نشریه ازادگی – شماره 252
تصویر روی جلد : دکتر زهرا ارزجانی |
تصویر پشت جلد : دکتر زهرا ارزجانی |
مدیرمسئول و صاحب امتیاز:
- منوچهر شفائی Manoochehr Shafaei
چاپ و پخش:
همکاران:
- جمشید غلامی سیاوزان Jamshid Gholami Siavazan
- سید ابراهیم حسینی Seyed Ebrahim Hosseini
- سمیه علیمرادی Somayeh Alimoradi
- طراحی پشت و روی جلد :
- دکتر زهرا ارزجانی Dr . Zahra Arzjani
یادآوری:
- آزادگی نشریه ای مستقل و بدون وابستگی است که زیر نظر مدیر مسئول منتشر می شود.
- نشر آثار، سخنرانی ها و اطلاعیه ها به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان به آزادی اندیشه و بیان می باشد.
- با اعتقاد به گسترش افکار ، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه بدون هیچ محدودیتی کاملاً آزاد است.
- مسئولیت هر اثری به عهده نویسنده آن اثر است و آزادگی صرفاً ناشر افکار می باشد.
فهرست مطالب:
نازیها در «یاد عدالت»: احمق، ترسو، یا تبهکار؟
ایان بوروما برگردان: عرفان ثابتی
محاکمهی جنایتکاران نازی در دادگاه نورمبرگ در نوامبر ۱۹۴۵ شروع شد و تا اکتبر ۱۹۴۶ ادامه داشت. این دادگاه تا چه اندازه در احقاق حق و اجرای عدالت موفق بود؟
این پرسش مضمونِ اصلیِ «یاد عدالت» است، مستندی بلند که از زمان تولیدش در سال ۱۹۷۶ به ندرت دیده شده اما اخیراً نسخهی کامل و بازسازیشدهی آن به نمایش در آمده است.
1 . محاکمههای اصلی جنایتکاران جنگی در دادگاه نورمبرگ در نوامبر 1945 شروع شد و تا اکتبر 1946 ادامه یافت. ربکا وست، که این دادخواهی بسیار آهسته را برای نیویورکر گزارش میکرد، این دادگاه را «دژ ملال» خواند. اما لحظات پرهیجانی هم وجود داشت: برای مثال، وقتی که هرمن گورینگ در جریان بازجویی خود دست رابرت اچ. جکسون، سردادستان آمریکایی، را از پشت بست. با وجود این، سخنان آغازین جکسون بیش از هر چیز دیگری در یاد مانده است: «هرگز نباید فراموش کنیم که امروز بر هر مبنایی که دربارهی این متهمان داوری کنیم، فردا تاریخ هم بر همان اساس دربارهی ما قضاوت خواهد کرد. نوشاندن جام زهر به این متهمان در حکم آن است که خود نیز از آن بنوشیم. باید بیطرفی و استقلال رأی خود را چنان حفظ کنیم که آیندگان بگویند این دادگاه به آرزوهای بشر برای تحقق عدالت جامهی عمل پوشاند.»این دادگاه تا چه اندازه به این پند و اندرز عمل کرد، دادگاهی که پس از نبردهای خونین فراوان برگزار شد و در آن شماری از همان کشورهای متخاصم بر مسند قضاوت دربارهی رهبران نازی نشستند؟ این موضوعِ یاد عدالت است، مستند چهار ساعت و نیمهای که از زمان تولیدش در سال 1976 به ندرت دیده شده اما کارگردانش، مارسل افولس، آن را بهترین اثر خود میداند – شاید حتی بهتر از اثر معروفتر او، اندوه و ترحم (1969)، که به اشغال فرانسه از سوی نازیها، استقرار دولت ویشی، و جنبش مقاومت فرانسه میپردازد. در اوایل یاد عدالت، یهودی منوهین، ویولونیست نامدار، میگوید که وحشیگری آلمان نازی را باید نوعی فاجعهی اخلاقیِ جهانی و فراگیر شمرد: «فرض من این است که هر آدمی گناهکار است.» به نظر او، این واقعیت که این فاجعه در آلمان رخ داد به این معنی نیست که نمیتواند در جای دیگری رخ دهد. درست پیش از این اظهار نظر، در صحنهی قبلی دیدهایم که رهبران نازی، یکی بعد از دیگری، در دادگاه نورمبرگ خود را بیگناه خواندهاند.افزون بر این، میشنویم که یک چترباز فرانسوی از شکنجه و قتل سازمانیافتهی مردان، زنان، و کودکان الجزایری به دست فرانسویها حرف میزند. تصاویر هولناکی از جنگ ویتنام را میبینیم. و تِلفورد تیلور، یکی از وکلای آمریکایی عضو گروه دادستانی دادگاه نورمبرگ، میگوید که نمیداند هریک از ما «زیر فشار» چقدر «موازین ]اخلاقی رایج[ را تنزل» خواهد داد. در جای دیگری در ادامهی فیلم، تیلور میگوید که نظرش دربارهی آمریکاییها و تاریخ آمریکا بیش از نظرش دربارهی آلمانیهایی که زمانی دربارهی آنها به قضاوت نشسته بود، تغییر کرده است. چنین مقایسههایی برخی از بینندگان را خشمگین کرده است. هرولد روزنبرگ، منتقد ادبی، در همین نشریه (بررسی کتاب نیویورک) افولس را متهم کرده بود که «در باتلاق پوچانگارانهای … گیر افتاده که در آن هیچ کس مجرم نیست، چون همه مجرماند و هیچکسی هم آنقدر صلاحیت اخلاقی ندارد که قضاوت کند.»به نظر روزنبرگ، افولس جنایتهای نازیها را «کماهمیت جلوه داده» و شناعت اخلاقی اردوگاههای مرگ را «کمرنگ» کرده است.
افولس به هیچ وجه از زشتی جنایتهای نازیها نمیکاهد. اما نمیخواهد که عاملان این جنایتها را هیولا جلوه دهد.اما چنین انتقادهایی ناشی از سوءتفاهم است. این فیلم هرگز نمیگوید که آشویتس و کشتار مای لای یا شکنجهگاههای فرانسویها در الجزایر همارزِ یکدیگرند، چه رسد به این که جنگ ویتنام را جنایتی همردیفِ هولوکاست بشمارد. افولس تردید ندارد که احکام دادگاه نورمبرگ دربارهی گورینگ و دار و دستهی جنایتکار او موجه بوده است. افولس خودش در سال 1933 مجبور به ترک آلمان شده بود، و در سال 1940 بعد از حملهی آلمان به فرانسه، از این کشور هم گریخته بود. افولس میکوشد، بیطرفانه و گاهی با طنزی تمسخرآمیز، مشکل قضاوت اخلاقی را حادتر کند. چه چیز سبب میشود که آدمهای عادی در شرایط غیرعادی مرتکب جنایت شوند؟ اگر هموطنانمان به نام کشورمان مرتکب چنین جنایتهایی شوند چه؟ چگونه توجه به احکام دادگاه نورمبرگ به فهم پایبندی کنونی ما به عدالت یاری میرساند؟ آیا یاد عدالت، چنان که افلاطون میپنداشت، ما را به تلاش برای بسط عدالت بر میانگیزد؟ افولس به هیچ وجه از زشتی جنایتهای نازیها نمیکاهد. اما نمیخواهد که عاملان این جنایتها را هیولا جلوه دهد. به نظر او، «هیولا شمردن نازیها نوعی خودپسندی است.» این حرف یادآور چیزی است که مارتین والزر، رماننویس مناقشهانگیز آلمانی، دربارهی محاکمهی عاملان آشویتس در فرانکفورت در دههی 1960 گفته بود. او با این محاکمهها مخالف نبود اما میگفت که انتشار روزانهی گزارشهای هولناک در نشریات عامهپسند آلمانی دربارهی شکنجههای عجیبوغریب نازیهای خونریز، فاصله گرفتن آلمانیهای عادی از این جنایتها و حکومت نازی را آسانتر میکند. چه کسی احتمال دارد با چنین حیواناتی همذاتپنداری کند؟ اگر فقط هیولاها عامل هولوکاست و دیگرِ قتل عامها بودند، دیگر لازم نبود که در آینه خود را ورانداز کنیم.افولس در مقام دادستان با نازیهایی مثل آلبرت اشپیر و دریاسالار کارل دونیتز مصاحبه نمیکند. نقش او نه صدور حکم بلکه فهم بهتر انگیزههای چنین آدمهایی است، به ویژه آدمهایی که از دیگر جنبهها متمدن به نظر میرسند. روزنبرگ از این جهت هم از افولس انتقاد کرده و گفته بود که او باید برای ایجاد موازنه، علاوه بر نظرات این تبهکاران، نظرات قربانیان آنها را نیز ارائه میداد زیرا در غیر این صورت ممکن است که بینندگان فرض را بر بیگناهی این اشرار بگذارند.
این خطر چندان جدی نیست. برای مثال، دونیتز را در نظر بگیرید که به طور عجیبوغریبی میگوید نمیتوانسته یهودیستیز بوده باشد زیرا هرگز به تبعیض علیه یهودیان در نیروی دریایی آلمان روی نیاورده است. گویا او لحظهای از یاد میبرد که در نیروی دریایی هیتلر هیچ یهودی شناختهشدهای وجود نداشت. وقتی افولس از او میپرسد آیا واقعاً عقیده دارد که بین سخنرانیهای به شدت یهودیستیزانهی او و فرجام کار یهودیان در حکومت نازی هیچ ارتباطی وجود نداشته عضلات دهان تنگ کوچک این دریاسالار به شدت تکان میخورد و همچون سگی که در گوشهای گیر افتاده و واقواق میکند، همه چیز را انکار میکند. این صحنه به خودی خود گویاست، و لازم نیست که برای «ایجاد موازنه» یا سبک و سنگین کردن، نظر قربانیان یهودی را هم ارائه داد.
دونیتز لحنی تند و موضعی دفاعی دارد اما اشپیر لحنی ملایم دارد و حتی جذاب است. به احتمال قریب به یقین، همین امر جانش را نجات داد. تلفورد تیلور عقیده داشت که با توجه به شواهد و معیارهای دادگاه نورمبرگ، اشپیر باید اعدام میشد. یولیوس اشترایکربه جرم تبلیغات یهودستیزانه اعدام شد، هرچند هرگز مقام و منصبی در حد اشپیر نداشت. اما اشترایکر آدمی زمخت و ژولیده بود؛ به قول ربکا وست، «از آن پیرمردهای کثیفی که در پارکها دردسر درست میکنند.» هیولا پنداشتن چنین آدمی آسان بود. قضات نورمبرگ از اشپیر خوششان آمد چون با بقیهی متهمان فرق داشت. در مقایسه با اشترایکرِ بیادب، گورینگِ پرنخوت، ژنرال آلفرد یودلِ مغرور و خشک، یا ارنست کالتِنبرونر، رئیس بیظرافت اساس، اشپیر بانزاکت بود. تیلور در فیلم میگوید که همین امر جان اشپیر را نجات داد. وقتی افولس این نظر را با اشپیر در میان میگذارد، لبخند کمرنگی بر چهرهی اشپیر نقش میبندد: «اگر علتش این باشد …، خب خیلی خوشحالام که چنین تأثیر خوبی به جا گذاشتم.» البته در عمل، اشپیر به بیست سال زندان محکوم شد اما حکم دونیتز تنها ده سال بود.
2 . افولس به هیچ وجه از نظر اخلاقی پوچانگار یا در پی کماهمیت جلوه دادن جنایتهای نازیها نبود. او چنان به بررسی جرم و عدالت متعهد بود که نزدیک بود یاد عدالت به ورطهی نسیان بیافتد. شرکتهای سفارشدهندهی این مستند، از جمله بیبیسی، تدوین اولیه را نپسندیدند. به نظر آنها آن نسخه بیش از حد طولانی بود. قرار بود که فیلم بر کتاب تلفورد تیلور، نورمبرگ و ویتنام: یک تراژدی آمریکایی، مبتنی باشد. بنابراین، آن شرکتها میخواستند که بخشهای مربوط به جنگ ویتنام افزایش پیدا کند و بخشهای مربوط به دادگاه نورمبرگ کاهش یابد. افولس هیچ وقت دوست نداشت که تهیهکنندهها به او دستور دهند، و این مخالفتها تنها سبب شد که بر دیدگاه خود بیش از پیش پا فشارد. او بیش از یک تراژدی مشخصاً آمریکایی یا آلمانی، به روند سقوط انسان به توحش، فارغ از زمان و مکان، علاقه داشت.
افولس را به اتاق تدوین در لندن راه ندادند. تهیهکنندهها نسخهی متفاوت و کوتاهتری از فیلم را آماده کردند و به شبکهی تلویزیونی زددیاف در آلمان فروختند. افولس به سراسر اروپا سفر کرد تا نسخهی خودش را نجات دهد. یک دادگاه آلمانی از نمایش نسخهی کوتاهتر در زددیاف جلوگیری کرد. نسخهی اصلی را به آمریکا قاچاق کردند. در یکی از نمایشهای خصوصی در این کشور، مایک نیکولز، کارگردان نامدار، آن قدر متأثر شد که به گریه افتاد. همیلتون فیش، که بعداً ناشری معروف شد، توانست گروهی از سرمایهگذاران را قانع کند که حقوق قانونی نسخهی اصلی را بخرند و شرکت پارامونت آن را پخش کند. این فیلم در سال 1976 در جشنوارهی کن، و سپس در نیویورک و در دانشگاهها، و همچنین در شبکههای تلویزیونی بسیاری از کشورها نمایش داده شد. اگر پایداری و پیگیری افولس و کمک حامیان آمریکاییاش نبود، یاد عدالت هرگز دیده نمیشد. به قول فیش، «ساختن چنین فیلمی کار چنین آدمی بود. او خودش مسئولیت تاریخ را به عهده گرفت.»
با وجود این، بعد از مدتی این فیلم ناپدید شد. قراردادهای مربوط به حق پخش آن منقضی شد، و نزدیک بود که نگاتیوهای فیلم هم خراب شود. اگر بنیاد سینمایی مارتین اسکورسیزی پا پیش نمیگذاشت و به سراغ پارامونت نمیرفت، این شاهکار مستند به آسانی از بین رفته بود. ترمیم نگاتیوها ده سال طول کشید و در سال 2015 پایان یافت. بیتردید، اوضاع از سال 1976 بسیار تغییر کرده است. اکنون آلمان از نظر جغرافیایی، سیاسی، و فرهنگی، کشور متفاوتی است. هنگام مصاحبهی افولس با دونیتز، حکومت آلمان غربی پر از نازیهای سابق بود. اکثر اعضای نسل زمان جنگ، برای پنهان نگه داشتن اسرار کثیف خود، از پاسخگویی طفره میرفتند یا به توجیهات بیشرمانه متوسل میشدند. به قول اویگین کوگون، از بازماندگان هولوکاست و نخستین مورخی که به اردوگاههای مرگ پرداخت، تاریخ رایش سوم هنوز مثل «رازی شرمآور بود که باید پنهان میماند.»
آدمهای عادی، مثل مرد خندانی که افولس در شهر کوچک شِلِسویگ-هلشتاین با او روبهرو شد، همچنان با علاقهی زیاد از دوران رایش سوم به عنوان دورهی نظم و انضباط حرف میزدند، دورهای که مردم مؤدب بودند و «معضل جرم و جنایت وجود نداشت.» افولس به طور تصادفی با این مرد مهربان آشنا شد، وقتی که داشت سعی میکرد پزشک زنی را بیابد که در دادگاه نورمبرگ به جرم قتل کودکان در اردوگاهها (از طریق تزریق نفت به بدن آنها) محکوم شده بود. این زن، بعد از آزادی از زندان در سال 1952، مدتی به عنوان پزشک خانواده به کار ادامه داد. به نظر میرسد که او محترم، و حتی مهربان، بوده است. وقتی افولس سرانجام او را یافت، بسیار مؤدبانه از مصاحبه سر باز زد زیرا بیمار بود. گرهارد رز، یکی دیگر از پزشکان اردوگاهها، پذیرفت که مصاحبه کند اما همهی جرائم را انکار کرد، و ادعا کرد که آزمایشهای پزشکیاش (برای مثال، مبتلا کردن قربانیان به مالاریا) هدفی بشردوستانه داشته، و افزود که ارتش آمریکا هم چنین آزمایشهایی را انجام داده است. افولس، به درستی، میگوید که آزمایشهای آمریکاییها در شرایطی متفاوت از داخائو و بوخنوالد انجام شده است. اما برای نشان دادن دورویی متفقین غربی، شاید بهتر بود که افولس به این نکته اشاره میکرد که دولت آمریکا از زندگی پزشکان آلمانی و ژاپنیای حفاظت کرده که حتی جنایتهایی بدتر از دکتر رز مرتکب شده بودند. چرا؟ چون ممکن بود که در دوران جنگ سرد به دانش آنها احتیاج پیدا کند.
اگر نمیدانستید که چه میگذشته، احمق بودید؛ اگر میدانستید اما نادیده میگرفتید، ترسو بودید؛ اگر میدانستید و مشارکت میکردید، تبهکار بودید.
شاید اضطرابآورترین مصاحبه در این فیلم نه مصاحبه با یک نازی یا جنایتکار جنگیِ ناپشیمان بلکه مصاحبه با اتو کرانتزبولِر، وکیل مؤدب و نامدار، باشد. کرانتزبولر، قاضی نیروی دریایی آلمان در دوران جنگ، وکیل مدافع آراستهی دریاسالار دونیتز در نورمبرگ بود. او بعداً، پس از دفاع از امثال آلفرد کروپ در برابر اتهام استثمار و به بیگاری واداشتن زندانیان، به وکیل موفق شرکتهای تجاری تبدیل شد. کرانتزبولر هرگز از نازیسم دفاع نمیکرد. اما وقتی افولس از او پرسید که آیا از نقش خود در حکومت رایش سوم با فرزندانش حرف زده، پاسخ داد که راهحلی یافته تا قضیه را به آنها بفهماند: اگر نمیدانستید که چه میگذشته، احمق بودید؛ اگر میدانستید اما نادیده میگرفتید، ترسو بودید؛ اگر میدانستید و مشارکت میکردید، تبهکار بودید. آیا فرزندانش خاطرجمع شدند؟ کرانتزبولر میگوید: «به نظر بچههایم، پدرشان هیچ یک از اینها نبود.»
این طفرهروی یا تجاهلی هوشمندانه بود. اما ادگار فور، دادستان فرانسوی آدابدان حاضر در نورمبرگ و عضو جنبش مقاومت فرانسه در دوران اشغال نازی، نیز به همین اندازه طفره میرفت. افولس از او دربارهی جنایتهای جنگی فرانسه در جنگ استقلال الجزایر، یعنی شکنجههای سازمانیافته، کشتار غیرنظامیان، و پرت کردن زندانیها از بالگردها، که بعدها در حکومتهای نظامی آمریکای جنوبی رواج یافت، میپرسد. فور در پاسخ میگوید: «خب، اوضاع مهارناپذیر میشود. اما واقعاً نمیتوان از سیاستمدارانی که وظیفهی دشوار ادارهی دولت را به عهده دارند، انتقاد کرد.» در طول جنگ الجزایر، ادگار فور مدتی نخستوزیر فرانسه بود.دههی 1970 دورانی بحرانی در آلمان بود. هنوز افرادی بودند، مثل پسر یکی از افسران سابق اساس که افولس با او مصاحبه کرد، که وجود اردوگاههای مرگ نازیها را دروغ میشمردند و میگفتند که آمریکاییها اتاقهای گاز را در این اردوگاهها ساختهاند. اما نسل پس از جنگ، در بحبوحهی شورشهای دانشجویی دههی 1960، پرسش از پدر و مادر خود را شروع کرده بودند. دقیقاً یک سال بعد از اتمام ساخت یاد عدالت، رادیکالیسم در آلمان به شکل خطرناکی جلوهگر شد و اعضای «شاخهی ارتش سرخ» بانکداران را کشتند، صاحبان صنایع را دزدیدند، و هواپیماها را ربودند. همهی این کارها را به نام مبارزه با فاشیسم کردند، گویی میخواستند همدستی پدرها و مادرهایشان با نازیها را جبران کنند.
خاطرات جنگ میان اعضای خانوادههای آلمانی جدایی انداخت. افولس در فیلم خود به اوضاع بغرنج خانوادهی خود هم اشاره میکند. همسر آلمانی او، رِگینه، فرزند یکی از کهنهسربازان ارتش نازی، در گفتوگو با دانشجویان آمریکایی، صریحاً از دوران کودکی خود در آلمان نازی حرف میزند. یکی از دختران نوجوان افولس از لزوم پرداختن به گذشته سخن میگوید، هر چند به نظر رگینه دختر هفده سالهشان کمسنوسالتر از آن است که تصاویر اردوگاهها را به او نشان دهند. سپس رگینه چیزی میگوید که به جوهر زندگی و کار شوهرش ربط دارد. او گاهی آرزو میکند که کاش افولس فیلمهایی میساخت که مضامین آنها چنین حزنانگیز نبود. افولس میپرسد: «چه نوع فیلمهایی؟» رگینه پاسخ میدهد: «فیلمهای لوبیچ یا بانوی زیبای من.» بعد صدای سید چریس را میشنویم که ترانهی «خورشید نو در آسمان» از فیلم واگن گروه موسیقی (1953) را میخواند، در حالی که افولس را میبینیم که در خودرو نشسته و دنبال پزشکی میگردد که کودکان را در اردوگاهها کشته است. کنار هم نهادن خاطرات هولناک و ترانههای یادآور اوقات خوش، مثال بارزی از توجه افولس به جزئیات و ریزهکاریها است. او نمیخواهد طنزی پیشپاافتاده ارائه دهد، بلکه میخواهد نشانی از زندگی خودش هم در فیلم بجا گذارد. پدرش ماکس افولس، سینماگر بزرگ، کارگردان مغازله (1933)، چرخ و فلک (1950) و لولا مونتز (1955) بود. ماکس یکی از سینماگران نابغهی در غربت بود. در فیلمهای او احساس خیانت و گرایشهای جنسیِ انحرافی بر خاطرات زندگیِ شیرینتر در وینِ دوران امپراتوری اتریش یا فرانسهی قرن نوزدهم سایه میاندازد. دلتنگی برای روزگارِ بهتر گریبانِ پسرش را رها نمیکرد، پسری که جوانیاش صرف گریز از چنگ نازیها به همراه پدرش شد، پدری که پسر همیشه احساس میکرد که از نبوغ او بیبهره است. پسر خیلی دوست داشت که فیلمهایی مثل چرخ و فلک بسازد، اما در عوض مستندهای مهمی دربارهی گذشتهای ساخت که گریبانش را رها نمیکرد، دربارهی فرانسهی ویشی، یا کلاوس باربی، آدمکش گشتاپو در لیون، یا دادگاه نورمبرگ. همهی آثار مارسل افولس همچون کولاژهایی است که در آنها داستانهای ترسناک واقعی را با آوازهای تماشاخانههای برلین پیش از جنگ و فیلمهای هالیوودی در هم آمیختهاند.یکی از بهیادماندنیترین نمونههای سبک خاص افولس صحنهای در فیلمی است که تقریباً هرگز دیده نشد (باز هم به علت دعوا با تهیهکنندهها). روزهای نوامبر (1991) به سقوط دیوار برلین میپردازد. یکی از کسانی که افولس با آنها مصاحبه میکند مارکوس ولف است، رئیس پیشین بخش اطلاعات خارجی وزارت امنیت کشور آلمان شرقی، که پدرش فریدریش ولف، نویسندهی کمونیست، در برلینِ پیش از جنگ، ماکس افولس را میشناخت. در حالی که مارکوس ولف سرگرم دروغگوییِ آشکار دربارهی گذشتهاش است، صدای موسیقیِ یکی از فیلمهای ماکس افولس را میشنویم که به تدریج بلندتر میشود. در همین حال، مارسل دارد به خود میگوید چقدر خوشاقبال بوده که پدرش تصمیم گرفت، به جای شرق، به غرب مهاجرت کند.3 . در نیمهی دومِ یاد عدالت، کانون توجه از شرق به غرب، از آلمان به فرانسه و آمریکا، انتقال مییابد. دانیل الزبرگ دربارهی ویتنام میگوید: «این جنگ از ما هیولا خواهد ساخت.» برخی از مصاحبهشوندگان از سربازان آمریکاییای سخن میگویند که غیرنظامیان را با سنگدلی کشتهاند. یک کهنهسربازِ بازگشته از ویتنام تعریف میکند که وقتی به مافوقهای خود گزارش داده که فرماندهاش فرمان کشتار غیرنظامیها را صادر کرده، به او گفتهاند خفه شود و حرف نزند. الزبرگ میگوید عالیرتبهترین افسری که به جرم قتل عام غیرنظامیان ویتنامی به دست سربازان آمریکایی در مای لای محکوم شد ستوان بود.در مورد فرانسه، داستانهایی از شکنجه و اعدامهای بدون محاکمه در جنگ الجزایر (1962-1954) میشنویم. افولس از ادگار فور، دادستان پیشین دادگاه نورمبرگ و نخست وزیر فرانسه، سؤال مهمی میپرسد: آیا به نظر او، ادگار فور، فرانسویها میپذیرند که دادگاهی بینالمللی، شبیه به نورمبرگ، برای قضاوت دربارهی اقدامات آنها در الجزایر تشکیل شود؟ فور به پیپش پک میزند و میگوید نه، چون نمیتوان حمله به کشوری دیگر را با اقدامات یک کشور مستقل در مستعمرهاش مقایسه کرد.سِر هارتلی شوکراس، دادستان بریتانیایی دادگاه نورمبرگ، که در خانهی ییلاقی زیبایش در ساسِکس با افولس گفتوگو میکند، میگوید که همکاران آمریکاییاش به شدت به عدالت و حاکمیت قانون باور داشتهاند. مثل دیگر مقامهای بریتانیایی آن دوره، شوکراس دیدگاه بدبینانهتری دارد: «قانون را غالب برای مغلوب وضع میکند.» با وجود این، به نظر شوکراس مهم نبود که چه کسی قوانین را وضع میکند؛ آنچه اهمیت داشت درستیِ اصول بود. شوکراس در این مورد تردید نداشت.
اتو کرانتزبولر هم مثل شوکراس آرمانگراییِ آمریکاییها را به یاد میآورد. اما به عقیدهی او، دادگاه نورمبرگ ناکام بود و نمیتوانست الگویی برای آینده باشد. به نظر او، این دادگاه این امر را بدیهی فرض کرده بود که جامعهی جهانی متحد شده است و دیگر جنگی رخ نخواهد داد. دیری نپایید که این توهم از بین رفت. در واقع، اعتبار این دادگاه از ابتدا خدشهدار بود، نه تنها به این دلیل که برخی از قضات آن از عاملان محاکمههای نمایشیِ خونین در حکومت استالین بودند، بلکه چون حتی نمیشد به جنایتهای جنگی متفقین اشاره کرد. یکی از افسران بریتانیایی سابق در مقر فرماندهی هواپیماهای بمبافکن در زمان جنگ میگوید که بمباران درسدن بیتردید یک جنایت جنگی بود.تنها ضعف احتمالی فیلم این است که نیمهی دومش، که بر جنایتهای جنگی فرانسویها و آمریکاییها تمرکز میکند، به اندازهی نیمهی اولش دربارهی میراث آلمانیِ نورمبرگ جذاب نیست. شاید افولس به درونمایهی نیمهی دوم به اندازهی نیمهی اول علاقه نداشته است. یا شاید صرفاً در مقایسه با ابعاد جنایتهای جنگی نازیها و قساوت آنها، کشتار مای لای و جنگ الجزایر کماهمیتتر به نظر میرسد. اما برخلاف نظر روزنبرگ، افولس این جنایتها را همارزِ یکدیگر نمیداند. آنچه در هر سه مورد به یکدیگر شبیه است بیاعتنایی مردم یا توجیه یا انکار جنایتهایی است که به نام آنها، یا جلوی چشمشان، رخ میدهد. همسر یک تفنگدار نیروی دریایی آمریکا که در ویتنام جان باخته، و خانهاش پر از پرچم و یادگاریهای نظامی است، میگوید که به هیچ وجه نمیتواند تصور کند که از کشورش خطایی سر زده باشد.جالبتر، و شاید زشتتر، اظهار نظر جان کِنِت گالبرایت، دیپلمات پیشین و اقتصاددانِ لیبرالِ تمامعیار است. او به افولس میگوید که دیدگاهش دربارهی جنگ ویتنام کاملاً عملگرایانه و فارغ از هر گونه ملاحظهی اخلاقی بوده است. ویتنام با «جبههی شرق» در سال 1943 فرق داشت. مای لای آشوویتس نبود. و قطعاً گالبریت هم آلبرت اشپیر نیست. با این همه، این دیدگاه تکنوکراتی به جنگ دقیقاً همان چیزی است که بسیاری از اتباع حکومتهای تبهکار را به شدت گمراه میکند. در این فیلم، الزبرگ دیدِ تکبعدی اشپیر را «حماقتِ مهارشده» مینامد، یعنی خودداری از مشاهدهی پیامدهای باورها و رفتارهای خود.این مرا به یاد سردرگمی جنگ (2003)، مستند هوشمندانهی ارول موریس دربارهی حماقت مهارشده، میاندازد. این فیلم به رابرت مکنامارا میپردازد، تکنوکراتی که مسئول نابودی شهرهای ژاپن در جنگ جهانی دوم و عامل تشدید جنگ ویتنام در دههی 1960 بود. به نظر او، کشتار عمدی صدها هزار غیرنظامی چیزی جز مسئلهای ریاضیاتی نبود. تنها سالها بعد بود که او اقرار کرد اگر آمریکا در جنگ جهانی دوم شکست میخورد، خودش قطعاً به عنوان جنایتکار جنگی محکوم میشد. از این مخوفتر، مستند دیگری از موریس است که کمتر از سردرگمی جنگ جلب توجه کرد. در سرشناسِ ناشناس (2013)، دونالد رامسفلد، یک تکنوکرات بانزاکت دیگر، دربارهی جنگ ویتنام با بیاعتنایی میگوید: «گاهی نقشهها درست از آب در نمیآید.» او در حمله به عراق نقش مهمتری داشت. وقتی بغداد درگیر خشونت و هرجومرج ناشی از جنگ بود، رامسفلد گفت: «این چیزها اتفاق میافتد.» این همان چیزی است که هانا آرنت آن را «بیفکریِ جنایتکارانه» میخواند.شاید آرمانهایی که آمریکا در سال 1945 وضع کرد دستنیافتنی بود. اما غمانگیز است که کشوری که به حقوق بینالملل عقیده داشت و آن قدر برای تثبیت هنجارهای عدالت تلاش کرد، به این هنجارها وفادار نمانده است. آمریکا حتی پیمان دیوان کیفری بینالمللی را هم امضا نکرده، نهادی که مثل دادگاه نورمبرگ، معیوب اما گامی ضروری در مسیری درست است. هیچکس نمیتواند بزرگترین نیروی نظامی جهان را به پاسخگویی در قبال اعمالش وادارد، نه در مورد شکنجهگاهها در ابوغریب، نه در مورد حبس نامحدود و بدون محاکمهی افراد، و نه در مورد قتل غیرنظامیان با پهپادها. برای آلمانیهای دوران رایش سوم، اعتراف به جنایتهای صاحبمنصبان حکومت امری مخاطرهآمیز بود. اعتراض واقعاً خطرناک بود. این امر در مورد ما مصداق ندارد، مایی که در دوران ترامپ زندگی میکنیم، رئیس جمهوری که آشکارا شکنجه را میپذیرد و اوباشی را که در راهپیماییهای هوادارانش مردم را کتک میزنند، تشویق میکند. امروز بیش از هر زمان دیگری به فیلمهایی مثل این شاهکار افولس نیاز داریم، که به ما گوشزد کنند وقتی حتی خاطرات عدالت از یاد برود، چه اتفاقی میافتد.
خلق و خوی خشونت با دین و خرافات
جمیله بدیرخانی
گوستاو لوبن” در اثر خود “روانشناسی توده ها” که درسال 1895 منتشر شد مینویسد: “تنها شکل دیندار بودن فقط اعتقاد به خداپرستی نیست. بلکه در ضمن به هنگامی که تمام منابع روانی فرد، تمام سرسپردگی اراده فرد، تمام خرافات آتشین مزاج فرد، در خدمت یک آمال که بهدف تبدل شده و احساسات و فعالیت ها را جهت میدهد، نیزشکلی از دینداری است. عدم بردباری و فناتیسم از مشخصات عادی احساسات دینی میباشند، اینها ویژه گیهای اجتناب ناپذیر کسانی است که اعتقاد دارند راز خوشبختی زمینی و جاودانه در دست آنهاست.” در این اثر او بیان میکند که توده ها تعقل نمیکنند و آنها چیزی را در کلیت خود رد میکنند و یا میپذیرند بدون آنکه مورد بحث خردمندانه قرارگرفته باشد، آنها تحت تاثیر فضای روانی با فناتیسم کورکورانه به حرکت درمیآیند وبا احساسات کورویا خشونت بار و افراطی وارد عمل میشوند. ستایش بت پرستانه تسلیم کور رابرانگیخته واین تسلیم نسبت به یک رئیس و یا خدا و یا شیئی بت شده، هوشیاری توده ها را پس زده، در آنها نوعی معجزه گرائی و خرافه گرائی رشد داده و توده ها را به تسلیم طلبی و تقدیرگرائی ویا حتا به جنایت سوق میدهد.
رابطه خرافات و دین خرافات را میتوان از نظر واژه شناسی رفتاری غیر تعقلی تلقی نمود وآنرا از نظر خرد بیهوده ارزیابی کرد. خرافات در ارزشگزاری خود، نشانه ها و حرفها و کردارها را مقدس ساخته واحترام انگیزمی نمایاند، بدون آنکه عقلانیتی پشتوانه آن باشد. باورخرافه برخی کردارها و گفتارها را زشت وغیر مقدس میداند ویا برعکس برخی دیگر رامقدس ودینی قلمداد میکند. خرافات را گاه بمثابه پاتولوژی روانی میتوان ارزیابی نمود که از هرگونه اوبژکتیویته وعینیت رویدادها دور بوده و خودرا با امررازدارانه و خدائی پیوند میزند. خرافات به نیروئی اسرار آمیز وخارق العاده تکیه کرده و در اشکال حاد خود به خودفراموشی و خود آزاری ودیگر آزاری منجر میگردد.
دین برآنست که سحر و جادو چیزی است که واقعیت داشته، ولی عملی است مذموم و گناهیست بزرگ نزد پروردگار. چنانچه در سوره یونس آیه 77 میاید: وَلاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ، ساحران (هرگز) رستگار نمی شوند. گرچه یک دین بینش گسترده نسبت به دنیا و آخرت، نسبت به ستارگان و انسان و نسبت به صواب و گناه ارائه میدهد، ولی در دستگاه کنشی خود، همراه با ادعای معجزه و سحر بوده و برای ادامه خود تولید خرافه نموده و ادعای آفرینش پدیده های فرا طبیعی و اعجاز دارد. بعلاوه تمامی کارگزاران دین همسوی با پیامبر مورد نظرخودجهت تاثیر گذاری، بافسونگری ویا ایجاد ترس می پردازند و در بسیاری زمینه ها با خرافه ها وافسونگری مذهبی عمل میکنند. تمامی مذاهب ادعای معجزه دارند، موسی دریا را شکافت، عیسا کورها را شفا بخشید و محمد ماه را دونیمه کرد. همه امامان شیعه شفا میدهند و ومهدی امام دوازده دنیارا نجات خواهد بخشید. هریک از این ادیان مراسم و رفتارهای جمعی و نمایش های احساسی وروانی راتشویق نموده تا وابستگی توتمیستی برقرار بماند و پیروان پراکنده نشوند.
همه خرافات با ریشه مذهبی نیستند، برخی به تفسیرهای راز آمیزنسبت به طبیعت برمیگردند. ولی خرافات و مذهب را میتوان در درون گروهبندی اعتقادات رازدار وسحرگون وجادوگرانه دانست که در عملکرد روانشناسانه خود بسیارنزدیک ویا یکسان هستند. در شرایط اضطراب روح بشری، دین میگوید نذر کنید و در حرم دخیل ببندید ودعا کنید وشیطان را لعنت کنید، خرافه میگوید رمال را ببینید و فال قهوه بگیرید وجن را از خود دور کنید. تفاوت این دو در کجاست؟مراسم جادوگری و تسخیر روح در قبایل اولیه با بی تاب شدن در ماه محرم و غش کردن و داستان جن وپری از یک جنس هستند. مراسم ودعای جادوگر قبیله برای نزولات آسمانی و دوشقه کردن ماه توسط پیامبر اسلام و مراسم عاشورای شیعه برای تسخیر اذهان، از یک ماهیت اند. هردو امید کاذبی در نزد فرد میافرینند وباین اعتبار کمبودها و عقده ها و زخمهای درونی آرامش مییابند. مناسک عبادی ورجوع به “توتم” نگهدار وایجاد احساسات دینی و مشتاقانه، فردرا در اطمینان روحی قرار میدهد. خرد و تعقل و مشاورت خواستن و اندیشه را طلبیدن، دوراست از روند روانشناسانه ای که فرد در تصویرهای توتمی لاهوتی و ناسوتی بدست میاورد. اندیشه پرسش میکند و “اما و اگر” میگذارد و خطر میافریند و انسان آرامش ندارد، حال آنکه خود را به دست توتم ها وخرافه ها و اعتقاد آسمانی سپردن راحتتر است. انسان مصرف کننده توتم میشود تا برای خود آرامش بخرد و یا احساس آرامش فراهم کند. روحی که به این ترتیب سیراب میشود و در توهمات خود رضایت دارد، جز احترام و تقدس و ستایش نسبت به اعتقادات دینی و توتم ها و خرافات راه دیگری نمی پیماید.
نگاهی به خرافات در ایران جامعه شناسی می طلبد تا پژوهش های میدانی وسیعی درباره خرافات در ایران صورت گیرد. متاسفانه کار تحقیق باحضور استبداد دینی آسان نیست. بعلاوه این پرسش مطرح است که تسخیر جامعه توسط فضای دینی و خرافات انبوه، انگیزه پژوهش در این زمینه را تقویت نموده است یا خیر. اینچنین بنظر میاید که اسلام در تخریب روند منطقی جامعه وپیوندهای اجتماعی آن ونیز جلوگیری ازرشد خردگرائی نقش قاطع داشته است. امروز مشاهدات، تجربه ها، نمایش ها، گفتارها، رفتارها وتصویرها براین تخریب تاکید میکنند. دردها زیادند و معضلات جامعه بیشمارند و بطور مسلم یکی از مسائل درایران، همین پدیده رشد خرافات دینی در برابر منطق و خردگرائی است. در جامعه ما نقد منظم و متدویک اسلام و خرافات دینی هیچوقت صورت نگرفته است و روان فرد ورفتار اجتماعی و گرایش روشنفکری پیوسته مورد تعرض فلج کننده این دین قرارگرفته است. بطور مسلم این پدیده دینی خرافی یک امر تاریخی و اجتماعی و سیاسی بوده است، ولی اندیشه آزاد نقاد بسیار ناتوان بوده و جامعه کنونی ما در هذیان وخرافه گرائی غوطه ور است.برای اینکه در این جهان باز دانش و خرد، در این جهان پیشرفت سکولاریسم و علم گرائی، دراین جهان دمکراسی خواهی و شکوفائی انسانی و در این جهان ابتکار و خلاقیت هنری و ادبی و علمی و زیست محیطی واجتماعی، نیروهای انسانی ما به هدر
میروند. در دل جامعه ای که استبداد سیاه مذهبی نفس هارا گرفته و پنجره های اندیشه و روحیه نقد را مسدود ساخته، نیروها سردر گم ودر پی خوشبختی کاذبی هستند که برایشان آسودگی داشته باشد. حکومت و نظام سیاسی دولتی مذهبی حاکم تاثیر خود رادر جامعه از دست میدهد، ولی زمینه را تقویت میکند تا خرافات ووابستگی روحی به اسلام باقی بماند.
محاسبه ساده رژیم اینست در آنجا که نیروهای جامعه رهایش میکنند، اقشارحداقل باید به ریسمان خدا وقرآن و امامان و مهدی آخرزمان چنگ بزنند وبا سمبول ها و رفتارهای دینی باقی بمانند. اگر اعتقادات دینی و خرافه ها فروبریزند، همه چیز حکومت و حاکمان وروحانیت فرو میافتد. یاد آوری کنیم که فقط قدرت سیاسی نیست که ایدئولوژی اسلامی وخرافه پخش میکند. انواع واقسام نهادها و سازمانها و مداحان و آخوندهاو آموزگاران و شخصیت های معروف ورسانه های رنگارنگ هستند که باین کار مشغولند و شهروندانی که از خرد گرائی و منطق عقلانی دوربوده وبا مدرنیسم مصرفی خود، خرافات رامی بلعند و تقویت میکند نیزدر این کارزار شرکت دارند. فراموش نگردد که سیاستمداران و روشنفکران فرصت طلب غیر دینی ونیز روزنامه نگاران کم سواد ومبلغ اهداف ایدئولوژیک مذهبی ها نیز هستند که پیوسته در پی جلوگیری از مبارزه علیه خرافات دینی میباشند. اینان به شیوه های گوناگون از نیروهای مذهبی و خط آنان دفاع کرده و نقد مذهب را “توهین” قلمداد کرده و فضاسازی میکنند و نتیجه عمل آنان گسترش نادانی توده هاست. حال آنکه در فرهنگ عامیانه جنبه های ضدخرد و غیرعقلانی و ارتجاعی بیشمار اند. فرهنگ عامیانه خرافه ساز است، زیرا این فرهنگ در بستر گفتار علمی و آموزش لائیک نفس نمیکشد. این فرهنگ عامیانه با رساله های آیت الله ها و قرآن و دعا وروضه خوانی ونادانی عامیانه آبیاری شده وهمبستر است.
صحنه گروهی دعاخواندن و قرآن برسر گذاشتن وتدارک روحی برای شوریدگی احساسی واز خود بیخود شدن. تلاش برای زیبائی اندام و چهره با دعا خواندن وبیان حاجات در کنار هم قراردارند. سفره انداختن و نذر کردن و صلوات فرستادن وبخود فوت کردن و کمی گریه کردن، ازجمله مراسم دینی خودباختگی جمعی است.
معنای گرفته قرآن بر سر چیست؟ خودرا به آسمان سپردن؟ همسوئی در یک مراسم جمعی برای انجام آداب فرقه ای و قبیله ای؟ ایجاد بندگی، یگانه رابطه با قدرت رازدار آسمانی است؟ تحقق یک معجزه؟ مخالفت با فلسفه ودانائی؟
آنچه که مسلم است اینان در انتظار معجزه برای گشودن گره از کار خوددارند. عقل و درایت و اتکابه خردگرائی و تجربه و هوشیاری بفراموشی سپرده شده و برای این افراد مسخ شده نیروی آسمانی تنها راه حل برای خروج از بن بست است.
نیازهای جوان کدامند؟دختران جوان درس خوانده وجین پوشیده و توالت کرده وبا جراحی ترمیم بینی، با تسبیح و قرآن در دست، با هم گردآمده اند. در این فضا کدام کمبود و عقده و کدام نیاز روحی وکدام درد مشترک بدون پاسخ هستند؟
آنان چه میخواهند، خواستی مشخص ویا نگرانی هستی شناسانه؟ از ادبیات و فلسفه چه میدانند؟
از تحولات علمی بین المللی چه آموخته اند؟
از عشق زمینی کدام لذت را برده اند؟
اینان مذهب خودرا در مقایسه با مذاهب دیگر مورد برخورد و نقد قرارداده اند؟ساده لوحی و نادانی رفتار ها را شکل داده اند و متاسفانه نیروی خلاق جوانی و روحیه کشف به کنار نهاده شده است.
جوانانی که تحت روندهای روانکاوانه با انگیزه های احساسی و روحی ازخود بی تاب شده و با خودفریبی و ناخودآگاهی، دستخوش شیفتگی وسرگشتگی روانی میگردند.آنها چه بسا پیام قرآن را نمیدانند و کلام عربی را نمی فهمند. قرآن گناهکاران را به آتش جهنم وعد میدهد، آیااینان فکر میکنند گناهکارند؟اینان جوانند و میتوانند با انگیزه های دیگری احساس راحتی و خوشبختی کنند.چگونه روح آنان خورد شده و به خمودگی گرائیده است؟
میلیاردها تومان خرج ساختن و نگهداری و فعالیت اداری حرم ها میشود. طلا و نقره وگرانبها ترین سنگها برای اینگونه پرستشگاه ها در ایران ویا عراق مصرف شده است. هدف شیفته کردن پیروان است که درفضای پرشکوه و پرثروت، از واقعیت روزمره دردناک خود دور شوند. پرستیدن قبور جای خردگرائی گرفته است.چه کسی قادر است دست خود را به بارگاه توتمیستی و سحرانگیز برساند؟
خوشبختی مرموز نهفته در این نقطه کدام است؟
مسابفه شگفت انگیزی است، دست های ردیف های آخر همانند دستهای دیگر، بایداین قفس طلائی را لمس کنند وآنرا ببوسند. بوسه ای که بیان فتح است و روح آنان را آرامش میدهد. خرافه پرستی و بت پرستی غیر از اینست؟
در اسلام زن دربرابر مرد فاقد حقوق مساوی میباشد.
ارث نابرابر و حق مرد در چند همسری بیانگر این نگاه ناعادلانه است. علیرغم این تبعیض سیاستمداران اسلامی با فریب پیوسته تبلیغ میکنند که زن در دین اسلام برابر مرداست. زنانی نیز یافت میشوند که سراپا در خود بیگانگی روانی قرارداشته واحساس خوشبختی میکنند. آنان بندگی واسارت روحی خودرا در این تصویر مورد تاکید قرارمیدهند، آنها با زنجیرهای ذهنی و اجتماعی خود لذت میبرند، آنها خودباخته ایدئولوژی سحرانگیز و جادوئی مذهب خود گشته اند. در دوران کنونی این نمایش وابستگی به زنجیر جزبیان یک پاتولوژی روانی چه چیز دیگری میتواند باشد؟ وابستگی درونی در نمایشی زنجیری باوج میرسد. اسلام در جستجوی این الگوی زنانه میباشد، حال آنکه میدانیم اکثریت زنان در ایران کنونی در این وابستگی افراطی نیستند ودر این میان زنان دلیربرابری خواه وآزاده از این بند روحی بسیارند.
برخی از نمودها وسمبل های مذهبی بطور آشکار خشونت و بی ارزشی انسان را به نمایش میگذارد.ابراهیم برای ارضای خدایش قصد نمود تا اسماعیل فرزند خود را بکشد.نمایش کشتن کودک ویا آزار او درشیعه بسیار فراوان است.از شرح افسانه امامان شیعه و در نمایش تعزیه تا در دوران حکومت اسلامی، صحنه های کودک آزاری یک رسم پررنگ است. کودک در برابرخرافات مذهبی بی ارزش است.صحنه سازی برای کشتن او، لگدمال نمودن او، گل مالیدن او، قمه کشیدن او از مراسم تکرارشونده و تنفر برانگیز در شیعه است. تبلیغات و تلقینات خرافی ذهن پدر ومادر را میخورند وعشق به فرزند را کم رنگ میکنند. مرد و زن، شخصیت خود و ارزش خود و فرزند خود را دربرابر بت، باید نفی کنند.انسانها هیچ اند، تا سرسپردگی به موهومات وجزمیات مذهبی کامل باشد. در زلزله 1391 در آذربایجان شرقی صدها نفر کشته شدند و هزاران نفر زخمی و بی خانمان شدند.
ورزقان: تعداد امامزاده ۵۰، تعداد بیمارستان صفر
اهر: تعداد امامزاده ۴۱، تعداد بیمارستان ۱ ، تعداد امامزاده در آذربایجان شرقی به407 میرسد.(سایت دولتی “شهردانائی”). درواقع پوشش اماکن “مقدس”، یک شبکه سراسری پایش روانی جمعیت است. بسیاری از این امامزاده ها، افراد نامشخص و ساخته تاریخ اند ولی نقش آنها بازتولید اعتقادی است.
در منابع اسلامی آمده است:علی پس از پیروزی بر قبیله “بنی قریظه” تعداد 900 نفر از مردان قبیله را در مقابل گودالهائی که از پیش کنده بودند سربریدند.پیامبر بگفت تادر زمین گودالها بکندند و علی و زبیر در حضور پیامبر گردن آنها را زدند. میدانیم که علی در شیعه نقش اساطیری دارد، این جابجائی چگونه در ذهنیت ایرانی رویداده است؟
برخورد بت پرستانه توتمیستی از کجا سرچشمه میگیرد؟
برای “توتم” مقدس باید خودرا فدا کرد و دراین راه کودکان خود آزاری رامیاموزند. آنها بویژه در ماه محرم که ماه شکنجه فردی و گروهی است، رسوم پدران خود را تکرار میکنند، بدون آنکه راز آنرا بدانند.
کودکان قربانی نادانی ها وبیماری های روانی اند
بزرگسالان که قهرمان و نمایش دهنده هستند، آخرین توان و تصور خودرا بکار میگیرند تا فضای وفاداری و لذت خودقربانی کردن آبیاری شود. ماه محرم ماه وحشت های مقدس است و روحیه وحشیگیری وجنایتگری با این فضا به تربیت تبدیل میشود. آنها عید خون میگیرند و به وحشی ترین شکلی امیال خود را نشان میدهند.
اگر آنها نتوانستند فرزندان خود را قربانی کنند، گوسفندان را در میدان عمومی با لذت میکشند و سپس با شادی گوشتها را کباب میکنند.
چه جشن دلخراش و هولناکی! روح قبیله با خون آبیاری میشود تا نوبت دیگر. تاریخ اسلام با خون و تجاوز و مرگ آغاز شد وسپس تمام سنت های شیعه وامروز با شکنجه هاو اعدام های خیابانی در جمهوری اسلامی، همه و همه در پی اشاعه خوی خشونت در اعماق ذهن ایرانی است.
باید نشان داد که خوارند، هیچ اند و حاضرند به زیر خاک برگردند.
نمایشی عجیب و خیابانی، همراه با سوگواری وخودنمائی.
این نمایش کدام نیاز را پاسخ میدهد؟
بیانگر کدام پاتولوژی روانی است؟
چه رابطه ای میان مرگ وافسانه امام سوم و روان اعضای قبیله شیعه وجود دارد؟
از چه نگرانند و چرا چهره خود را در گل گرفته اند؟
زندگی شاد وزیبا ومهربانانه بیهوده است؟
مراسم مذهب شیعه پیوسته در باز تولید روحیه تسلیم و خرد کردن شخصیت فردی و شهروندی عمل کرده است.
هزینه و سازماندهی باوردینی و خرافات
روشن است که اعتقادات دینی در طول تاریخ نه تنها از کوشش های خودبخودی و تمایلات مستقیم افراد بهره گرفته، بلکه بویژه باعتبار عمل حاکمان و مهاجمان و سربازان و مدافعان و سازماندهندگان و ایدئولوگ ها رشد یافته وریشه دوانده اند. درروند تاریخی رشد و تحکیم دین اسلام در ایران با تجاوز و سرکوب و خشونت عجین شده است.
بعلاوه دراین راه، ثروتها و هزینه های بسیار سنگینی بکار گرفته شده اند.
مانند گذشته ولی با حدتی بیسابقه دستگاه عظیم اداری و مالی ایران پشتوانه رشد باورهای دینی بوده و بخش عمده مراسم مذهبی و خرافه پرستی توسط بودجه دولتی و یا نهادها و شبکه های گوناگون ساماندهی شده اند. اسلام در ایران با اختصاص دادن ثروتهای این سرزمین و حذف عدالت اجتماعی، خود را بیش از هرزمان دیگر تقویت نموده است.
ساده لوحی است اگر بپنداریم که دین ورسوم خرافی آن، خودبخود تحکیم میگردند.آنجا که آگاهی رشد میکند دین عقب نشینی می نماید، بنابراین حاکمان پیوسته نیازداشته اند که با تحکیم باورهای خرافی تسلیم طلبی را گسترش داده و باین خاطر تمام وسائل را برای اشاعه دین بکار گرفته اند. در ایران، قدرت سیاسی، دستگاه پلیسی و جاسوسی و نظامی و بودجه کلان دولتی و پول بخشی از گروه های اجتماعی در خدمت دین است. بدون این امکانات عظیم بقای دین حاکم ودستگاه ستم روحانیت میسر نخواهدشد. محدودکردن وسرکوب آموزش وفرهنگ لائیک، سرکوب آزاد اندیشی، تبلیغات مذهبی مداوم رسانه ها، سازماندهی مراسم محرم و رمضان و سالروز تولد و مرگ امامان، برگزاری مراسم وجشنهای مذهبی و نظامی وسیاسی رژیم واستفاد بیکران پول نفت و مالیات، همه و همه، شرایط مناسب را برای مذهب فراهم نموده، دین را با تمام امکانات حفاظت نموده ورشد آنرا در اذهان و در جامعه تضمین کرده اند. در ایران استبداد و پول در خدمت رشد دین وخرافات میباشد وواقعیت ذهنیت خرافی و ضعف خردگرائی و ناتوانی روحیه نقد در جامعه، رشد دین و خرافه گرائی رامستحکم نموده است.
روز جهانی صلح و بررسی مفهوم آن در ایران
تقی صیاد مصطفی
ظهور و بروز صلح جهانی، مبتنی بر حُسن نیت، مدارا و احترام به حقوق و منافع متقابل دولتها و ملت ها در چهارچوب منشور ملل متحد، قوانین و الزامات حقوقی و بین المللی و حقوق بشری و نیز اجماع نظر دولتها و کشورها در جهت نهادینه کردنِ صلح جهانی و پرهیز از انحصار طلبی ها و افراطی خواهی است. سازمان ملل متحد روز ۲۱ سپتامبر مصادف با ۳۰ شهریور را روز جهانی صلح اعلام کردهاست. این تاریخ در پنجاه و هفتمین جلسه مجمع عمومی انتخاب شد. در گذشته و بر اساس قطعنامه ۳۶/۶۷ به تاریخ ۳۰ نوامبر ۱۹۸۱ سومین سهشنبه سپتامبر، روز بازگشایی جلسات عادی مجمع عمومی به عنوان روز جهانی صلح انتخاب شده بود.
مفهوم صلح در دوران معاصر
در ادبیات قدیم پارسی صُلح هممعنای لغت آشتی و به معنای مقابل جنگ آمده است، در دوران معاصر مفهوم صلح گسترش یافته و با تفکرهای شرق آسیایی که صلح درونی را معرفی کردهاند آمیخته شدهاست در این مفهوم صلح شرایطی آرام، بیدغدغه و خالی از تشویش، کشمکش و ستیز است. صلح یک آرمان جهانی تلقی میشود، صلح یک مفهوم مطلق نیست و میتواند بسته به دیدگاه دینی و فرهنگی تعریف متفاوتی داشته باشد به همین ترتیب از جنبههای مختلفی میتوان صلح را مطالعه کرد. شامل مسائل مربوط به جنگ، خلع سلاح و کنترل تسلیحات نظامی و سایر موضوعات.
صلح به معنی نبود جنگ نیست بلکه فضیلتی است که از نیروی جان مایه می گیرد و همانطور که آزادی به معنای زندانی نبودن نیست صلح هم به معنای نبود جنگ نیست، مفهوم صلح را با آتشبس نباید اشتباه گرفت. آتش بس به وضعیتی اطلاق میشود که در آن طرفین درگیر در یک مناقشه به صورت یک طرفه یا دو طرفه تحت شرایط خاص از جنگیدن دست میکشند. صلح به معنای پایان دادن به مناقشه و قطع جنگ میباشد.
رسیدن به صلح در یک جنگ به طور کلی به دو روش میسر است. جنگیدن و وادار کردن طرف مغلوب به پذیرش صلح خود یکی از راههای رسیدن به صلح است که به صلح رومی معروف است. در این وضعیت طرف پیروز و یا مجموعهای از قدرتهای بیطرف شرایطی را به عنوان شرایط صلح تنظیم میکنند که معمولاً به نفع سمت پیروز است. راه دیگر رسیدن به صلح با کمک مذاکرات سیاسی و یا فعالان صلح است. آرمان جهانی صلح دوستان حفظ صلح در سطح جهان است ولی در واقعیت همیشه جنگها و مناقشات وجود داشتهاند و به وجود میآیند و آنچه صلح دوستان دنیا به دنبالش هستند ترک مناقشات و برقراری صلح در این مناقشات است.
در روزگاری، صحبت از صلح جهانی است که خشونت و جنگ، ترور و تروریسم، فقر و مهاجرت، بی خانمانی و آوارگی، استبداد و خودکامگی بسیاری از دولتها و حکومتها، نقض مکرر و مستمر حقوق بشر و نهادینه شدنِ آن در بسیاری از مناطق جهان، شورش ها و اختلافات مذهبی و قومی، تحریم های بین المللی دارویی، بهداشتی و غذائی علیه بسیاری از کشورها، برخلاف منشور ملل متحد و میثاق های بین المللی و تعهدات بین المللی دولتها – کم رنگ شدنِ روزافزون صلح و عدالت جهانی و بین المللی و اخطارها و هشدارهای سازمان های بین المللی، حقوق بشری و حقوقدانان و کارشناسان بین المللی در این باره ؛ همه و همه بیانگر فاصله و نشانه های نگران کننده بین وضعیت موجود و تاسف بار کشورها و جهان و وضعیتِ مطلوب و عدالت خواه و صلح جوی جهانی است و خود، زنگ خطری بر وضعیت مزبور و لزوم برون رفت از بحران ها و نابهنجاری های سیاسی و حقوقی داخلی و بین المللی کشورها و تلاش نهادین و فراگیر برای حرکت در مسیر ” صلح و عدالت پایدار و جهانی” است، آنگونه که زیبندۀ این روز بعنوان ” روز جهانی صلح ” باشد.ولی بعضی از حکومت ها و دولت ها در جهان هستند که با نقض مکرر حقوق بشر باعث نهادینه شدن خشونت و جنگ در جهان می شوند. یعنی با آمدن یک حکومت چه در سطح جهانی و چه در سطح داخلی به خشونت دامن می زند . تمام سعی بر نهادینه شدن خود دارد . بقای حکومت های مستبد و خودکامه در جنگ و خونریزی هست. و از نبودن صلح و وجود جنگ به سودهای کلانی دست پیدا می کنند .از فروش سلاح های جنگی گرفته تا دخالت های بی پایه و اساس به بهانه های واهی در امور کشورهای دیگر که باعث خونریزی و جنگ و در نتیجه کشته شدن بچه ها و زنان و غیر نظامیان می شود. در واقع حق حیات را از انسان ها به خاطر منافع خودشا ن می گیرندمتاسفانه حکومت جمهوری اسلامی ایران نشان بارز یک حکومت مستبد هست که تمام نفعش در این است که صلحی وجود نداشته باشد. چون منافع این حکومت در نبود صلح اداره می شود جمهوری اسلامی ایران میاد در مسائل داخلی سوریه و عراق و افغانستان و ….دخالت می کند برخلاف منشور ملل متحد و میثاق های بین المللی و یا تعهدات بین المللی که دارد .و این دخالت هاست که باعث کم رنگ شدن صلح و عدالت جهانی و بین المللی می شود.همین چند وقت پیش بود که دولت افغانستان از دولت ایران خواست که در مسائل داخلی کشورشان دخالت نکند .جمهوری اسلامی در راستای توافق هسته ای سعی در نشان دادن چهره ای صلح طلب و حامی ارامش از خود دارند و از هر راهی برای اینکه مخالفشان را ضد صلح به جهانیان نشان دهند استفاده می کند و تمام تلاششان را می کنند تا از خودشان چهره ای زیبا و صلح طلبانه به جهانیان نشان دهند.
هر چند که در این کار هیچ وقت موفق نبوده اند.در مسائل داخلی کشور هم به همین صورت است .
اختلافات مذهبی و قومی که دورن کشوروجود داره مذهبی که بر طبق قانون جمهوری اسلامی ایران شیعه باید باشد و دیگر مذاهب و ادیان به رسمیت شناخته نمی شوند.یعنی حکومت اغاز کننده و ادامه دهنده اختلافات مذهبی در بین مردم است. همین طور با اعدام ها خصوصا در ملا عام به ملت اموزش خشونت و همین طور انتقام می دهند.و یا نا عدالتی هایی که در جامعه هست چه از نظر اقتصادی و چه از نظر حقوق انسانی و طبیعی زنان و کودکان و هزاران بی عدالتی دیگر که در کم رنگ شدن صلح نقش اساسی دارند .
اعلام روز 21 سپتامبر به عنوان روز جهانی صلح و تجلیل و گرامیداشت از آن در بسیاری از نقاط جهان دستکم این حقیقت را که بشریت از جنگ و خشونت و توسل به قهر و زور به حیث یگانه راهحل قضایا و مشکلات میان انسانها بیزار است، تثبیت کرده است.
گرچه هنوز هم در همه نقطههای جهان نشانههای آشکاری از کاربرد خشونت و زمینهسازی برای جنگ و خونریزی همچنان وجود دارد و حتی بسیاریهم فقط از روی ریا و دروغ و مصلحت و تظاهر به صلحخواهی و ضدیت با جنگ میپردازند و میکوشند نیات و مقاصد جنگافروزانهیشان را در پرتو شعارهای صلحخواهی و ضدیت با جنگ پنهان دارند، ولی حتی همین نکته که جنگافروزان نیز، ناگزیرند برخلاف واقع .خود را هوادار صلح معرفی کنند، نشانهی آن است که صلح به عنوان یک مطلوب و مقصد منطقی و باارزش، جایگاه خودش را در روان انسانی و وجدان بشری تثبیت کرده است. این چیزی است که میتواند امید به استقرار صلح و برچیده شدن بساط جنگ را نوید دهد.
ولی برای رسیدن به آن روز و آن مقصد، باید در همین سطح قانع نباشیم بلکه هر کدام ما صلحپروری را در دستور کار خود قرار دهیم و با پذیرش این حقیقت که با ایفای همین نقش و انجام این مسوولیت خطیر انسانی، قادر هستیم جهانی آگنده از صلح و صفا و مبرا از جنگ و خشونت را شاهد باشیم و بس . و نقشی از خود به یادگار بگذاریم.
متاسفانه مجبور به اعتراف و اذعان به این واقعیت هستیم که ما محصول جهانی . مملو از جنگ و حقکشی و بیداد و ستم هستیم و خیلی طبیعی است اگر از عوارض و اثرات نامطلوب و منفی آن اثررا بپذیریم و زندگی در نظام و سیستمی که بر بنیاد جنگ و حقکشی بنا شده ، تمایل به قرار گرفتن در موقعیت حقکشان و زورگویان و حاکمان را در ما نهادینه کرده است. هر انسانی در واقع یک تاریخ است و نمیتواند انکار کند که در حافظه و وجدان تاریخی خویش حامل تاریخ خشونت بار نیست، هرچند به آن آگاهی کامل نداشته باشد.
صلحخواهی واقعی فقط زمانی میسر است که بتوانیم و بخواهیم عوارض تاریخی زیستن در نظامهای ضدانسانیای که انسان را از خودش و با خودش بیگانه و ناآشنا کرده است، از خود دورکنیم و در کردار و اعمال خود به آن تمایلاتی که نشان از میراث گذشته است، نه بگوییم و صلحپروری را پیشه نماییم.دوستان می خوام به این نکته توجه داشته باشید که جنگ و خشونت و استفاده از قهر، ذات انسان نیست.
خصلتی است که تاریخ به انسان بخشیده است، تاریخی که هرگز مطلوب انسان نبوده و انسان محکوم آن بوده است. طبیعی است که این کار ظرف یک روز و دو روز صورت نگرفته است تا در همین مدت از بین برده شود. برای از بین بردن آن لازم است به صورت مداوم و پیگیر کار و مبارزه کرد تا نشان و نمودی از آن بر جای نماند. تاریخ بشر چرخهٔ بدون توقف جنگ و صلحاست. همواره با صدای مهیب شیپوری، جنگی آغاز شده و با به اهتزاز درآمدن تکهپارچهای سفید، صلحی به ارمغان آمده است؛ و در میان این جنگها و صلحها انسانهای بسیاری قتلعام شده وحتی حیوانات، درختان، گیاهان، زمین، آب و موجودات بسیاری از بین می روند؛ و از آنجا که «جنگ» و «اخلاق» – مانند آب و روغن که با یکدیگر مخلوط نمیشوند – هیچگاه با یکدیگر کنار نمیآیند، حاصل این جنگها چیزی نبوده است جز افزایش دزدی، سوءاستفاده از زنان و کودکان، آدمربایی، گرسنگی، قحطی، بیماری، تنهایی و…….
صلح که هنوز رویایی بیش نیست .نه تنها در عمل بلکه در ذهن ها هم صلح مغلوب جنگ ها و زیاده خواهی ها و تعصبات کور شده است. در ظاهر همه به صلح اعتقاد داریم و همه موافق صلح هستیم. ولی در عمل به آن اعتقادی نداریم. اغلب مضامینی مانند دفاع از خانواده و ادای دین به میهن به عنوان دلیل جنگ بیان می شود و به همین دلیل است که در بسیاری از جاها به جای صلح هنوز خشونت و خونریزی وجود دارد . هنوز هم هزینه های سنگینی صرف ترویج عقاید افراطی و دگرستیزانه می شود.هنوز هم انسان های بی شماری وجود دارند که جز خودشون و ایین خود هیچ چیز و هیچ کس را قبول ندارند و بقیه را گمراه می دانند و به همین دلیل دنبال حذف اعقاید و نظرات مخالف خود هستند وبه دنبال این سعی و کوشش حقوق اولیه انسانی را به بهانه صلح از دیگران می گیرند ودر واقع به بهانه صلح .
صلح را تهدید می کنند.هنوز هم فراوانند مبلغانی که به اسم دین به عملیات انتحاری رنگ و بوی مدهبی می دهند و به مجریان عملیات انتحاری وعده بهشت می دهند.متاسفانه حکومت جمهوری اسلامی ایران یکی از حکومت هایی است که بقای خود را در جنگ می بیند و به همین دلیل است که با صلح سرستیز و دشمنی دارد چه از لحاظ برقراری صلح در جهان و چه از لحاظ برقراری صلح در درون کشور و دلایل بی اساسی مانند اختلافات مذهبی و نزادی و ملیتی و قومیتی را علم می کند تا صلح را تهدید کند..
جنگی که قرار هست عدالت را برقرار کند یا برگرداند.در واقع ان هایی که به جنگ مقدس اعتقاد دارند حرفشان این است که ما می جنگیم تا از حقوق بشر دفاع کنیم .
اگر به دقت به صلح جهانی بیاندیشیم و این هدف را به ارزش های شخصی خود مون پیوند بزنیم مسلما ظلم کمتر می شود و جنگ های کمتری در خواهد گرفت.وظیفه هر مدافع حقوق بشر رساندن اگاهی به عزیزان خود و دیگر انسان ها می باشد تا بتوانیم زندگی رضایت بخشی را برای همدیگر فراهم کنیم.البته وجود یک سازمان بین المللی قدرتمند و بی طرف به دور از تاثیر پذیری از قدرت های جهانی عدم اجرای دقیق معاهدات بین المللی و نیز پاسخگو نبودن جاکمان مستبد در بسیاری از کشورهای جهان در قبال جامعه جهانی می تواند کمک بسزایی در برقراری صلح داشته باشد . اما ما مدافعان حقوق بشر باید چه کار کنیم؟
ما فعالین حقوق بشر باید سعی کنیم و این وظیفه تک تک ماست تا ابتدا با تجدبد نظر در افکار و ایده های خود تفکر صلح طلبانه را در وجودمان تقویت کنیم . تفاوت های طبیعی بین انسان ها از قبیل زبان، ملیت، مذهب را بپذیریم. نقاط مشترک را برای زیستن مسالمت آمیز در کنار هم تقویت کنیم و بکوشیم تا عقاید افراطی را در جامعه کاهش یا از بین ببریم که این به نفع همه ماست .
پیروان ادیان در نظام اموزشی ایران
حمید رضا تقی پور دهقان تبریزی
در دوره ساسانیان برنامه تعلیم و تربیت شامل سه قسمت دینی و اخلاقی، تربیت بدنی، خواندن و نوشتن و حساب كردن بود. در تعلیم و تربیت دوره ساسانیان دو طریق معمول بود. اول اینكه حدود برنامه و مدت تحصیل تعیین می شد و اولیاء در پرورش كودكان و انتخاب معلم و دستور تحصیل آزاد بودند و دوم اینكه دولت در تمام عوامل تربیت دخالت داشت و با هدف مشخص، عقاید خاصی را به كودكان القا می كرد. در این روش سعی می شد همه طبق عقیده و سلیقه دولت پرورش یابند.
عقیده ای كه به تمام كودكان تلقین می شد این بود كه شاه به خواست خدا و به موهبت الهی بر تخت نشسته و نماینده او روی زمین است و بر حسب اراده او كارهای كشور اداره می شود. بطور كلی در این دوره به پیروی از دستورات زرتشت و در احیای سنن ایرانی و ذوق و علاقه مردم این آب و خاك به كسب علم و دانش، آموزش و پرورش در همه زمینه ها گسترش یافت و سراسر كشور وسیع ساسانی را دربرگرفت .
بخشهايي كوچك از جامعه بزرگ ايراني كه پيرو ديگر اديان آسماني به رسميت شناخته شده در قانون اساسي بودند، به جهت تعلق به همين كشور، لازم بود كه تحت تأثير فضاي ديني مذكور قرار گيرند. اما در اين ميان چند وجه تفاوت ميان آن ها و جامعه اكثريت مسلمان كشور وجود داشت: در مواردي تناقض بین باورهاي ديني افراد و فضاي ديني حاكم بر کشور بود. اين امر از يك سو موجب مي شد كه هماهنگي موجود در خانواده هاي مسلمان با توجه به فضاي اسلامي كشور و رسانه ها براي جوامع پیروان سایر ادیان وجود نداشته باشد يا به ميزان كمتر و شكلي ديگر پديدار گردد. از سوي ديگراين تفاوتها جوامع پیروان سایر ادیان را از بخش مهمي از فضای تبليغاتي رسانه ها و نهادهاي كشوری كه دانش آموز مسلمان از آنها بهره مند بود محروم مینمود . دوم ، عدم برخورداري مديران و كارشناسان آموزشي اين جوامع از امكانات وسيع نرم افزاري علمي و تحقيقاتي و نيز سخت افزاري آموزش تعليمات ديني خاص خود بود.
ولی در اصل مساله این است که بسیاری از شهروندان دیگر که از پیروان سایر ادیان در کشور هستند نه در قانون اساسی کشور به آنها اشاره ی شده و نه در بافت آموزشی کشور حکومت جمهوری اسلامی جایگاهی برای آنها در نظر میگیرد که در این بین میتوانیم به شهروندان بهایی در ایران اشاره کنیم که این دسته از شهروندان با استناد به بخشنامه شورای عالی انقلاب فرهنگی که بهائيان را از تحصيلات دانشگاهی محروم می کند در تاريخ ششم اسفند ۱۳۶۹ مصادف با (۲۵ فوريه ۱۹۹۱) صادر شده و در بند سوم آن دقيقاً نوشته شده که بايد از ثبت نام بهائيان در دانشگاهها جلوگيری به عمل آيد و چنانچه هويت بهائی فردی هنگام تحصيل احراز گردد بايد از تحصيل محروم شود . وقتی یک حکومت با استناد به دین و عقاید مذهبی افراد اقدام به نقض حقوق انسانی آنها میکند پس دیگر نمیتوان انتظار این را داشت که آن حکومت بتواند یک حکومت دموکرات باشد و عدالت محور در جامعه حرکت کند . در اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در ماده ۲۶ قسمت اول اشاره بر این نکته دارد که آموزش و پرورش حق همگان است.
آموزش و پرورش میبایست، دست کم در دروههای ابتدایی و پایه به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گیرد. آموزش ابتدایی میبایست اجباری باشد. آموزش فنی و حرفهای نیز میبایست قابل دسترس برای همه مردم بوده و دستیابی به آموزش عالی به شکلی برابر برای تمامی افراد و بر پایه شایستگیهای فردی صورت پذیرد. در تفسیر این ماده و قیاس با نوع رفتار حکومت جمهوری اسلامی با شهروندان بهائی و یا حتی فرزندانی که از خانواده دگراندیش مذهبی مثل مسیحیان تبشیری میتوان به طور قاطع گفت که به طور سیستماتیک این حکومت به نقض این ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر مبادرت میکند .
پیروان سایر ادیان در ایران نمیتواند به طور مستقل در مدارس خود فعالیت نمایند. با وجود اینکه در جامعهی ارامنه و آشوریان ایران کم نیستند شهروندانی که توانایی علمی و علمی و تجربه مدیریت آموزشی بالایی دارند اما حکومت جمهوری اسلامی براساس ضوابط و دستور مدیران مسلمان برای اداره مدارس آنها تعیین میکند. در یک آمار طبق اعلام وبسایت شورای خلیفهگری ارامنه بیش از ۲۵۰۰ دانشآموز ارمنی که در مدارس ارمنی تهران تحصیل میکنند در یک مقایسه در مقایسه با دورههای گذشته زیر سایه دستورالعملهای آموزشی و بخشنامههای مختلف نه تنها برای دبیران و معلمان و مدیران ارمنی در ایران شرایط کاری محدودتر شده بلکه چارچوبها و باید و نبایدهای آموزشی مراکز تحصیلی و آموزش اقلیتهای دینی از جمله مسیحیان در ایران بیشتر تحت تاثیر قرار گرفته است که در نتیجه استقلال این مراکز را بیش از پیش کاهش داده است.به استناد گزارشی که از روزنامه شرق در طی گزارشی نوشته بود تا سال ۱۳۸۳ از ۲۰ مدرسه ارامنه در تهران تنها یک مدیر و ۸ معاون ارمنى بودند و مابقى مدارس ارامنه را مدیران مسلمان سرپرستى مىکردند. این آماری بود که روزنامه شرق چاپ تهران در آن سالها در گزارشی پیرامون وضعیت آموزشی پیروان سایر ادیان در ایران به آن اشاره کرده بود حال باید در نظر گرفت با توجه به امنیتی شدن بیشت جو و محیط جامعه در ایران و افزایش فشار بر پیروان سایر ادیان در ایران این آمار و ارقام صد در صد سیر نزولی پیدا کرده . طبق دستورالعمل وزارت آموزش و پرورش مدیران اکثر مدارس ارامنه، آشوری، کلیمی و زرتشتی باید از مدیران مسلمان باشند و تعدادی کمی از آنها مدیری غیرمسلمان داشتند. پس از مذاکرات بسیاری که بین رهبران پیروان سایر ادیان و مسوولان آموزش و پرورش صورت گرفت معاونت مدرسه و شغل ناظمى در بعضی مدارس خاص خود همان دسته از پیروان ادیان واگذار شد.
این در حالی بود که اوایل انقلاب تمام مدارس ارمنى تعطیل شد و ارامنه با آموزش و پرورش وقت بر سر نحوه تدریس زبان ارمنى اختلاف داشتند. آموزش و پرورش ارمنیان را مجبور کرده بود کلاس هاى دینى خود را هم به زبان فارسى برگزار کنند و به این علت مدارس تعطیل شد. با این حال پس از بازگشایى مجدد مدارس ارامنه مدیران ارمنى کنار گذاشته شدند و مدیران مسلمان مدیریت مدارس خاص ارامنه را به عهده گرفتند.
حتی تا سال ۸۲ استخدام رسمى از معلمان ادیان دیگر کشور صورت نمىگرفت و از سال ۸۲ اولین استخدام رسمى معلمان پیروان سایر ادیان بعد از انقلاب اسلامى صورت گرفت و سهمیه ۲۰۰ نفرى براى استخدام معلمان رسمى کل اقلیتها در نظر گرفته شد که از این تعداد ۷۰ نفر به ارامنه اختصاص داشت که پس از انجام آزمون ۳۰ نفر پذیرفته شده و استخدام رسمى شدند. ۱۰ نفر نیز براى آشوریان سهمیه بود که ۶ نفر قبول شدند. ۲۵ مهرماه سال ۱۳۹۵ نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جریان بررسی قانون تأسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی به خواست شورای نگهبان مقرر کردند شرط ایمان به دین اسلام را به ماده ۲۱ لایحه که شرایط مدیر مدرسه و مرکز آموزشی و پرورشی را تعیین میکند اضافه شود. این بند تاکید دارد مدیران مدارس مختص پیروان سایر ادیان شناختهشده در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران باید متجاهر به نقض احکام اسلامی در انظار عمومی نباشند و توسط مراجع رسمی خود که تابع و مقیم ایران هستند و یا نمایندگان مورد تأیید ایشان به وزارت آموزش و پرورش معرفی میشوند. این جمله بدان معنی است که با استناد به قانون اساسی شهروندان بهایی هیچ گونه جایگاهی در ساختار استخدامی و آموزشی ایران ندارند و فقط این بخشنامه شامل شهروندانی است که از ارامنه و مسیحیان آشوری هستند و حتی مسیحیان تبشیری را هم مثل بهائیان در بر نمیگرد یعنی مدیران مدارس باید از فیلترهای خاص از جمله وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، نیروی انتظامی و وزارت کشور و در مواقعی قوه قضائیه تایید شوند تا بتوانند به عنوان مدیر مدارس غیرانتفاعی پیروان سایر ادیان دیگر فعالیت کنند. از طرفی جمهوری اسلامی نه تنها به انتصاب مدیران و مسئولان مدارس ارامنه در ایران نظارت دارد و ضوابط خاصی برای آنها تعیین کرده، بلکه پرداخت بودجهی این مدارس را که بخش عمدهی آن صرف هزینههای عمران و جاری مدارس میشود را نیز پرداخت نکرده است. آقای کارن خانلری نماینده ارامنه و عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس گفته مهمترین مشکل مدارس ارامنه در بخش تعمیر، نگهداری و هزینههای عمرانی است و در دو سال گذشته بودجه مربوط به حوزه آموزشی ارامنه توسط دولت پرداخت نشده است و مدارس به تعمیرات اساسی نیازمند است.مدیریت بسیاری از مدارس اقلیتهای دینی دخترانه و پسرانه در ایران دست مدیر مسلمان است و اندک مدارسی که مدیرشان اقلیتهای دینی هستند حتمن نماینده تام الاختیار وزارت آموزش و پرورش در آن مرکز که کار نظارت را به عهده دارد مسلمان است . وقتی در یک کشور سیاست و ایدولوژی فکری حکومت حاکم بر شهروندان یک ساختار مذهبی دارد و با استناد به احکام و قوانین اسلامی همه راه حلها را حل شده میداند شنیدن و خواندن و تصویب این نوع از قوانین عجیب و نقض کننده آشکار حقوق شهروندان دیگر در آن کشور عادی میشود .
چرا که همه تلاش حکومت جمهوری اسلامی با محوریت ولی فقیه این است که شهروندان و نا دانی و نا آگاهی باقی باشند تا آنها بتوانند به این وسیله بر آنها تحکم کنند و حقوق انسانی آنها را نقض کنند .
ماهیت فکری حکومت جمهوری اسلامی این است که شهروندان را در جهت پیشرفت و آگاهی برای مسائل روز پیش نبرد بلکه بالعکس همانند دوره ساسانی که در اوایل صحبتها گفتم آنها را به این باور برساند که فردی که محوریت حکومت حاکم بر ایران را بر عهده دارد نماینده خدا بر روی زمین است و بنیان گزار حکومت جمهوری اسلامی هم نماینده دیگر خدا بوده و هیچ فردی حق این را ندارد که مخالف ایدولوژی فکری آنها حرکت کند .
اگر چنین شود نتیجه آن حبس و سرکوب و زندان و محرومیت از حقوق شهروندی است .
نابرابری جنسیتی در نظام آموزشی ایران
مریم مرادی
تبعیض جنسی همواره یکی از موضوعات مورد بحث در فضای اجتماعی و آموزشی ایران است. واژهی تبعيض جنسی به قياس از واژهی تبعيض نژادی و برای افشای نابرابری مبتنی بر جنس، به ويژه نسبت به جنس مؤنث ساخته شده است. این لغت در معنايی وسيعتر برای اشاره به كليشههای تبعيضآميز زنانه و مردانه بر اساس “جنس” به كار میرود.
تلاش جهانی برای مبارزه با تبعیض جنسیتبعیض جنسی همواره یکی از مشکلات اجتماعی بوده است. در سال ۱۹۶۷ سازمان فرهنگی آموزشی ملل متحد “یونسکو” مصمم شد برنامه عمومی درازمدتی را با هدف تامین برابری امکانات دختران در زمینه آموزش و پرورش در پیش گیرد. گروههای مسئول این پژوهشها موظف شدند به بررسی کتابهای کودکان و کتابهای درسی دبستانی در کشور خود بپردازند. آنها اهدافی مانند ترسیم تصویر نادرست زنان و مردان و نقشهای کلیشهای که به آنان نسبت داده میشد را برای سنین تا ۱۲ سال در دستور کار قرار دادند. در ژوئیه ۱۹۸۰ نیزکنفرانس جهانی ملل متحد برای زنان، مصرانه ازحکومتها خواست تمام تدابیر لازم را برای محو کلیشههای تبعیضآمیز جنسی در مطالب آموزشی در پیش گیرند.
مبارزه برای پاکسازی کتابهای درسی کودکان از تبعیض جنسیآندره میشل، نویسنده کتاب “پیکار با تبعیض جنسی”، درباره علت این تصمیم جهانی می نویسد:«زنان متعلق به محیطهای مختلف فرهنگی و اجتماعی نشان دادهاند که قادرند در عرصههایی که به طور سنتی مختص مردان بوده است نقش ایفا کنند و ارتقای مقام بیابند، اما در کتابهای درسی و ادبیات کودکان این دگرگونیها بازتاب نیافته و برخی کتابهای درسی همچنان حامل پیامهای بیحاصل و پوسیدهاند.
سابقه تبعیض جنسی در ایران از گذشته تا کنون«متاسفانه طی دهههای اخیر، تبعیض جنسیتی در کشور ما با استنباطهای مذهبی برخی نیروهای حاکم، توام و تئوریزه میشود. برداشت این گروه سیاستمداران دینی از احکام اسلامی این است که مردان نیروی سازنده اجتماع هستند و در راس خانواده قرار دارند، زنان نقش پشتیبانی از مردان را به عهده دارند و از این رو باید به خانه داری و تربیت بچهها بپردازند و کمتر در عرصههای اجتماعی حضور داشته باشند. افراطیترها حتی حضور زنان در محیط بیرون از خانه را عامل فروپاشی خانواده و همچنین یکی از موانع پیشرفت جامعه میدانند چرا که زنان را دامهای پهن شده شیطان میدانند که حضورشان در بیرون از خانه، باعث گمراهی مردان و هدر رفتن نیروهای جامعه میشود.» و برهمین اساس، برای ممانعت از حضور موثر زنان در عرصههای اجتماعی (کار، تحصیل، ورزش و…) محدودیتهای اساسی ایجاد میکنند و تلاشهای زنان و دختران ایرانی برای حضور موثر در اجتماع، نه تنها با استقبال مواجه نمیشود، بلکه همواره سعی میشود از حرکت جامعه به سوی پشت سر گذاشتن این تبعیضها جلوگیری کنند. در این میان نیروهای مخالف حضور زنان صرفاً به تئوریپردازی بسنده نمیکنند، بلکه برای دسترسی به اهداف خود از وضع قوانین مختلف و استفاده از ابزارهای فرهنگی و آموزشی نیز بهره میگیرند و طبیعتاً یکی از عرصههای فعالیت آنها، نهاد آموزش و پرورش است .
جایگاه دختران در نهادهای اجتماعیبه گفته یکی از پژوهشگران اجتماعی در ایران ( رجبعلی مختارپور ) : «کتاب فارسی سوم دبستان در هفت فصل تنظیم شده و در هر فصل، ضمن آموزش زبان فارسی، انتقال مفاهیمی نظیر نهادها، بهداشت، اخلاق و … نیز مورد نظر برنامهریزان آموزش و پرورش بوده است. فصل اول کتاب به نهادها اختصاص داده شده و دو درس اصلی و دو متن فرعی (با عنوان بخوان و بیندیش) را شامل میشود. پسران، راوی هر دو متن اصلی در این فصل هستند.در درس “محله ما”، پسر از خانه بیرون میرود و با محله و بچههای آن آشنا میشود و همانجا به عضویت تیم فوتبال محله در میآید و درس با این جمله پایان مییابد که “حالا دیگر بچههای محله، امید را میشناسند و با او دوست هستند”.در درس “زنگ ورزش”، پسران در باره علایق ورزشی خود گفتوگو میکنند، راوی به استخر میرود و بعد از طی دوره آموزشی، میگوید: “فردا مسابقات شنای دانش آموزی برگزار میشود و من برای به دست آوردن بهترین رتبه، تلاش خواهم کرد”.در دو درس این فصل (نهادها)، متنهای فرعی (با عنوان بخوان و بیندیش)، به دختران اختصاص دارد.
متن اول (شعری با عنوان پدربزرگ) از زبان دختری بیان میشود که پدربزرگ خسته به خانه آنها میآید، مادر برای او چای میآورد و نهایتاً در پایان متن، پدربزرگ با عصایش دخترک را قلقک میدهد و تمام!: در دست پیر او بود/ باز آن عصای زیبا/ خندید و قلقلک داد/ با آن عصا دلم را!متن فرعی دوم، با عنوان “قصه تنگ بلور”، قصه دختری با نام صنوبر است که با دختر کوچکی آشنا میشود که در یک تنگ بلور زندگی میکند. در بخشی از قصه، صنوبر، دختر کوچولو را به دیدن موزهای میبرد که پر است “از ظرفهایی به رنگ آبی، سفید، صورتی و فیروزهای”. در پایان قصه، دختر کوچولو، تنگ بلور صورتی رنگی را در همان موزه، برای ادامه زندگی خود انتخاب میکند.
به این ترتیب دهها هزار دختر کلاس سومی، بارها و بارها این دو درس (۴ متن) از بحث نهادها را روخوانی میکنند، مشق مینویسند و به آنها دیکته میشود تا یاد بگیرند که: فضاهای “بیرونی” (نظیر محله و ورزشگاه) جای پسران است و دختران باید در “اندرونی” خانه به فکر پخت و پز و فراهم کردن شرایط برای رفع خستگی مردان خانه شان باشند، چرا که شرایط و محیط پیرامونشان همچون تنگ بلور برایشان شکننده است!
تبعیض در نام و تصویر کودکاناین پژوهشگر اجتماعی با بررسی آمار مفاهیم و عناوین کلیدی که بصورت هدفمندی تبعیض جنسیتی را به کودکان القاء می کند ادامه می دهد: «اعتقاد به کمرنگ کردن حضور زنان در جامعه و کمتر دیده شدن آنها درعرصههای اجتماعی، به خوبی در تصاویر کتاب منعکس شده است. در تصاویر نقاشی شدهی افراد در کتاب فارسی، از لحاظ کمی حضور دختران و زنان بسیار کمتر از مردان و پسران است. اغلب زنان و دختران کتاب، در محیط خانه یا فضاهای بسته و در حال عبادت، درس خواندن، نقاشی و خیاطی، خرید، درماندگی و حتی گدایی دیده میشوند.
علاوه بر تصاویر، از نام دختران نیز کمتر از نام پسران استفاده شده است. در متن درسها، در مجموع ۴۳ بار نام انسان ذکر شده است که از این میان، ۱۵ اسم مربوط به زنان و دختران و ۲۸ اسم (تقریباً دو برابر) مربوط به مردان و پسران است .
تبعیض در نقشهای حرفهایبررسیهای کارشناسی نشان می دهد در تمام متون کتاب، مردها علاوه بر نقش پدر نقشهای گوناگون شغلی و اجتماعی بر عهده دارند. در مقابل زنان با حضوری کمرنگ در مسائل اجتماعی معمولا نقش مادر و مادربزرگ را عهدهدار هستند.از نظر آماری در متن و تصاویر درسها، ۲۱ عنوان شغلی برای مردان ذکر شده است، از جمله معلم، مربی، حاکم، آشپز ماهر، حکیم، فروشنده، کارگر، کشاورز، فرمانروا، شاعر، وزیر، خلبان و غیره. اما در مقابل، تنها عناوین شغلی برای زنان که به آن اشاره شده، یک بار مربی بهداشت و یک مورد خانم معلم است. البته در یکی دیگر از درسها نیز به زن فقیری اشاره میشود که گدایی میکند. در بقیه موارد، زنانی که به آنها اشاره شده یا خانهدار هستند یا صرفاً به مادر بودن آنها اشاره میشود.
نقشهای تاریخیبه نظر میرسد که مردان نه فقط در همه جای کتاب حاضرند، بلکه نقشهای مهمی بر عهده دارند، تاریخ را میسازند و دنیا را به پیش میبرند. تمام دانشمندان، ورزشکاران، شاعران، نویسندگان، رزمندگان جبههها و… مرد هستند. از هیچ زن دانشمند، نویسنده، شاعر و یا ورزشکار در هیچ جملهای از کتاب فارسی سوم ابتدایی یاد نشده است. به گفته این پژوهشگر، در درس دیگری با عنوان “ایران عزیز”، همه کسانی که در طول تاریخ ایران به “هنر رونق دادند” و “علم و دانش را گستردند” مردان هستند و یکباره آب پاکی روی دست دانشآموزان دختر ریخته میشود که: “این زمین پاکان / زادگاه “مردان” / خاک پاک ایران”
“شجاعت” صفتی مردانه و “آه و ناله” تنها نصیب دختراندر متن کتاب فارسی مورد تحقیق، شجاعت صفتی مختص مردان است. مثلا نوشتهاند: شهادت محمدحسین فهمیده دلیرانه بود. حسن امیدزاده معلمی شجاع و فداکار بود. رزمندگان (مردانی که از آنها نام برده میشود) شجاعانه جنگیدند و از وطن دفاع کردند، پدربزرگ و دوستانش شجاعانه جنگیدند، اما این صفت هیچگاه برای زنان و دختران بکار برده نمیشود. زنان و دختران در بحرانها گریان هستند: “دختر تنگ بلور” راضی میشود که در یک تنگ کوچک زندگی کند، وقتی آن تنگ میشکند، گریه میکند؛ یا “او در مقابل یک موقعیت تازه آه میکشد، آهسته صحبت میکند و منتظر میماند که دیگران به او کمک کنند”، یا در درسی دیگر: “پری کوچولو آهی کشید و از غصه گریه کرد”، یا “خاله خرگوشه آه کشید”.
خصوصیات کلیشهای در این کتاب، فقط مختص بچههای دانش آموز نیست. مادران کتاب نیز همیشه نقش کلیشهای زنان قدیم ایران را بازی میکند: جملاتی مانند مادر وسایل خانه را جا به جا میکند، مادر چای تازه میآورد، مادر سیبها را میشوید، مادر سماور بزرگی میآورد، و بالاخره مادر رختخواب پهن میکند. حتی وقتی شخصیتهای کتاب از جانوران باشند نیز، اگر پای شخصیتی زنانه در میان باشد، باید همان نقشهای کلیشهای را ایفا کنند: خاله خرگوشه تک و تنها گوشهای نشسته و لباس میبافد.
القاء تبعیض جنسی در پوشش دختراننابرابری در انتخاب پوشش دختران و پسران به شدیدترین وجه آن در دو تصویر مقابل هم در صفحههای ۸ و ۹ کتاب فارسی سوم دبستان نمایان است: در صفحه ۸ (درس پدربزرگ)، دختر در محیط “خانه” و در کنار مادر و پدربزرگش، لباس کامل (بلوز آستین بلند، دامن و جوراب ضخیم) پوشیده و روسریاش را محکم روی سرش بسته است، طوری که باصطلاح رایج “حتی یک تار موی سرش پیدا نباشد”. صفحهی مقابل (درس زنگ ورزش)، یک “استخر مردانه” را نشان میدهد که پسرهای لخت با یک شلوار کوتاه، مشغول شنا هستند و البته معلم یا مربی ورزشی هم مایو و پیراهن آستین کوتاه بر تن دارد.
چه باید کرد؟«بنا به دلایلی نظیر توسعه ارتباطات، گسترش شهرنشینی، افزایش سطح سواد و همچنین با تلاش چند نسل از زنان و مردان، جامعه ایران بشدت متحول شده و دگرگونیهای پراهمیتی در زندگی زنان روی داده است. زنان و دختران ایرانی که در دو دهه اخیر در فضاهای آموزشی و آموزش عالی توانستند به موفقیتهایی بزرگ دست یابند، اکنون در بازار کار و عرصههای مختلف اجتماعی نیز در تلاش هستند که سهمی درخور را به خود اختصاص دهند. در این میان، البته مردان ایرانی نیز بسیار تغییر کردهاند. آنها در خانواده نقشهای جدیدی ایفا میکنند و چه بسیار مردانی که با هدف انسانیتر شدن جامعه، دوشادوش زنان برای دسترسی آنها به مطالباتشان تلاش میکنند. متاسفانه این دگرگونیها اکنون نه فقط در كتابهای درسی بازتاب پیدا نمیکند، بلکه به نظر میرسد برخی برنامهریزان آموزشی همچنان در تلاش هستند، دانش آموزان را برای جامعهای عقب مانده و سرشار از تبعیضهای جنسی آماده کنند.
با وجود آن که کتابهای درسی کنونی در ایران، ممکن است با شکل دادن افکار و ارزشهای دانش آموزان، رفع تبعیضهای جنسیتی را به تاخیر بیاندازند، اما تردیدی نیست که با حضور زنان و مردان تحصیلکرده، این کلیشههای تبعیضآمیز، ملکه ذهن دختران و پسران مدارس نخواهد شد و این کودکان راه خود را برای رسیدن به جامعهای انسانی پیدا خواهند کرد که در آن انسان فارغ از جنسیتش یاور انسان باشد.
تکدی گری شغل است یا درماندگی؟
محمد گلستانجو
بیاییم نگاهی داشته باشیم به وضعیت افرادی که با تکدی گری زندگی میگذرانند .
سالهاست که از استقرار یک حکومت اسلامی در کشور ایران میگذرد و همچنان شاهد وضع اسفبار قشری از مردم کشور هستیم . اگر بخواهیم قیاس کنیم نظام شاهنشاهی را با نظام جمهوری اسلامی باید بگویم به نظر من در این رابطه این دو نظام هیچ تفاوتی با هم نداشته اند ، پس تمام آن نویدهایی که رهبران انقلاب با آن مردم را فریب دادند کجاست ؟ آیا مردم تنها بخاطر تغییر نظام ها ، خود را به اینهمه زحمت و دردسر وادار کردند ؟ یعنی مشکلات در سر جای خود بماند و فقط رهبران و نوع نظام تغییر کند ؟ این که یک دور باطل است . قطعا همه شما خوانندگان عزیز با این مسائل از نزدیک برخورد داشته اید من در این مقاله میخواهم شما را ارجاع بدهم به نحوه برخورد دولت اسلامی با یکی از معظلات اجتماعی به نام تکدی گری و قضاوت را به خود شما واگذار کنم .در حکومتی با نام حکمومت اسلامی برای ساماندهی معضل تکدی گری ۱۱ دستگاه اجرایی نقش آفرینی میکنند اما ساماندهی این معضل اجتماعی همواره با شکست مواجه میشود ، متاسفانه باید خدمتتان عرض کنم که در نهایت شرمساری خود رییس انجمن مددکاری اجتماعی هم به این شکست معترف است .
به گزارش گروه رسانه ها ، موضوعی که نشان می دهد با گذشت نزدیک به دو دهه برنامه ریزی برای جمع آوری متکدیان از سطح خیابان ها و ساماندهی آنها آنچه بیش از همه به چشم می آید بازگشت دوباره این افراد بر سر چهارراه ها و خیابان هاست. و اما چرا؟
نهاد مسئول اما بدون نتیجه
تکدی گری در همه شهرهای دنیا وجود دارد. در تمام دنیا برای حل این معضل راهکارهایی ارائه شده است. در کشور ما نیز با افزایش تعداد متکدیان در سطح شهرها در دهه 70 اقداماتی صورت گرفت . برای این منظور در سال 1378 در راستای ایجاد هماهنگی میان نهادهای مرتبط طرحی در شورای عالی اداری به تصویب رسید که بر اساس آن حدود 11 دستگاه مختلف در حوزه ساماندهی متکدیان به عنوان مسئول شناخته شدند.
بر اساس این مصوبه سازمان بهزیستی، فرماندار، شهرداری، استانداری، نیروی انتظامی، دادگستری، مرکز بهداشت، کمیته امداد، اداره کار و امور اجتماعی و فنی و حرفه ای در مورد متکدیان مسئول شدند.
همچنین طبق مصوبه شورای عالی اداری، برای ساماندهی متکدیان مجتمع اردوگاهی پیش بینی شد. این مجتمع زیر نظر فرمانداری در شهرهای بزرگ تشکیل می شود و مسئولیت نگهداری موقت ، شناسایی وضعیت، گروه بندی و تعیین تکلیف افراد موضوع این مصوبه که به جز متکدیان شامل افراد دارای معلولیت، مجهول الهویه، بی سرپرست، افراد نیازمند غیرحرفه ای، ولگردان، متواری، گمشده و در راه مانده است را بر عهده دارد. مسئولیت این اردوگاهها از سوی فرماندار منصوب می شود و در حال حاضر مسئولیت این مجتمع اردوگاهی بر عهده شهرداری است. در ماده 12 مصوبه شورای عالی اداری پیش بینی شده که سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور موظف است که منابع مالی مرتبط با این بخش را نیز تامین کند.
مسئولیت جذب و تامین مکان و مدیریت داخلی اردوگاه ها با شهرداری است اما برخی سازمان های دیگر از جمله بهزیستی ، کمیته امداد امام خمینی (ره)، دادگستری و دانشگاه های علوم پزشکی در این اردوگاه ها مسئولیت هایی برعهده دارند و باید مددکاران و پزشکان و کارشناسان قضایی خود را آنجا مستقر کنند تا بتوانند افرادی را که وارد اردوگاه می شوند شناسایی کرده و کسانی که مشمول خدمات آن سازمان ها هستند را به دستگاه های ذیربط ارجاع دهند. در این راستا همچنین سازمان هایی مانند سازمان زندان ها ، فنی و حرفه ای ، تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز نقش هایی دارند.
براساس مصوبه مذکور وظیفه دستگاه های مختلف در کشور در خصوص متکدیان معین و مشخص است اما با همه این اوصاف آنگونه که موسوی چلک رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران گفته است طرح های ساماندهی در کشور شکست خورده است.
اتهام به جای کار جستجو در میان اخبار نشان می دهد در همه این سال ها آنچه به عنوان نتیجه ساماندهی متکدیان از زبان مسئولان به گوش مردم می رسد تنها گلایه های این سازمان از سازمان دیگر است.شهرداری بهزیستی، بهزیستی نیروی انتظامی و استانداری را متهم می کنند. این دور باطل متهم کردن سازمان ها به کم کاری و بازگشت متکدیان به سرچهارراه ها و خیابان ها ادامه دارد.
براساس گفته های مسئولان شهرداری این سازمان تنها وظیفه دارد متکدیان سطح شهر را جمع آوری و براساس شرایط به بهزیستی و کمیته امداد معرفی کند و نگهداری از این افراد وظیفه این سازمان نیست. آنطور که مسئولان بهزیستی می گویند بودجه این سازمان کفاف ارائه خدمات به همه افراد پذیرفته شده را نمی دهد ضمن اینکه براساس مصوبه شورای عالی اداری برخی افراد معرفی شده مشمول دریافت خدمات بهزیستی نیستند.
خلا های قانونیاز جمله مواردی که سبب شکست طرح های کاهش و نیز مقابله با افزایش تکدی گری در کشور شده است خلا های قانونی موجود در این زمینه است. محمد جواد جلالی مدیر اداره ساماندهی آسیبدیدگان اجتماعی شهرداری تهران گفته است بسیاری از متکدیان بر مواد قانونی و خلاهای آن اشراف دارند و با این ترفند از چنگ قانون می گریزند.
جلالی با بیان اینکه در حال حاضر حساسیت ویژهای بر روی کار کودکان ایجاد شده و سازمانهای مردم نهاد بر روی این موضوع بسیار حساس شدهاند، گفت: «باید بپذیریم که پذیرش بهزیستی از شهرداری بسیار سخت شده و پذیرش مددجوی دختر نیز با دشواریهای زیادی روبهروست به گونهای که به راحتی دختران متکدی را قبول نمیکنند بسیاری از متکدیان و باندها نیز این موضوع را متوجه شدند چراکه باید تاییدیه پزشکی قانونی درباره متکدیان دختر اخذ شود و به دلیل این پروسه طولانی، بسیاری از متکدیان دست ماموران را خوانده و با اینکه پسر هستند، روسری و چادر بر سر میکنند، چراکه میدانند پذیرش متکدی دختر سخت است و ماموران نیز علاقهای به جمعآوری این افراد ندارند.»
جلالی ادامه داد: متکدیان میدانند که اگر کودک کاری همراه با مادر یا پدرش باشد ماموران نسبت به جذب آنها به سختی اقدام میکنند. آنان همچنین میدانند که برای تکدی گری خود باید پوششی ایجاد کنند و بر همین اساس با پدیده شبه متکدیان مواجه هستیم چرا که متکدی برای پوشش عمل غیر قانونی خود لوازمی همچون چسب، دستمال و … به همراه دارد و تظاهر به دستفروشی میکند؛ اما این در حالیست که آنها در صورت رویت خودروهای گشت فوریتهای اجتماعی وسایل خود را بیرون آورده و خود را دستفروش جلوه میدهند.
اما این همه خلاهای قانونی موجود در راه کاهش تکدی گری نیست که جلالی گفته است.در موضوع نگهداری و ساماندهی متکدیان اگر فرد دستگیر شده دارای سرپرست باشد چند روز پس از دستگیری آزاد می شود. براساس آمار 85درصد متکدیان دارای سرپرست هستند و بعد از چندی با وجود این خلا قانونی به چرخه تکدی گری بازمی گردند. از دیگر خلاهای موجود نبود شدت لازم در برخورد با متکدیان است. مطابق قانون متکدیان می توانند با پرداخت جریمه آزاد شوند. موضوعی که به راحتی از سوی آنها انجام می شود.
3 تا 5 هزار نفر در سال
آمارهای رسمی درباره جمع آوری و ارجاع افراد به اردوگاه های نگهداری از افراد متکدی متفاوت است و آمار ثابتی در این زمینه وجود ندارد اما آنگونه که موسوی چلک رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران به ایرانیان گفته است آمارهای جذب متکدیان در این مجتمع های اردوگاهی، بین سه تا پنج هزار نفر در سال متغیر است.
بررسی آمارهای پراکنده سازمانهای ذیربط و مراجع ذیصلاح نشان می دهد که اکثریت قریب به اتفاق گدایان در سنین بین 31 الی 40 سالگی قرار دارند. برای نمونه از بین 244 گدایی که در یک پژوهش مورد پرسش قرار گرفته اند 62 نفرشان بین سنین 31 الی 40 سالگی قرار داشتنه اند. همچنین از بین 130 نفر متکدی دستگیر شده، 25 نفر آنها نیز 7 سال، 16 درصد آنها بین 30 – 20 ، 46درصد بالای 60 سال و بقیه بین گروه سنی 60 تا 20 در نوسان بوده است. در سال های اخیر آنچه در این زمینه بیش از هر چیزی مشاهده می شود کاهش سن تکدی گری و افزایش تعداد زنان متکدی است. زنگ خطری که نیازمند توجه و ارائه راهکارهای جدی تر است.
فقر مهمترین عامل
براساس پژوهش های صورت گرفته در این زمینه فقر مهم ترین عامل گرایش افراد به تکدی گری و نیز افزایش این معضل اجتماعی است. فرار از خانه، از کار افتادگی، تنبلی، مهاجرت برای یافتن شغل و بیکاری، طلاق، بی خانمانی، مشکلات جسمی و روحی و اعتیاد از دیگر دلایل گرایش متکدیان به این روش کسب درآمد است.
کارشناسان علوم اجتماعی معتقدند صرف جمعآوری این افراد از خیابانها و معابر شهری و نگهداری موقت آنها در مراکز ویژه نمیتواند مشکلی از معضل متکدیان و نیز جامعه برطرف کند بنابراین لازم است علاوه بر این راهکار امکان ایجاد کار و نیز بهبود شرایط زندگی و معیشتی افراد در دستور کار مسئولان قرار گیرد.
حال از شما میپرسم که آیا فهم و درک شناخت ریشه ایجاد تکدی گری آنقدر سخت بوده و هست که پس از 39 سال هنوز مسئولین عاجزند در برطرف کردن این معضل و یا این مورد و دیگر مواردی که باعث معضلات اجتماعی در جامعه میشود برای حکومت اسلامی موجود در ایران کمترین اهمیت را دارد ؟
این یک بحران اجتماعی نیست؟سلفی ۴جوان با جسد سوخته دوستشان؛
مریم صیامی نمین کارشناس علوم اجتماعی
چهار جوان دوست خود را کشتند، جسدش را سوزاندند و از تمام صحنه فیلم گرفتند؛ خبر تکان دهنده ست و غیر قابل باور.
چهار نفر که در قالب دوستی با هم سوار ماشین شده اند و خیلی عادی رفته اند دوری در اطراف شهر زده اند، یکی از خودشان را زخمی کرده اند و بعد همو را آتش زده اند و با چاقو و ساطور به جانش افتاده اند و در همین حین همدیگر را به ضربه زدن به دوست خود دعوت کرده اند و دست آخر هم یک سلفی با جسد سوخته دوستشان گرفته اند و سه نفری سوار ماشین شده اند و به خانه هایشان برگشته اند و شب را در بسترهایشان آرام گرفته اند و خستگی یک روز هیجان انگیز را از تن به در کرده اند!
باور می کنید؟
می توانید این حجم از قساوت را تصور کنید؟
چرا و چگونه؟
چکار کرده ایم؟
کجای راه را اشتباه رفته ایم؟
به همین راحتی و به این دم دستی قاتل پرورش داده ایم، آنقدر راحت که اگر دستمان را دراز کنیم می توانیم یکیشان را از طاقچه برداریم، قاتل ستایش، قاتل، آتنا، قاتلین بنیتا، قاتل محمد امین، قاتل ابوالفضل، قاتل ملیکا، قاتل…
از عادی شدن اسیدپاشی به روی دخترانی که جوانی را به همسری نخواسته اند بگیرید تا سلفی گرفتن با قربانیان حوادث دردناک و ناخوشایند، از به اشتراک گذاشتن عکس اجساد سر بریده و بدن دریده شهدا تا صحنه های تاب خوردن اعدامی ها در آسمان به مدد دوربینهای دم دستی و دم گوشی هرچه که ناهنجاری بود را به هنجار بدل کرده ایم و هر کداممان خبرنگاری شده ایم که می توانیم جهت لایک گرفتن صحنه های دلخراش تری را به نمایش بگذاریم.
به جایی رسیده ایم که دیگر قبحی در میان نیست که بازمان بدارد از تماشای صحنه های دلخراش وهرروز دریغ از دیروز، امروز صحبت از این ناهنجاری ها،کودکانه تلقی می شود.
در میان آن چه که درباره دم دستی شدن و عادی بودن قتلهای فجیع در جوامع کوچک و در میان جماعت کاملا معمولی می بینیم؛ به این نتیجه می رسیم که از تماشا گذشته و به خلق صحنه های دلخراش رسیده ایم.
با این مردم چه کرده ایم که امروز خروجی اش عادی شدن کشتن بچه همسایه، تجاوز به کودک همبازی فرزندانمان و آتش زدن دوست هم کلاسیمان شده است؟
آیا واقعا این یک بحران اجتماعی نیست؟
آیا وقت آن نرسیده که به این معضل اخلاقی و انسانی با نگاه جدی تر، مسئولانه تر بنگریم؟
آیا غیر از اظهار تاسف و در خوشبینانه ترین حالت ممکن، دسنگیری و قصاص مجرم یا مجرمین، اقدام دیگری نباید؟
زمان دست روی دست گذاشتن ها به پایان نرسیده است؟
حواستان هست که اخلاق را زنده به گور کرده ایم و درخت گناه، خطا و جرم و جنایت را بارور؟
اثری از انسانیت مانده است؟
از اخلاق بویی به مشام می رسد؟
از گذشت و فداکاری و ایثار خبری هست؟
آیا این اخلال در نظم عمومی و امنیت ملی نیست؟ آیا کودک آزاری و قتل، برادرکشی و سوزاندن جسد دوست، توهین به مقدسات نیست؟
به راستی آیا راهی برای مقابله با این همه رذالت و جنایت وجود ندارد؟
آیا تامین امنیت فرزندان سرزمینمان کمتر از دفاع از مرزهای ایران عزیزمان است؟
آیا خطر مرگ انسانیت، زنده به گوری اخلاق و رواج جنایت های عمومی نیاز به عزم ملی و بسیج همگانی ندارد؟
کار از چراغ گذشته است، شیخ این روزها باید ذره بین به دست بگیرد در پی انسان!
پیامی از طرف جانباختگان یارسان به عاصیما جهانگیر
امید رمضانی
ما در کشوری زندگی می کنیم که به صورت تقریبی از هر 26 نفرایرانی یک نفر یارسانی می باشد ولی هیچ گونه حقوق شهروندی در جمهوری اسلامی نداریم . و حتی یک امار دقیق از مردم یارسان نداریم دلیل ان این است در قانون اساسی اصل سیزده اسمی از دین یاری برده نشده . ودر پرسشنامه های سر شماری در ادوار گذشته محلی برای انتخاب انها به عنوان یک اقلیت مذهبی وجود نداشته به همین خاطر مردم یارسان مجبور میشوند دین خودشان را اسلام و مذهب شیعه انتخاب کنند تا در مرحله گزینش اداری با مشکل رو به رو نشوند چون در ماده 14 استخدامی ادیان غیر رسمی را با برچسب فساد عقیده از استخدامی در مراکز دولتی جلو گیری می کنند . و به همین خاطر از زمان پایه گذاری جمهوری اسلامی مردم یارسان در صورت بیان اشکار اعتقادت خود به دین یاری محرم از تمام خدمات دولتی بوده و هستند که به دروغ خودرا شیعه معرفی می نمایند تا لقمه نانی برای فرزندان خویش بدست اورند.
سرکار خانم عاصمه جهانگیر جمهوری اسلامی با پلانی که در دست دارد هدف از بین بردن هویت یارسانی دارد چرا که بیشتر مردم یارسان در روستاها زندگی میکنند و جمهوری اسلامی از دادن امکانات رفاهی مانند اب لوله کشی ، تلفن ، و سوخت برای گرمایش خانه ها جلوگیری می کند تا مجبور شوند منطقه خود را ترک کنند تا بین مردم اتحادی وجود نداشته باشد . وحتی اجازه ساخت جم خانه ( جایی که مردم یارسان در انجا مراسمات دینی خود اجرا می کنند ) نمی دهند .ولی در عوض جمهوری اسلامی مسجد و حسینه در ان مناطق می سازد تا مردم را به اسلام مذهب شیعه گرایش بدهند.
گزارشگر ویژه حقوق بشر چون در دین یاری عبادت به صورت انفرادی نیست و به صورت دست جمعی است جمهوری اسلامی به همکشانم برجسب اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام میزند و به همین خاطر فعالان دینی را تحت فشار نیرو های امنیتی ، شکنجه ، زندانی و بازداشت های مکرر هستن و به همین خاطر دو برادر یارسانی به خاطر فشار نیروهای امنیتی، توهین ، و فشار اقتصادی جان خودشان را به اتش کشیدن تا به جهانیان بگویند بعد گذشت 39 سال از حکومت اسلامی در ایران هنوز مردم یارسان تحت ظلم فشار هستند . واین خود سوزی ها برای چندمین بار است بین پیروان دین یاری اتفاق می افتد و فقط به خاطر توهین به مقدسات دین یاری و عقیده بر خلاف حکومت اسلامی است. وحاضرن جان خودشان را به اتش بکشند ولی مورد توهین قرار نگیرند.
خانم جهانگیر من از زبان نیک مرد طاهری ، حسن رضوی ، محمد قنبری و احسان ومهدی فزونی برای شما میگویم که فقط به خاطر عقید ، توهین های مکرر از طریق رادیو ، تلویزیون ، روزنامه و مراجع تقلید به این پیروان جان خودشان را به اتش کشیدن تا مظلومیت مردم یاسان به تام جهان مخابره کنند.
گزارشگر ویژه حقوق بشر شما در هیچ کجا جهان پیدا نمی کنید که 5 نفر به خاطر عقیده و نداشتن حقوق شهروندی جان خودشان را به اتش بکشند.
خانم جهانگیر با توجه به نزدیک بودن انتخابات ایران که مردم یارسان هیچ گاه نماینده ای در مجلس شورای اسلامی نداشته است .این بار میخواهند در شورهای شهری و روستایی در مناطق یارسان نشین از افراد مسلمان استفاده کنند و مردم ان منطقه حق نامزدی در شورهای شهری و روستایی ندارند.
وضعیت اجتماعی زن در ایران باستان بخش ( 2 )
جمشید غلامی سیاوزان
آنگاه اهورامزدا روان را که پیش از پیکر آفریده بود در کالبد مشیه و مشیانه بدمید و آنان جاندار گشتند. پس به آنان گفت شما پدر و مادر مردم جهان هستید. شما را پاک و کامل بیافریدم. هر دو اندیشه و گفتار و کردار نیک به کار بندید؛ و دیوان را پرستش مکنید. پس مشیه و مشیانه از جای خود به حرکت آمدند٬ و خود را شستشو کردند، و نخستین سخنی که بر زبان راندند این بود «اهورامزدا یگانه است.» او آفرینندهٔ ماه و خورشید و ستارگان و آسمان و آب و خاک و گیاهان جاندارست.
چنانچه ملاحظه میشود؛ در دین مزدیسنی که معتقدات زرتشتیان بر آن نهاده شده است زن و مرد هر دو از یک ریشه تکوین مییابند با هم از زمین سر برمیدارند و یکسان رشد میکنند و اهورامزدا با آنان بیکسان و با یک زبان سخن میراند و دستور واحدی برایشان مقرر میفرماید. آن دو پس از اقرار به یگانگی اهورامزدا نخستین سخنی که به زبان میرانند این است: «هر یک از ما باید خشنودی و دلگرمی و محبت و دوستی دیگری را فراهم کند.» از این گفتار برمیآید که در دین زرتشت هیچیک از زن و مرد را به یکدیگر تفوق و امتیازی نیست و آن دو از نظر آفرینش و خلقت یکسان و برابرند. شخصیت زن در دین زرتشت نه تنها در آغاز جهان با مرد برابر است بلکه در پایان نیز با مرد یکسان و برابر است. بنا به معتقدات دینی زرتشتیان هنگامی که «سوشیانت» – موعود نجاتبخش آخرالزمان – از شرق ایران و حوالی دریاچهٔ هامون ظهور میکند از هر گوشهٔ ایران پاکان و دینداران به او میپیوندند. تعداد آنان سیهزار نفر است که نیمی از آن مرد و نیمی دیگر زن خواهند بود.
عظمت مقام زن را در آیین زرتشت از اینجا میتوان دانست که بنا به معتقدات زرتشتی از شش امشاسپند دین زرتشت، سه امشاسپند ضمیر مذکر و سه امشاسپند ضمیر مؤنث دارند. سه امشاسپند مذکر عبارتند از:
۱- بهمن یا وهمن یا وهومن که به معنای خرد کامل است.۲- اردیبهشت یا اشاوهیشتا که به معنی نظم و بهترین راستی و هنجار و قانون و سامان آفرینش است. ۳- شهریور یا خشتروییریه که به معنی حکومت بر خویش، خویشتنداری و شهریاری آسمانی است.
و سه امشاسپند مؤنث اینها هستند:
۱- اسفند یا سپندارمزد که مظهر مهر و محبت و عشق و باوری و موکل بر زمین است.
۲- خرداد یا اروتات که نمودار کمال، رسایی؛ شادی و خرمی و موکل بر آبهاست.
۳- امرداد یا امرتات که مظهر جاودانگی و بیمرگی است.
همچنین تعدادی از ایزدان در مذهب زرتشت که در مرتبهٔ پایین تری از امشاسپندان هستند (امشاسپند ملک؛ و ایزد فرشته) ضمیر مؤنث دارند. مثلاً پس از درگذشت انسان در سپیدهٔ صبح چهارم؛ در سر پل چینوت؛ «مهر» و «سروش» و «رشن» از روان درگذشته دربارهٔ اعمال و کارهای او پرسش میکنند. مهر ایزد و سروش ایزد از ایزدان مذکر؛ و رشن ایزد از ایزدان مؤنث است. همچنین ایزد «دینا» که به معنی وجدان و دین است؛ با رشن ایزد همکاری دارد.
ایزد «چیستا» که به معنی دانش و خرد است نیز مؤنث است. زرتشت از این ایزد بارها کمک طلبیده است. دیگر از ایزدان مؤنث اشی است که فرشتهٔ دهش و بخشایش و آسایش است. و زرتشت در گاتها او را چنین ستوده است: «… جهان از او راه رسم خداپرستی گرفت و اهریمن راه عزیمت گزید.
در ایران باستان زرتشتیان، زناشویی را تنها به منظور رفع حوائج جسمانی و جنسی انجام نمیدادند بلکه برای آن هدف و آرمانی بسیار عالی و مترقی داشتند. این هدف فراهم کردن وسایل پیشرفت معنوی و غلبهٔ نهایی نیکی بر بدی بود. تعالیم زرتشت، بشر را در راه رسیدن به عالیترین مدارج روحانی یعنی فراهم نمودن و تسریع ظهور سوشیانت و غلبهٔ نیکی بر بدی هدایت میکند. هدف از زناشویی مشارکت در نهضت بزرگ روحی است که در بیشتر ادیان الهی به بشر وعده داده شده است.
بنابراین؛ زناشویی در دین زرتشت عملی مقدس و ستایشانگیز است که از هرگونه تحقیر و تبعیض و نابرابری به دور است. به قول «گیگر» از خصوصیات موقعیت حقوقی زن و برابری او با مرد در دین زرتشت آن است که همانطوری که مرد پس از زناشویی به لقب «نمان پیتی» یعنی سرور و کدخدای خانه ملقب میگشت؛ زن نیز پس از زناشویی به لقب «نمانوپیتی» یعنی نور و فروغ خانه ملقب میگشت به عبارت دیگر مرد کدخدای و زن کدبانوی خانه بود. به قول همین دانشمند بزرگ آلمانی؛ و نویسندهٔ کتاب «تمدن ایرانیان خاوری» زن پس از ازدواج در صف همسری شوهر قرار میگرفت؛ نه در ردیف اموال و یا از تابعین او. به عبارت دیگر زن کنیز و بردهٔ مرد نبود بلکه همسر و همدل و همراه مرد بود و در کلیهٔ حقوق با مرد برابر و در جمیع امور با او شریک به شمار میآمد.«کریستن سن»؛ خاورشناس بزرگ دانمارکی میگوید: «رفتار مردان نسبت به زنان در ایران باستان همراه با نزاکت بود. زن چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی اجتماعی از آزادی کامل برخوردار بود. در مورد آزادی در ازدواج هیچ چیزی مستندتر و موجهتر از رفتار خود زرتشت نسبت به دختر کوچکش پروچیستا نیست.»
زرتشت به دختر کوچکش پروچیستا میفرماید: «پروچیستا من جاماسب را که مرد دانشمندی است (وزیر گشتاسب و منجم و ستارهشناس معروف زمان) برای همسری تو برگزیدم؛ تو با خرد مقدس خود مشورت کن و ببین که آیا او را لایق همسری خود میدانی یا نه؟
در بند ۵ گاتها نیز، زرتشت خطاب به همهٔ پسران و دختران جوان میگوید: «ای دختران شو کننده و ای دامادان، اینک شما را میآموزم و آگاه میکنم. پندم را به خاطر بسپارید و برابر اندرزم رفتار کنید تا به زندگی سعادتمند نایل گردید. هر یک از شما باید در پیمودن راه زناشویی و مهرورزی و پاکی و نیکی بر دیگری سبقت جوید زیرا تنها بدینوسیله میتوان به یک زندگی سراسر شادی رسید.
به طوری که میبینیم در زندگی، زنان و مردان پارسا یکسان مورد خطاب قرار میگیرند. پس از مرگ نیز به روان و فروهر هر دوی آنها یکسان درود فرستاده میشود. در یشتها آمده است: «… فروهر همهٔ مردان و زنان نیک را میستاییم.» در فصل ۳۸ یسنا آمده است: «…ای اهورامزدا زنان این سرزمین را میستاییم و زنانی که آیین راستی و نیکی برخوردارند» در فروردین یشت؛ که طولانیترین یشت اوستا است؛ بر فروهر زنان و مردان نیک جهان یکسان درود فرستاده شده است. زن زرتشتی در قرن اولیهٔ ظهور زرتشت و نیز در زمان هخامنشیان از بیشترین حقوق متعالی برخوردار بود و یکی از درخشانترین ادوار تاریخی خود را میگذاراند. همانطور که گفته شد نمونهٔ کامل آن ماندانا مادر کورش بزرگ بود؛ که بارها کورش به وجود او افتخار کرده است و حضور زنانی از قبیل آتوسا؛ پانتهآ؛ رکسانا؛ آرتمیز؛ و غیره نمودار حضور فعال زن ایرانی در این دوران است و مشارکت همهجانبهٔ زنان در این عصر چشمگیر است.
از حفریات و کشفیات باستانشناسی که در تخت جمشید به عمل آمده الواحی به دست آمد که نشان میدهد در ساختمان تخت جمشید عدهٔ زیادی از زنان مانند مردان مشارکت داشته و حقوق و مزایای جنسی از قبیل نان و شراب و غیره؛ مطابق مردان دریافت داشتهاند. این الواح هماکنون در موزههای جهان ضبط است.
پس از شکست هخامنشیان وضع اجتماعی زن ایرانی تغییر کرد و قوس نزولی را پیمود. زیرا در زمان سلوکیها؛ زنان و دختران زیادی از یونان در ایران زندگی میکردند؛ و چون در یونان زن از تساوی حقوق با مردان برخوردار نبود لذا در وضعیت و سرنوشت زن ایرانی نیز تأثیر نهاد. میدانیم که در دیانت زرتشت ازدواج بر پایهٔ تکهمسری است. هیچ مرد زرتشتی حق ندارد با داشتن زن؛ زن دیگر انتخاب بکند. لکن تعداد زیادی از این زنان و دختران یونانی به صورت معشوقهٔ مردان ایرانی درآمدند که به طور قطع از استحکام بنیان خانوادهٔ ایرانی کاست. برخی از این زنان به صورت عقد مهلتدار با مرد ایرانی به سر میبردند و برخی دیگر نیز با روابط آزاد با مردان ایرانی حشر و نشر داشتند.
در زمان اشکانیان گرچه زن ایرانی تا حدی موقعیتش تحکیم شد؛ ولی به هر حال حکومت سلوکیها و تأثیرات ناشی از آن و نفوذ هلنیسم اثر خود را گذاشت. از طرفی در دوران پارتها یا اشکانیان به علت گستردگی قلمرو پارتها طوایف و اقوام و ملل گوناگون در امپراتوری وسیع اشکانیان میزیستند که هر یک آداب و رسوم و سنن مخصوص به خود داشتند و طبیعتا این دگرگونی در وضعیت زن و خانواده ایرانی اثربخش بود.
در زمان ساسانیان که دین زرتشت اهمیت اولیهٔ خود را بازیافت و سیستم حکومت نیز به طریق موبدشاهی اداره میشد؛ زن ایرانی تحت تعالیم مذهب زرتشت باز حقوق و امتیازاتی را به دست آورد. عصر ساسانیان به قول «دارمستتر»؛ نه تنها از لحاظ تاریخ ایران؛ بلکه برای تمام جهان واجد اهمیت است. از کارنامهٔ اردشیر بابکان اینطور برمیآید که شخصیت زن از همان آغاز کار ساسانیان محترم شمرده میشد؛ و هیچکس حتی پادشاه نمیتوانست به میل و دلخواه خود زنی را مورد آزار قرار دهد. به طوری که از الواح و مدارک و اسناد این دوران برمیآید زن از موقعیت خاصی در دوران ساسانیان برخوردار بوده است. مادر شاپور دوم نزدیک به بیست سال یعنی از پیش از تولد شاپور تا موقعی که او به سن رشد قانونی رسید؛ امور مملکت را با موبدان بزرگ اداره میکرد.
در پندنامهٔ آذرباد مهراسپند، وی به پسر خود اینطور میگوید: «… اگر تو را فرزندی است؛ خواه دختر و خواه پسر او را به دبستان بفرست تا با فروغ خرد و دانش آراسته گردد و نیکو زندگی کند.
زن در مذهب زرتشت از لحاظ مذهبی میتوانست تا درجهٔ «زوت» برسد. این امر مسلماً مستلزم فراگرفتن علوم بایستهٔ دینی بوده است. در «ماتیکان هزار دادستان» آمده است که روزی چند زن راه را بر یکی از قضات عالیمقام میگیرند و از او مسائلی را سؤال میکنند. قاضی مزبور به همهٔ سؤالات به جز یکی پاسخ میدهد. بلافاصله یکی از زنان میگوید جواب این سؤال در صفحهٔ فلان از فلان کتاب است. این موضوع میرساند که زن در عهد ساسانیان حتی بر مسائل مشکل حقوقی نیز احاطه داشته است.
مطابق مندرجات کتاب «حقوق زن در زمان ساسانی» نوشتهٔ «بارتلمه» مستشرق معروف آلمانی؛ دختر در انتخاب همسر آزاد بود و اجباری نداشت مردی را که پدرش برای او در نظر گرفته به همسری قبول کند و پدر حق نداشت او را از ارث محروم نماید؛ و یا تنبیه دیگری دربارهاش اعمال دارد.
فصل ۱۹ از کتاب «ماتیکان هزار دادستان» در بند ۳ و ۴ میگوید: «… دختران را بدون رضایت خودشان نمیتوان به ازدواج مردی درآورد.»
در بند ۲۹ از فصل ۲۸ همین کتاب میگوید: «… پسران و دختران پس از ازدواج در پرداخت قروض و دیون پدر و مادر متوفی خود سهیم و شریکند»؛ و از این فتوا اینطور استنباط میگردد که دختران نه تنها در حقوق بلکه در تکالیف و مسئولیتها نیز در ردیف پسران خانواده بودهاند. قانون خانواده، حق نظارت مرد را در خانواده تعیین کرده بود و مرد وظیفه داشت که با همسر و فرزندان خود به خوبی و مهربانی رفتار کند. پدر و مادر و فرزندان در برابر یکدیگر مسئولیت مشترک داشتند. اگر کسی اموال خود را به اشخاص بیگانه میبخشید و وارثین قانونی خود را محروم میکرد؛ این عمل قانونی نبود؛ و تنفیذ نمیشد. پس از درگذشت پدر خانواده، حق ولایت با مادر بود؛ و ریاست خانواده به او تفویض میگشت. در صورتی که بین طرفین طلاق و جدایی صورت میگرفت؛ زن میتوانست مهریه مطالبه کند؛ و مادام که شوهر اختیار نکرده و درآمدی از خودش نداشت؛ همسر سابق باید نفقهٔ او را بپردازد.
بارتلمه بر بنیاد کتاب ماتیکان هزار دادستان دربارهٔ حد نصاب ارث چنین مینویسد: «… تقسیم ارث در حقوق ساسانی پس از درگذشت پدر خانواده به این ترتیب بود که زن و پسران هر یک سهم مساوی از ارث داشتند. دختران در صورتی که ازدواج کرده و از خانهٔ پدر جهیزیه به خانهٔ شوهر برده بودند نصف؛ و در غیر این صورت مطابق برادران ارث میبردند.»
مطابق قوانین اوستا:
۱- زن حق مالکیت داشته و میتوانسته دارایی خود را مستقلاً اداره کند.
۲- زن میتوانسته ولی و یا قیم و نگهدار فرزندان خود باشد.
۳- زن میتوانسته مطابق قانون از طرف شوهر خود وارد محاکمه شود؛ و به نام او امور را اداره نماید (در صورت بیماری شوهر)
۴- زن میتوانسته از شوهر ستمگر و بدرفتار خود به دادستان شکایت کند و سزای او را بخواهد.
۵- شوهر حق نداشته است بدون اجازهٔ زنش دختر خود را شوهر دهد.
۶- در دادگاه گواهی زن پذیرفته میشد.
۷- زن میتوانسته است داور یا وکیل شود.
۸- زن میتوانسته وصی قرار گیرد و تمام اموال خود را وصیت کند.
همچنین اوستا برای دختر و پسر از حیث تعلیم و تربیت هیچ فرقی قائل نیست و در هوسپرم نسک آمده: «ای اهورامزدا، به من فرزندی عطا کن که بتواند از عهدهٔ انجام وظایفش برآید و مسئولیت خود را دربارهٔ خانه و خانواده و شهر و کشور احساس کند» (دختر یا پسر مطرح نیست)
اینها آینهٔ تمامنمای خصایص و روحیات و اعمال و نحوهٔ زندگی و شخصیت باطنی و آرزوهای مردم ایران باستان است و میتواند ما را در این راه رهنمون باشد. همانطور که در صحنههای پرحادثه و حماسهساز آن، مردان بزرگی چون «کاوه» و «رستم» و «اسفندیار» و «سیاوش» و «سهراب» و «کیخسرو» را میبینیم، با زنان دانا و خردمنی چون «فرانک» و «سیندخت» و «گردآفرید» و «رودابه» و «تهمینه» و «کتایون» و «فرنگیس» و «کردیه» و «پوراندخت» و «آزرمیدخت» و… روبرو میشویم که با کیاست و فراست و خرد و چارهگری کارهای بزرگ و خلاقهای را انجام داده؛ و حتی گاهی چراغی فراراه مردان بودهاند.
آنچه فردوسی بزرگ در شاهنامه به نظم آورده است؛ تخیلات و رؤیاهای شاعرانه نیست. بلکه تمام روایات و اخبار تاریخ کهن ایران است که سینه به سینه حفظ شده و یا کتابت گردیده و سرانجام به دست فردوسی رسیده؛ و این حماسهسرای بزرگ با درایت و امانتداری ستایشانگیزی همان اخبار و روایت و شنیدهها را که دربارهٔ زن عهد باستان به دستش رسیده و نمودار ارج و اهمیت زن ایرانی در آن دوران بوده است؛ با زبان شعر بازگو نموده؛ و نقش اجتماعی و موقعیت زن را آنچنان که در ایران قبل از اسلام بوده؛ معرفی کرده است. پایان
جایگاه زن در قوانین جمهوری اسلامی ایران
فاطمه قریشی
طی صد سال گذشتە از انقلاب مشروطە بە بعد زنان هەمیشە دنبال تغیر قوانینی موجود در جامحە بودەاند کە حقوق آنها را نقض یا نصف مردان می کند .در کلیە قوانین مدنی -جزایی و شرعی موارد زیادی بە چشم می خورد کە حقوق زنان بە واسطە قانون تعین می شود.
کافیست بە اطرافمون نگاە کنیم ؛اکثر این قوانین کە می خواهند زنان و مردان بە واسطە آن روانە بهشت شونداما زندگی روزمرە را تبدیل بە جهنم کردە .برای اینکە بهتر دیدگاە جمهوری اسلامی را در خصوص مسئلە زن و جایگاە زن در قانون اساسی ایران واینکە هدف قانونگذار تنها این بودە کەاز اصول اعتقادی خود عدول نکندو اززن و جایگاە زن در جامعە تنها ابزاری برای رسیدن بە اهداف خوداستفادە نماید،پی ببریم ، اصل مقدمە قانون اساسی در رابطە با زن و باز کردن چند واژە موجود در این متن را بررسی می کنیم .
زن در قانون اساسی «در ایجاد بنیادهای اجتماعی، نیروهای انسانی کهتا کنون در خدمت استثمار همهجانبهخارجی بودند، هویت اصلی و حقوق انسانی خود را باز مییابند… خانواده واحد بنیادین جامعهو کانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابندهانسان است، اصل اساسی بوده.. و ضمن بازیافتن وظیفهی خطیر و پرارج مادری در پرورش انسانهای، مکتبی پیشآهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات میباشد آنچه کهاز محتوای این مقدمه استنباط میشود عبارت است از اینکه قانون اساسی ایران شخصیت واقعی زنان و حقوقی انسانی آنان را تنها در چارچوب تشکیل بنیادهای اسلامی، قانونی و مشروع میداند و همانطور کهمشاهدهمیشود بهشیوهای مستقل بهحقوق زنان نپرداختهاست، بلکهبیشتر بعنوان ابزاری برای رسیدن بهاهداف خود بهآن مینگرند.
آنجا کهاز «توافق عقیدتی و آرمانی» سخن می گویند، ناهمخوانی با حقوق بشر بطور کامل خود را نشان میدهد. درست است کهبه»توافق» میان زن و مرد جهت تشکیل زندگی مشترک اشارهمیشود، اما افزودن واژههای «عقیدتی و آرمانی» نشانگر آنستکه تدوینکنندگان قانوناساسی ایران، توافق آزادانهی میان زن و مرد برای تشکیل زندگی مشترک را قبول ندارند، بلکهباید از لحاظ اعتقادی نیز با یکدیگر همخوانی داشتهباشد و این امر وارد مقولهای میشود کههیچ حد و مرز مشخصی ندارد، یعنی معلوم نیست مرز «عقیده»تا کجا را شامل میشود و زن و مرد چگونه میتوانند این توازنرا ایجاد نمایند، زیرا دیدگاههای «عقیدتی» حاکم در جمهوری اسلامی متفاوت بودهو هموارهتغییر مییابند و در همان حال اضافهکردن واژهی «آرمانی» محدودیت دیگری است در مقابل ارادهی زن و مرد. این واژهآنها را در تشکیل زندگی مشترک با محدودیت مواجهمیسازد و احتمالا منظور قانونگذار از «آرمان» همان آرمانهای سیاسی جمهوری اسلامی باشد.
زیرا عملا مشاهدهمیکنیم کهبمنظور تحقق آرمانهای جمهوری اسلامی، در اکثر دستگاههای دولتی، ادارهی «عقیدتی ــ سیاسی» تشکیل شدهاند و بسیار هم فعال هستند.از طرف دیگردر همین مقدمهی کوتاهقانوناساسی ایران کهبهتشکیل زندگی مشترک میان زن و مرد اشارهمیکند، از زن و مرد ایرانی میخواهد تا بهمبانی ایدئولوژی دینیای کهجمهوری اسلامی بر اساس آن پیریزی شدهاست، خدمت کنند. چرا کهقانونگذار اوج رشد و شکوفایی را شایستهآن گروه از مؤمنین مسلمان میداند کهاز قابلیت دارا بودن صفت مکتبی برخوردار باشند.زیرا انسان مکتبی، بدون درنظر داشتن جنسیت بههر زن و مرد مسلمان در ایران اطلاق میشود کهبدون چونوچرا خود را با خواستههای سیاسی جمهوری اسلامی منطبق سازد. بههمین دلیل میتوان گفت کهقانوناساسی ایران مرزبندی ایدئولوژی را برسمیت شناختهو زندگی افراد را در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، محدود ساختهاست. اینجاست که مشاهده میکنیم نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامیبهچهشیوهای قانونی شدهاست، زیرا این مقدمهبر تدوین کل قوانین دیگر کهبهحقوق زن یا بطورکلی حقوق افراد مربوط میشود، تاثیر مستقیمی دارد.در مادهی 14 اصل سوم قانون اساسی بدین شیوهاز برابری حقوق زن و مرد سخن بهمیان میآید«تامین حقوق همهجانبهافراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانهبرای همهو تساوی عمومی در برابر قانون.»تساوی عمومی در برابر قانون بدین مفهوماست که گویا زن و مرد در قوانین ایران از حقوق برابر برخوردارند، اما واقعیت چیز دیگریاست.
زیرا با نگاهی بهقوانین مدون ایران درمییابیم کهاین قوانین مملو از نابرابری هستند. بههمین دلیل میتوان منظور و هدف قانونگذار را بهشیوهی دیگری تفسیرکنیم. هنگامیکهخود قانون حاوی برابری و یکسانی میان افراد از هر جنسیتی کهباشند، نیست، نمیتوان برابریای کهقانونگذار جمهوری اسلامی در قانون قید کردهاست را امتیاز بشمارآوریم. بعبارتی دیگر مادهی 14 از اصل سوم قانون اساسی از برابری در دادخواهی و نهبرابری در دادرسی سخن میگوید. زیرا قوانین دیگر نظیر قانون مدنی و قانون مجازات اسلامی بهشیوهی دیگری از دادرسی و تساوی حقوق سخن میگویند.
قانون ازدواج در کتاب قوانین مدنی ایران شرط ازدواج دختر بااجازە پدر ممکن است ،یعنی اگرپدر راضی بە ازدواج نباشد می تواند رضایت ندهد و دختر روانە دادگاە شود،اما از طرف دیگر اگر پدر ارادە کند می توانددختر١٣سالە راوادار بە ازدواج کند و بر اساس همین قانون آمار ازدواج دختران خردسال تبدیل بە یک بحران شدە است .
مادە١٠۴٣ قانون مدنی«نکاح دختر باکرە اگر چە بە سن بلوغ رسیدە باشد موقوف بە اجازە پدر یاجد پدری اوست»
قانون بعد از ازدواج حق ادامە تحـصیل برای زن بە محض ازدواج در اختیارشوهر قرار می گیرد.مادە١٣٣ «زوج می تواند زوجە را از هر عمل غیر ضروری و عملی کە تکلیف شرعی او نیست و با استمتاعات متعارف او منافات داردمنع نماید ، مانند خروج از خانە ،ادامە تحصیل ،حق کار کردن ، حق شاغل شدن و مرد میتواند زن را از کار کردن و بیرون رفتن از خانە منع کند ،اگر زنی در شهر دیگری شاغل باشد مرد می تواند با مراجعە بە دادگاە و اعلام اینکە همسرم تمکین نمیکند اجازە ازدواج مجدد بگیرد.
و زنی کە بدونە اجازە مرد بە هر دلیلی از حریم خانە بیرون می رود (ناشزە)محسوب می شودو بنابراین حق دریافت نفقە را از دست می دهد.
مادە ١١٠٨ قانون مدنی «تمکین از زوج تکلیف قانونی زوجە است »
حق سفر مادە ١٨ قانون گزرنامە «زنان مجرد بالای ١٨ سال برای خروج از کشور باید ازن ولی را داشتە باشند»
حق گرفتن گذرنامە و سفر بر اساس قوانین جمهوری اسلامی ایران صدور گذرنامە جداگانە و خروج از کشور برای بانوان در قید زوجیت و افراد زیر ١٨ سال منوط بە موافقت شوهر ،ولی یا قیم ایشان میباشد.
حق طلاق بر اساس قوانین موجود در ایران مردان راحتتر می توانند همسرانشان را طلاق بدهند و اگر طلاق از سوی زن مطرح شود باید حتما لیست عریض و طویلی کە ثابت کندهمسرش کفایت لازم را برای زندگی مشترک ندارد تهیە شود.مادە ١١٣٣قانون مدنی «مرد را مختار ساختە کە هر گاە بخواهد زن خود را طلاق دهد»
حق تابعیت طبق قوانین جمهوری اسلامی تابعیت مادر ایرانی هرگز بە فرزندشمنتقل نمی شود. پس اگرزنی ایرانی با مردی غیرایرانی ازدواجکند نمی تواند برای فرزندش شناسنامە بگیرد.
بند ٢ مادە ٩٧۶قانون مدنی «کسانی کە پدر آنها ایرانی است اعم از اینکە در ایران یاخارج متولد شدە باشند ایرانی محسوب میشوند»
حق سرپرستی کودک بر اساس قانون مدنی ایران یک مادر می تواند از کودکش نگهداری کند یعنی حضانت او راعهدە دار باشدولی بە هیچ وجە حق سرپرستی کودک را ندارد حتی در صورت فوت پدر یا اینکە پدر در محل زندگی کودک نباشد باز هم حق سرپرستی بە مادر تعلق نمی گیرد بلکە بە پدر شوهریا ولی تعلق می گیرد (ولی)ولایت بە معنای قدرت واختیاری است کە قانون برای ادارە امور کودک بە پدر و جد پدری میدهد.
حق حضانت کودک بعد از طلاق اگر فرزند زیر ٧سال باشدمادر حق نگهداری او را دارد اما اگر در همین دورە ازدواج مجدد کند حق حضانت کودک زیر ٧ سال ازمادر سلب می سود.مادە ١۶٩ قانون اصلاحی مصوب ١٣٨٢«حضانت فرزند بالای ٨ سال با پدر او است»
قوانین چند همسریبر اساس قانون مرد می تواند چهار زن عقدی و بی نهایت زن صیغە ای داستە باشد .چند زنی و چند همسری اگر چە رایج نیست ولی در بسیاری مواقع مردان می توانند بە صورت پنهان و دوراز چشم همسر اول ازدواج مجدد کنند ،ولی اگر زنی دور از چشم همسر با مرد دیگری رابطە داشتە باشد مفسد فی الارض محسوب می شود و حکمش سنگساراست کە تازگیها سنگسار جای خود را بە اعدام دادە است .
مادە ١٠٧۵ قانون مدنی«ازدواج موقت در قوانین ایران بەرسمیت شناختە شدە است » سورە نساءآیە ٣ پس آن کس کە زنان را بە نکاح در آورید کە شما را نیکو و مناسب با عدالت استدو یا سە یا چهار واگر بترسید چون زنان متعدد بگیرید،راە عدالت نپیمودەاید و بە آنها ستم کنید پس تنها یک زن اختیار کردە و یا چنانچە کنیزی دارید بە آن اکتفا کنید کە این نزدیکتر است بە عدالت و ترک ستمکاری .بر اساس این آیە استنباط شدە کە ازدواج مجدد حق شرعی و قانونی است و مرد مجاز است تا چهار همسر دائمی اختیار کند. حق شهادت در دادگاە شهادت زن نصف مرد محسوب می شود یعنی دو تا زن باید شهادت بدهند تا نظر آنها اندازە یک مرد بە تـائید قاضی برسد.
حق قضاوت بر اساس قوانین جمهوری اسلامی هیچ زنی در ایران نمی تواند قاضی شود یعنی حتی اگر تحصیلات آکادمیک قضایی داشتە باشد ،فقط می تواند نقش یک مشاوررا برای یک قاضی مرد ایفا کند.
حق دیە دیە زن نصف مرد است ،این در حالی است کە اگر یک بیضە مرد صدمە ببیند دیە آن برابر با کل دیە یک زن در نظر گرفتە شدە است ،حال اگر زنی تصادف کند و حاملە باشد ،دیە و خسارتی کە مادر دریافت می کند نصف اون جنین پسری است کە توی شکم مادر بودە و هنوز بە دنیا نیامدە است .
حکم قصاصمادەی ٢۵٨ قانون مجازات اسلامی در خصوص شخصی کە زنی را بە قتل رساندە است
حق ارث قوانین مدنی :اگر پدر و مادری چشم بر جهان ببندند اموال آنها نمی تواند بە صورت مساوی بین فرزندان تقسیم شود
،دختر نصف پسر در خانوادە ارث می برد.اگر زن یا شوهری هم از دنیا برود باز هم بە صورت برابر از اموال هم ارث نمی برند اینها حقوق مدنی -جزایی کشور است کە حقوق زنان را بە طور کامل نقض می کندولی در عوض بە زن مهریە تعلق می گیرد و خیلیها فکر می کنند مهریە جبران لیست عریض وطویل حقوق از دسترفتەزن محسوب می شود ، یعنی این همە آزادی بە قیمت ند سکە طلا: آیا مردان حاضرند تک تک این حقوق را ازدست بدهند در عوض مهریە.
مادهی ٩۴٩از قانون مدنی«در صورت نبودن هیچ وارث دیگر بهغیراز زوج یا زوجه، شوهر تمام ترکهزن متوفات خود را میبرد، لیکن زن فقط نصیب خود را و بقیهی ترکهی شوهر در حکم مال اشخاص بلا وارث و تابع مادهی ٨۶۶خواهد بود.
مادە ٨۶۶«در صورت نبودن وارث، امر ترکهی متوفی راجع بهحاکم است» موارد ذکر شدهنمونهای از دهها مورد دیگر است کهنشاندهندەی این واقعیت هستند کهقوانین جمهوری اسلامی تا چهاندازهبا موازین حقوق بشر و بویژهحقوق زنان مغایرت دارند. در این قوانین زنان نهتنها یک انسان مستقل نیستند، بلکهتحت کنترل و مراقبت مردان و دولت قرار دارند.
بههمین دلیل این قوانین نمیتوانند معرف قوانینی کهمتضمن برابری و عدالت در همهی جوانب زندگی هستند،باشند.تازە در کنار همە این قوانین لیست شدە در قوانین مدنی و جزایی حقوق دیگری هم از زنان در جامعە نقض ما شود مثل حق انتخاب پوشش ،کە دختران از سنین ٧ سالگی باید حجاب اجباری را بپذیرند ، حق ورود بە استادیوم های ورزشی کە درهای آن بە روی زنان بستە است ، حقوق کارمندان زن کە همیشە کمتر از حقوق مردان است با وجود اینکە در یک حرفە فعالیت می کنند .
وضعیت زندگی و مشکلات محیط بانان
دکتر زهرا ارزجانی
نخستین احکام قانونی در زمینه شکار در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۰۷ تدوین و تصویب شده است و در ۱۴ اسفند ۱۳۳۵ مقررات مستقل و جامعی در زمینه حفاظت از حیات وحش به تصویب مجلس وقت رسید و کانون شکار و صید تشکیل شد که اعضای آن را تعدادی از افراد علاقهمند به شکار و صید تشکیل میدادند که به منظور اجرای قوانین تدوین شده؛ وزیر کشور و رئیس ستاد ارتش وقت نیز به عضویت این کانون در آمدند.در تاریخ ۱۶ خرداد سال ۱۳۴۶ سازمان شکاربانی و نظارت بر صید، جایگزین کانون شکار شد و این سازمان به صورت رسمی به عنوان یک دستگاه مستقل دولتی فعالیت خود را با آموزش شکاربانان در سطح کشورآغاز و مناطق را نیز به عنوان پارک وحش مورد حفاظت قرار داد.
در سال ۱۳۵۰ با مطرح شدن مسائل زیست محیطی در سطح جهان، این سازمان با تغییر عنوان به نام سازمان حفاظت محیط زیست، عهدهدار مسایل محیط زیست کشور شد و همکاری خود را با سازمانهای بین المللی ادامه داد. محیط بانان افرادی هستند که تحت استخدام سازمان حفاظت محیط زیست به امور حفاظت و کنترل عرصههای طبیعی و حیات وحش کشور مشغول هستند و از نظر قوانین استخدامی، کارمند دولتی محسوب میشوند اما باتوجه به شرایط کاری؛ وضعیتی شبیه نیروهای انتظامی یا شبه نظامی دارند.
در طول این سال ها متاسفانه 119 محیط بان در برخورد با شکارچیان غیر مجاز جان خود را از دست داده و 360 نفر نیز با صدمات ناشی از برخورد با شکارچیان دست و پنجه نرم می کنند. به واقع، محیط بانی از مشاغلی است که به ویژه با لحاظ اهمیت محیط زیست ملی و حفاظت از آن، توجه بیشتری را می طلبد؛ در کشور 28 پارک ملی، 35 اثر طبیعی ملی، 43 پناهگاه حیات وحش و 172 منطقه حفاظت شده وجود دارد که در مجموع 278 منطقه تحت مدیریت سازمان محیط زیست قرار دارند که جزو مناطق چهارگانه به حساب می آیند و بر اساس قانون باید از آنها محافظت شود. علاوه بر مناطق حفاظت شده، 149 منطقه شکار ممنوع هم به عنوان مناطق پشتیبان وجود دارند که در آینده به سطح یکی از مناطق حفاظت شده یا پناهگاه ها اضافه می شوند؛ علاوه بر این، مجموع مناطق چهارگانه 17 میلیون هکتار و مجموع مناطق شکار ممنوع حدود شش میلیون هکتار است که در مجموع می شود 23 میلیون هکتار، در حالی که در خوشبینانه ترین حالت سه هزار محیط بان در کشور وجود دارد.
از جمله مهمترین مشکلات محیط بانان می توان به سخت و زیان آور بودن شغل اشاره کرد به طوری که هر محیط بان در ماه بین ٨ تا ١٨ روز را در مناطق حفاظت شده در ماموریت به سر می برند. محیط بان روزهای متمادی و ساعات طولانی را در کوه ها و مناطق حفاظت شده به سر می برند و به سبب وجود حیوانات وحشی و شکارچیان غیر مجاز، امنیت جانی ندارند و هر لحظه ممکن است مورد حمله حیوانات قرار گرفته و یا از سوی شکارچیان مورد اصبت گلوله قرار گیرند .
متاسفانه محیط بانی درآمد پایینی دارد و توجهی به این شغل سخت نمی شودسازمان حفاظت از محیط زیست نیز امکانات مناسبی در اختیار محیط بانان قرار نمی دهد و به دلیل کمبود امکانات و نیروی انسانی هنگام وقوع حادثه عملیات امداد و نجات با سختی فراوانی انجام می شود به این دلیل جان و سلامت محیط بانان در معرض خطر است. به گفته بسیاری از محیط بانان با توجه به شرایط سختی کار، شرایط اقلیمی و وضعیت نامناسب زندگی محیط بان نمی تواند بیشتر از 15 سال کار کند و بازنشستگی 30 ساله برای محیط بانان طولانی است.
یکی دیگر از مشکلات جدی محیط بانان این است که بسیاری از ارگان ها و دستگاه های دولتی و غیر دولتی به محیط زیست توجهی نمی کنند و متاسفانه قانون نیز از نظر مسائل حقوقی از محیط زیست و شغل محیط بانی حمایت نمی کند. محیط بانان همواره با خطرهای زیادی مانند درگیری مسلحانه، عبور از مسیرهای سخت، زندگی در مناطق بیابانی، کوهستانی، مواجهه با مواد سمی، تله های انفجاری و آتش سر و کار دارند. محیط بانان در بسیاری مواقع هنگام رویارویی با شکارچیان غیرمجاز، با خطر درگیری، زخمیشدن و مرگ مواجه هستند و متاسفانه به دلیل خلاء های قانونی اگر در درگیری با شکارچیان غیر مجازی که به روی آنها اسلحه بکشند، اقدام به شلیک کرده و شکارچی کشته شود به جرم قتل زندانی می شوند و ممکن است حتی اعدام شوند نقش محیط بانان مانند افراد نیروی انتظامی است اما آنان قادر به دفاع از خود نیستند.
سازمان حفاظت محیط زیست طبق استانداردهای بین المللی مناطقی را تحت عنوان مناطق چهارگانه مورد حفاظت قرار داده که هر یک از مناطق دارای شرایط و مقررات خاص است.در طول این سال ها متاسفانه حمایت های قانونی مناسبی از محیط بانان نشده و این عزیزان با وجود انجام ماموریت های سخت و طاقت فرسا با مشکلات مختلفی مواجه هستند.. بنابراین، حمایت از آن ها باید در اولویت برنامه های اصلی دولت قرار گیرد.
حکم ارتداد و دگراندیشان در ایران
سید ابراهیم حسینی
مفهوم ارتداد و مفهوم تکفیر مستقیماً و مستقلاً از دل قرآن استخراج نشدهاند. از قرن دوم و سوم میلادی به بعد در فقه راه پیدا کرده و فقها اینها را مطرح کردند و احکام و جزییات فقهی آن را بیان کردند. اما در عین حال این دو مفهوم بیارتباط با خود قرآن در زمان پیامبر هم نیست. دوگانه مومن و کافر و یا مشرکین در خود قرآن هم هست. این دوگانه در آن زمان ساخته شده و مسلمان و غیرمسلمان، مومن و کافر و امثال اینها در خود قرآن هم هست. ارتداد عمدتاً به معنای اجتماعی سیاسی و نظامی بوده. یعنی گروههایی که با اسلام و یا پیامبر اسلام و یا مسلمانان درگیری سیاسی و مسلحانه داشتند و در قرآن مورد انکار و یا مورد توبیخ قرار گرفتهاند و گاهی هم حملات تندی به آنها شده . در آن زمان به معنای گروه صرفا مذهبی یا اعتقادی نبوده. دگر اندیشان در طول تاریخ بشر همیشه با فشار و محکومیتهای زیادی از طرف حکومتها مورد توبیخ و برخورد قرار گرفته اند . در ایران حکومت جمهوری اسلامی پا پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ با اعدامهای گروهی سعی در تحکیم پایه های حکومت خود کرد . به اعدام بسیاری از بزرگان و درباریان حکومت پهلوی پرداخت و با سرکوب و در ادامه با اعدام تعداد بسیاری از شهروندان دیگر پیروان ادیان که میتوان به اعدامهای گسترده بهائیان و یا قتلهای زنجیره ای کشیشان را میتوان در زمره اجرای احکام ارتداد در ایران قرار داد . در نمونه ی دیگر میتوانیم به صدور حکم ارتداد برای محمد علی طاهری اشاره ای داشته باشیم حکم ارتداد محمدعلی طاهری رييس و موسس عرفان حلقه پس از ارسال جزوات ایشان آثار سمعي و بصري و سیدیها و مدارک موجود برای برخی از مراجع تقلید، صادر شد. مراجع تقلید با بررسی جزوات و سیدیهای موجود از با ارائه توضیحاتی او را مرتد اعلام کردند . با توجه به محتوای ارتداد که در تعریف ساده میتوان گفت که سلب حیات افراد را شامل میشود میتوان فهمید که این نوع از احکام ارتباط مستقیم با احکام اسلامی که شریعت است نیز میباشد . یک مورد دیگر احکام صادره برای ارتداد مربوط به شاهین نجفی میباشد حکم ارتداد و فتوای مستقیم و غیر مستقیم ایشان در آلمان که از سوی مراجع تقلید شیعه در ایران صادر شده و جایزه یکصد هزار دلاری تعیین شده است که این البته امر تازه ای نیست. تکرار روندی است که بارها و بارها علمای شیعه در طول قرنها برای حفظ و حراست از مقام و منزلتی که به دروغ به عنوان جانشینان امامان شیعه برای خود ساخته و پرداختهاند . هدف اینگونه برخوردهها مشخص است: ایجاد فضای رعب و وحشت و تشویق مردم به خود سانسوری برای حفظ منافع طبقاتی روحانییون شیعه است . در کتابهای فقهی بازگشت از اسلام به کفر و ارتداد تعبیر می شود و بر آن دو نوع قائل هستند. فطری و ملی. مرتد فطری کسی است که یکی از پدر یا مادرش درحال انعقاد نطفه او مسلمان باشد و این شخص بعد از بلوغش اظهار اسلام نماید و سپس از اسلام خارج شود. مرتد ملی کسی است که پدر و مادرش درحال انعقاد نطفه او کافر باشند. موضوع ارتداد و پیامدهای حقوقی اش در شریعت و فقه اسلام به اندازه ای روشن و بدیهی است که درباره اصل حکم کمترین تردیدی وجود ندارد و همه فقها کم و بیش آن را پذیرفته اند. البته درباره جزئیات و نحوه اثبات آن اختلاف نظرهایی دیده می شود. برای مثال بر اساس رأی مشهور اهل سنت، بین مرتد ملی و فطری یا زن و مرد تفاوتی وجود ندارد. حکومت جمهوری اسلامی با استناد به همین مطالب منتها با اشکال دیگر اقدام به صدور احکامی میکند که برای فرد بسیار سخت میباشد . یعنی در ایران دادگاهای مربوطه اقدام به صدور احکام ارتداد میکنند منتها این احکام در مراجع تجدید نظر خواهد شکست در اصل موضوع میتوان دید که جامعه و کشور محتمل ضرر و زیانهای زیادی از دید سازمانهای مدافع حقوق بشری میشوند . که نمونه بارز آن را میتوان به پرونده محمدعلی طاهری اشاره کرد که چگونه این حکومت با استناد به احکام شریعت اسلامی اقدام به سرکوب دگر اندیشان مذهبی میکند . البته همانطور که در اول مطالب گفتم در ایران به طور مستقیم یک فرد با حکم ارتداد مجازات نمیشود منتها حکومت جمهوری اسلامی با تغییر ظاهری در احکام متهمین به ارتداد آنها را با جرمهایی از قبیل اقدام علیه امنیت ملی و یا فعالیت تبلیغی بر علیه نظام شارژ میکند که در یک نمونه میتوانیم به محکومیت نوکیشان مسیحی در دادگاهای ایران اشاره کنیم افرادی همچون فرشید فتحی ، ابراهیم فیروزی و یا اخیرا هم کشیش یوسف ندرخانی از دگراندیشان مسیحی به همراه ۳ نفر دیگر به تبعید و زندان با همین احکام محکوم شده اند . نگاه حکومت جمهوری اسلامی به دگراندیشان در ایران یک نگاه رادیکال میباشد.
با استناد به ماده ۱۸ و ماده ۱۹ از اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن به صراحت به آزادی در دگراندیشی و داشتن حق آزادی بیان و عقیده به طور اخص اشاره شده است . حکومت جمهوری اسلامی در ظاهر مطابق معمول وانمود به این میکند که اعلامیه جهانی حقوق بشر را قبول دارد ولی در اصل مطلب با استناد به حقوق بشر اسلامی که تدوین آن در اجلاس سران کشورهای اسلامی در قاهره مصر صورت گرفت نیز عمل میکند و سند گویای این مطلب هم صدور و اجرای احکام اعدام در ایران هست و یا ایجاد فشارهای شدید امنیتی است که بر دگراندیشان در ایران وارد میکند . در ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی که قانون بر مبنای شریعت تعیین می شود، مجازات ارتداد رسمیت دارد.
گرچه در قانون مجازات اسلامی مصوب اسفند ١٣٧٥ هیچ تعریفی از جرم ارتداد نشده بود اما این بدان معنا نبود که دادگاههای ایران نمیتوانند شخص مرتد را مورد تعقیب کیفری قرار داده و آنها را مجازات کنند. در لایحه جدید قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱٣۹۲، نویسندگان و تصویب کنندگان آن با اختصاص ماده ای مستقل به مبحث ارتداد کوشیده اند تا مشکل کمبود قانون برای اعدام مرتدان را از پیش پای قاضیان بردارند و بر مجازات اعدام در مورد ارتداد تصریح کرده اند. در ماده ۲۲۴ لایحه مصوب مجلس شورای اسلامی آمده، “مجازات سب النبی، توهین و دشنام دادن به پیامبر اسلام و قذف، دشنام گویی به فاطمه زهرا و امامان شیعه” را اعدام تعیین کرده است و ماده ۲۲۵ این لایحه، که به گفته مقامات قضایی ایران بر اساس حدود شش آیه صریح قرآن در شش سوره مختلف، روایات، احادیث و کردار پیامبر اسلام و امامان شیعه و فتوای اکثر قریب به اتفاق مجتهدان شیعه تدوین شده ارتداد را به دو مقوله ارتداد فطری و ملی تقسیم کرده و برای مردان مرتد فطری مجازات مرگ و برای زنان مرتد مجازات حبس دایم تعیین کرده است. بعد از اعدامهای گسترده مخالفان و دگراندیشان به اتهام ارتداد و غیره در دهه ۶۰ حذف فیزیکی آنها عمدتا به روش قتل و ترور تغییر یافت. گرچه حقایق زیادی در ترور پیروز دوانی، داریوش و پروانه فروهر، محمدمختاری، محمدجعفر پوینده، مجید شریف و ده ها قتل سیاسی دیگر در پرده ابهام مانده اما واقعیتی که جای انکار ندارد این است که اعدام فراقانونی آنها به اتهام ارتداد و با حکم دینی به احتمال قریب به یقین با حکم سیدعلی خامنه ای- صورت گرفته است. چرا که طبق ماده ۱۲ لایحه مجازات اسلامی فتوا در وهله اول بر عهده ولی فقیه است و تنها در مواردی که رهبری فتوایی ندارد و قضات معمولا به رساله روح الله خمینی استناد می کنند. برگشت از اسلام و گرویدن به مذهبی دیگر هم با اتهام ارتداد مجازات میشود. چندین کشیش – نمونه کشیش دیباج- و نوکیشان مسیحی در ایران به قتل رسیده یا حکم اعدام برایشان صادر شده است البته کشیش یوسف ندرخانی هم با حکم ارتداد به اعدام محکوم گردید ولی در مراحل بعدی تجدید نظر حکم وی به زندان تغیر پیدا کرد . در انتهای صحبتها باید پرسید چرا به انسان به محض تولد برچسب مسلمان می زنند و با انواع فشارها او را وادار می کنند تا پایان عمر مسلمان باقی بماند؟
چرا پیروان مذاهب دیگر شهروند درجه دو محسوب می شوند و بهائی ها حتی از حقوق اندک شهروندی هم محروم هستند؟
چرا کسانی که به خدا باور ندارند نباید حق بیان داشته باشند؟
چرا دادگاه های تفتیش عقیده؟
انتخاب دین و نیز بی اعتقادی به دین یک امر خصوصی است و خارج از حوزه نهادهای حکومت . ایران جزو نادر کشورهائی است که قانون ارتداد دارد و برای سرکوب و قتل دگراندیشان حکم رسمی صادر میشود. اتهام ارتداد و مشابه آن، کفر و الحاد، ابزار سرکوب سیاسی و مقابله خشن با هر نوع دگراندیشی و خاموش کردن صدای مخالفان، منتقدان، خبررسانان و روزنامهنگاران است.
قتل دگراندیشان هشدار به دیگران، ارعاب آنها، دهشتافکنی و حامل پیام شومی است:
نوبت شما هم میرسد. مرتد خواندن انسانها همچنین نازا کردن هنر و اندیشه آزاد و خلاق است و به سانسور خشنی در جامعه دامن می زند که پیامدش خودسانسوری هنرمندان، نویسندگان و گزارشگران است. با امید به آگاهی بیش از پیش شهروندان ایران و روزی که دین در سیاست و تفکرات اداری و ساختاری یک کشور داخل نشود .
تروریسم چیست؟
رحیله جهاندیده
تروریسم یکی از واژه هایی است که امروزه در ادبیات سیاسی جهان کاربرد بسیار گسترده ای یافته است . البته درباره این پدیده وچیستی آن اجماع نظری وجود ندارد ودراین حوزه با آشفتگی معنایی روبرو هستیم .در این مقاله خواهیم کوشید تا به بررسی این مفهوم ومفاهیم مرتبط با آن بپردازیم.
ترور از واژه ترور تعاریف متعددی بعمل آمده است، و افراد مختلف تعاریف متعددی از آن بدست دادهاند.“ ترور، در لغت، در زبان فرانسه ،به معنای هراس و هراس افکنی است . و در سیاست به کارهای خشونتآمیز و غیر قانونی حکومتها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنها ترور میگویند و نیز کردار گروه های مبارزی که برای رسیدن به هدفهای سیاسی خود، دست به کارهای خشونت آمیز و هراس انگیز میزنند، ترور نامیده میشود . همچنین ترور به معنای کشتار سیاسی نیز به کار میرود.
فرهنگ جامع سیاسی نیز بیان میکند که “ترور، به معنای ترس و وحشت است و در اصطلاح عام بیشتر به قتلهای سیاسی گفته میشود که البته معنای واقعی این واژه نیست. همچنین آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعی، ترور را به معنای حالت ویا احساس ترس دسته جمعی میداند که خشونت و کشتار بی حساب موجد آن است. فرهنگ علوم سیاسی نیز این تعریف را از ترور ارائه میدهد : ترور به معنای وحشت و ترس زیاد است. همچنین در معنی حزب یا جنبشی که باعث حالت ترور شود به کار رفته است . اصطلاحا به حالت وحشت فوقالعادهای اطلاق میشود که ناشی از دست زدن به خشونت و قتل و خونریزی از سوی یک گروه، حزب ویا دولت به منظور نیل به هدفهای سیاسی،کسب و یا حفظ قدرت است. با بررسی تعاریف فوقالذکر در مییابیم که ترور هم به یک حالت و نیز اقدام خاصی اشاره دارد. منظور از حالت، وضعیت ترس و هراس است که از دست زدن به اقدامات خاص که تروریستی نامیده میشوند، ناشی میگردد. پس میبینیم که ایجاد ترس، وحشت و هراس اجزای لاینفک ترور است . پس در حالت کلی میتوان ترور را به صورت زیر تعریف کرد: رفتار، فرد، گروه، حزب ویا دولت که از طریق خشونت و قتل و خونریزی و ایجاد ترس و وحشت میخواهد به هدفهای سیاسی خود برسد.تروریست همانطور که در تعریف ترور ذکر شد، ترور به معنای کشتار سیاسی نیز به کار میرود و کسانی را که به کشتار سیاسی دست بزنند، تروریست میخوانند.
فرهنگ علوم سیاسی نیز اشخاصی را که دست به ترور میزنند تروریست نامیده، و در بیانی دیگر تروریست را چنین تعریف میکند: فردی که برای پیشبرد هدفهای سیاسی خود که معمولا واژگون کردن نظام سیاسی موجود است، متوسل به تهدید و خشونت میشود . این واژه غالبا توسط طرفداران یک رژیم خاص برای اشاره به مخالفان رژیم که به اعمال خشونت آمیز دست زده باشند بکار میرود. مخالفان رژیمها ترجیح میدهند که پارتیزان، انقلابی یا عضو نهضت مقاومت خوانده شوند . برای تمایز تروریست از مبارزه راه آزادی سه معیار مطرح شده است :
-۱تفاوت در روش جنگی
-۲انقلابیون یا مبارزان راه آزادی با نظام حاکمیت ظالمانه میجنگند -۳-تروریستها با رژیمهای خودکامه هم پیمانند.
تروریست، فردی را گویند که به ترور مبادرت ورزد، البته فرد به معنای خاص نیست بلکه میتوان از گروه تروریست و یا دول تروریست نیز نام برد. به عبارت دیگر، تروریست در معنای عام، هر فردی است که از طریق خشونت و قتل و خونریزی و ایجاد ترس و وحشت میخواهد به اهداف سیاسی دست یابد. تروریسم از تروریسم تعاریف متعدد و مختلفی به عمده آمده است. تروریسم اصطلاحی است که بر سر تعریف آن توافقی میان حکومتها یا تحلیلگران دانشگاهی وجود ندارد، اما تقریبا به شیوه های گوناگون به تعبیری منفی به کار میرود تا غالبا اقدامات گروه های فرا دولتی خودساخته با انگیزه سیاسی علیه جان افراد را توصیف کند.تروریسم، به معنای مبارزه تروریستی روشنفکران انقلابی جدا از توده ها، عبارت است از یک جریان خرده بورژوایی که درمرحله ای از جنبش انقلابی در اروپا ظاهر شد. تروریسم، به تئوری قهرمانانه فعال توده های غیر فعالی که در انتظار این قهرمانان هستند، معتقد است.تروریسم، اعمال ترور به صورتی منظم وسازمان یافته را میرساند. تروریسم نه فقط با استفاده از وسایلی که میتوانند زندگی و امنیت افراد را مورد سوء قصد قرار دهند، صورت مییابد، بلکه از طریق تخریب خشونت آمیز خدمات عمومی و یا تجهیزات زیر بنایی متعلق به یک جمع نیز اعمال میشود. تروریسم که از ریشه لاتینی “ Terror” به معنای ترس و وحشت گرفته شده است به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق میشود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور میخواهند به هدفهای سیاسی خود، برسند. تروریسم، فعالیتهای عاملان دولتی و غیر دولتی است که در کوششهایشان برای دستیابی به اهداف سیاسی از روشها و وسایل خشونتآمیز استفاده میکنند. ترورگری، روش حکومتهایی است که با بازداشت و شکنجه واعدام وانواع آزارهای غیر قانونی، از راه پلیس سیاسی مخفی، مخالفان را سرکوب میکنند و میهراسانند . و یا روش دسته های راست و چپی است که برای برافکندن یا هراساندن دولت به آدمکشی و آدم دزدی و خرابکاری دست میزنند. همچنین تروریسم به عنوان شیوه حکومت از طریق ایجاد رعب و وحشت نیز تعریف شده است.همچنین فرهنگ علوم سیاسی، تعاریف مختلف زیر را از تروریسم ارائه میدهد:
۱) نظام حکومت ترور و اعتقاد به لزوم آدمکشی و ایجاد وحشت در میان مردم ویا نظام فکری که هرنوع عملی را برای رسیدن به هدف سیاسی مجاز میشمارد.۲) کاربرد سیستماتیک ترور، به عنوان وسیله اجبار یا روا شمردن اقدامات دارای ماهیت وحشت آفرینی در اذهان عامه و گروه های انسانی.
در مجموع میتوان گفت که تروریسم، به معنی استفاده منظم و سازمان یافته از ترور است. ترور با آنکه شیوه ای نامشروع و پذیرفته نشدهای برای دستیابی به اهداف سیاسی است، ولی به هر حال مورد استفاده قرار میگیرد . اگر فرد، گروه و یا دولتی، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود، بطور سیستماتیک، منظم و سازمان یافته، از حربه ترور استفاده کند، به این نوع رفتار و پدیده تروریسم اطلاق میگردد.شیوه های تروریستی شیوه های به کار برده شده از طرف تروریست ها عبارتند از : هواپیما ربایی، گروگانگیری، خرابکاری، بمب گذاری، بانک زنی و آدم ربایی سیاسی و آدمکشی.
بمب گذاری، شکل غالب تروریسم را تشکیل میدهد . از اواخر قرن نوزدهم و با اختراع دینامیت، تروریست ها ساختمانها و اماکن عمومی شلوغ را مورد هدف قرار دادهاند . اگر چه اغلب بمب گذاری ها تلفات به بار نمیآورند ، تروریستها قادرند که خشونت هایی با تلفات بسیار زیاد را ترتیب دهند که بوسیله پیشرفتهای تکنولوژیکی در ابزارهای زمان بندی و مواد منفجره، تسهیل شده است. حملات مسلحانه ناگهانی به اهداف غیر نظامی همچنین مسافران خطوط هوایی، یا توریستهای بازدید کننده از مکانهای تاریخی نیز از جمله شیوه های تروریستها میباشد. با گذشت زمان قتل مقامات رسمی دولتی به تدریج کمتر شده است. شاید به این دلیل که مقامات دولتی هم اکنون به شدت محافظت میشوند . گروگانگیری راه مشخص برای چانه زنی مستقیم با دولت میباشد . تاکتیک های آن شامل ربودن هواپیماها و حتی قایقهای تفریحی، آدم ربایی و اشغال مسلحانه اماکنی چون سفارتخانه ها میشود.
انواع ترور ترور را میتوان به انواع مختلفی تقسیم کرد، از جمله : ترور شخصیت، ترور دولتی، تروریسم بین المللی، ترور هسته ای، سایبر تروریسم و … که در سطور بعدی به تعریف هر کدام از آنها پرداخته میشود .
ترور شخصیت ترور شخصیت، یا ترور روانی یعنی ترساندن و تهدید افراد از طریق هدف قراردادن روحیه، حس شهامت و اعتبار.
به بیانی دیگر، کشتن روحیه، هتک حرمت وحیثیت شخص یا لطمه وارد کردن به شهرت و اعتبار و آبروی کسی از طریق ناجوانمردانه و به ویژه در رسانه های گروهی. این نوع ترور بیش از آنکه به خشونت فیزیکی بپردازد، از خشونت نرم استفاده میکند، و در ترور شخصیت هدف آسیب رساندن جسمی یا فیزیکی با ایجاد خونریزی یا قتل نیست، بلکه هدف این است که از طریق لطمه وارد آوردن به حیثیت فرد و تخریب شخصیت، از وی در راستای اهداف سیاسی استفاده شود، و یا اینکه اگر وی مانعی در راه رسیدن، به هدف است از طریق ترورشخصیت، این مانع برداشته شود تا راه برای رسیدن به اهداف ترورگران هموارشود.تروریسم دولتی تروریسم میتواند همچون یک روش مورد استفاده حکومتی قرار گیرد که در آن اقتدار دولت با اعمال خشونت و از طریق قرار دادن ملت در حالت هراس جمعی و ترس دائم (رژیم وحشت) تحمیل میشود. اصطلاح تروریسم دولتی، غالبا برای توصیف عمل حکومتهای گوناگون در سازماندهی مستقیم یا کمک غیر مستقیم به مرتکبان اقدامات خشونت بار در سایر کشورها به کار میرود.
بعضی از عملیات تروریستی در پوشش دیپلماتیک یا از طریق استخدام تروریست به منظور از میان بردن مخالفان سیاسی برخی از رژیمها در کشورهای دیگر صورت میگیرد که به آن تروریسم دولتی میگویند.
کارهای خشونت آمیز وغیر قانونی حکومتها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آنان نیز در ردیف تروریسم قرار دارد که از آن به عنوان تروریسم دولتی یاد میشود. فرهنگ علوم سیاسی در مورد تروریسم دولتی چنین میگوید،سیاست تهدید و مداخله خشن و قهرآمیز یک دولت در امور دولتهای دیگر و تخلف از قوانین بینالمللی و منشور ملل متحد. استراتژی تروریسم دولتی، شکل افراطی اعمال روشهای خشونت، تهدید و باج سبیل در حوزه های نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک است. ویلیام دی پردیو، در سال ۱۹۸۹ در اثر خود به نام تروریسم و دولت، ویژگیهای تروریسم دولتی را با شرح زیر بیان کرده است :– اقدامات سیاسی یک دولت نسبت به مردمش برای اعمال سلطه از طریق ایجاد وحشت که ممکن است از راه کنترل مطبوعات ورسانه ها،شکنجه ها و آزار، محاکمات غیرقانونی وغیر عادلانه،منع گردهماییها و اعدامهای سریع تحقق یابد.– حمله مسلحانه نیروی نظامی یک دولت به هدفهایی از دولت دیگر که در آن جان مردم به خطر افتد.
– اشغال نظامی یک کشور، خواه به صورت کنترل مستقیم و خواه از طریق ایجاد پایگاه .
– عملیات سری و پنهانی یک دولت برای بی ثباتی یا ساقط کردن دولت دیگر.
– استفاده از مزدوران نظامی توسط یک دولت برای ساقط کردن حکومت کشور دیگر
– حمایت و پشتیبانی از دولتهایی که حق تعیین سرنوشت مردم را نفی میکنند.
– فروش اسلحه در جهت ادامه جنگهای منطقه ای.
– گسترش یا آزمایش تسلیحات دارای قدرت تخریبی زیاد که در تمام شرایط احتمالی موجب کشتار جمعی و تخریب محیط زیست میشود.
ترور دولتی نیز به اشکال مختلفی متجلی میشود مانند: ترور مخالفان سیاسی، ارعاب، باز داشت، شکنجه های فیزیکی و روانی. دولتهای ترورگر، بطور سیستماتیک مخالفان خود را میربایند،برخی از آن ها را شکنجه میدهند و یا تهدید کرده و یاحتی به قتل میرسانند . و بطور کلی یک جو رعب در جامعه ایجاد میکنند تا از آن طریق بتوانند به هدفهای سیاسی خود برسند و سلطه خود را ادامه دهند . دولتهایی که به روشهای دموکراتیک اعتقادی ندارند، و ازهمه ابزارها برای حفظ قدرت استفاده میکنند، به ترور دولتی مبادرت میورزند، فلذا به نظر میرسد که ترور دولتی به عنوان یک ابزار مکمل اعمال قدرت از سوی قدرتهای حاکم درکنار دیگر ابزارهای قانونی بکار میرود.
تروریسم بین المللی تروریسم بین المللی به اعمال تروریستی که به منظور تامین مقاصد سیاسی در سطح بین المللی انجام میشود اطلاق میگردد. به عبارتی دیگر تروریسم بین المللی عبارت است از اعمال ترور و خشونت فردی یا جمعی که یک عنصر بین المللی (قربانی و مرتکب، شهروندان دولتهای مختلف باشند، یا اینگونه رفتار ها در بیش از یک کشور رخ دهد )یا یک هدف مورد حمایت بین المللی (مثل غیر نظامیان خارجی هواپیماهای غیر نظامی و کارکنان سازمانهای بین المللی ) را در بر گیرد و مقصود از آن نیل به نتیجه ای قدرت طلبانه (یعنی نتیجه ای که هدف آن تغییر یا حفظ ساختارها یا سیاستهای فعال سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یک دولت یا سرزمین مشخص است) باشد. در تروریسم بین المللی، محدوده عمل تروریستی گسترش مییابد و از سطح یک دولت-ملی فراتر میرود و وارد عرصه بین المللی میشود .ممکن است اقدامات تروریستی، در بیش از یک کشور رخ دهد و یا اینکه تروریستی با تابعیت خاص عنصری با تابعیت دیگری را مورد هدف قرار دهد.
تروریسم هسته ای تروریسم هسته ای عبارت است از حمله به تاسیسات و تسلیحات هستهای، یا خرابکاری در آنها و یا سرقت از آنها توسط افرادی مثل ناراضیان سیاسی، فعالان سیاسی و نیروها ضد دولتی.
مشاهده میشود که تروریسم به عامل تاسیسات هسته ای نیز وارد میشود به نوعی که ممکن است این تاسیسات مورد تخریب قرار گیرند و یا اینکه، گروههای غیر قانونی بدنبال دسترسی به این سلاحهای هسته ای باشند و یا اینکه بخواهند از سلاحهای هستهای به عنوان یک وسیله تروریستی استفاده کنند.
سایبرتروریسم
واژه سایبر تروریسم را که در دهه ۱۹۸۰ توسط باری کالین ابدا ع شد این چنین میتوان تعریف کرد : سایبر تروریسم حاصل تلاقی تروریسم و فضای مجازی میباشد، سایبر تروریسم عموما به معنای حمله یا تهدید به حمله علیه کامپیوترها، شبکه های کامپیوتری و اطلاعات ذخیره شده در آنهاست، هنگامی که به منظور ترساندن یا مجبور کردن دولت یا اتباع آن به منظور پیشبرد اهداف سیاسی یا اجتماعی خاص، اعمال میشود. یک حمله برای اینکه به عنوان سایبر تروریسم شناخته شود. باید به خشونت علیه اشخاص یا دارایی ها منجر شود، یا دست کم آسیب کافی برای ایجاد ترس را باعث شود.
همانطور که مواد منفجره وسلاحهای گرم، اصلی ترین ابزار تروریسم کلاسیک هستند،محتمل ترین اسلحه سایبر تروریست ها نیز کامپیوترهاست. روشهای زیادی وجود دارد که تروریستها میتوانند از کامپیوتر به عنوان یک وسیله تروریستی استفاده کنند . اساسیترین روشهای سایبر تروریسم عبارتند از ؟ هک کردن و ویروسهای رایانه ای، جاسوسی الکترونیک، دزدی هویت و تخریب یا دستکاری اطلاعات .
همانگونه که مشاهده می شود همراه با پیشرفت در علوم و فناوری و تجهیزات انواع و شیوه های تروریستی نیز پیشرفت میکنند و تروریست ها با مجهز شدن به فن آوریهای جدید، راههای جدیدتری برای دستیابی به اهدافشان ابداع میکنند . سایبر تروریسم نیز جزو جدیدترین گونه های تروریسم است که از کامپیوتر ها و خطوط اینترنت برای اقدامات تروریستی، بهره میگیرند.
در سوگ کودکان سرزمینم
فریبا مرادی پور
کودک بی پناه سرزمینم
هنوز زنده ای؟ هنوز نفس میکشی؟ جایت امن است؟
بگو که هیچ کس در اطرافت نیست.
بگو که تنهای تنهایی که ای کاش تنها باشی و کسی نزدیکت نباشد که بخواهد زجرت دهد, بدن نازکت را بازیچه کند, سیلی ات بزند, خفه ات کند, سرت را به دیوار بکوبد تا صدایت شنیده نشود.گذشت آن دوران که کودکان از تنهایی می ترسیدند تو از اینکه تنها نباشی بترس.
کودک مظلوم سرزمینم
ما را نبخش که نمیدانیم نکبتی که در آن دست و پا می زنیم نامش زندگی نیست که تو را هم دعوت به آمدن و تجربه کردن و چشیدنش میکنیم. ما را نبخش که صبح سحر بیدارت میکنیم تا برویم و با هم کشتن انسانی را تماشا کنیم؛ تو نمیدانی که ما آنقدر در درک بدیهیات عاجزیم که نمیتوانیم تشخیص دهیم دل تو تاب دیدن خشونت ندارد؛ خشونت روحت را می آزارد, چنگت میزند, خشن ات میکند.
ما را نبخش که برای تسکین کوه دردها و عجزها و یاس ها و شکستهایمان هیچ نداریم جز تو که مثل شیشه پنجره ای بشکنیمت, خردت کنیم, آتشت بزنیم, از پلها به پایینت بیاندازیم و اتش سیگارمان را با پشت دستهای کم توانت خاموش کنیم. این همه بی غیرتی را نبخش که میگذاریم نامردانی در آن سرزمین چرک بیماریهای روح و روانشنان را بر پیکر نازک تو بریزند.
عزیزکم
مرا نبخش آن هنگام که داشتم میخواندم “سرت را بر دیوار کوبید تا جسم دو ساله ات بی تاب حمله وحشیانه اش نشود” توانستم چای ام را قورت دهم. مرا نبخش که از غصه بی پناهیت دق نکردم. ما را همه ما را نبخش که کرخت و بی تفاوتیم.
عزیزکم! تو نمیدانی یعنی آنقدرها بزرگ نشدی تا ببینی ما خیلی عزاداریم. ما سالهاست که در عزای رنج کودکی در 1400 سال قبل می سوزیم و بر سر و سینه میزنیم, دیگر جایی برای غصه جدید نداریم. تو خبر نداری که اندوه کودکان سرزمینهای دورتر ما را کشته است؛ دیگر چه جای اندوه جدید است؟
کودک بیگناه سرزمینم
تو آنقدر بزرگ نشدی که در کتابها بخوانی ” در سالیانی دور آدمها , آدمای دیگر را در پای مقدساتشان قربانی میکردند” ولی ما خواندیم؛ خواندیم و باور نکردیم. چه تلخ که کودکان بعد از تو- تویی که قربانی هیچ مقدسی نیستی, تویی که قربانی تمام نفهمیدنهای مایی- باور خواهند کرد انسانهایی در پای خدایان نادانی و شهوت و طمع قربانی شدند, نه با فاصله هزاره ها همین سالیان بغل گوششان, در همین دوران, در همین ایران.
کودکم
آنجا که تو به دنیا آمدی جای وحشتناکی شده است آنقدر وحشتناک که تو اصلا نباید پاهای کوچکت را بر روی آن خاک میگذاشتی. میدانی! آنقدر زنان و مردان آنجا بدبختی دارند که اصلا تو را نخواهند یا آنقدر بدبخت ترند که حتی نمیدانند تو را نمیخوهند.
کودک رها شده در زباله های ایران
میدانی کسی که تو را به دنیا آورد مادر نبود؛ تو اصلا پدر نداشتی. تو از آن لحظه نامبارکی که نادانی و ناتوانی با هم آمیزش کردند آمده ای.
عزیزکم! تو مادری نداشتی که اگر میداشتی فردای تولدت در کنار زباله های بیمارستان و در میان مورچگان آرام نمیگرفتی. آرام؟
چقدر وقیحانه است توصیفم از بودنت! میخواهم بدانی تولد این گونه نیست که تو تجربه کردی. در دنیای معمولی پدر ومادر وجود دارد و دامان مادر و آغوش پدر مشتاقانه منتظر کودکانند. میتوانی تصورش کنی آغوش چیست؟ هیهات!! چه انتظار بعیدی؛ مگر تجربه اش کردی که بدانی؟
خبر داری که امشب تنها تو نیستی که زباله ها آغوش مادرت شده اند؟
همین امشب در چند شهر آن ورتر و شهرهای دیگر هم مثل تو بسیارند؛ از نوزادی که هنوز بند نافش را نبسته اند تا بزرگتر و بزرگتر, زنده و مرده؛ کودکان زباله ها.
پرنده بی سرپناهم
ما را نبخش که فرصت پرواز را از تو گرفتیم و تو را در خاک گذاشتیم بی آنکه خروشمان در آسمان طنین افکن شود, بی آنکه زمین و زمان را بهم بریزیم که ” آااای نا مسلمانها!
به کدامین گناه امشب اهورایی, بنیتایی, کیمیایی, ستایشی, نوزاد بی نام و نشانی باید اینچنین در خاک آرام بگیرد؟
کجا هستند شانه هایی که بار مسولیتشان را بردارند؟
کجاست اخلاق و عاطفه؟
کجاست انسانیت ؟ ببخش که فریاد نزدیم حیوانم آرزوست که خوشا عالم حیوانی که هیچ حیوانی اینچنین گونه خود را به لجن نمیکشد که حتی نشود با نیروی غریزه توجیهش کرد.
پرنده بی آشیانم
خدا را اگر دیدی بگو دیگر در آن سرزمین کودکی نفرستد که آنجا هنگام انتقام ناتوانی از ناتوانی دیگر کودکان هم مجروح اسید اند. بگو دیگر کودکی نفرستد که آنجا کودکان بی حرمت شده اند فرقی ندارد در کلاس درس باشند یا در خیابان یا حتی در خانه خود. بگو کودکی نفرستد که پدرش برای دریافت غرامت بر دیوارش بکوبد. بگو کودکی نفرستد که “اشانتیون جنسی” تن فروشی مادرش شود. بگو در آن سرزمین ناپدریهای پیدا شده اند نامرد که از تن کودک هم نمی گذرند؛ حتی پدرهایی. بگو کودکی نفرستد که کودکان آواره پارکها و خیابانها هستند آنگاه که خانه جای پدر است و چند زن و دیگرجایی برای “آدم اضافی ” نیست….
بگو که دیگر کودکی نفرست که اشرف مخلوقاتش رسوایی به بار آورد.
چند دقیقه برای فهم ساده یک فیلسوف
سهند ایرانمهر
چهارده اکتبر سالگرد تولد هانا آرنت، فیلسوف سیاسی آلمانی تباره. خب میشه الان کلی لفاظی کرد و قلمبه سلمبه گفت اما میشه فلسفه رو خیلی ساده و لذتبخش هم فهمید بنابراین تصمیم گرفتم به اختصار بهتون بگم هانا آرنت برای خشونتی که این روزها جهان و ذهنمون رو اشغال کرده چه حرفای جالبی داره:
یکی از دغدغههای هانا آرنت موضوع خشونت و اطاعت پذیریه. بعد از جنگ دوم جهانی، وقتی آیشمن، مجری اصلی جنایت هولوکاست، گرفتار شد. هانا آرنت رفتار این آدم معمولی و خیلی مظلوم رو بررسی کرد تا بفهمه چطور از یه آدم به این سادگی خشونت هایی به اون وسعت سرزده. آرنت در جریان این تحقیقات به یک مفهوم جالب رسید: «پیش پا افتادگی جنایت». به این معنا که اگر آدمها یه پروسه ی مشخصی رو طی کنن، خیلی راحت تبدیل به آیشمن میشن و جنایت تبدیل میشه به یه مساله پیش پا افتاده و اونوقت یه استاد دانشگاه، یه بچه مهربون، یک زن آروم یه مرد رمانتیک یا یه پیرمرد خواستنی به راحتی میشه یه جانی تمام عیار!، نمونه عینی این ماجرا رو شما تو گوشه گوشه جهان دیروز و امروز میبینید و شاهد بوده یا هستید که چطور آدمهای موجه در مصدر ناموجه ترین کارها قرار میگیرن و در کمال تعجب اون رو مرتکب میشن اما این اتفاق و مراحل اون چطور پیش میرن؟
نمونه مستند:
«گفتهآند كه، آیشمن، چنان خود را اخلاقمدار میدانست كه كوچكترین فساد مالی در پرونده نداشت و در جریان دادگاه با افتخار میگفت: «من میتوانستم یك یهودی، آشویتس را مجبور كنم مجانی به من عبری یاد بدهد اما من پول این كار را به او میدادم». آیشمن حتا به این فكر هم نكرده بود كه اصولا در این اخلاقمداری ویژه چه توضیحی برای زندانی كردن آن یهودی و سپس سوزاندنش وجود داشته است. هیملر هم میگفت: «ما حتا یك سیگار یا یك مارك از زندانیان غصب نكردیم و وظیفه سنگین خود را بدون تباه كردن اخلاق انجام دادیم»( Martha Gelhorn,»Eichmann and the Private Consciece»: In The View from the Ground.p259).
طبق پژوهشهای آرنت، اول از همه لازمه که شما نتونید فکر کنید یا اینکه احساستتون رو خوب بیان کنید. وقتی نتونستید درست فکر کنید و احساستتون هم سرکوب شد اولین چیزی که اتفاق میافته از دست رفتن توان همدلیه (empathie) اما چی چیزی میتونه باعث این وضعیت بشه؟
آرنت معتقده برای اینکه این وضعیت پیش بیاد ما نیازمند یک «اتوریتهی مشروع» هستیم یعنی ساختاری که از نظر ما ساختار منسجمی به نظر میرسه و جوازی که اون ساختار برای ارتکاب اعمال بهمون میده، میتونه وجدان مارو راحت و اراده ما رو مصمم کنه. برای مثال اگه به ما بگن : «مقدار کمی از ولتاژ برق رو به بدن فلان کس وصل کنید!» اگر تنها باشیم زیر بار نمیریم اما اگر یه موسسه معتبر از ما بخواد و ما خودمون رو بین ۱۰۰۰ داوطلب ببینم حتا حاضریم دکمه برق فشار قوی رو هم بزنیم، چون امکان نداره در درستی یک سیستم پیشرفته با اون همه آدمی که قبولش کردن شک کنیم (آزمایش استنلی میلیگرم رو تو نت سرچ کنید).
به نظر آرنت، اون نهادی که میخواد ما فکر نکنیم و احساسات ناشی از همدلی رو بروز ندیم و کارش رو با اتوریته مشروع شروع میکنه، اینو در چند مرحله انجام میده:
۱- در اولین قدم سعی میکنه تصویر یک انسان کامل و بینقص رو به ما تلقین و اون رو الگوی ما معرفی کنه، بنابر این هر چیز واقعی از غرایز تا احساساتمون به عنوان گناه یا خیانت سرکوب میشه.
۲- مرز بین ما که میخوایم انسان کامل و بینقص باشیم با انسان ناقص و پرعیب و ایراد هر لحظه پررنگ تر میشه.
۳- نفرت ما از اونهایی که نمیخوان کامل باشن رفته رفته افزایش پیدا میکنه و همزمان پیوستگی بین ما کمالگراها که به عضویت این ساختار در اومدیم، بیشتر میشه تا حدی که یک طرف «ما» قرار میگیریم و یک طرف «اونا»(خودیها غیر خودیها) و بیرحمی ما در حق اونا شجاعت و پایبندی به ایده انسان کامل تلقی میشه.
۴- حالا تلاش میشه کینه و بیرحمی و جنایت برای ما انسانهای کمالگرا عادی بشه اما این عادی شدن نیاز به تقسیم کار داره
الف: افرادی که میتونن حضوری خشونت بخرج بدن و رابطه مستقیمی بین جسم و جنایت برقرار کنن.
ب: افراد نخبه شامل دانشگاهیان، مدیران، نخبگان و…که قادر به اعمال خشونت مستقیم نیستن(آدم کشان اداره نشین).
ساختار توتالیتر دسته اول رو با امکانات ساده راهی خط مقدم نزاع میکنه اما آدمهای دسته دوم چی؟ برای این آدما از طریق «فاصلهگذاری جسمانی با جنایت» و قراردادن اونها در نظام عریض و طویل بوروکراتیک نوع بیحسی موضعی درست میکنه تا اصلن نتونن بفهمن سخنانی که بیان میکنن مطلبی که مینویسن حرفی که میزنن یا امضاشون چطور در نهایت منجر به جنایت و خونریزی میشه و همه این کارها برای از بین بردن حس همدلی اوناست.
هانا آرنت با واکاوی این پروسه در واقع نشون داد که آلوده شدن دست آدمها به جنایت چیز عجیبی نیست همچنانکه گریه کردن آیشمن برای جوجهاش تو زندان و سوزاندن هزاران نفر در کورههای آدمسوزی از این منظر قابل فهم میشه.
برایند این پروسه فاشیسمه. به باور آرنت فاشیسم اوباش و نخبگان رو همزمان بهکار میگیره. هانا آرنت در این باره (Origins of Totalitarianism) میگه: «فاشیسم هیچ حوزهی خصوصی را در حیات و زندگی اجتماعی انسان برنمیتابد و مقدمهساز بروز جنبشهای توتالیتر میشود از ویژگیهای مهم چنین شرایطی اتحاد «نخبگان و اوباش» است. جنبشهای توتالیتر نه تنها برای اوباش، برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند… نخبگان جنبشهای توتالیتر، صفات مشخص اوباش را دارا هستند و تجربههای گذشته نشان میدهد که اتحاد موقتی نخبگان با اوباش، بیشتر مبتنی بر این است که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه نابودی تشخص و فردیت به وسیله اوباش اند».
حالا شما با اطلاع از بیان سادهای که برای توضیح نظرات هانا آرنت بکار بردم میتونید خیلی راحت درک کند چطور یه مسیحی یا یهودی معتقد دست به فجیعترین جنایتها میزنه چطور یه مسلمان نمازخوان با لباس سفید و بوی عطر در قالب داعش، سر یک انسان رو از تن جدا میکنه یا چطور فلان مفتی یا واعظ با آن همه نزاکت و آرامش و نورانیت حرف هایی میزنه که برآیندش خون و خشونته یا فلان فرد تحصیلکرده در غرب یا شرق در مقام سخنران و پشت تریبون دانشگاه یا هرجای دیگه، عملن تبدیل به آدمکش پشتمیزنشین و همکار یک خط ممتد خشونت و سرکوب میشه.
کما اینکه منبعد خیلی راحت میتونید به نادانی افرادی بخندید که فکر میکنن تکیه به مشخصهها و مزیتهای ایمانی و اخلاقی افراد، میتونه مانع از بروز فساد و تباهی و جنایت بشه و فراموش میکنن که جنایتهای بزرگ محصول یک ساختار دقیق و حساب شده است؛ ساختاری که از امکانات مدرن بهره میبره و طی پروسه عادیسازی، جنایت رو پیش پاافتاده میکنه و مخوفترین ساختارهای سیاسی رو شکل میده.
نگاهی گذرا به بی حقوق زن در ایران
سپیده کرامت بروجنی
کوتاه به قوانینی که به خاطر جنسیت زنان در ایران مورد تبعیض قرار گرفته نگاه می کنم تا شاید یادآوری کنم و زنان خاموشی که متاثر از عرف و شرع تسلیم قوانین ضد زن می باشند اثر بگذارد و شاید روزی برسد که زنان ایران در کنار مردان با حقوقی برابر زندگی کنند .
گوشه ای از این قوانین به ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزندان، سن مسئولیت کیفری، ارث، دیه، تابعیت ،شهادت و … میباشد که در زیر بعضی از انها را یادآوری می کنم.
سن ازدواج: ماده 1041قانون مدنی: عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسی منوط است به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح.
اجازه ازدواج برای دختران و زنان: ماده 1043 قانون مدنی: نکاح دختر باکره اگر چه به سن بلوغ رسیده باشد موقوف به اجازه پدر یا جد پدری او است و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آنها قرار داده شده پس از اخذ اجازه دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید. ماده1044قانون مدنی: در صورتی که پدر یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آنها نیز عادتاً غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواح داشته باشد، وی می تواند اقدام به ازدواج نماید.
تبصره: ثبت این ازدواج در دفتر خانه منوط به احراز موارد فوق در دادگاه مدنی خاص می باشد.
ریاست خانواده: ماده 1105 قانون مدنی: در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است.
نفقه: ماده 1106: در عقد دائم نفقه زن به عقده شوهر است
تمکین: ماده 1108: هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت( رابطه جنسی) امتناع کند مستخق نفقه نخواهد بود.
اقامتگاه: ماده1005قانون مدنی: اقامتگاه زن شوهر دار همان اقامتگاه شوهر است …. ماده 1114: زن باید در منزلی که شوهر تعیین می کند سکنی نماید(اقامت کند) مگر آکه امکان تعیین منزل به زن داده شده باشد.
اشتغال: ماده 1117 قانون مدنی: شوهر می تواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند.
مسافرت و یا اجازه خروج از کشور: بند 3 ماده 18 قانون گذرنامه: موافقت کتبی شوهر در مورد مسافرت…. تا پایان اعتبار گذرنامه معتبر است …
طلاق مرد: ماده 1133 قانون مدنی:مرد می تواند با رعایت شرایط مقررات(پرداخت مهریه و اجرت المثل) در این قانون با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.لازم به ذکر است مرد می تواند با پرداخت مهریه هر موقع دلش خواست بدون نیاز به اثبات تقصیر زن در دادگاه او را طلاق دهد.
طلاق زن :ماده 1129 قانون مدنی: در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه زن می تواند برای طلاق به حاکم رجوع کند.
ماده 1130قانون مدنی: در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و هرج زوجه باشد، وی می تواند به حاکم مراجعه و تقاضای طلاق کند، چنانچه عسر و هرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود. علاوه برمعایب فیزیک در این شرایط هم زن میتواند درخواست طلاق بدهد1- ترک زندگی حانوادگی توسط زوج حداقل به مدت 6 ماه متوالی یا 9 ماه متناوب در مدت یکسال بدون عذر موجه. 2- اعتیاد زوج به یکی از انواع مواد مخدر و یا ابتلا وی به مشروبات الکلی که به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورده و امتناع یا عدم امکان 3- محکومیت قطعی زوج به حبس پنج سال یا بیشتر. 4- ضرب و شتم یا هر گونه سورفتار مستمر زوج که عرفا با توجه به وضعیت زوجه قابل تحمل نباشد. 5- ابتلا زوج به بیماری های صعب العلاج روانی یا ساری یا هر عارضه صعب العلاج دیگری که زندگی مشترک را مختل نماید.
دقت کنید که مردان فقط با مراجعه و بدون اثبات ولی زنان بایستی برای درخواستشان مدرک و شاهد داشته باشند.
سرپرستی و حضانت فرزندان: ولایت: ماده 1180 قانون مدنی: طفل صغیر،تحت ولایت قهری (سرپرستی) پدر و جد پدری خود می باشد و همچنین طفل غیررشید یا مجنون در صورتی که عدم رشد یا جنون او متصل به صفر باشد.حضانت:ماده 1169قانون مدنی: برای حضانت و نگهداری طفلی که ابوین او جدا از یکدیگر زندگی می کنند، مادر تا سن هفت سالگی اولویت دارد و پس از آن با پدر است.
چندهمسری : ماده1048 قانون مدنی
سن مسئولیت کیفری: تبصره1 ماده 1210 قانون مدنی: سن بلوغ و در دختر 9 سال تمام قمری(8 سال و 9 ماه شمسی) تبصره یک: منظور از طفل کسی است که به حد بلوغ شرعی نرسیده باشد.
تابعیت: بند 2 ماده 976 قانون مدنی: اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب می شوند: کسانی که پدر آنها ایرانی است اعم از اینکه در ایران یا در خارجه باشند….5- کسانی که در ایران از پدری که تبعه خارج است بوجود آمده و بلافاصله پس از رسیدن به 18 سال تمام لااقل یکسال دیگر در ایران اقامت کرده باشند والا قبول شدن آنها به تابعیت ایران بر طبق مقرر خواهد بود که مطابق قانون برای تحصیل تابعیت ایران مقرر است. 6- هر زن تبعه خارجی که شوهر ایرانی اختیار کند…
دیه: ماده 300قانون مجازات اسلامي:ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي خواه غير عمدي نصف ديه مرد مسلمان است. و …
قوانینی که از قتل های ناموسی حمایت می کند: ماده 220 قانون مجازات اسلامي: پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد. ماده 630 قانون مجازات اسلامی: هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد
9.شهادت (گواهی دادن: ماده 495 قانون مجازات اسلامی: دیه مربوط به بینایی در صورت اختلاف بین متخلف و کسی که تخلفی بر او روا شده است، با گواه دو کارشناس زن یا یک کارشناس مرد به این که بینایی از بین رفته و دیگر بر نمی گردد…. ثابت می شود.
ماده 230 قانون آیین دادرسی دادگاه عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1370، در دعاوی مدنی ( حقوقی) تعداد و جنسیت گواه، الف) اصل طلاق و اقسام آن و رجوع در طلاق
دعاوی غیر مالی از قبیل مسلمان بودن، بلوغ، جرح تعدیل، عفو از قصاص، وکالت، وصیت یا گواهی: با حضور دو مرد قابل اثبات است. در واقع زنان در این امور نمی توانند شهادت دهند.
دعاوی مالی یا آنچه که مقصود از آن مال است از قبیل دین، ثمن مبیع( خرید و فروش)، با گواهی: دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.
دعاوی از قبیل ولادت، رضاع، بکارت و عیوب درونی زنان با گواهی: چهار زن، یا دو مرد، یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.
اصل ازدواج با گواهی: دو مرد و یا یک مرد و دو زن قابل اثبات است.
ماده 74 قانون مجازات اسلامی: زنا چه موجب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم با شهادت 4مرد عادل يا سه مرد عادل و2 زن عادل ثابت ميشود.
ماده 76قانون مجازات اسلامی : شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور حد قذف طبق احكام قذف جاري مي شود (حد قذف يعني 80 ضربه شلاق در مرد زناني كه به تنهايي يا –به جاي سه مرد –تنها با يك مرد به دادگاه بيايند و در مورد زنا شهادت بدهند صادر مي شود) ماده قانون مجازات اسلامی119:شهادت زنان به تنهايي يا به ضميمه مرد لواط را ثابت نمي كند .
ماده 128:راه هاي ثبوت مساحقه (همجنس گرایی زنان) در دادگاه همان راه هاي ثبوت لواط است (يعني با شهادت 4 مرد)
:قوادي با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود.
پوشش اجباری: تبصره 638 قانون مجازات اسلامی:زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.
شرط رییس جمهور بودن در ایران: اصل 115 قانون اساسی: رییس جمهور از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط باشند انتخاب گردد…..
اینگونه تبعیض ها و نا برابری در اسلام و قوانین کشور ما زیاد است و امید که باز هم فرصتی باشد برای باز کردن این موارد برای آگاهی زنان و مردان
نگاهی به تاریخچه فعالیت های محمدعلی طاهری و عرفان حلقه
سارا ساعی
محمدعلی طاهری متولد اول فروردین ماه سال ۱۳۳۵، با تحصیلات دوره کارشناسی مهندسی مکانیک از کشور ترکیه، از اوایل دهه ۶۰ شمسی – حدود۴۰ سال پیش روع به ارائه نظریاتی در خصوص عرفان، خودشناسی، شعور و ضدشعور و طب مکمل می نماید.ایشان در ابتدا و تا سال های ۱۳۸۰، آموزه های خود را در خانه ها و به صورت جلسات کاملاً خصوصی ارائه می کرد. از سال های ۸۰ تا ۸۴ آقای طاهری در کرج، و بعدها در خیابان جمالزاده-انقلاب تهران، اقدام به برگزاری کلاس هایی با جمعیتی محدود نمود. وی همزمان در شهر تبریز نیز کلاس برگزار می کرد.
عرفان حلقه فعالیت های رسمی خود را در سال ۱۳۸۴ و به عنوان یک سازمان قانونی غیردولتی، تحت مجوز سازمان ملی جوانان، در خیابان ستارخان آغاز کرد. فعالیت های آن شامل برگزاری کلاس های آموزشی عرفانی (خودشناسی) و درمان بیماران بود. مجوز سازمان ملی جوانان دارای اعتبار یک ساله بود که دو سال متوالی تمدید گردید.
در سال ۱۳۸۵ به علت افزایش تعداد شرکت کنندگان و کمبود جا، کلاس ها به ساختمانی در گاندی نقل مکان شد. تعداد شرکت کنندگان تا سال ۱۳۸۶ و تعطیلی کلاس ها، به حدود ۵۰۰ نفر در هر جلسه افزایش یافته بود.
همزمان با افزایش شرکت کنندگان، نگرانی ها و حساسیت های حکومتی آغاز شد. در سال ۸۶ پلیس امنیت با شکایتِ کتبی یک تن از شرکت کنندگان سابق دوره ها -که نفوذ قابل توجهی در نهادهای امنیتی نیز داشت-، محمدعلی طاهری را احضار کرده و مورد بازجویی قرار می دهد. شخص شاکی مدعی بود که با رفتن همسرش به این کلاس ها اختلاف خانوادگی برایشان به وجود آمده است. اما بعد از رسیدگی دادگاه مشخص شد که این افراد قبل از آشنایی با این آموزه ها نیز اختلاف داشتند و مشکلات آن ها ارتباطی به این کلاس ها نداشته است. محمدعلی طاهری پس از چند ساعت بازداشت با قرار وثیقه آزاد گردید؛ ولی تعهد می دهد که کلاسهایش را تعطیل نماید. بدین ترتیب کلاسهای گاندی در زمستان سال ۸۶ تحت فشار تعطیل شد.
با تعطیلی کلاس آقای طاهری، فعالیت های آموزشی هم چنان ادامه داشت. زیرا از اواخر سال ۱۳۸۴، همزمان با برگزاری کلاس های آقای طاهری، شاگردانی که با گذراندن دوره های مربوطه، “مربی عرفان حلقه” و یا اصطلاحاً “مستر” شده بودند نیز در حال تدریس و برگزاری کلاس های عرفان حلقه بودند و پس از تعطیلی اجباری کلاس های آقای طاهری در بهمن ماه سال ۸۶، کلاس های مربیان هم چنان دایر بود. از طرفی فعالیت های عرفان حلقه در دفتری در خیابان سعادت آباد ادامه داشت. فعالیت های این دفتر محدود بود به ثبت نام کلاس های از راه دور عرفان حلقه، توزیع کتب آقای طاهری و محصولات آموزشی هم چون سی.دی و غیره.
با بسته شدن کلاس های گاندی، فرادرمانگاه ها (محلی که در آن درمان بیماران انجام می گرفت) نیز تعطیل شدند. تاریخچه شکل گیری فرادرمانگاه به تابستان سال ۱۳۸۴ بر می گشت. در این سال، نخستین فرادرمانگاه در خیابان تخت طاووس توسط آقای طاهری و با هدف درمان رایگان بیماران افتتاح شد. تا زمان تعطیلی کلاس های آقای طاهری، این فرادرمانگاه هم چنان دایر بود.در سال ۱۳۸۵ در اقدامی خودجوش و به پیشنهاد تعدادی از شاگردان محمدعلی طاهری، تعدادی فرادرمانگاه دیگر نیز در نقاط مختلف تهران دایر و به درمان بیماران اختصاص داده شد. تمامی فرادرمانگاه ها به صورت خیریه فعالیت داشته و به صورت رایگان به ارائه فرادرمانی و درمان بیماران می پرداختند. در پاییز ۱۳۸۶ و در آستانه تعطیلی اجباری کلاس ها، پلیس اماکن ناگهان به بهانه نداشتن مجوز وزارت بهداشت، خواستار تعطیلی تمامی فرادرمانگاه ها نیز شد. بدین ترتیب به درخواست آقای طاهری تمام فرادرمانگاه ها تعطیل گردید.
پس از تعطیلی کلاس ها، جهت رسیدگی به شکایت شخصی که با نفوذ خود و شکایت اش منجر به تعطیلی کلاس ها شد، پرونده در دادسرای وزرا بر علیه محمدعلی طاهری به جریان افتاد. فرمانده پایگاه پلیس امنیت میدان نیلوفر با اعلام آن که رسیدگی به این پرونده در صلاحیت ما نیست، پرونده را جهت بررسی به سردار علیپور فرمانده پلیس امنیت تهران ارسال کرد. پس از احضار آقای طاهری و معارفه فرادرمانی توسط ایشان، به پیشنهاد سردار علیپور و معاون ایشان سردار جورکش، مقرر شد آقای طاهری با استفاده از مجوز فرهنگی ناجا در غالب خیریه به فعالیت های خود ادامه دهد. و بدین ترتیب در آبان ماه سال ۸۶ موسسه ای به نام “موسسه خیریه بهشت یاس پنهان” با مدیریت سردار جورکش ثبت شد. گرچه بنای موسسه، آموزش عرفان کیهانی نبوده ولی جزو اهداف موسسه یک سری فعالیت هایی ذکر شده بود که در چارچوب این فعالیت ها به مربیان جهت آموزش عرفان کیهانی مجوز داده شد. و بدین ترتیب شاگردان آقای طاهری (مربیان) توانستند با مجوز رسمی، کلاس های عرفان حلقه را برگزار کنند. طبق تفاهم صورت گرفته، ۲۰ درصد هزینه ثبت نام کلاس ها صرف امور خیریه و کمک به افراد نیازمند می شد.طبق بند ۴ آیین نامه انضباطی که برای مربیان واحدهای آموزشی تحت پوشش موسسه خیریه بهشت یاس پنهان تدوین شد، صراحتاً عنوان می شود: “مربی موظف به تدریس دقیق جزوات ارائه شده از طرف خیریه برای دوره های مختلف موسسه فرهنگی هنری عرفان کیهانی بوده و باید از طرح مباحث اضافی و خارج از موضوع دوره پرهیز نماید”. در بند ۵ این آیین نامه نیز آمده است: “مربیان خیریه از ورود به مباحث سیاسی اکیداً اجتناب کنند”.بدین ترتیب، فعالیت مجموعه عرفان حلقه تا زمان باز بودن کلاس ها، قانونی و با مجوز مقامات رسمی بوده است. سردار علیپور -که آن زمان فرمانده امنیت تهران بوده-، سردار جورکش و قاضی لهراسبی و بعضی از اعضای خانواده آن ها این موسسه را تاسیس کردند.
کمیته های عرفان حلقهشکل گیری کمیته های عرفان حلقه از زمان کلاس های گاندی آغاز شد و اولین کمیته، “کمیته پزشکی گذشته نگر و آینده نگر” نام داشت که هدف از تشکیل آن گردآوری مدارک و شواهد پزشکی از درمان های صورت گرفته توسط فرادرمانی جهت ارائه به وزارت بهداشت در راستای اثبات علمی فرادرمانی بود.همزمان با کمیته پزشکی، کمیته های دیگری نیز تشکیل گردید که همگی متشکل بود از متخصصانی که پس از گذراندن دوره های عرفان حلقه به صورت داوطلبانه مایل به همکاری و انطباق آموزه ها با علم، فلسفه، مذهب، و غیره بودند. از جمله این کمیتهها، کمیته قرآن پژوهی، کمیته علمی، فیزیک، حقوق، روابط عمومی را می توان نام برد.کتاب های محمدعلی طاهرینخستین کتاب آقای طاهری در سال ۱۳۸۴ به چاپ رسید. دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی استاد دانشگاه عرفانِ اسلامی توسط دانشجویان خود از مباحث و کلاس های آقای طاهری مطلع گردیده و جهت انتقاد و تحقیقات بیشتر طی چندین جلسه قرار حضوری با آقای طاهری به مباحثه پرداختند که در نهایت منجر شد به نگارش مقدمه ای بر کتاب “عرفان حلق (کیهانی)”. این کتاب در سال ۸۴ به عنوان نخستین کتاب آقای طاهری و با مقدمه دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی به چاپ رسید.
در سال ۱۳۸۵ دومین کتاب، تحت عنوان “انسان از منظری دیگر” نیز با مقدمه دکتر لاریجانی و با مجوز رسمی وزارت ارشاد به چاپ رسید. لیکن پس از بازداشت محمدعلی طاهری در سال ۱۳۹۰، آقای لاریجانی تحت فشار سپاه همکاری اش را قطع کرده و به صورت کتبی خواستار حذف پاورقی خود از کتاب انسان از منظری دیگر شد.
سومین کتاب مجوزدار آقای طاهری “بینش انسان” نام دارد. در سال ۱۳۸۹ و همزمان با بازداشت ۶۷ روزه آقای طاهری، این کتاب نیز با مجوز رسمی وزارت ارشاد دولت احمدی نژاد به چاپ رسید.
پس از آن، دو کتاب دیگر تحت عناوین “چند مقاله” و “انسان و معرفت” در ارمنستان به چاپ رسید.
کتب دیگر منتشر شده پس از بازداشت آقای طاهری هیچ کدام مورد تایید وی نبوده و توسط شاگردان ایشان چاپ شده اند. در مرخصی شش روزه نوروز ۱۳۹۱ نیز، آقای طاهری به دلیل عدم نگارش مطالب و عدم تایید نسخه نهایی، کتب جدید را تایید نکردند.
علاوه بر کتاب های چاپ شده، در سالهای ۱۳۸۵-۱۳۸۶ نتایج تحقیقات علمی پزشکان و روانپرشکان در مورد اثرات دو طب مکمل “فرادرمانی” و “سایمنتولوژی” بر بیماریهای جسمی، روانی و ذهنی، در نه شماره ویژه نامه های “دانش پزشکی” منتشر شد که سرپرستی آن را دکتر سید شهاب الدین صدر، ریاست وقت سازمان نظام پزشکی کشور و رئیس کمیسیون بهداشت مجلس (که پیش تر معاون وزیر بهداشت نیز بود)، بر عهده داشت. هفت ویژه نامه تخصصی نیز در نشریات خبر رسانی پزشکی طب کل نگر و دانش پزشکی (به مدیر مسئولی سید شهاب الدین صدر) به منظور انتشار نتایج پزشکی فرادرمانی و سایمنتولوژی تاکنون متنشر شده اند.
هم چنین چند مقاله از محمدعلی طاهری در روزنامه های رسمی کشور از جمله در روزنامه همشهری (۱۳۸۸ و ۱۳۸۷)، روزنامه رسالت (۱۳۸۸)، صبح اقتصاد (۱۳۸۹)، روزنامه آرمان (۱۳۸۹) و روزنامه ابتکار (۱۳۸۸) به چاپ رسید.
فعالیت های علمی و آکادمیک
در زمان فعالیت های قانونی محمدعلی طاهری، چندین توافقنامه رسمی با چند دانشگاه داخلی و موسسه خارجی بسته شد که منجر به صدور گواهی شرکت در آموزش های آزاد در دو رشته فرادرمانی و سایمنتولوژی گردید. در این مراکز، برای فراگیران گواهینامه شرکت حضوری و غیر حضوری صادر می شد. تمامی این کلاس ها بعد و یا قبل از بازداشت آقای طاهری، با تبلیغات منفی نهادهای امنیتی و تهدید و ارعاب مقامات مسئول دانشگاه ها تعطیل گردید.
دانشگاه علوم پزشکی ۱۳۸۸: کلاس ها در دو گروه ۱۱۰۰ نفره تشکیل شد. جلسه دوم همزمان بود با انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری و اطلاعات دانشگاه از تعهد به اجتناب از هر گونه جلسات گروهی به عنوان بهانه ای جهت بستن کلاس های دانشگاه استفاده کرد. با این وجود، با تلاش و شفاعت دکتر توفیقیان (معاون دانشگاه علوم پزشکی ایران)، دوره های سایمنتولوژی هم چنان تا مدت ها به عنوان دوره های راه دور برگزار می شد.
دفتر آموزش های آزاد دانشگاه تهران ۱۳۸۷: این دوره ها به صورت حضوری در چند نوبت (هشت نوبت) برای گروه های مختلف از جمله پزشکان، پیراپزشکان، و افراد معمولی برگزار شد و پس از آن به صورت غیر حضوری ادامه یافت. تعداد شرکت کنندگان در مجموع حدود شش هزار نفر بود.
آکادمی بین المللی اکو انرژی جمهوری آذربایجان: این آکادمی که به محمدعلی طاهری دو دکترای افتخاری عرفان و درمان اعطا کرد، توافق نامه ای با موسسه عرفان حلقه منعقد نمود که بر اساس مفاد این توافق نامه مقرر گردیده بود که دو طرف، همکاری های تحقیقاتی را دنبال کرده و در نهایت به صدور مدارک تحصیلی در مقاطع مختلف بپردازند.
دانشگاه پزشکی سنتی ارمنستان: دانشگاه طب سنتی ارمنستان در اردی بهشت سال ۱۳۹۰، به محمدعلی طاهری دکترای افتخاری اعطا کرد. تنها چند روز پیش از دستگیری، رئیس دانشگاه طب سنتی ارمنستان به همراه هیات همراه به منظور اعطای دکترای افتخاری بنیانگذاری طب های مکمل ایرانی (فرادرمانی و سایمنتولوژی) به محمدعلی طاهری، به تهران آمده بودند. بنا به گزارش آفتاب این دومین بار بود که دانشگاه طب سنتی ارمنستان در طول ۲۲ سال تاسیس خود به یک محقق دکترای افتخاری اعطا می کرد. صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز خبر اعطای دکترای افتخاری از دانشگاه ارمنستان به ایشان را از شبکه دو سیما پخش و اعلام نمود.
بازداشت ۶۷ روزه سال ۱۳۸۹
در سال ۱۳۸۹، تنها چند ماه پیش از دومین بازداشت آقای طاهری، پروژه “ترک اعتیاد طاهر” در هشت کمپ ترک اعتیاد در شهر اصفهان زیر نظر پزشکان و روانپزشکان با موفقیت به انجام رسید و در شبکه مستند سیما نیز پخش شد که پس از مشاهده این موفقیت ها، کمپ های ترک اعتیاد، مورد هجوم ماموران قرارگاه ثارالله قرار گرفت و تخریب و تعطیل شد.
محمدعلی طاهری در ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ دستگیر شد.
به نقل از پایگاه خبری مشرق، او به اتهام “اقدام علیه امنیت کشور” دستگیر شد. ضمناً اعلام شد بازداشت به دلیل راه اندازی تشکیلات غیرقانونی بوده است. محمدعلی طاهری به مدت ۶۷ روز در سلول های انفرادی بند ۲ الف زندان اوین محبوس بود و سپس به قرار وثیقه آزاد شد.
در زمان بازداشت به آقای طاهری وعده داده شده بود که می تواند تنها در زمینه درمان های فرادرمانی و سایمنتولوژی به انجام تحقیقات علمی بپردازد. اما نیروهای امنیتی در خفا به سراغ دانشگاه ها و بیمارستان های مختلف رفته و دست به تهدید آن ها زدند؛ در اصل بر خلاف وعده های دروغین، دستور توقف کلیه تحقیقات صادر شده بود. اطلاعات سپاه همزمان به سراغ مسئولین دانشگاه تهران، دکتر منصوری لاریجانی، سردار جورکش، سردار علیپور و قاضی لهراسبی از کمیته حقوقی رفته و حتی قاضی لهراسبی را تنزل رتبه دادند. در اثر این فشارها مسئولین دانشگاه تهران تفاهم نامه همکاری منعقد شده بین دانشگاه و موسسه عرفان حلقه را منکر شدند.در سال ۱۳۸۹، پروژه های تحقیقاتی در سطح وسیع و در مقطع دکترا در دانشگاه علوم انتظامی ناجا به انجام رسید ولی این پروژه ها و نتایج تحقیقات علمی آن، هیچ گاه در رسانه ها منتشر نشد.سال ۱۳۹۰طاهری مجدداً در ۱۴ اردی بهشت ماه سال ۹۰ بازداشت شد. در نه ماه ابتدای بازداشت، بازجو و بازپرسان ایشان با ارائه حکم جعلی اعدام از یک طرف، و تهدید خانواده و شاگردان ایشان از سوی دیگر، تحت شدید ترین شکنجه های روانی قرار گرفت و در حالی که امکان هیچ گونه تماس با خانواده و وکیل را نداشت، وادار به اعتراف شد تا دستگاه امنیتی نیز از شیوه نخ نمای پخش تلویزیونی استفاده کرده و اعترافات نامبرده را پخش نماید. البته محمدعلی طاهری قبل از دستگیری و با پیش بینی حرکت بازجویان در گرفتن اعتراف، اقدام به تهیه فیلمی نموده بود که در آن هرگونه اعترافی را از طرف خودش در ایام بازداشت ناشی از فشارهای وارده عنوان می کند.
این فیلم بلافاصله پس از پخش تلویزیونی اعترافات در شبکه های اجتماعی منتشر می گردد.پس از نه ماه بازداشت در سلول های انفرادی، سرانجام آقای طاهری در دادگاه از عدم صحت دعاوی بازجویان و بازپرس (آقای اسدی) مطلع گردید و در جریان پرونده سازی و ایجاد پاپوش امنیتی و اتهامات بی اساس متعدد از جمله “دخالت در امر پزشکی”، “توهین به مقدسات” و “تماس با زن نامحرم (به استناد یک قطعه فیلم که برای کنترل یک خانم در وضعیت عدم تعادل در کلاس درس تنها با گرفتن مچ او در حضور ۳۰۰ دانش پژوه)” -بدون آن که در دادگاه به ایشان اجازه دفاع داده شود-، به حکم قاضی پیر عباسی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، به پنج سال حبس تعزیری، ۹۰۰ میلیون تومان جریمه نقدی و ۷۴ ضربه محکوم گردید.
دادگاه تجدید نظر نیز بدون توجه به مستنداتی از آثار قلمی ایشان که در پرونده موجود بود و دفاعیاتی که به آن افزوده شد، این حکم را مورد تایید قرار داد.
نامه به احمد شهید در سال ۱۳۹۱
پس از مرخصی مشروط شش روزه محمدعلی طاهری (در بهار ۱۳۹۱) نامه ای از او منتشر شد. در این نامه که در پنجم فروردین ماه آن سال منتشر شد، آقای طاهری صراحتاً ضمن برشمردن موارد نقض حقوق بشر و تخلفات قضات، دادگاه، بازپرس، بازجوها و سایر مرتبطین در مورد خود و دیگر زندانیان، آمادگی خود را برای دادن شهادت و ارائه گزارش در خصوص تخلفات حقوق بشری سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، بازپرس و بازجوها در زندان های ایران به احمد شهید اعلام نمود.
ادامه دارد
خطاب به جناب آقاي روحاني
شايسته علي گلزار
سپاس بخاطر صحبتهاي زيبايتان در اجلاس، سپاس بخاطر سخناني که در پاسخ به اهانتهاي ترامپ (؟) داديد و سپاس که بعنوان نماينده ملت ايران ايستاديد و دفاع کرديد….
اما، در تمام اين مدت که ما به حرفهاي شما که گوش ميداديم، باور نميکرديم که در مورد ما و کشور ما حرف ميزنيد، چون همه شعار بود و شعار…
شما در زماني سخنراني کرديد که صبح همان روز يک اعدام در ملا عام داشتيم، روز قبل يک پسر بچه را با ?? ضربه چاقو کشته بودند،
و در جاي جاي ايران، سپرده گذاران اقدام به تجمع کرده اند، ماموران امنيتي کارگران آذراب اراک را کتک زدند و بجاي حقوق معوقه، انها را با سر و صورت خونين و با دستهاي خالي پيش زن و بچه هايشان فرستادند…
چگونه براحتي از چيزهايي حرف ميزنيد که ما نداريم و در مقابل اينهمه سياستمدار که از اوضاع ايران باخبرند، تمام قد ايستاده و از حقوق مساوي و صلح حرف ميزنيد؟
اينجا همه چيز اجباري است حتي نفس کشيدن. اينجا همه چيز شهادت در راه اعتقادات و سياستهاي شماست، پولهاي ما فداي جاه طلبي و ماجراجويي هاي سپاه به بهانه ترويج اسلام تبديل به اسلحه براي سوريه، فلسطين و لبنان و يمن مي شود.
بخاطر فقر روز افزون تعداد زيادي از زنان ايران به فساد کشيده شدند، بيکاري بيداد ميکند، مردان در خيابان تحصن و خودسوزي ميکنند، کارخانه ها تعطيل شده، بانکها ورشکست شده، آمار طلاق و اعتياد و تجاوز به حداکثر رسيده،،،،.
برجام!!!! برجام اما مهم ترين دغدغه شماست. کشورم را به شما سپردم، و گريستم که رييس جمهور آمريکا که ادبياتش همچون احمدي نژاد بوده، حرفهايي زد که اما راست بودند و حقيقت داشتند.
ولي شما گفتيد رييس جمهور آمريکا به ملت ايران توهين کرده و ما منتظريم از مردم ايران عذرخواهي کند. آقاي رييس جمهورما مردم ايران نه در سخنراني آقاي ترامپ و نه در سخنراني آقاي نتانياهو توهيني به ملت ايران ديديم.
برعکس هردوي آنها نشان دادند که درد مردم ايران را بهتر از شما که رييس جمهور ما هستيد مي فهمند.
آقاي نتانياهو حتي در سخنراني اش به زبان فارسي گفت:
ما دوست شما هستيم.
آقاي رييس جمهورمتاسفم براي شما، که دروغ هاي زيبايي گفتيد، و متاسفم براي خودم، که بخاطر اين دروغها به شما ميبالم.
نشریه ازادگی – شماره ۲۵۲ تصویر روی جلد : دکتر زهرا ارزجانی تصویر پشت جلد : دکتر زهرا ارزجانی مدیرمسئول و صاحب امتیاز: منوچهر شفائی Manoochehr Shafaei چاپ و پخش: عرفان کاظم Erfan Kazem همکاران: جمشید غلامی سیاوزان Jamshid Gholami Siavazan مازیار ملائی برزی Maziar Mollai Barzi سید ابراهیم حسینی Seyed Ebrahim Hosseini سمیه …