگی افراطی نیستند ودر این میان زنان دلیربرابری خواه وآزاده از این بند روحی بسیارند.
برخی از نمودها وسمبل های مذهبی بطور آشکار خشونت و بی ارزشی انسان را به نمایش میگذارد.ابراهیم برای ارضای خدایش قصد نمود تا اسماعیل فرزند خود را بکشد.
نمایش کشتن کودک ویا آزار او درشیعه بسیار فراوان است.
از شرح افسانه امامان شیعه و در نمایش تعزیه تا در دوران حکومت اسلامی، صحنه های کودک آزاری یک رسم پررنگ است. کودک در برابرخرافات مذهبی بی ارزش است.
صحنه سازی برای کشتن او، لگدمال نمودن او، گل مالیدن او، قمه کشیدن او از مراسم تکرارشونده و تنفر برانگیز در شیعه است. تبلیغات و تلقینات خرافی ذهن پدر ومادر را میخورند وعشق به فرزند را کم رنگ میکنند. مرد و زن، شخصیت خود و ارزش خود و فرزند خود را دربرابر بت، باید نفی کنند.
انسانها هیچ اند، تا سرسپردگی به موهومات وجزمیات مذهبی کامل باشد. در زلزله 1391 در آذربایجان شرقی صدها نفر کشته شدند و هزاران نفر زخمی و بی خانمان شدند.
ورزقان: تعداد امامزاده ۵۰، تعداد بیمارستان صفر ،
اهر: تعداد امامزاده ۴۱، تعداد بیمارستان ۱ ، تعداد امامزاده در آذربایجان شرقی به407 میرسد.(سایت دولتی “شهردانائی”). درواقع پوشش اماکن “مقدس”، یک شبکه سراسری پایش روانی جمعیت است. بسیاری از این امامزاده ها، افراد نامشخص و ساخته تاریخ اند ولی نقش آنها بازتولید اعتقادی است.
در منابع اسلامی آمده است:
“علی پس از پیروزی بر قبیله “بنی قریظه” تعداد 900 نفر از مردان قبیله را در مقابل گودالهائی که از پیش کنده بودند سربریدند” (تاریخ طبری، جلد 3، برگ 1088).
“پیامبر بگفت تادر زمین گودالها بکندند و علی و زبیر در حضور پیامبر گردن آنها را زدند.”(تاریخ طبری، جلد 3، برگ 1093). میدانیم که علی در شیعه نقش اساطیری دارد، این جابجائی چگونه در ذهنیت ایرانی رویداده است؟
برخورد بت پرستانه توتمیستی از کجا سرچشمه میگیرد؟
برای “توتم” مقدس باید خودرا فدا کرد و دراین راه کودکان خود آزاری رامیاموزند. آنها بویژه در ماه محرم که ماه شکنجه فردی و گروهی است، رسوم پدران خود را تکرار میکنند، بدون آنکه راز آنرا بدانند.
کودکان قربانی نادانی ها وبیماری های روانی اند.
بزرگسالان که قهرمان و نمایش دهنده هستند، آخرین توان و تصور خودرا بکار میگیرند تا فضای وفاداری و لذت خودقربانی کردن آبیاری شود. ماه محرم ماه وحشت های مقدس است و روحیه وحشیگیری وجنایتگری با این فضا به تربیت تبدیل میشود. آنها عید خون میگیرند و به وحشی ترین شکلی امیال خود را نشان میدهند.
اگر آنها نتوانستند فرزندان خود را قربانی کنند، گوسفندان را در میدان عمومی با لذت میکشند و سپس با شادی گوشتها را کباب میکنند.
چه جشن دلخراش و هولناکی! روح قبیله با خون آبیاری میشود تا نوبت دیگر. تاریخ اسلام با خون و تجاوز و مرگ آغاز شد وسپس تمام سنت های شیعه وامروز با شکنجه هاو اعدام های خیابانی در جمهوری اسلامی، همه و همه در پی اشاعه خوی خشونت در اعماق ذهن ایرانی است.
باید نشان داد که خوارند، هیچ اند و حاضرند به زیر خاک برگردند.
نمایشی عجیب و خیابانی، همراه با سوگواری وخودنمائی.
این نمایش کدام نیاز را پاسخ میدهد؟
بیانگر کدام پاتولوژی روانی است؟
چه رابطه ای میان مرگ وافسانه امام سوم و روان اعضای قبیله شیعه وجود دارد؟
از چه نگرانند و چرا چهره خود را در گل گرفته اند؟
زندگی شاد وزیبا ومهربانانه بیهوده است؟
مراسم مذهب شیعه پیوسته در باز تولید روحیه تسلیم و خرد کردن شخصیت فردی و شهروندی عمل کرده است.
هزینه و سازماندهی باوردینی و خرافات
روشن است که اعتقادات دینی در طول تاریخ نه تنها از کوشش های خودبخودی و تمایلات مستقیم افراد بهره گرفته، بلکه بویژه باعتبار عمل حاکمان و مهاجمان و سربازان و مدافعان و سازماندهندگان و ایدئولوگ ها رشد یافته وریشه دوانده اند. درروند تاریخی رشد و تحکیم دین اسلام در ایران با تجاوز و سرکوب و خشونت عجین شده است.
بعلاوه دراین راه، ثروتها و هزینه های بسیار سنگینی بکار گرفته شده اند.
مانند گذشته ولی با حدتی بیسابقه دستگاه عظیم اداری و مالی ایران پشتوانه رشد باورهای دینی بوده و بخش عمده مراسم مذهبی و خرافه پرستی توسط بودجه دولتی و یا نهادها و شبکه های گوناگون ساماندهی شده اند. اسلام در ایران با اختصاص دادن ثروتهای این سرزمین و حذف عدالت اجتماعی، خود را بیش از هرزمان دیگر تقویت نموده است.
ساده لوحی است اگر بپنداریم که دین ورسوم خرافی آن، خودبخود تحکیم میگردند.
آنجا که آگاهی رشد میکند دین عقب نشینی می نماید، بنابراین حاکمان پیوسته نیازداشته اند که با تحکیم باورهای خرافی تسلیم طلبی را گسترش داده و باین خاطر تمام وسائل را برای اشاعه دین بکار گرفته اند. در ایران، قدرت سیاسی، دستگاه پلیسی و جاسوسی و نظامی و بودجه کلان دولتی و پول بخشی از گروه های اجتماعی در خدمت دین است. بدون این امکانات عظیم بقای دین حاکم ودستگاه ستم روحانیت میسر نخواهدشد. محدودکردن وسرکوب آموزش وفرهنگ لائیک، سرکوب آزاد اندیشی، تبلیغات مذهبی مداوم رسانه ها، سازماندهی مراسم محرم و رمضان و سالروز تولد و مرگ امامان، برگزاری مراسم وجشنهای مذهبی و نظامی وسیاسی رژیم واستفاد بیکران پول نفت و مالیات، همه و همه، شرایط مناسب را برای مذهب فراهم نموده، دین را با تمام امکانات حفاظت نموده ورشد آنرا در اذهان و در جامعه تضمین کرده اند. در ایران استبداد و پول در خدمت رشد دین وخرافات میباشد وواقعیت ذهنیت خرافی و ضعف خردگرائی و ناتوانی روحیه نقد در جامعه، رشد دین و خرافه گرائی رامستحکم نموده است.


سرگذشت ملی شدن صنعت نفت ایران
مونیکا قریشی

تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در روز ‎ 29اسفندماه سال ‎1329، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی، اقتصادی و مبارزات مردم ایران برای نجات سرمایه های ملی این مرز و بوم از دست بیگانگان به شمار می رود.
زمانی كه اولین چاه نفت در ایران در بیش از یكصد سال قبل در منطقه مسجد سلیمان در استان خوزستان توسط یك شركت انگلیسی كشف شد ، دولت وقت ایران هیچ آگاهی و دركی از این اتفاق مهم نداشت. اما كاشفان آن به خوبی می‌دانستند به چه ثروتی در ایران دست یافته‌اند و پایه‌های استعمار خود در ایران را با قراردادهای استثماری استخراج، تولید و فروش نفت خام ایران بنا نهادند.
شركت های خارجی سال ها سرمایه مردم ایران را به تاراج بردند و دولت های وقت ایران هیچ گونه تلاش و توجهی برای احقاق حقوق مردم انجام ندادند.
دكتر ‘محمد مصدق ‘ بزرگمرد تاریج سیاسی و اقتصادی ایران حركت بزرگی را در كشور آغاز كرد كه سنگ بنای تفكر اقتصاد ‘بدون نفت’ بود.
وی در شهریورماه 1320 و سقوط رضاخان ، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس وقت، بار دیگر به مجلس راه یافت.
شرایط بین المللی در این دوره، به نحوی بود كه كشورهای مختلف به ویژه روسیه، انگلیس و آمریكا با پیشنهادهایی به دولت ایران، خواستار كسب امتیاز نفتی بودند و از آنجا كه انگلیس، امتیاز بهره برداری از منابع نفت جنوب كشور را در اختیار داشت، روسها درصدد كسب امتیاز منابع نفتی شمال و آمریكایی ها نیز به دنبال امتیاز نفت، در ایران بودند.
دكتر مصدق كه رهبری گروهی متشكل از ‎ 16تن از نمایندگان مجلس چهاردهم را برعهده داشت، در خصوص واگذاری امتیاز نفت به خارجی ها گفت: ‘به بهانه اینكه به یك كشور نفت داده شده است، نباید به هیچ كشور دیگری امتیاز داد چرا كه این دور باطل تمامی نخواهد داشت.’
مصدق در دوارن مبارزات خود برای ملی كردن صنعت نفت، بارها بر این نكته تاكید داشت كه ایرانیان باید خود منابع نفتی كشورشان را اداره و بهره برداری كنند.
دكتر مصدق برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، قانونی را در این دوره مجلس به تصویب رساند كه دولت از مذاكره در مورد امتیاز نفت تا زمانی كه نیروهای خارجی در ایران هستند، منع می‌شد.
حركت ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شكل گرفت كه ایران بزرگترین تولیدكننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریكا، ونزوئلا و شوروی سابق؛ چهارمین تولیدكننده معتبر نفت خام دنیا محسوب می شد. در آن دوران، كل تولید نفت خام ایران، ‎ 32میلیون تن در سال معادل بیش از یك سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه (‎ 90میلیون تن در سال ) بود. از سوی دیگر، ایران ‎ 90درصد نفت خام مورد نیاز اروپای غربی را در آن دوران تامین می كرد.
بدنبال تلاش های دكتر مصدق برای نجات سرمایه های كشور از دست بیگانگان، دربار پهلوی اجازه نداد وی در دوره پانزدهم مجلس ، به مجلس راه یابد. در این دوره هدف عوامل وابسته به انگلیس این بود كه قرارداد سال 1933 دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ كنند. اما بر اثر فشار افكار عمومی مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به‌سر رسید.
لذا، نارضایتی انگلیس از حركت ملی شدن صنعت نفت و تلاش برای برهم زدن این حق خواهی ملت ایران، امری كاملا طبیعی بود. شركت نفت انگلیس كه به دلیل تاراج منابع نفتی ایران، دارای سرمایه هنگفتی شده بود اكنون منافع خود را در خطر می دید.گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور 1320 سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دكتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را كه به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌كرد.
در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، مصدق در دور دوم انتخابات، به مجلس راه یافت و در این دوره طرح ‘ملی شدن صنعت نفت’ به رهبری وی در مجلس تصویب شد.
قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود كه به امضای همه اعضای كمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در 17 اسفند 1329 به مجلس ارائه شد.كمیسیون نفت، كمیسیونی بود كه در اول تیرماه 1329 در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان)تشكیل شد. همین كمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند 1329 به مجلس ارائه داد.
سرانجام با تلاش های دكتر مصدق و همراهان وی ، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز 24 اسفند ماه سال 1329 در مجلس شورای ملی مطرح و در روز 29 اسفندماه همان سال به تصویب رسید.
در متن پیشنهاد تصویب شده ، آمده بود: ‘به ‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور كمك به تأمین صلح جهانی، امضاكنندگان ذیل پیشنهاد می‌نمائیم كه صنعت نفت ایران در تمام مناطق كشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اكتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرارگیرد.’
مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در 29 اسفند 1329 تصویب كرد و پیشنهاد به قانون تبدیل شد.
انگلیس كه با تصویب این قانون منافع خود را در خطر می دیدی، برای جلوگیری از به ثمر نشستن حركت ملی شدن صنعت نفت، از تمامی شگردهای ممكن استفاده كرد و یكی از این شگردها، تحریم نفت ایران درنیمه اول سال ‎ 1330 با هدف به خطر انداختن ثبات سیاسی و اقتصادی كشور بود.انگلیس به تمام خریداران نفت خام ایران هشدار داده بود كه نفت ایران را خریداری نكنند.
اما دولتمردان وقت ایران در ادامه مبارزات خود با تلاش زیاد توانستند بر این حركت استعمارگر پیر فائق آیند. دكتر مصدق كه در آن زمان نخست وزیر بود، برای خنثی كردن توطئه انگلیس و كسب درآمد برای كشور، ترجیح داد نفت خام را با تخفیف به مشتریان بفروشد.
نكته قابل توجه آن است كه درآمدی كه دولت مصدق با فروش تخفیفی نفت خام و فرآورده نفتی برای كشور كسب كرد دو برابر رقمی بود كه ‘شركت نفت انگلیس و ایران’ بابت فروش سالانه ‎ 31میلیون تن نفت خام به ایران پرداخت می كرد.
اجرای برنامه ریاضت اقتصادی با محوریت عدم اتكا به درآمدهای نفتی و تلاش برای مصرف نفت خام در داخل كشور، اقدام دیگری بود كه دكتر مصدق برای خنثی كردن تحریم نفت از سوی انگلیس انجام داد و موفق شد اقتصاد كشور را در آن دوره، سرپا نگاه دارد.
گرچه حركت ملی شدن صنعت نفت تاحدودی منافع مردم ایران را در قراردادهای نفتی حفظ كرد، اما تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ، تمام قطعات و تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت از خارج وارد می شد و پایانی برای حضور شركت های نفتی خارجی در صنعت نفت ایران متصور نبود.
بسیاری از كارشناسان صنعت نفت براین باورند كه هدف مصدق به عنوان بنیانگذار حركت ‘ملی شدن صنعت نفت ‘ مبنی براینكه مردم ایران بر منابع زیرزمینی و روزمینی خود حاكمیت داشته باشند، در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی محقق شد. از آن بابت كه نه فقط دولت بر منابع نفت و گاز كشور تسلط یافت ، بلكه اداره آن را نیز نیروهای متخصص ایرانی عهده دار شدند.
نیروهای مومن و متخصص صنعت نفت ایران در طول سال‌های جنگ تحمیلی عراق كه تاسیسات نفتی ایران بارها از سوی دشمن بعثی بمباران شد ، نه فقط توانستند با كار شبانه روزی این تاسیسات را سرپا نگاه دارند ، بلكه اجازه ندادند یك روز تولید و صادرات نفت ایران قطع شود.
با پایان جنگ و شروع دوران بازسازی نیز نیروهای توانمند صنعت نفت ایران بودند كه تجهیزات آسیب دیده را بازسازی كردند و سبب شدند تولید، فراورش و صادرات نفت خام برای تامین نیازهای مالی كشور جریان داشته باشد.

حضور شركت‌های ایرانی در طرح‌های بالادستی و پایین دستی صنعت نفت ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاكنون هرروز پررنگ تر شده است. به طوری كه اكنون در شرایط تحریم های غرب ، شركت های داخلی نه فقط توسعه میدان‌های بزرگ نفت وگاز كشور را عهده دار هستند، بلكه بخش عمده تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت را تامین می كنند.


برابري زنان ما
نیلوفر ایمانیان

1 ـ آزادي‌ها و حقوق اساسي : ـ زنان بايد بطور برابر حق برخورداري و حفظ همه حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را داشته باشند.
ـ زنان از هر قوميت، مذهب و طبقة اجتماعي، در هر سني كه هستند و در هر كجا سكونت دارند ـ شهر يا روستا ـ بايد از حقوق برابر با مردان در همة زمينه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي برخوردار باشند. تبعيض نسبت به زنان در تمام اَشكال آن بايد محو شود
ـ زنان در انتخاب محل سكونت، نوع شغل و تحصيل آزادند و از حق انتخاب آزادانة همسر، حق انتخاب پوشش، حق مسافرت آزادانه، حق خروج از كشور، حق كسب تابعيت، حق تفويض تابعيت به فرزند، حق طلاق، حق حضانت و حق ولايت بر فرزند برخوردارند.ـ اعتقاد به دين و مذهب و عقيدة معيني نبايد موجب تحقير هيچ زني يا منع آنها از دسترسي به فرصت‌هاي شغلي، امكانات آموزشي يا دادخواهي شود.
2 ـ برابري در مقابل قانون: ـ زنان بايد به طور برابر با مردان از حمايت قانون برخوردار باشند.
ـ در مقابل خشونت، تجاوز، تبعيض و نقض آزادي، زنان بايد به راه‌كار‌هاي قضايي مطمئن دسترسي داشته باشند.
ـ زنان بايد از حق برابر با مردان در دادخواهي برخوردار باشند.
ـ دادگاهها بايد اعتبار شهادت و سوگند زنان با مردان را برابر محسوب كنند. ـ سن قانوني براي دختران 18 سال تمام خواهد بود. دختران تا قبل از اين سن مسئوليت جزايي ندارند.
3ـ آزادي انتخاب پوشش: ـ زنان در انتخاب پوشش خود آزادند. / ـ قانون حجاب اجباري لغو مي‌شود.
ـ مقرراتي كه رعايت نكردن حجاب را مستوجب مجازات‌هاي اداري براي كارگران يا كارمندان زن دانسته، لغو مي‌شود.
ـ قوانين نوشته يا نانوشتة كنترل پوشاك و رفتار زنان تحت عنوان«بدحجابي» كه حق آزادي و امنيت زن ايراني را نقض كرده، در ايران فردا جايي ندارد.
4 ـ مشاركت برابر در رهبري سياسي: ـ زنان بايد از «حق شرکت در تعيين سياستهاي حکومت و اجراي آنها و به عهده داشتن پستهاي دولتي و انجام وظائف عمومي در تمام سطوح حکومتي»(7) برخوردار باشند.
ـ به طور خاص زنان بايد حق مشاركت برابر در رهبري سياسي جامعه را داشته باشند.
ـ من پيشنهاد خواهم كرد در راستاي رفع نابرابري، دولت نيمي از اعضاي كابينه خود را از ميان زنان انتخاب كند. من همچنين پيشنهاد ميكنم احزاب سياسي حداقل نيمي از كانديداهاي خود براي شركت در انتخابات پارلمان را از زنان انتخاب كنند.
ـ هر قانوني كه منع و محدوديتي براي تصدي زنان در پستهاي مديريتي و مشاغل عالي‌رتبه قضايي و حقوقي قائل باشد، فسخ مي‌شود.
5 ـ برابري اقتصادي: ـ زنان بايد داراي حقوق مساوي با مردان در برخورداري از سهم‌الارث هم‌چنين در انعقاد قراردادها و اداره اموال باشند.
ـ در بازاركار، زنان بايد از فرصتهاي برابر با مردان برخوردار باشند. ـ در ازاء كار مساوي، زنان بايد از دستمزد و مزاياي مساوي با مردان برخوردار باشند. همچنين از امنيت شغلي و تمام مزايا.ـ در دسترسي به مسكن، تغذيه مناسب، خدمات بهداشتي، تحصيل و فعاليت ورزشي و هنري زنان بايد از فرصتهاي مساوي با مردان برخوردار باشند.
6 ـ برابري در خانواده: ـ زنان بايد حق آزادانه و يکسان براي انتخاب همسر، ازدواج و طلاق داشته باشند.
ـ چند همسري ممنوع است./ ـ ازدواج قبل از رسيدن به سن قانوني ممنوع است. در زندگي خانوادگي هرگونه اجبار و تحميل به زن ممنوع است.
ـ مسئوليت‌هاي خانوادگي همچون خانه‌داري و نگهداري از کودکان، فعاليت شغلي و آموزش كودكان مسئوليت مشترك و برابر زن و مرد است.
ـ زنان بايد از حق حضانت فرزندان خود برخوردار باشند
ـ از به كارگماردن دختربچه‌ها قبل از رسيدن به سن قانوني ممانعت خواهد شد و براي آنان امتيازات ويژه در زمينة آموزشي در نظر گرفته خواهد شد.
ـ. تفتيش و دخالت حكومت در زندگي خصوصي زنان ممنوع است.7 ـ منع خشونت: ـ اَشكال مختلف خشونت نسبت به زنان، اقدامهاي تهديد آميز يا محروم كردن اجباري آنان از آزاديهايشان جرم محسوب مي‌شود.
8 ـ منع بهره‌كشي جنسي: ـ تجارت جنسي ممنوع است.
ـ قاچاق زنان و واداشتن آنان به تن فروشي جنايت است و عوامل آن تحت تعقيب قرار مي‌گيرند.
ـ كساني که مرتکب جرايم جنسي نسبت به کودکان شوند بايد تحت پيگرد قانوني قرار گيرند. / ـ منع هرگونه بهره‌كشي جنسي از زن تحت هر عنوان و الغاي كلية رسوم و قوانين و مقرراتي كه بر طبق آن پدر و مادر، ولي، قيم يا ديگري دختر يا زني را، به عنوان ازدواج يا هر عنوان ديگر، براي تمتع جنسي يا بهره‌كشي به ديگران واگذار مي‌كنند.
9 ـ لغو قوانين شريعت آخوندي: ـ احكام شريعت آخوندي در قوانين ايران فردا جايي نخواهد داشت.
ـ « لغو کليه مقررات کيفري داخلي که باعث بوجود آمدن تبعيض عليه زنان ميباشند» مورد تأكيد قرار مي‌گيرد.
ـ قوانين ننگين و موحشي نظير سنگسار برخواهد افتاد.
ـ كليه قوانيني كه جنايت عليه زنان را به بهانه‌هاي ناموسي مجاز شناخته، لغو مي‌شود.
10 ـ تسهيلات اجتماعي: ـ زنان بايد از تأمين اجتماعي بويژه در موارد بازنشستگي، بيکاري، بيماري، دوران پيري و ساير اَشكال کارافتادگي و همچنين حق مرخصي استحقاقي در زمان بارداري و زايمان وحق برخورداري از تغذيه و خدمات رايگان در اين دوران برخوردار باشند.
ـ دولت براي تأمين مهد كودك و شيرخوارگاه مورد نياز براي نگهداري فرزندان زنان شاغل برنامه‌ريزي كند و همه زنان شاغل به مهد كودك و شيرخوارگاه‌ براي نگهداري فرزندان‌شان دسترسي داشته باشند.
ـ زنان متعلق به گروههاي اقليت، پناهنده و مهاجر، زنان ساكن مناطق روستايي يا دورافتاده، زنان بينوا، زناني زنداني، دختربچه ها، زنان معلول، ناتوان يا کهنسال بايد از حمايتهاي مالي، آموزشي و بهداشتي ويژه دولت برخوردار شوند.
ـ محروم كردن زنان استخدام شده بر اساس قراردادهاي موقت، از تأمين اجتماعي ممنوع است.
ـ اخراج زنان يا كاهش دستمزد آنان به خاطر بارداري يا زايمان يا سپردن مشاغل زيان‌آور به آنها در اين دوران ممنوع است.
ـ حمايت از زنان سرپرست خانوار يك وظيفة ضروري براي دولت است.


جنبش عدم تعهد بخش 1
جمشید غلامی سیاوزان

جنبش عدم تعهد برپايه اصول احترام به تماميت ارضي و حاكميت ملي كشورهاي عضو، عدم تجاوز، عدم دخالت در امور داخلي يكديگر، برابري و امتيازات متقابل و همزيستي مسالمت آميز در دهه 1950 شكل گرفت. اين تشكل به عنوان يك تشكل مهم بين‌المللي، يكي از مجموعه‌هاي تأثيرگذار برروند تحولات جهان است. اين جنبش به مثابه نشانه‌اي از پايان دوران استعمار، اعلام مخالفت با پذيرش سلطه قدرتهاي بزرگ و تريبوني آزاد براي اعلام نظرات و مواضع كشورهاي جهان سوم و در حال توسعه بود و عضويت در آن به منزله دستيابي به استقلال سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي به شمار مي‌آمد.

طبق رويه جنبش عدم تعهد، در فاصله ميان دو نشست سران عدم تعهد يك اجلاس وزرا برگزار مي‌شود كه طي آن تصميمات مهم نشست سران بررسي و روزآمد مي‌شود و متناسب با شرايط جديد اسناد و تصميمات قبلي اصلاح مي‌شود يا تصميمات و اسناد جديدي به تصويب مي‌رسد. در مقام اهميت اجلاس وزرا بايد گفت كه بعد از نشست سران، اجلاس وزراي خارجه كه در اصل ميان دو اجلاس سران برگزار مي‌شود از بيشترين اهميت در ميان ساير نشستهاي عدم تعهد، حتي ساير نشستهاي وزرا برخوردار است چرا كه بيشتر امور مربوط به آماده سازي اسناد و مذاكرات مربوط به اجلاس سران در اجلاس وزرا انجام مي‌شود و مذاكرات آن معمولاً مفصل‌تر و پيچيده‌تر است. برگزاري اجلاس در تهران به دليل شرايط خاص جنبش عدم تعهد و سياست‌هاي كلان جمهوري اسلامي ايران از اهميت و جايگاه ويژه‌اي در ديپلماسي و روابط خارجي كشور برخوردار است. براين اساس، برنامه‌ريزي مناسب در همه زمينه‌ها با در نظر گرفتن مكان مناسب و نظارت برروند آن صورت گرفته است. اين اجلاس از آنجا اهميت مي‌يابد كه جمهوري اسلامي ايران در نشست سران آمادگي خود را براي ميزباني شانزدهمين اجلاس سران جنبش عدم تعهد در سال 2012 اعلام كرده است. در ادامه و پس از مطالعه تاريخچه اي كوتاه و اصول اوليه جنبش، به مرور ساختار جنبش عدم تعهد و ديگر مباحث مرتبط با آن پرداخته شده است.
تاريخچه: در آوريل 1954 گروهي از كشورهاي آسيايي در پايتخت سريلانكا (كلمبو) اجتماع كرده و درباره همكاري با يكديگر و با كشورهاي تازه استقلال يافته آسيايي و آفريقايي به توافق رسيدند و اولين تلاش در راستاي همبستگي و همكاري و دستيابي به مواضع مشترك صورت گرفت. يك سال بعد در سال 1955 نخستين اجلاس مشترك كشورهاي آسيايي و آفريقايي در شهر باندوگ اندونزي تشكيل گرديد.
در كنفرانس باندوگ كه بر اساس توافق هاي كنفرانس كلمبو برپا گرديد، صلح جهاني، تشريك مساعي كشورها، استعمار مستقيم و غيرمستقيم و آثار و خطرات ناشي از عدم رعايت آن، احترام به عقايد يكديگر و حفظ روابط دوستانه و ترويج و توسعه، اصول ذيل مورد تاكيد قرار گرفت:
الف: احترام به اهداف و اصول منشور سازمان ملل متحد و تعهدات بين المللي
ب: احترام به حقوق اساسي انسان ها
پ:احترام به حاكميت و تماميت ارضي كشورها
ت: خودداري از تجاوز يا تهديد به تجاوز يا توسل به زور
ث : به رسميت شناختن برابري همه نژادها و همه ملت ها
ج: خودداري از مداخله در امور داخل كشورها و احترام به حق ملت ها در دفاع فردي يا جمعي
درسپتامبر 1961 اولين اجلاس كشورهاي موسوم به جنبش عدم تعهد به منظور بررسي و تبادل نظر پيرامون برقراري صلح و امنيت بين المللي، همكاري هاي بين المللي، بهبود وضعيت اقتصادي در بلگراد برگزار گرديد.
از اين سال به بعد عضويت در جنبش عدم تعهد يعني اعلام مخالفت و عدم پذيرش سلطه قدرت هاي بزرگ و دستيابي به استقلال سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نفي استعمار و استعمار گري و تعديل كننده نظام جهان تلقي گرديد.
ايران به دليل عضويت در پيمان نظامي بغداد (پيمان سنتو) نتوانست به عضويت جنبش غيرمتعهدها درآيد و با پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط رژيم در سال 1979 و انحلال پيمان سنتو ،جمهوري اسلامي ايران در سپتامبر 1979 همزمان با برگزاري ششمين اجلاس سران غيرمتعهد ها رسما به عضويت اين جنبش درآمد.
با فروپاشي نظام دوقطبي و پايان جنگ سرد و يك قطبي- چندقطبي شدن جهان و تحولات نوين در عرصه بين المللي جنبش عدم تعهد نيز با وضعيت نويني مواجه گرديد. جنبش عدم تعهد همسو با تحولات بين المللي و نياز اعضا و مقابله با پديده هاي نوظهور تدابير لازم و تلاش هاي هدفمندي را در جهت حفظ اصول و اهداف اوليه بنيانگذاران بكار بسته است.
ساختار: جنبش عدم تعهد داراي سازمان و تشكيلات مخصوصي نيست. شايد علت اصلي آن اين بود كه بنيانگذاران جنبش چون خود عليه دسته‌بندي و بلوك‌سازي به پا خاسته بودند نمي‌خواستند به جنبش خود شكل يك گروه و سازمان مشخصي را بدهند. معذالك در طول زمان، جنبش غيرمتعهدها خود به خود شكل گرفت و كم و بيش داراي سازمان و ارگاني شد كه گرچه با قالب‌هاي سنتي اتحاديه‌ها و سازمان‌ها منطبق نيست ولي مي‌توان آن را يك گروه مخصوص به خود توصيف كرد. كشورهايي با رژيمهاي سياسي متفاوت، با سيستم‌هاي اقتصادي ناهمگون و با وسعت، قدرت و مناطق جغرافيايي مختلف در اين جنبش گردهم آمدند كه تنها عامل پيوندشان اصل همزيستي مسالمت آميز بود. اولين شرط اين همزيستي، عدم شركت اعضاء دردسته‌بنديهاي سياسي و خودداري از دادن پايگاههاي نظامي به بلوك‌هاي شرق و غرب تعيين شد، هرچند به تدريج اين شرايط نيز در عمل رعايت نگرديد و برخي كشورهاي عضو به گروه غرب يا شرق تمايل داشتند و در هر فرصتي تلاش مي‌كردند به نفع آنها اقدام كنند، درحاليكه خود را همچنان غيرمتعهد مي‌خواندند. جنبش عدم تعهد در دوره پس از جنگ سرد با چالشهاي گوناگوني مواجه بود و حتي برخي فلسفه وجودي آن را زير سئوال برده و معدودي از كشورهاي عضو از آن كناره گرفتند، اما كشورهاي فعال جنبش آن را همچنان زنده نگاه داشته و براي تقويت آن تلاش كردند. در حال حاضر 120 كشور از آسيا، آمريكاي لاتين و اروپا در جنبش عدم تعهد عضويت دارند. بنيانگذاران جنبش عدم تعهد و جانشينان بعدي آنها براين باور بودند كه با توجه به تنوع جغرافيايي و ايدئولوژيكي كشورهاي عضو، در صورت ايجاد ساختارهاي رسمي همچون اساسنامه و دبيرخانه داخلي، احتمالاً اين جنبش از هم فروخواهد پاشيد. زيرا يك سازمان فراملي متشكل از كشورهايي با ايدئولوژي ها و اهداف مختلف هرگز قادر به ايجاد ساختاري اداري و منطقي براي اجراي سياست هايي كه مورد توافق كشورهاي عضو باشد، نخواهد بود.به همين سبب، نوع منحصر به فردي از ساختار اداري در اين جنبش شكل گرفت. براين اساس، ساختار اداري جنبش عدم تعهد مانند ساير سازمان هاي معمول، چندان داراي سلسله مراتب منطقي و حساب شده نيست و همه كشورهاي عضو فارغ از اندازه و اهميت خود از اين فرصت برخوردارند تا در تصميم سازي و سياست گذاري هاي جهاني نقش ايفا كنند.
دراين چارچوب، اجلاس سران، مناسبتي است كه در بالاترين سطح تشكيل جلسه مي دهد و كشور ميزبان رياست جنبش و مسئوليت هاي مربوطه را از كشور ميزبان قبلي براي مدت سه سال تا اجلاس بعدي برعهده مي گيرد. به اين ترتيب ساختار اداري جنبش نيز در مدت رياست كشور ميزبان به اين كشور سپرده مي شود كه اين وظيفه نيز معمولاً برعهده وزارت خارجه آن كشور قرار مي گيرد. علاوه بر اين، از آنجا كه سران كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد به طور منظم در اجلاس سالانه مجمع عمومي سازمان ملل متحد با يكديگر ديدار مي كنند و بيشتر كارهاي خود را در آنجا انجام مي دهند نماينده دائم كشور رئيس جنبش به عنوان وزير امور عدم تعهد عمل مي كند. به منظور تسهيل مسئوليت هاي رياست جنبش، تعدادي ساختار با هدف ارتقاي هماهنگي ميان كشورهاي عضو به وجود آمده است كه شامل گروه هاي كاري، گروه هاي تماس، كميته هاي ويژه و ساير كميته هاي عدم تعهد است. جنبش عدم تعهد در قالب اجلاس هاي مختلف فعاليت هاي خود را هماهنگ مي كند و انجام مي دهد و فاقد دبيرخانه دائمي است. اين جلسات عبارتند از:
1-3 اجلاس سران مهمترين ركن جنبش، اجلاس سران است كه هر سه سال يكبار در پايتخت يكي از كشورهاي عضو برگزار مي شود. رئيس كشوري كه اجلاس در آن برگزار مي شود، به مدت 3 سال رياست جنبش را برعهده خواهد داشت. رياست جنبش مقامي مشابه دبيركل در سازمان هاي بين المللي است.
2- 3 اجلاس وزراي امور خارجه اجلاس وزراي امور خارجه نيز هر 3 سال يكبار و در فاصله دو اجلاس و در پايتخت يكي از كشورهاي عضو برگزار مي گردد.
3- 3 اجلاس‌ تخصصي اجلاس وزراي جمعيت، كشاورزي، بهداري، ورزش، اطلاعات (فرهنگ و ارشاد) واتحاديه خبرگزاريهاي كشورهاي غيرمتعهد از جمله اجلاس تخصصي غيرمتعهدهاست.
4-3- كميته متدولوژي شكل گيري نظام نوين جهاني و تحولات سريع در حوزه علم و فناوري موجب گرديد كه جنبش عدم تعهد براي رويارويي و همسويي با اين پديده ها و تحولات و پاي بندي به اصول و اهداف خودو تدوين متدولوژي نوين جنبش در اجلاس نيكوزيا (1988)، كميته متدولوژي جنبش عدم تعهد را تاسيس نمايد. اين كميته مسئول بررسي و اتخاذ روش هاي مناسب و نوين ارتقاء نقش جنبش در تحولات بين المللي است. پس از مروري بر ساختار چهار وجهي جنبش عدم تعهد، در قسمت بعد به مطالعه نقش جمهوري اسلامي ايران و جنبش عدم تعهد پرداخته شده است. جمهوري اسلامي ايران و جنبش عدم تعهد: ايران به دليل پيوستن رژيم پهلوي به پيمان نظامي بغداد نتوانست در نخستين اجلاس سران كشورهاي غيرمتعهد (بلگراد 1961) حضور يابد و از آن تاريخ به بعد نيز مسئله عضويت ايران در اين جنبش مطرح نشد.
در سال 1357، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در ششمين نشست سران جنبش عدم تعهد در هاوانا، ايران به عضويت اين سازمان درآمد. جمهوري اسلامي ايران براساس آموزه هاي اصلي معمار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره)، يعني دكترين نه شرقي نه غربي كه به انديشه عدم تعهد نزديك است، ترجيح مي دهد اين جنبش با حفظ استقلال عملي و پويايي موضع گيري، به بازنگري در متن معادلات جهاني مبادرت ورزد. اين، فصل مشترك مواضع و سخنراني هاي مسئولان ايران در نشست هاي متعدد سران و وزيران خارجه كشورمان از سال 1357 تاكنون بوده است. شايد بتوان گفت جنبش عدم تعهد يكي از مفيدترين سازمان هاي بين المللي است كه ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت آن درآمده است. پس از تثبيت اوضاع سياسي كشور از سال 1360، ايران بر حضور خود در اين جنبش افزود و اين جنبش نيز متقابلا اقدامات مثبتي به سود ايران انجام داد كه از آن جمله مي توان به تلاش براي پايان دادن به جنگ ايران و عراق، محكوم كردن حمله آمريكا به هواپيماي مسافربري ايران در تير 1367، حمايت از اجراي قطعنامه 598 و ساير موضع گيري هايي كه با سياست هاي جمهوري اسلامي ايران انطباق داشته اند، اشاره كرد. موضوع چون فلسطين، مخالفت با مذهب ستيزي و نژاد پرستي، تقاضا براي گشودن بازار كشورهاي شمال به روي صادرات كشورهاي جنوب از جمله اين اقدامات بوده است.مهم ترين اقدام حمايتي جنبش غيرمتعهدها در قبال كشورمان تلاش براي محكوم نشدن ايران در آژانس بين المللي انرژي اتمي بوده است. در نشست هاي شوراي حكام آژانس كه به منظور بررسي فعاليت هاي هسته اي ايران برگزار شده است غيرمتعهدها با موضع گيري خود از اين شورا خواسته اند به دور از فشارهاي سياسي به بررسي دقيق وضع تسليحاتي همه كشورهاي عضو بپردازد.اين جنبش همچنين در پايان چهاردهمين نشست سران در هاوانا در بيانيه جداگانه اي ضمن حمايت از فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران، پيوستن رژيم صهيونيستي را به معاهده منع گسترش سلاح هاي هسته اي (ان پي تي)2 خواستار شد.در نگاه كلي مي توان گفت با پيوستن ايران به اين جنبش، انديشه حمايت از تبديل جنبش به يك سازوكار تأثيرگذار در معادلات جهاني تقويت شده است؛ به ويژه آنكه جمهوري اسلامي ايران به همراه كوبا، مالزي و آفريقاي جنوبي در رديف چهار كشور پيشرو در زمينه بيداري غيرمتعهدها قرار دارد كه از زمان پيوستن به اين سازمان همواره به ضرورت عملي شدن خواسته هاي جنبش اهتمام و بر آن تأكيد كرده است. اهم مواضع جمهوري اسلامي ايران كه در سخنراني هاي مقامات رسمي كشور در اجلاس هاي سران اين جنبش تبلور يافته است عبارتند از: درخواست براي ارتقاي نقش جهاني جنبش در عرصه بين المللي با هدف تحقق تساوي حقوق در عرصه بين المللي، نياز به تجديدنظر در اصول جنبش به منظور تكميل فلسفه وجودي جنبش عدم تعهد با توجه به مقتضيات و تحولات جهان معاصر، حركت جنبش به سوي جنبه ايجابي و نقش آفريني و رهبري در جهان معاصر، لزوم تقويت هويت جنبش براساس صلح، معنويت و محبت و تحقق آرمان هاي بشري براي غلبه بر ناامني و تبعيض و بي ثباتي، تلاش براي تصحيح روندهاي يكجانبه گرايانه و تبعيض آلود موجود، تقويت جنبش غيرمتعهدها از طريق تعاملات فرهنگي و سياسي اعضاي جنبش، فعال تر كردن اركان جنبش، توجه به ظرفيت هاي بالاي سياسي و توسعه صلح و آرامش، بازنگري كلي در اهداف و ساختار شوراي امنيت سازمان ملل و تحقق عضويت دائم داراي امتياز وتو در شوراي امنيت بر مبناي گفتمان عدالتخواهي.
سازوكارها و راهكارهاي اجرايي جنبش عدم‌تعهد: ساز و كارها و راهكارهاي جنبش عدم تعهد را مي توان در چند بخش زير به منظور درك بهتر مطلب طبقه بندي نمود.
1-5- تهيه اسناد: از آنجا كه جنبش عدم تعهد فاقد دبيرخانه، مقر دائم و كادر ثابت مي‌باشد، برحسب نوع اجلاس، كشور ميزبان به تدارك وسائل و ابزار كار مورد نياز مي پردازد و چنانچه كمبودي در امر خدمات باشد كشورهاي ديگر عضو كمك‌هاي لازم را دراختيار كشور ميزبان قرار مي‌دهند. تهيه اسناد نيز وظيفه كشور ميزبان است كه بايد با مشورت گسترده با ديگر اعضاء صورت گيرد. كشور ميزبان بايد تلاش كند تا پيش‌نويس اسناد مربوط به اجلاس را هرچه سريع‌تر و حداقل يك ماه قبل از برگزاري اجلاس تهيه و توزيع كند، معمولاً پيش‌نويس اسناد در جلسات دفتر هماهنگي در نيويورك مورد بررسي اوليه قرار گرفته و تصميم‌گيري در خصوص موارد مهم و موضوعات حساس و مورد اختلاف به نشست كارشناسان ارشد و اجلاس وزرا يا سران ارجاع مي‌شود. تمامي جلسات و مصوبات كميته متدلوژي همواره برلزوم موجز بودن اسناد و بيانيه‌هاي پاياني اجلاسهاي عدم تعهد و نيز پرهيز از درج مطالب تكراري در آنها تأكيد شده ولي با توجه به كثرت اعضاي جنبش و اهميت موضوعات متفاوت از نظر كشورهاي عضو، درگذشته، بيانيه‌هاي اجلاسهاي وزرا و سران عدم تعهد معمولاً طولاني بوده و در آنها ديدگاههاي اعضاي جنبش در خصوص كليه موارد مطرح در دستور كار مجمع عمومي و شوراي امنيت سازمان ملل منعكس شده است.‌ در سالهاي اخير با توجه به گسترش اينترنت، امكان دستيابي به اسناد جنبش عدم تعهد از طريق اين وسيله ارتباط جمعي فراهم آمده و كشورهايي كه رياست جنبش عدم تعهد را برعهده داشته‌اند با ايجاد وب‌سايت مخصوص جنبش، كليه اسناد مربوط را در پايگاه اطلاع‌رساني خود ثبت و نگهداري كرده‌اند.
2- 5- تصميم‌گيری: تصميم‌گيري در اجلاسها جنبش عدم‌تعهد براساس اجماع كشورهاي عضو است. راي اجماع به دو دليل كاربرد مؤثري در جنبش داشته است: از يك سو يك امر نمادين است كه وحدت و يكپارچگي جهان سوم را به نمايش مي‌گذارد و از سوي ديگر از توافقهاي دقيق و واضح كه مي‌تواند براي اعضاء مشكل‌افرين باشد پيشگيري مي‌نمايد. تصميم‌گيري براساس اجماع بعضاً موجب اعلام مواضع كلي و پرهيز از پرداختن به جزئيات موضوعات مورد اختلاف گرديده و اين امكان را براي اعضاء فراهم مي‌آورد كه بدون فشار ناشي از يك راي ثبت شده، مصالحه نمايند. همچنين توسل به اجماع درگذشته، اعضاي جنبش عدم‌تعهد را كه از نظر نظامي و اقتصادي ضعيف‌تر بودند، قادر ساخته كه در مقابل فشار دولتهاي خارجي مقاومت نمايند. البته شيوه اجماع در تصميم‌گيريهاي جنبش عدم تعهد خالي از اشكال نبوده و اين امر همواره مسائل و مشكلاتي را در اجلاسهاي مختلف به وجود آورده كه بيش از همه كشور ميزبان را آزار داده است. لازم به ذكر است كه مصوبات جنبش عدم تعهد داراي هيچگونه تعهد و ضمانت اجرايي نبوده و تنها بيانگر ديدگاهها و نظرات كشورهاي عضو در خصوص مسائل بين‌المللي است كه اين امر به نوبه خود از نظر افكار عمومي جهان حائز اهميت است. به عنوان مثال موجب افزايش قدرت چانه‌زني كشورهاي عضو جنبش در مقابل ساير كشورها در مجامع بين‌المللي نظير سازمان ملل خواهد شد.
3-5- اعلام تحفظ: معمولاً تلاش مي‌شود نظرات همه اعضاء در متن نهايي بيانيه‌ها و اسناد مصوب اجلاس ها و نشست هاي جنبش عدم تعهد درنظرگرفته شود، با اين حال ممكن است يك يا تعداد معدودي از كشورهاي عضو، متن تعديل شده را بعد از كسب راي اجماع قابل قبول ندانند كه در اين صورت تحفظ خود را نسبت به آن بخش از بيانيه يا سند مصوب اعلام كرده و متن تحفظ خود را دراختيار كشور ميزبان قرار مي‌دهند.
4-5 شرايط عضويت در جنبش عدم تعهد: زماني كه قرار شد كشورهاي غيرمتعهد براي نخستين بار در سال 1961 در بلگراد گردهم آيند، بنيانگذاران جنبش يك جلسه مقدماتي در قاهره تشكيل داده و در آن معيارهاي پنج گانه ذيل را براي تعيين و تعريف كشورهاي غيرمتعهد كه مي‌بايد به كنفرانس دعوت شوند، در نظر گرفتند.
الف: داشتن سياست مستقل برمبناي همزيستي مسالمت‌آميز
ب: پشتيباني از نهضت‌هاي آزاديبخش‌
پ: عدم وابستگي به اتحاديه‌هاي نظامي‌
ت: نداشتن هيچگونه اتحاد نظامي دوجانبه با يكي از قدرتهاي بزرگ‌
ث: خودداري از پذيرفتن ونداشتن پايگاههاي نظامي خارجي در خاك خود
امروزمعيارپذيرش اعضاي جديد درجنبش عدم تعهد آنگونه كه در”سند متدلوژي كارتاهنا” آمده عبارت از پايبندي به اصول و اهداف جنبش عدم تعهد يعني همان اصول دهگانه باندونگ و نيز پايبندي به اهداف و اصولي كه دراجلاس يازدهم سران عدم تعهد مورد تأكيد مجدد قرارگرفت ازجمله استقلال، تماميت ارضي وحاكميت كشورها؛ دستيابي به خلع سلاح كامل تحت كنترل مؤثر بين‌المللي، حق مردم تحت استعمار،‌ديگر اشكال سلطه خارجي يا اشغال بيگانه براي تحقق حق خودمختاري و تعيين سرنوشت، برابري همه ملتها، احترام كامل به حقوق بين‌الملل، حل مسالمت آميز اختلافات،حاكميت مردم سالاري درروابط بين‌الملل، توسعه اقتصادي واجتماعي،ايجاد يك نظم عادلانه اقتصادي بين‌المللي، توسعه منابع انساني، حفظ وارتقاء كليه حقوق بشر،آزاديهاي اساسي ازجمله:حق توسعه وهمزيستي مسالمت‌آميزنظامها، فرهنگ ها وجوامع مختلف. همچنين همبستگي با جنبش عدم تعهد و حمايت از ابتكارات و پيشنهادات جنبش، به عنوان يكي ديگر از معيارهاي پذيرش اعضاي جديد در اين سند قيد شده است.‌ درخواست كشورها براي عضويت در جنبش عدم تعهد بايد به صورت كتبي و با امضاي رئيس كشور، دولت و يا وزيرخارجه كشور درخواست‌ كننده، تسليم رئيس دوره‌اي جنبش گردد. نسخه‌اي از درخواست مذكور دراختيار كليه اعضاء قرار گرفته و پس از بررسي موضوع در جلسه دفتر هماهنگي در نيويورك، در صورت عدم مخالفت كشورهاي عضو، بنابر توضيح دفتر هماهنگي، عضويت كشور درخواست‌كننده در اولين اجلاس وزراي خارجه و يا سران جنبش عدم تعهد به تصويب مي رسد. در حال حاضر 120 كشور عضو جنبش عدم تعهدند.
5-5 اعضاي ناظر:به منظور جلب مشاركت ديگر بازيگران صحنه بين‌المللي، رويه جاري در جنبش عدم تعهد برآن است كه كشورها و سازمانهاي متقاضي را به عنوان ناظر براي شركت در اجلاسهاي مختلف مي‌پذيرد. كشورهايي كه شرايط عضويت در جنبش عدم تعهد را دارا باشند، مي‌توانند به عنوان ناظر نيز پذيرفته شوند. اعضاي ناظر پس از كسب اجازه از هيئت رئيسه هر اجلاس مي‌توانند علاوه برحضور در جلسات عمومي، به ايراد سخنراني و ارائه نظرات و ديدگاههاي خود بپردازند.
ارگانهاي جنبش عدم تعهد: نظربه ماهيت جنبش عدم تعهد، طرزكار وعملكرد جنبش با ديگر مجامع و اجلاس هاي بين‌المللي.
ادامه دارد


چرا خدا اجازه می دهد رنج ببریم
حمید رضا تقی پور دهقان تبریزی

در کتب آسمانی آمده، “خداوند سرچشمه عشق است.”
اما اگر واقعاً خدا سرچشمه عشق است، چرا اینقدر رنج و بدبختی وجود دارد؟ چرا با عمل وحشیانه طبیعت اینهمه آدم در سال می میرند و چرا برای سیر کردن شکم صدها هزار انسان که از گرسنگی رنج می برند، غذای کافی وجود ندارد و چرا اینقدر ظلم و ستم بر مردم اعمال می شود؟ چرا اتفاقاتی مثل تراژدی که در شهر اوکلاهاما شاهد بودیم روی میدهد که دیوانه هایی به جان مردان، زنان و کودکان بی گناه بیفتند؟
در یکی از رمان های هیو والپول، یک مرد جوان می گوید، “میدانی وانسا، خدا نمی تواند وجود داشته باشد. باید به این مسئله ایمان پیدا کنی…از خودت بپرس، چطور می تواند خدا وجود داشته باشد و زندگی اینطور باشد؟ اگر خدایی بود باید از خودش دلگیر می شد.”یک نفر که موضوع سخنرانی این هفته ام را دیده بود می گفت، “اینم عجب سوالیه.” و واقعاً هم همینطور است. چند شب پیش همسرم سوال کرد که موضوع سخنرانی این هفته ام چیست و وقتی به او گفتم که موضوع “چرا خدا اجازه می دهد رنج ببریم؟” است، گفت، “آره واقعاً چرا؟”
حتی وقتی نگاهی به این “چرا؟” می اندازم، صداهایی را می شنوم که در گوشم زنگ می زنند، “مال ما این نیستیم که متعجب باشید چرا، مال ما این است که فقط انجام دهید یا ………”
اولین مشکل در مواجهه با مشکل رنج کشیدن، نظریه قدیمی متداول بین خیلی از مسیحی هاست که اشتباه است بپرسیم، “چرا؟” نباید در مورد وجود انسان و مشکلات او از خدا گله کنیم.اما پیشنهاد من برعکس این است. پرسیدن “چرا” نه تنها اشکالی ندارد بلکه اولین قدم به سمت آشتی با پروردگار درخلال درد و رنج است و کاملاً با سنت کتب آسمانی هماهنگ است:
حضرت موسی با قوم خود در بیابان به جانب خدا فریاد می زند، “خدایا چرا در حق این مردم بدی می کنی؟”
جدعون در زمان غم و ناراحتی می گوید، “اگر خدا با ماست، پس چرا این اتفاقات برای ما می افتد؟”حضرت ایوب که نماد مواجهه با مشکلات و رنج هاست می گوید، “من زندگی خودم را دارم، آزادانه گله وشکایتم را ابراز می کنم و به تلخی روحم سخن می گویم. به خدا می گوید، آیا ستم دادن به من به نظرت درست است؟”و اگر هنوز هم متقاعد نشده اید، سخنان خود حضرت عیسی را بشنوید: “خدای من، خدای من، چرا من را به خودم واگذاشته ای؟”پس حالا که اینطور است، اجازه بدهید ما هم پیش برویم و بپرسیم، “چرا؟” “چرا خدا اجازه می دهد رنج ببریم؟”پرسش “چرا” به چهار نوع مشکل و سختی نمود دارد که منجر به رنج و بدبختی می شود. اجازه بدهید نگاهی اجمالی به آنها بیندازیم:
1 – بلایای طبیعی گردبادی به یک شهر حمله ور می شود، سیل جامعه ای را نابود می کند، آتش قومی را در هم می کشد، و تصادفات که ھر سال جان تعداد بیشماری از مردم را می گیرد. مثلاً خدا نمی توانست وقتی یک هواپیما درحال سقوط کردن است، نیرو جاذبه را نگه دارد؟ ایده خیلی خوبی به نظر می رسد اما اگر نیروی جاذبه ناگهان قطع شود، همه جهان بر هم می ریزد. شاید بتوان با مشکلات و سختی های ناشی از بلایای طبیعی کنار بیاییم اما درمورد این چطور:
2 – بیماری ها چرا خدا زندگی را طوری خلق کرده که بعضی از سلولهای بدن تخریب می شوند؟ آیا نمی توانست زندگی انسانها را طوری خلق کند که هیچوقت به بیماری و مریضی گرفتار نمی شدند؟
این هم در نظر اول ایده خوبی به نظر می رسد مخصوصاً وقتی صحبت از بیماری جوانها و کودکان باشد. اما وقتی زندگی واقعیت می شود همه انواع و اشکال زندگی نیز ممکن می شود، حتی سلولهای بیمار. خیلی از بیماریها متعلق به گذشته است و با پیشرفت علم پزشکی درمان آن پیدا شده است. به نظر می رسد که انسان باید همراه با خدا برای از بین بردن مشکلات و دشواری های انسان تلاش کند. بااینکه دردآور است اما گاهی اوقات فشار و چالش و درد زندگی است که باعث می شود بیشترین تلاش خود را به کار گیریم.
بیماری و مریضی با همه بدی که دارند اما بخشی از انسانیت و مرگ و میر انسان هستند. خداوند قصد نداشته است که در این جهان به انسان عمر جاودانه بدهد.
3 – درد روحی و احساسی چرا باید متحمل دردها و ناراحتی های روحی شدید بشویم؟ چه از دست دادن عزیزی باشد یا شاهد درد کشیدن یکی از عزیزان بودن، گاهی اوقات دردهای احساسی است که باعث می شود آن “چرا”ها به زبانمان بیاید.
خیلی خوب یادم می آید شبی را که با چشمهای گریان رو به آسمان نگاه می کردم و از خدا می پرسیدم، “چرا؟ چرا بایداینطوری شود؟” و خوب یادم می آید که همان موقع سوال دیگری به ذهنم آمد که “آیا برای فرار از این فقدان، دست از تجربه عشق می کشی؟”4 – بدی های انسانی یک آهنگ معروف بود که می گفت، “چطور آدما میتونن اینقدر بی احساس باشن، چطور میتونن اینقدر سنگدل باشن؟”
نامهایی مثل جان واینه و جفری داهمر بعنوان نمونه هایی از بدترین نوع شر در زمین در ذهن همه ما حک شده اند. تیم مک ویگ هم به آن لیست اضافه شده است.
خوب گوش کنید. من کاملاً متقاعد شده ام که در صورت شر انسانی است که می توان شیطان واقعی را دید.
و هنوز هم… حتی در صورت شر انسانی مثل آنچه که شهر اوکلاهما دیدیم دقیقا آنچه سنت پاول نوشته را می بینیم: “همه چیز برای آنها که خداوند را دوست دارند، خوب پیش می رود.” که می تواند تصویر آن مرد آتش نشانی را در شهر اوکلاهما فراموش کند که کودک یک ساله ای را از لاشه هواپیما بیرون می کشید. آن کودک به طرز تاسف برانگیزی جان سپرد. اما تصویر مرد آتش نشان و مادر آن کودک که شریک در غم از دست رفتن کودک همدیگر را در آغوش گرفته بودند به یاد ماندنی است. یعنی غریبه ها درمیان رنج و بدبختی با هم همدردی می کنند.
اینجا نکته مهمی است که درمواجهه با درد روحی و احساسی باید به یاد داشته باشید. وقتی آسیب روحی دیده ایم، به دنبال پاسخ های عقلانی و منطقی نیستیم. تصور کنید که به حادثه اوکلاهما نگاه می کردید و می پرسیدید، “خدایا چرا؟” و بعد یک فرمول علمی جادویی در آسمان با پاسخ ظاهر می شد… “به خاطر این است که x+y بر جذر y و….” آیا این راضیتان می کند؟ نه. راه حل اینجاست:ما دنبال پاسخ برای مغزمان نیستیم بلکه به دنبال مرحمی برای زخمانیم.
وقتی آسیب روحی دیده ام، آسیب با مغزمان در ارتباط نبوده و روحمان را خدشه دار کرده است. بیشتر از اینکه به دنبال پاسخ چراهای خود باشیم، زجه می زنیم و از دردمان می گوییم. از این گذشته، آخرین باری که اتفاق فوق العاده ای برایتان افتاد و از خدا پرسیدید، “چرا من” کی بود؟
اجازه بدهید درسهایی برایتان عنوان کنم که شما را در دردها و ناراحتی ها به خدا نزدیکتر می کند.
1 – پرسیدن “چرا” از خدا اشتباه نیست.
به آخرین قسمت انجیل نگاه کنید….حتی پیامبر خدا نیز در رنج و بدبختی از خدا می پرسد، “چرا؟” و احساس تنهایی می کند.
2 – خدا برای تنبیه ما رنج و ناراحتی نمی فرستد.
انجیل متی مسیحی به ما نشان می دهد که روح او بر غم و اندوه غالب شده بود. “روح من تا حد مرگ انباشته از درد است.” تابه حال آنرا حس کرده ای؟ مسیح هیچ کار اشتباهی انجام نداده بود. درواقع، او کسی است که در هماهنگی کامل در بهشت با خدای خود زندگی می کند. اگر کسی در دنیا باشد که به هیچ وجه شایسته تحقیر، طرد شدگی و درد نباشد، اوست. پس خدا برای تنبیهمان درد و ناراحتی نمی فرستد.
3 – خدا در رنج و تنهایی ما را تنها نمی گذارد، او هم کنار ما رنج می کشد.
کمی به آن فکر کنید. وقتی زجه می زنید که “چرا؟” برای کسی زجه می زنید که می داند این چرا چرا کردن ها، احساس تنهایی و طردشدگی و احساس درد فیزیکی و احساسی یعنی چه.
نه، خدا وقتی ما درد می کشیم غایب نیست و درست کنار ماست. یکی از دوستانم می گفت که در بدترین و دردآورترین تجربه زندگیش به سمت خدا زجه زده است که “وقتی پسرم مرد کجا بودی؟” بعد صدایی نرم و آرام را شنیده که می گوید، “من همانجا بودم که تو بودی وقتی پسرم مرد.”
چرا درد و رنج و بدبختی زندگی ما را نابود می کند؟
چرا خدا اجازه همچنین چیزی را می دهد؟ هر پاسخ عقلانی به این سوال قاصر خواهد بود. فقط پذیرفتن اینکه خدا در همه دردها کنار ماست باعث می شود که از تاریکی بیرون بیاییم.
و آخر اینکه انجیل به ما یاد می دهد که خدا هر اشتباهی را درست می کند، هر قلب شکسته ای را ترمیم می کند و هر دل خالی که به سمت او آمده را پر می کند. “…خدا خودش با آنها خواهد بود. هر اشکی را از صورت ها می زداید.
مرگ دیگر وجود نخواهد داشت. درد و زجه و ناراحتی دیگر وجود نخواهد داشت.”آنکه گفت، “به خاطر همه آن چیزهایی که دیده ام، برای چیزهایی که ندیده ام به خدا اعتماد میکنم” حقیقتاً راست گفته است.